فطرت انسانی

فطرت انسانی

 

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 13، 13 رمضان 1445) به تبیین موضوع «فطرت انسانی» می‌پردازیم.

در بررسی ارتباط میان تاریخ وجودی و تاریخ کیهانی، به آیاتی از سورۀ مؤمنون رسیدیم که انسان را دارای دو بُعد جسمانی و روحانی معرفی می‌کند. دیدیم خداوند پس از مراحل خلقت مادی انسان، به بیان آفرینش دیگری برای او می‌پردازد که برتر از بُعد مادی است. این بُعد روحانی همان «فطرت» است که انسان با داشتنش می‌تواند در مسیر تجرد و رسیدن به بقای وجودی قدم بگذارد.

روان‌شناسان امروزی تلاش می‌کنند در بررسی شخصیت انسان، پا را از بُعد مادی فراتر گذاشته و او را در ابعاد دیگر هم بشناسند. اما در اوج این مسیر، تنها به ذهن رسیده‌اند و نظریات گوناگونی که در این زمینه ارائه می‌دهند، هنوز قطعی نشده و در حد فرضیه مانده است.

یکی از شاخه‌های روان‌شناسی امروز، روان‌شناسی شخصیت است. اندیشمندان این عرصه تلاش می‌کنند به پاسخ این سؤال برسند که آیا انسان‌ها با قالب مشخصی از ویژگی‌های روحی‌روانی متولد می‌شوند و به ناچار در طول زندگی، براساس همین قالب پیش می‌روند یا اینکه با یک ظرف خالی به دنیا می‌آیند و نوع انتخاب‌هایشان در زندگی است که به آن ظرف، شکل می‌دهد و پُرش می‌کند.

برای رسیدن به دیدگاه قرآنی و نگاه ولایی، بار دیگر به آیات سورۀ مؤمنون مراجعه می‌کنیم:

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ

و هرآینه انسان را از عصاره‌اى از گِل آفريديم.

عصارۀ هرچیز، تمام خواص آن چیز را دارد. عصارۀ گِل نیز درحقیقت عصارۀ تمام مراتب خلقت از افلاک و فرشتگان تا نبات و حیوان است. این عصاره، یک استعداد محض است و آنچه این استعداد را به فعلیت درمی‌آورد، فطرت است. فاعل این فعلیت نیز حقیقت ولایت است که استعداد را در مسیر فطرت حرکت می‌دهد.

در دیدگاه ادیان توحیدی که اسلام کامل‌ترین آن‌هاست، فطرت یا روح انسان، ویژگی های خاصی دارد. اما این ویژگی‌ها کلی و مبهم است و در مسیر حرکت انسان، به مرور زمان به ظهور می‌رسد. مانند بذری که تمام خصوصیات یک گیاه کامل را در خود دارد و در مسیر رشد، به‌تدریج به ساقه و برگ و شکوفه می‌رسد.

فطرت در نگاه اسلام، همان حقیقتی است که بذرهای وجود انسان را شکوفا می‌کند. اما لازم است انسان در محیطی سالم قرار گیرد تا بستری مناسب برای این رشد و شکوفایی برای او فراهم باشد.

ولایت فقیه همان بستر مناسبی است که به فضل خدا و به یُمن خون شهدا، در مملکت اسلامی ما گسترده شده است. اما متأسفانه خیلی از ما به جای آنکه این نعمت بزرگ را قدر بدانیم و این فرصت را برای پرورش فطرت الهی خویش مغتنم شماریم، در فتنه‌ها جاهلانه قدم برمی‌داریم و اصل نظام را زیر سؤال می‌بریم.

گفتیم انسان دو بُعد مادی و غیر مادی دارد و این دو از هم جدا نیستند؛ بلکه با هم به سوی ظهور اسماء الهی حرکت می‌کنند. پس بدن مادی به‌تنهایی و صرف‌نظر از اتصالش با روح، توان ظهور اسماء الهی را ندارد و این یعنی آنچه به‌عنوان فطرت برای انسان معرفی کردیم، درواقع به بُعد روحانی او تعلق می‌گیرد.

خداوند در آیۀ 30 سورۀ روم می‌فرماید:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ

پس وجه خود را متوجه دين خالص پروردگار كن. اين فطرت خداست كه مردم را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست. اين است دين استوار، ولى بیشتر مردم نمی‌دانند.

«أَقِم» یعنی برپا دار. برپا داشتن فطرت یعنی چه؟ یعنی با استفاده از اختیاری که خدا به ما داده، در مسیر شکوفایی فطرت حرکت کنیم، نه در جهت رسیدن به تمابلات دنیوی و هوای نفس. فطرت ما مطابق با دین حنیف است؛ یعنی تمام نیازهای وجه الهی ما با مقتضیات دین یکی است و هرچه دین گفته، همان است که در فطرتمان می‌خواهیم. ازاین‌رو قوانین شرع، پاسخ‌گوی تمام نیازهای ماست.

