فطرت و ولایت

فطرت و ولایت

 

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 14، 14 رمضان 1445) به تبیین موضوع «فطرت و ولایت» می‌پردازیم.

کیفیت ظهور فطرت از «قابل» را بررسی کردیم. فطرت را تعلیم اسما و نفخۀ روح الهی شناختیم و گفتیم همه تکویناً این فطرت را دارند. گفتیم هم این اسما علی‌الاتصال محتاج اسم اعظم هستند و تقاضای مظهریت دارند و هم اسم اعظم یا همان حقیقت نورانیِ متصل به ذات الهی فیض را از حق‌تعالی می‌گیرد و به مراتب دانی افاضه می‌کند. دانستیم که این حقیقت، نور وجود انسان کامل یا ولایت است که در عینیت بیرونی محمد مصطفی(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و اهل‌بیت ایشان(علیهم‌السلام) هستند.

از آن‌جا که تمام مراتب اسمایی برای مظهر شدن، رب را در وجودشان جستجو می‌کنند مسئولیت ما شیعیان هم امروز تحت عنوان منتظرین ولایت و مسئول در مقابل دین الهی، اول شناخت این حقیقت نورانی، سپس ظهور اوست.

 در شناخت وجود رسیدیم به این‌جا که مبدأ ما‌منه‌الوجود[1] ما ذاتی است که هرگز ظهور نکرده و نمی‌کند اما مبدأ مابه‌الوجود[2]، جریان و سریان آن ذات و همان مقام انسان کامل است که جریانش از آدم شروع شده و تجلی کاملش در خاتم‌المرسلین در تاریخ وجودی امت آخرالزمان رقم خورده است. سعادتی که نصیب امت آخرالزمان؛ یعنی جامع مراتب تمام امت‌های تاریخ از آدم تا خاتم شده است.

هرچه انسان کامل در شناخت وجود، مرتبۀ کاملی از وجود را دارا شده، قابلیت و عناصر و شرایطش هم به همان اندازه نسبت به کمال او فقیر هستند. یعنی هر اندازه جمال و زیبایی‌های الهی در پیامبر خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ظهور رسیده است به همان اندازه توانسته در قابل‌‌ها و مظاهرش مخفی شود و جلال و زشتی‌ها بیشتر ظهور پیدا کند. برای همین گفته شده، مدینة‌النبی در آخرالزمان هم مبدأ ظهور جمال الهی است و هم مبدأ ظهور جلال الهی.

در طول تاریخ سقفی به بلندی سقیفه جهت به غیبت بردن حقیقت وجود نبوده است. با ظهور جمال تام الهی آن‌ها چنان غلظت گرفتند که وقتی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای نوشتن وصیت کاغذ خواست همان‌ها که تسلیم دینش شده و ایشان را «رسول‌الله» و «عبدالله» می‌نامیدند و پشت سرش نماز می‌خواندند و به دستورش می‌جنگیدند، گفتند این «مرد» تب کرده و هذیان می‌گوید!

آن‌ها ولایت را نشناختند و نور تابیدۀ بر زمین مدینه را که قرار بود تمام دنیا را فرا گیرد، با تشکیل دین جدید بی‌ولایت پس پردۀ غیبت بردند. این امت از علی(علیه‌السلام) تا حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه) هر کدام را به نحوی پشت پردۀ غیبت بردند، هرچند بدن عنصری‌شان حاضر بود. چون بدون این حضور زمین ساکنانش را در خود فرو می‌برد.

امروز هم در عین حال که انسان کامل حاضر است؛ اما نورش در زمین ظهوری ندارد. لذا هم دین ما نور ندارد و هم دنیای ما. پس امروز مسئولیم اولاً این نور را بشناسیم، سپس از پس پردۀ غیبت بیرون بکشیم.

پردۀ غیبت همان مسیر و فرهنگِ بی‎‌ولایتی از قابیل و فرعون تا سقیفه است که انوارِ آدم تا خاتم را پوشانده است.

گفتیم همۀ انسان‌ها این نور را دارند و مفطور به فطرت الهی هستند. این فطرت در وجود انسان‌ها کامل است اما اگر انسان‌ها نخواهند، ظهور پیدا نمی‌کند. فطرت همان انسانیت انسان و دین تام و کامل خداست که در غدیر معرفی شد، اما به دلیل عدم پذیرش مردم در سقیفه پنهان شد.

