محیط مناسب رشد فطرت انسانی

 

محیط مناسب رشد فطرت انسانی  

 

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 15، 15 رمضان 1445) به تبیین موضوع «محیط مناسب رشد فطرت انسانی» می‌پردازیم.

بررسی تاریخ وجود انسان در مسیر سلوک کیهانی و وجودی، ما را به این اصل رساند که هر محیطی که در آن ولایت حاکم نباشد، گرچه شرایط آن برای فطرت زیستی، عالی و کامل باشد، برای رشد فطرت انسانی و دینی چیزی جز انحراف در پی نخواهد داشت. با تحقیق در تاریخ به این نتیجه می‌رسیم که پس از دوره‌هایی که انبیا و اولیا حضور فیزیکی داشتند و امت را به شخصه به سمت ولایت راهبری می‌کردند، تنها مکان و زمانی که نور ولایت در آن تجلی کرده، ایران پس از انقلاب اسلامی است. این بدان معناست که اکنون برای ما محیط برای ظهور فطرت متعالی فراهم است. حال باید ببینیم نگاه ما در این جلوۀ حق‌تعالی به حفظ موجودیت در فطرت زیستی است و یا به دنبال شکوفایی فطرت روحی و از آن هم بالاتر، فطرت متعالی هستیم.

منظور از فطرت، همان دین است و دین ظهوری از خداست که توسط نفس کلی آن‌به‌آن و علی‌الاتصال در نفس انسان افاضه می‌شود و حاصل آن ظهور اسماء و نفخۀ روح الهی در نفس انسان است. با این بیان، دین، فطرت، انسان و نفخۀ روح الهی چیزی جدای از هم نیستند و یک حقیقت‌اند در جلوه‌های مختلف.

حال برای ظهور دین و فطرت، انسان کامل باید به عینیت دربیاید و پا به زمین و عنصر بگذارد تا خدا ظهور عینی بیابد و در علم، ذهن و مفهوم نماند؛ چرا که خدای مفهومی در قلب جا نمی‌گیرد و نمی‌تواند انسان را راهبری کند. عینیت این انسان، پیامبران و اولیاء خدا هستند. اگر این حقایق به دنیا نیامده بودند شناخت خدا ناقص می‌ماند. از این جهت خداوند در روز غدیر به پیامبرش می‌فرماید:«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»[1]؛ اگر چنين نكنى (امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را به عنوان انسان کامل معرفی نکنی) امر رسالت او را ادا نكرده‌اى.

چنانچه در هر موردی فقط علم و مفهوم آن هر چند به طور کامل به انسان عرضه شود تا زمانی که در عینیت نیاید نتیجه‌ای نخواهد داشت. مانند این است که هزاران کتاب دربارۀ عقل خوانده شود ولی تا عاقلی نباشد که عقل را نشان دهد، ثمری نخواهد داشت. به همین دلیل خداوند در قران می‌فرماید: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[2]؛ قطعاً براى شما در رسول خدا سرمشقى نيكوست. پس اگر خداوند انسان را به ایمان و عمل صالح که به منزلۀ علم است دعوت می‌کند با آوردن رسول خدا در دنیا و معرفی او به انسان‌ها عینیت ایمان و عمل صالح را نشان می‌دهد؛ یعنی لازم است علی‌الاتصال این عینیت مانند آیینه‌ای جلوی چشم انسان باشد تا با دیدن آن متوجه نقص‌هایش شود و با برداشتن آن‌ها به کمال برسد.

در واقع انسان کامل مانند رحمی است که نطفه‌هایی را که استعداد و قابلیت عین‌الانسان شدن را دارند، در درون خود می‌پروراند. فقط شرطش این است که این نطفه‌ها علی‌الاتصال به آن رحم وصل باشند. با این وصف اگر انسان‌ها این عین‌الانسان را پیدا نکنند، دین، کاربردی نخواهد داشت و در حد مفهوم باقی خواهد ماند. بنابراین دین، پیدا کردن انسان کامل است که در بُعد فردی مجاهدۀ علمی و عملی می‌خواهد. در بُعد اجتماعی هم تنها محیطی می‌تواند انسان را به این استعداد برساند که قوانین دین در آن حاکم باشد و مجری دین، تعین خارجی داشته و در جایگاه اسوه برای انسان‌ها قرار داشته باشد.