اما اگر انسان در جامعه‌ای زندگی کند که این قوانین دینی فطری حاکم نباشد، چگونه می‌تواند به‌درستی در جهت شکوفایی بذرهای انسانی وجودش حرکت کند؟ نطفه‌ای که بذر تمام استعدادها و قوای انسانی را دارد، اگر در رحِم مادری قرار گیرد که اهل فسق و فجور است، چه ثمری به بار خواهد داد؟

آداب و آموزه‌هایی که در دین اسلام برای انتخاب همسر و روابط زناشویی وارد شده، بیانگر این مطلب است که فطرت باید در بدن سالم و طاهر قرار گیرد؛ وگرنه با اینکه کامل و بی‌نقص است، درست به ظهور نخواهد رسید. پس از تولد هم مهم است که در محیطی مناسب قرار گیرد تا بتواند استعدادهای فطرت الهی‌اش را ظهور دهد. وگرنه انسانی که تمام اسماء الهی را در نفس خود دارد، اگر در جامعه‌ای زندگی کند که بی‌حجابی، شرب‌خمر، قمار و... رواج دارد، چگونه استعدادهای خود را به کمال برساند؟

دین برای انسان، طرح جامعی ریخته؛ اما اجرای این طرح اولاً به اختیار خودش بستگی دارد، ثانیاً زمانی می‌تواند کامل اجرا شود که در محیط جامعی بارآید. خدا این محیط جامع و مناسب را نیز در دو جلوۀ متصل و منفصل برای انسان قرار داده است. جنبۀ متصل آن، حقیقت ولایت تکوینی است که در وجود ما جریان دارد و هم حیات ما به اوست، هم قوای نفسمان را سالم و معتدل ظهور می‌دهد؛ البته به این شرط که خودمان با سبک غلط زندگی مانعش نشویم.

اما در جنبۀ منفصل یعنی آنچه بیرون از ماست، ولایت تشریعی کار می‌کند. انبیا و اوصیای آن‌ها در هر زمان، حافظان دین الهی در میان مردم بوده‌اند که برای هدایت آن‌ها آمده‌اند تا محیط رشد انسان را برای ظهور اسماء آماده کنند.

البته فقط این نیست. در روند حرکت انسان برای شکوفا شدن، انتخاب او نیز مهم است. در میان تمام موجودات، تنها موجودی که روح الهی در او دمیده و اسماء به او تعلیم شده، انسان است. روح الهی چیست؟ ولایت و انسان کامل. اسماء چیست؟ تمام جزئیاتی که انسان در زندگی برای حرکت صعودی‌اش نیاز دارد؛ اینکه چطور ببیند (بصیر)، چطور بشنود (سمیع)، چطور ببخشد (عفُوّ) و... . پس روح، واحد است و اسماء، کثرت دارند.

دمیدن روح و تعلیم اسماء هم مختصّ زمانی خاص نبوده که تمام شده باشد، بلکه به‌طور پیوسته در انسان هست. اما او جسم و بدن هم دارد و چون مختار است، اختیار دارد که انتخاب کند کدام بُعد وجودش را می‌خواهد ظهور دهد.

برای انسان دو فطرت می‌توان تعریف کرد: فطرت زیستی و فطرت روحی. فطرت زیستی به ساختار مادی و بدن او مربوط می‌شود که در خیلی چیزها با حیوان مشترک است. فطرت روحی نیز همان روح است که خدا از آن در او دمیده است. پس اگر انسان کامل، آیینۀ تمام‌نمای خداست، تمام کمالات خدا آن‌به‌آن در ما دمیده می‌شود. مثل اینکه مادر تمام کمالاتی که خودش به آن رسیده، ازجمله دیدن و شنیدن را در نطفه بارور می‌کند.

اگر مراحل مختلف رشد خود را در نظر بگیریم، می‌بینیم توانایی‌های مختلفی که از ما بروز می‌کند، ناشی از رشد و بزرگ شدن بدن نیست؛ بلکه مربوط به فطرت و روح اوست. انسان، رایانه و هوش مصنوعی نیست که دیدن و شنیدن و فکر کردن و... را به او یاد دهند و او آن‌قدر به‌روزرسانی شود تا بتواند ببیند، بشنود و... . انسان، فطرت دارد و تمام این توانایی‌ها در درون اوست. رشد بدن فقط زمینه‌ای است برای ظهور فطرت.