بر این اساس ما مسلمانان علاوه بر شناخت انبیا و امتشان، باید انسان‌های فطری و ولایی را در طول تاریخ بشناسیم که چه کسانی بودند و در چه شرایطی توانستند فطرت را ظهور دهند تا امروز که شرایط به لحاظ قابل آمادۀ ظهور ولایت شده است، بتوانیم به نوبۀ خود در تعجیل آن بکوشیم. وگرنه غیبت همچنان به طول خواهد انجامید چراکه نطفه برای پرورش، رحم سالم و مناسب می‌خواهد.

نطفۀ ما همان ولایت و نفخۀ روح الهی و اسمایی است که مرتب به ما تعلیم می‌شود. این عینیت ماست که اگر امروز آن را پیدا نکنیم فردا دچار حسرت خواهیم شد.

در طول تاریخ انسان‌هایی که ولایت را شناختند و با او حرکت کردند، یا کشته شدند یا زندانی و تبعید شدند. شیعه‌ای که بخواهد با ولایت حرکت کند مشکلات و سختی‌ها از آسمان و زمین بر او می‌بارد اگرچه این مشکلات به چشم او نمی‌آید. مثل ابوذر که هم در زمان عثمان که شریعت و ظاهر دین را رعایت می‌کرد و هم در زمان ولی و وصی رسول خدا حضرت علی(علیه‌السلام) دینداری می‌کرد؛ اما حق را تشخیص داد و هرگز نظر به راحتی‌ها و خوشی‌های عثمانی نکرد. از طرفی هم توقع نداشت وقتی عثمان او را به عنوان یاغی تبعید کرد، حضرت علی(علیه‌السلام) کمکش کند. یا مثل حجربن‌عدی‌ که سرش را جلوی فرزندش بریدند و عمار و میثم‌ که کتک خوردند و زندانی شدند.

علاوه بر شناخت این شخصیت‌ها ما باید نقطۀ مقابل آن‎‌ها را هم بشناسیم تا ببینیم ما جزء کدام گروه هستیم.

اهل سقیفه نه قرآن را کنار گذاشتند و نه مانع انجام فروع دین شدند، بلکه ظاهر دین را رعایت می‌کردند؛ اما طبق فرمایش خداوند «لایعقلون» بودند. مثل طلحه که با داشتن نماز و روزه، وجودش را رها کرد و برای حفظ موجودیتش کوشید!

امروز هیچ کشوری مثل کشور ما با حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) و یاران آن حضرت آشنا نیست، با این حال ما هم اگر به ظاهر دین بسنده کنیم و مشغول دنیا شویم، به بلای طلحه گرفتار می‌شویم.

سختی‌ها و مشکلات، هم در درون و هم در بیرون برای ظهور فطرت و ساخته شدن انسان‌هاست و همیشه در مسیر ظهور ولایت وجود دارند. برای همین انسان‌های ولایت‌مدار به امکانات و رفاه و راحتی قالب و موجودیتشان نه در متصل و نه در منفصل نگاه نکردند.

در هیچ زمانی مثل زمان ما تاریخ وجود و تاریخ کیهانی غیر از زمان کوتاهی در حکومت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و امام حسن(علیه‌السلام)، همزمان با هم ظهور پیدا نکرده‌اند. و ما این اتفاق را مدیون وجود امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه‌) هستیم، اما این روند که باید روزبه‌روز پردۀ غیبت را رقیق‌تر می‌کرد می‌بینیم که بعد از چهل و اندی سال چنین اتفاقی در ما نیفتاده است، به دلیل اینکه نتوانستیم مشکلات و سختی‌های راه را بپذیریم و تحمل کنیم.

