فرهنگ، هوای جاری در جامعه

فرهنگ، هوای جاری در جامعه

 

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 22، 22 رمضان 1445) به تبیین موضوع «فرهنگ، هوای جاری در جامعه» می‌پردازیم.

به اینجا رسیدیم که فطرت مساوی دین است و دین مساوی توحید؛ که حقیقت توحید، ظهور انسان کامل و تجلی حق در نظام خلقت است. انسان کامل، تنها حقیقتی در هستی است که عاقل شده و عینیت عقل است. سایر انسان‌ها برای اینکه بتوانند عاقل شوند، باید همۀ قوا و استعدادهای خود را به سمت انسان کامل قرار دهند. همان‌طور که نطفه باید در رحِم مادر قرار گیرد و مراحل رشد بدنی را با ارتباط با وجود او طی کند؛ چون مادر این سیر را کامل گذرانده است.

انبیاء سلف(علی‌نبیّناوآله‌وعلیهم‌السلام) به‌عنوان مظاهر انسان کامل، همه در رتبۀ خود عاقل بودند؛ اما حقیقت عقل یا همان ولایت را در باطن داشتند و نتوانستند آن را در زمان خود ظاهر کنند. تا آنکه در آخرالزمان، پیامبرخاتم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) آمد تا ولایت را برای کسانی که باطن را درک می‌کنند، آشکار نماید.

رسالت سنگینی بود؛ اما به او وعده داده شد: «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»؛ خدا تو را از مردم حفظ می‌کند. نه بدنش را که چندی بعد از دنیا رفت؛ بلکه حفظی که در این آیه مدّنظر خداست، حفظ حقیقت دین و مقام ولایت است. این‌گونه بود که پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) توانست مقام عاقلیت خود را به چهارده معصوم(علیهم‌السلام) بدهد.

پس امروز امت آخرالزّمان که به اسلام مشرّف شده‌اند، دیگر نمی‌توانند در ظاهر دین بمانند و از نبوت بدون ولایت تبعیت کنند؛ وگرنه شیعۀ حقیقی نمی‌شوند. البته در شیعیان، شعبات گوناگونی وجود دارد؛ اما شیعۀ واقعی تا آخرین امام را پذیرفته است و حرکت خود در حیات انسانی را در اتصال به او می‌داند.

پس الآن تمام وظیفۀ شیعیان حقیقی، حرکت در محور امام است و تمام آرزوی آن‌ها باید در محور وصل شدن به او خلاصه شود. باید او را پیدا کنند و در همۀ جلوات مادی و معنوی به او وصل شوند تا به کمال برسند. اینجاست که هدف خدا از خلقت عالم به ظهور می‌رسد و جامعه‌ای برپا می‌شود که در آن خدا را بندگی می‌کنند.

در این جامعۀ توحیدی است که فطرت می‌تواند به ظهور برسد؛ انسان‌ها می‌فهمند که برای فدا شدن در مسیر انسان کامل خلق شده‌اند و می‌توانند انتظار آمدن امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) را داشته باشند.

اما این جامعه به دست خود انسان‌ها ساخته می‌شود؛ نه اینکه بنشینم تا امام بیاید و خودش جامعه را درست کند. اگر قرار بر این بود، در زمان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) که امام، حاکم جامعه بود، اتفاق می‌افتاد؛ اما می‌بینیم که چنین نشد.

امام و ولیّ، زمانی می‌تواند در بازسازی جامعه حرکت کند که یار داشته باشد. حتی جامعۀ کفر محور هم با یاری کافران برپا می‌ماند. برای همین امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمود: «آرزو داشتم ده تن از شما را بدهم و یک تن از یاران معاویه را بگیرم!»[1] آن‌ها در حاکمیت باطلِ معاویه، یار و فدایی بودند و از همه چیزشان می‌گذشتند؛ اما یاران امام در راه عقیدۀ درست، یار نبودند و فقط در ظاهر دنبال امام می‌رفتند.

پس جامعۀ توحیدی را خود انسان‌ها می‌سازند. چنان‌که در انقلاب اسلامی هم اگر مردم به امام راحل(قدّس‌سرّه) دست یاری نمی‌دادند، پیروزی محقّق نمی‌شد. حال وظیفۀ ما چیست؟ باید جامعه را به جامعۀ نبوی و فرهنگ ولایی نزدیک کنیم و بدانیم به‌عنوان یک مسلمان در مقابل ولایت چه وظیفه‌ای داریم.

امروز هزار فرهنگ غیر ولایی در زندگی ما کار می‌کند و ما نشسته‌ایم تا آمریکا نابود شود و امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) بیاید؛ درحالی‌که با این نوع زندگی نمی‌توانیم ولایت امام را حمل کنیم و تحملش برایمان سخت است. امروز باید تمرین کنیم و در وجود خود انقلاب نماییم تا برای فردا آماده شویم.