این، دو بُعد وجود انسان است که باید پرورش یابد و هرکدام برای رشد صحیح، زمینه و شرایط خاصی را می‌طلبد.

ممکن است فکر کنیم ما که در ازدواج، بارداری، شیردهی و... دقت کرده‌ایم؛ پس دیگر جای نگرانی وجود ندارد و فرزندان سالم و صالحی خواهیم داشت! اما باید بدانیم هرچند همۀ این‌ها در مسیر تربیت صحیح لازم است، کافی نیست. محیطی هم که فرزندمان را در آن پرورش می‌دهیم، خیلی مهم است. فرزندان ما استعداد رسیدن به کمال انسانی را دارند. پس در کنار توجه به رشد جسمی آن‌ها باید بستر مناسب را برای رشد استعدادهای فطری‌شان نیز فراهم کنیم.

اما متأسفانه بسیاری از ما فطرت زیستی را اصل می‌بینیم و فقط به رشد و سلامت بدن می‌پردازیم؛ حال آنکه فطرت زیستی، انسان را از حیوانات جدا نمی‌کند و عشق به معنا، تعقل و زیبایی‌های خاص انسان را ظهور نمی‌دهد. با این نگاه، در مسیر تربیت نیز تمام تلاشمان این نیست که فقط بدن فرزندانمان خوب رشد کند؛ بلکه دقت می کنیم مبادا گوشتی که بر تن آن‌ها می‌روید، از مال حرام باشد.

نه‌تنها به فکر غذا و خوابشان هستیم، بلکه مراقبیم آن‌ها را در کدام محیط بزرگ می‌کنیم، با چه کسانی ارتباط و رفت‌وآمد داریم، دوستانشان چه کسانی هستند، چه تفریحاتی برایشان فراهم می‌کنیم و... . دلمان را به لب‌های خندان آن‌ها خوش نمی‌کنیم؛ بلکه دقت می‌کنیم این شادی و خنده در پیِ دیدن و شنیدن چه چیزهایی حاصل شده و به جای اینکه با موبایل و رایانه سرگرمشان کنیم، آن‌ها را با طبیعت آشتی می‌دهیم تا فطرت الهی‌شان ظهور کند.

حتی در تربیت دینی‌شان هم فقط به انجام ظواهر شریعت بسنده نمی‌کنیم؛ بلکه حقیقت دین و ولایت را به آنان عرضه می‌نماییم و صبر به خرج می‌دهیم، چون می‌دانیم وقتی فطرتشان بیدار باشد، خودشان به فروع و ظواهر دین پای‌بند می‌شوند. مطمئن باشیم فطرت، کار خود را می‌کند؛ فقط باید مانعش نشویم و رویش پرده نگذاریم. مثل اینکه وقتی ما حرف می‌زنیم، نفس است که سخن می‌گوید؛ اما کلام از زبانمان خارج می‌شود، به این شرط که خودش مانع نشود.

گفتیم یکی از عوامل ظهور فطرت، محیط مناسب است. همان‌طور که در فطرت زیستی به آب و غذای مناسب، خواب و هوای مناسب، طبیعت سالم و... نباز داریم، برای پرورش فطرت روحی نیز به علم، هدایت، موعظه، نیایش، ارتباطات سالم و... نیاز داریم.

شرایط فطرت زیستی را اگر رعایت نکنیم، سلامت جسمی به خطر می‌افتد؛ چنان‌که افتاده و آمار نازایی، سقط جنین، بلوغ زودرس، پیری زودرس، بیماری‌های لاعلاج و... خبر از این امر می‌دهد. شرایط فطرت روحی نیز اگر رعایت نشود، فطرت در حجاب می‌رود و نتیجه‌اش انواع مشکلات روانی، رذایل اخلاقی، باورهای خرافاتی و... است. وقتی هم فطرت روحی به ظهور نرسد، انسان نمی‌تواند مظهر ولی شود و به کمال خود باریابد.

اینجاست که خدا با حکومت ولایت فقیه، لطف بزرگی به ما کرده و این لطف در تاریخ و در دنیا بی‌سابقه بوده است. امروز اگر خیلی از کشورهای دنیا را بگردیم، چه ممالک غربی و چه کشورهای مسلمان شرقی، می‌بینیم نعمت‌های دنیا فراوان است؛ اما چون ولایت ندارند، هیچ‌چیزشان مزه ندارد و حتی برای جسم نیز مفید نیست، چه رسد به روح! حتی در مساجد و محافل مذهبی‌شان هم روح معنا و نورانیتی که در ایران هست، وجود ندارد.