لذا لازم است خود را ورق بزنیم، ببینیم سود و زیان فردی در زندگی ما چقدر اهمیت دارد و چقدر می‌توانیم در برابر ضرری که به شخص ما می‌رسد، صبر و تحمل داشته باشیم. و آیا آن‌قدر به نور ولایت و سفرۀ خون شهدا یقین داریم که هیچ مشکل بیرونی در ما تأثیر نگذارد یا آن‌چنان به موجودیت خود چسبیده‌ایم که روحیۀ ما راحت‌طلبی شده است و هر جایی که راحتی ما به هم می‌خورد منفعل می‌شویم؟ درحالی‌که می‌دانیم انقلاب ما نقطۀ شروعی برای ظهور و اشراق کامل نور به دست معصوم بوده است؛ مثل طلوع فجر کاذب که خبر از رسیدن صبح می‌دهد. با این اتمام حجت آیا رواست از سختی‌هایی که برای غربال شدن ما آخرزمانی‌هاست بترسیم و فرار کنیم؟

بر این اساس بحث فطرت را باز کردیم و گفتیم فطرت مانند دانه در وجود ما از جانب حق‌تعالی و به دست باغبان هستی به نام ولایت کاشته شده است و علی‌الاتصال هم آبیاری می‌شود تا بشر را انسان کند و روزبه‌روز به قرب خدا برساند.

دو فطرت زیستی یا طبیعی و فطرت روحی را در وجود خود شناختیم و گفتیم که فطرت زیستی پوستۀ فطرت متعالی است. با توجه به بحثی که داشتیم این‌بار می‌خواهیم مراتب و ظرائف فطرت را از نگاه دیگری بررسی کنیم و ببینیم ما کجا هستیم و روحیه و همّ ما چیست، هدف ما از خوردن، پوشیدن و زندگی کردن چیست؟

در فطرت طبیعی و رشد ظاهری اعضای ما مثل دست، پا، چشم و گوش مستقل از هم کار می‌کنند. اما قوای ما در نفس به صورت واحد هستند که در اعضای بدن کثرت گرفته و به صورت مستقل کار می‌کنند. در آفاق هم همین طور است: «لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[3]، یعنی آسمان‌ها و زمین در نزد الله قابل تفکیک نیستند اما در مراتب خلقت، آسمان خاصیت خود را دارد، زمین و هر سیارۀ دیگر نیز خاصیت مخصوص خود را دارد.

در معنا هم چهارده نور که در ظهور، همه نور واحد هستند، در مظهریتشان هر کدام با یک خصوصیت در زمین جلوه کرده‌اند.

دانستیم اعضای بدن، اجزای فطرت طبیعی ما هستند؛ اما انگشتر و روسری و... این طور نیستند! متأسفانه در دنیای امروز اکثر ما این‌ها را جزئی از خود حساب کردیم و از وجود دور شدیم. درحالی‌که اجزای فطری، هریک آیه و نشانه‌ای هستند که ما را به وجود می‌رسانند.

خدا در قرآن می‌فرماید اگر اموال و ازواج و اولاد که زینتی برای شماست برای شما محبوب‌تر از خدا و رسول و جهاد در راه خدا باشد، باید منتظر عذاب الهی باشید: «قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»[4]

ما فکر می‌کنیم خدا و رسول و جهاد را بیشتر دوست داریم، اما در بی‌پولی دچار اضطراب و نگرانی می‌شویم. درحالی‌که اصل، توانایی بدنی ماست که از خدا و رسولش در ما جاری است، جهاد ما نیز به کارگیری این توانایی‌هاست.

اما ما پول را به جای قوت بازو، فریزر پر را به جای قوای تغذیه، سواد و مدرک را به جای فکر و اندیشه جزء شخصیت خود حساب می‌کنیم و با نبودشان دچار خلأ می‌شویم و این انحراف از فطرت زیستی، ما را با خلقیات، افکار و خرافات و ضد ارزش‌های غلط حتی از حیوان هم پایینتر می‌آورد. چون حیوانات در شهوت و غضب حد خود را نگه‌می‌دارند، اما انسانی که در بُعد حیوانی‌اش حد نگه‌نمی‌دارد، از حیوان هم پست‌تر و در نتیجه سرگردان‌ است.

انحراف از فطرت زیستی در آخرالزمان در ظهور فرهنگ غربی کاملاً مشهود است، آن‌جا که مثلاً سگ را به جای فرزند می‌گیرند و برای شبیه شدن به حیوانات روی اعضای بدن خود جراحی انجام می‌دهند!