در جلسات قبل گفتیم انسان یگانه موجودی است که حرکتش را از ماده آغاز کرده و در ارتباطش با طبیعت مراحلی از جمله خاک، عنصر، نطفه، علقه و... را پشت سر گذاشته تا رشد کند و به صورت انسان درآید. این انسان در شرایط گوناگون نام‌های متعددی مانند نطفه، جنین، نوزاد، جوان و درنهایت پیر را به خود می‌گیرد. این‌ها همه مراحل زیستی اوست و مقدمه و ابزاری است که با سیر در آن‌ها فطرت متعالی و انسان کامل به ظهور برسد. در یک کلام هر انسانی به دنیا می‌آید تا مظهر انسان کامل شود و بسته به انتخاب و اختیارش می‌تواند مظهر لطف یا قهر او شود؛ ولی حتماً مظهر می‌شود. چنانکه علی(علیه‌السلام) «قسیم جنت و نار»[3] است. چرا خدا قسیم نیست؟ چون خدا ناشناخته‌تر از این است که مستقیم و بدون واسطه خودش را نشان دهد. بنابراین آیینه‌هایی به عنوان انسان کامل آفریده که تمام اسمائش را در این آیینه نشان می‌دهد.

پس انسان در ارتباط با طبیعت که محیط فطرت زیستی اوست رشد می‌کند و برای سلامتی این محیط تلاش می‌کند تا هوای سالم و غذای سالم داشته باشد. اگر ما بپذیریم که فقط فطرت زیستی داریم پس عاقلانه است که تمام تلاش خود را برای حفظ و مراقبت از محیط زیست اطراف خود به کار ببندیم. ولی نه تنها ما دینداران بلکه خود غرب هم قبول دارد که انسان تنها جنبۀ زیستی ندارد. او برای پرورش و ظهور فطرت انسانی محیط خاص دیگری لازم دارد که در آن علاوه بر غذای سالم و هوای سالم نیاز به نگاه سالم، صدای سالم و حرکات سالم دارد که همگی این‌ها در ساختار روحی انسان اثر می‌گذارد. هرچند اگر انسان‌ها این‌قدر در طبیعت به نفع امیال شخصی خود دست نبرده بودند طبیعت هم محیط مناسبی برای رشد فطرت زیستی بود و هم فطرت معنوی آن‌ها را رشد می‌داد.

اما متأسفانه امروز آنچه در جهان غالب است، تلاش برای آبادانی فطرت زیستی انسان با بهره‌برداری هرچه بیشتر از طبیعت است و این از نگاه او به انسان که موجودی از سلالۀ حیوانات است، سرچشمه می‌گیرد. و بر این اساس قوانین اقتصادی، سیاسی و فرهنگی وضع می‌کند و خروجی این حاکمیت قوانین حیوانی، چیزی نیست جز انسان‌هایی که به گرگ هوشمند و شیر درنده تبدیل می‌شوند! این قوانین نه تنها ممالک پیشرفتۀ جهان را دربرگرفته؛ بلکه کشورهای اسلامی را که فقط به شریعت پایبند هستند و از ولایت غافل مانده‌اند نیز زیر چتر خود درآورده است. و این در حالی است که قرآن به وضوح بیان می‌کند: «كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ»[4]؛ مسلماً انسان سرکشی می‌کند، همين كه خود را بی‌نياز پندارد.

اگر انسان ببیند که تنها طلب غنی بودن و قدرتمندی را دارد کارش به طغیان خواهد کشید و عینیت این حکم قرآن را به خوبی می‌توان در جهان مشاهده کرد.

با این بیان محیط مناسب برای انسان شدن، محیطی است که در آن کل وجود آرام باشد و عشق کند؛ نه اینکه هر لذتی همراه با ده‌ها رنج و الم باشد. این محیط همان مسیر انبیاء و اولیاء در ولایتشان است. انسان نیاز دارد دست در دامان کسی بزند که به وجود وصل است و قدم‌به‌قدم با او طی طریق کند. اما باید بدانیم کسانی که ذره‌ای میل به دنیا در وجودشان باشد و روحیه‌شان اصالت به فطرت زیستی باشد نمی‌توانند در مسیر ولایت حرکت کنند؛ اگرچه انسان کامل را دوست داشته باشند و از غیبتش ناراحت باشند و تمام فروع دینشان سر جای خودش باشد.