در کشور ما، روح ولایت با قانون اسلامی حاکم است. اما متأسفانه قدرش را نمی‌دانیم. اگر می‌خواهیم قدردان باشیم، باید به فرمایش رهبر عزیزمان در عرصۀ تولید کار کنیم تا شرایط پرورش فطرت زیستی هم در اینجا بهتر شود و کمتر مجبور باشیم تولیدات بیگانگان را وارد کنیم.

فطرت زیستی، محدودیت‌هایی دارد و مثلاً بیش از اندازه نمی‌توان خورد یا خوابید. اما در فطرت روحی، هیچ محدودیتی نداریم. ولایت، حقیقتی فراتر از زمان و مکان است که انقطاع ندارد و پیوسته سفره‌اش برای ارتزاق جان‌های ما گسترده است. مبادا ما به حداقل‌ها بسنده کنیم و مثلاً ارتباط با قرآن را به جای تمام سال، به ماه مبارک رمضان محدود کنیم.

ما حتی در نحوۀ ارتباطمان با دیگران، با محیط زندگی و افرادی که با آن‌ها تعامل داریم، بی‌توجه هستیم. اینکه در قرآن اموال و اولاد فتنه معرفی می‌شوند، باید زنگ خطری برای ما باشد مبنی بر اینکه شرایط رشد فطرت روحی‌مان در معرض خطر است و در این شرایط ممکن است نه‌تنها رشد انسانی نداشته باشیم، بلکه دچار توقف و سقوط شویم.

انسان طی شکوفایی فطرت روحی‌‌اش صاحب ویژگی‌هایی می‌شود که در هیچ موجودی دیده نمی‌شود؛ مثل عشق، عقل، ایثار، خداخواهی، خداجویی، فنا و وسعت روح. آری؛ فطرت سالم، وسعت دارد؛ ولی ما چون همه چیز را برای خود می‌خواهیم، این وسعت را در زندگی‌مان مشاهده نمی‌کنیم. وسعت با جاری شدن حاصل می‌شود. وقتی همه چیز را برای خود نگه می‌داریم، درحقیقت آن را به وادی فساد و تباهی می‌کشانیم. ازاین‌رو می‌بینیم خانه‌های بزرگی که رفت‌وآمد در آن‌ها نیست، اموال زیادی که گره از مشکلات دیگران نمی‌گشاید، برای ما وسعت نیاورده است.

فطرت روحی در ما هست؛ اما ظهور می‌خواهد. هم می‌تواند در بستر مناسب، به بی‌نهایت کمال برسد و هم می‌تواند در محیط بد، از مسیر کمال و سعادت منحرف شود. ارسال رسل و انزال کتب هم از الطاف بزرگ الهی است برای آنکه بستر مناسبِ کمال انسان فراهم شود؛ هرچند در این مسیر، مشکلاتی متوجه انسان‌ها شود.

 خداوند در آیات 94 تا 96 سورۀ اعراف می‌فرماید:

«وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ. ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لايَشْعُرُونَ. وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ

و ما هيچ پيامبرى را به هيچ قريه‌اى نفرستاديم، مگر آنكه ساكنانش را به سختى و فشار گرفتار كرديم تا تضرّع كنند. سپس به جاى بدی (بلا و محنت)، خوبى و خوشى داديم، تا شمارشان افزون شد و گفتند: «پدران ما دچار سختى و گرفتاری بودند.» پس ناگهان آنان را بی‌خبر [به مجازات] گرفتيم. اگر مردم قريه‌ها ايمان می‌آوردند و تقوا پيشه می‌كردند، هرآینه بركات آسمان و زمين را به رويشان می‌گشوديم؛ ولى تكذيب كردند، ما نيز به كيفر كردارشان مؤاخذه‌شان كرديم.

«بَأساء» یعنی تنگ‌دستی و فشار اقتصادی و «ضرّاء» هم ضررها و سختی‌هاست. حال سؤال اینجاست: چرا چنین است؟ آیا خدا رسولان را می‌فرستد که درد و رنج ما را زیاد کنند؟! خیر، بلکه منظور این است که به واسطۀ درد و رنج، به تضرّع بیفتند، از اسباب به سبب‌ساز و از کثرت به وحدت توجه کنند و از منافع جزئی خود بگذرند و به منافع وجودی توجه کنند؛ که در این صورت، آن ضررها و سختی ها به «حسنه» تبدیل می‌شود.

همین مردمی که برایشان سختی و ضررهای فراوان رسیده، اگر ایمان بیاورند و آنچه را پیامبر در فطرت روحی می‌خواهد نشانشان دهد، ببینند، خدا برکات زمین و آسمان را برایشان می‌فرستد. اما اگر فطرت را نادیده بگیرند و گمان کنند از مکر خدا در امان هستند، موجودیت انسانی‌شان را هم از دست می‌دهند.

 



نظرات کاربران

//