 وقتی انحرافات فطرت زیستی این بلاها را سر انسان می‌آورد انحراف از فطرت روحی یا معنوی چگونه خواهد بود؟ اگر عقل و وهم و خیال و حس که به منزلۀ اجزای نفس به حساب می‌آیند محیط و بستر مناسبی پیدا نکنند که در آن خود را پرورش دهند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ وقتی درون انسان آمادۀ پرورش قوای نفس باشد به زیبایی پرورش می‌یابند و بیرون در او تأثیری نمی‌گذارد مانند یاران امام  که در بیرون شهید و زندانی شدند، اما وجودشان را از دست ندادند. اما اگر فطرت روحی، دچار انحراف شود انسان از وجود دور می‌شود. مثلاً انحراف در دوست داشتن فرزند که یک امر فطری است، باعث می‌شود انسان به خاطر سود و زیان جزئی فرزند به راحتی دچار معصیت و گناه شده و از حدود دینی و وظایف خود خارج شود و حتی به سمت زنده به گور کردن دختران و یا نارضایتی از جنسیت فرزند کشیده ‌شود.

برای اینکه گرفتار این انحرافات فطری نشویم باید نفس خود را دائم با علم و معرفت و نیایش و پرستش تغذیه کنیم وگرنه فرماندۀ ما هوای نفس خواهد بود.

نفس به خودی خود نه اماره است نه لوامه، بلکه استعدادش فقط مطمئنه بودن و پذیرش عقل است. ولی انسان با خودبینی‌ها جای این‌ها را عوض می‌کند. در اسلام به این انحراف فطرت روحی رذیله و گناه گفته می‌شود. روانشناسان این‌ها را عقده‌های روانی می‌نامند.

بالاترین فطرت ما فطرت متعالی، ولایت یا همان بودن ما، تعلیم اسما و دمیده شدن علی‌الاتصال روح یا همان نفس مطمئنۀ ماست که با نزول عقل افاضه می‌شود. رشد این فطرت کاملاً به اختیار ما برمی‌گردد. انسان به شکل طبیعی با داشتن صفات و افعال فطری قادر است در مسیر خدا قدم بردارد.

اگر ما برای حفظ فطرت زیستی خود نباید شراب بخوریم، برای حفظ فطرت روحی خود نباید غذای حرام بخوریم، برای حفظ و رشد فطرت متعالی خود علاوه بر خوردن غذای پاک و حلال، باید روزه بگیریم. خوابیدن در حد نیاز فطرت روحی ما را حفظ می‌کند اما برای رشد فطرت متعالی شب‌زنده‌داری و نیایش و مناجات با خدا لازم است.

شناختن این مرحله از وجود با خواندن و نوشتن میسر نیست هرچند می‌تواند مقدمه باشد، بلکه سیر و سلوک و مجاهده و از دست دادن‌ها و سختی‌ها می‌خواهد که امروز برای کشور ما به دلیل انقلاب و ظهور ابتلائات الهی، زمینۀ ظهور فطرت متعالی فراهم شده است.

اگر با ولایت یا همین فطرت متعالی برویم بقیۀ مراتب فطرت‌ را هم دربرمی‌گیرد، اما اگر با فطرت طبیعی و روحی جدای از ولایت حرکت کنیم نتیجه‌اش همان دینداری‌های ظاهری خواهد بود.

معیار فطری و ولایی بودن، خانه و زندگی و سلامتی جسمی و حتی نماز و روزه و انفاق ظاهری نیست، بلکه معیار منطبق با رشد و کمال وجودی، ضعیف کردن بعد حیوانی و متروح کردن جسم است. وگرنه تکویناً فقط زندگی حیوانیِ تولد تا مرگ را خواهیم داشت بدون این که در انسانیت رشدی داشته باشیم.

پس فطرت متعالی یا ولایت، بذری است که ریشه در وجود انسان دارد و انسان را با همان فطرت زیستی و روحی آرام‌آرام می‌برد، جوانه و شکوفه و میوه می‌دهد و در نهایت هر کسی را در رتبۀ خودش مظهر انسان کامل می‌کند.

 


[1]- ذاتی که وجود از اوست.

[2]- ذاتی که وجود به واسطۀ او به موجودات افاضه می‌شود.

[3]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 189 : و حکومت آسمان‌ها و زمین، از آن خداست.

[4]- سورۀ توبه، آیۀ 24.

 



نظرات کاربران

//