جامعۀ دینی به لطف خداوند و به یمن انقلاب اسلامی در ایران وجود دارد که می‌تواند فطرت انسان‌ها را شکوفا کند. اما اگر میل و محور حب و بغض‌ها رفاه و راحت‌طلبی در زندگی باشد مانع بزرگی برای بهره‌برداری از این جامعه خواهد بود. و برعکس جامعه‌ای که در آن روحیۀ ایثار، صبر، تقوا و جهاد باشد آحاد آن از روحیۀ اصالت دادن به فطرت زیستی رها شده و به فطرت متعالی رهنمون می‌شوند.

قرآن تنها شرایطی را مناسب ظهور فطرت می‌داند که قوانین و شیوه‌های حقیقی دینی در آن حاکم باشد و امروز اسلام کامل‌ترین دین است. در این جامعه، اسلام برای تمام گرایش‌های انسان، حدی قرار داده به جز برای ذکر الهی و رشد و حرکت وجودی. در این مکتب، الگوی عینی یعنی اسوۀ حسنه نیز برای انسان موجود است. همان طور که سالم‌ترین خانواده، خانواده‌ای است که الگوی سالم داشته باشد، سالم‌ترین جامعه هم الگوی سالم می‌خواهد که افراط و تفریط‌ها را برطرف کند. این الگوها همان انبیا و اولیا هستند.

چنانکه خداوند در آیات 42 تا 46 سورۀ انعام دلیل حضور پیامبران را این‌گونه بیان می‌کند: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَىٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ»؛ هر آينه بر امت‌هايى كه پيش از تو بودند پيامبرانى فرستاديم و آنان را به سختی‌ها و آفت‌ها دچار كرديم تا مگر تضرع كنند.

باید بدانیم خدواند پیامبران را نفرستاده که شرایط زیستی انسان‌ها را آماده کنند؛ چرا که طبیعت را قبل از نبوت فرستاده است. خداوند انبیا را می‌فرستد که به انسان‌ها بیاموزند که برای سالم ماندن جامعۀ فطری خود مجاهده کنند؛ چه جهاد با نفس و چه جهاد با دشمنان بیرونی که امروز در جلوۀ غرب است. حکمت مشکلات و سختی‌ها هم این است که زمینه را برای ظهور فطرت انسانی آماده کنند و انسان‌ها با تضرع به ذکر الهی روی بیاورند و روحیۀ راحت‌طلبی را کنار بگذرانند.

«فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»؛

پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آن‌ها رسيد تضرع نكردند؟ زيرا دل‌هايشان را قساوت فراگرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود.

«فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ»؛

پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند فراموش كردند، درهاى هر چيزى را بر آنان گشوديم، تا هنگامى كه به آنچه داده شده بودند شاد گرديدند؛ ناگهان آنان را گرفتيم و يكباره نااميد شدند.

این دسته با رفتن سختی‌ها احساس آرامش می‌کنند و آنقدر خوشحال می‌شوند که گویا تمام هستی را به آن‌ها داده‌اند؛ درحالی‌که روحیۀ راحت‌طلبی به آن‌ها روی می‌آورد.

«فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»؛

پس ریشۀ گروه ظالمان کنده شد و ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است.

 سپس در ادامۀ آیات، خداوند می‌فرماید: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ ۗ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ»؛

بگو: آيا مى‌دانيد كه اگر اللّه گوش و چشمان شما را باز ستاند و بر دل‌هايتان مهر نهد چه خدايى جز اللّه آن‌ها را به شما باز می‌گرداند؟ بنگر كه آيات خدا را چگونه به شيوه‌هاى گوناگون بيان می‌كنيم. باز هم روى برمی‌تابند.

آنچه در این آیات بیان می‌شود این است که غرض خدا از گرفتن شرایط زیستی و گرفتار کردن انسان‌ها به سختی‌ها این است که با تضرع و روی آوردن به او فطرت متعالی امت‌ها ظهور کند. پس امروز، کار ما این است که قدر انقلابمان را بدانیم و روحیه‌مان را جهادی کنیم.

 


[1]- سورۀ مائده، آیۀ67

[2]- سورۀ احزاب، آیۀ21

[3] - عیون اخبار الرضا، ج1، ص30: قسمت‌کنندۀ بهشت و جهنم.

[4]- سورۀ علق، آیات 6-7

 



نظرات کاربران

//