باید فضای فرهنگی، بینشی و معنوی جامعۀ خود را اصلاح کنیم. اگر فضای فرهنگ اصلاح نشود، سیاست و اقتصادمان نیز درست نمی‌شود و حتی اگر این‌ها ظاهراً رشد کند، دشمن می‌تواند از طریق فرهنگ و بینش بر ما مسلط شود؛ زیرا تمام آن پیشرفت‌ها در یک فرهنگ وابسته صورت گرفته است.

اگر فرهنگ معرفتی در جامعه حاکم نباشد، فرقی نمی‌کند چه کسی حاکم باشد. اگر بلوغ فرهنگی مردم رشد نکند، بهترین حاکمان ولایی هم نمی‌توانند کاری انجام دهند. زیرا هرچه دستاوردهای علمی، نظامی و سیاسی به دست آورند، دشمن نقطه‌ضعفشان را متوجه می‌شود و از مسیر فرهنگ و معنویت با آن‌ها می‌جنگد.

همان‌گونه که امروز در جنگ نرم، روحیات ما را تغییر داده‌اند و درنتیجه فرهنگ اصیل معنوی و روحیۀ فداکاری در ما کم‌رنگ و فردمحوری و تمایلات رفاه‌زدگی زیاد شده است؛ طوری که بسیار شکننده شده‌ایم و دیگر تحمل مشکلات را نداریم. درحالی‌که اوایل انقلاب و زمان جنگ، مشکلات زیادی را تحمل می‌کردیم و برایمان هم آسان بود.

فرهنگ در جامعه مثل هواست. دیده نمی‌شود؛ اما ضروری است و همان‌طور که بدون هوای سالم، آب و غذای پاک برای حیات و سلامت انسان کافی نیست، در فضای فرهنگی نامناسب هم ظاهر دین‌داری تأثیر خود را ندارد.

البته دشمن همۀ تلاش خود را دارد تا ما را دچار غفلت فرهنگی کند و از این طریق، وجود و حقیقت ولایی ما را تخریب نماید. یکی از نمونه‌هایش فرهنگ استفاده از وسایل غیر ضروری مثل موبایل برای همگان است که امروز همۀ افراد در توهّم خود، آن را نیاز صددرصدی می‌دانند؛ درحالی‌که عموم برنامه‌های آن در بیشتر افراد تخریب ایجاد می‌کند. با دادن اطلاعات درست و غلط، مردم را سرگرم کرده و از مطالعه و تحقیق بازمی‌دارد.

حال با این نگاه بعضی فکر می‌کنند با داشتن فرهنگ و زندگی غربی می‌توانند مسلمانی خوب و منتظر امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) باشند. غافل از اینکه اگر امام حسین(علیه‌السلام) که اهل کوفه برای او دعوت‌نامه نوشتند، ابتدا مسلم را به نمایندگی فرستاد، امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) نیز حضرت روح‌الله(قدّس‌سرّه) را روانۀ این کشور کرده تا ببیند مردم با او چه می‌کنند و آیا آمادگی پذیرفتن او را دارند یا نه.

حال از خود بپرسیم چقدر توانسته‌ایم با مسلم زمانمان درست رفتار کنیم؟ چقدر او را حمایت کرده‌ایم؟ ما باید تکلیف خود را در مقابل شهدا و امام شهدا بدانیم. ما در مقابل ظاهر دینی و حجاب خود نیز مسئولیم و در هر گوشه از جامعه که هستیم، باید متناسب با این ظاهر رفتار کنیم. بدون توجه به توجیهات شرعی و غیرشرعی، محکم بایستیم و از ازدست‌دادن شأن و شئون، مقام و موقعیت، حقوق و امتیازهای شخصی در این مسیر نترسیم.

باید حرکت کنیم. اگر در دانشگاه‌ها، ادارات و مراکز مختلف، ارزش‌ها زیر پا گذاشته می‌شود، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر کنیم؛ اما نه با امر و نهی و صرفاً وعظ و خطابه، بلکه با عینیت رفتار خود ثابت کنیم که تن به ضدّارزش‌ها نمی‌دهیم. نگذاریم هوای فرهنگ، آلوده شود؛ حتی اگر به قیمت ازدست‌دادن شغل و مدرک و درآمد یا طرد و سرزنش باشد.

در هوای خراب معنوی نمی‌توان تنفس کرد. الآن که به خاطر اعمال ما هوای فرهنگی‌مان خراب شده، باید برگردیم و اصلاح کنیم. رهبر معظّم انقلاب(دام‌ظلّه) همواره جامعه را راهبری می‌کند و به همه در هر صنفی تذکر می‌دهد. اما در مقام اجرا، تک‌تک ما موظّفیم این بیانات را اجرا کنیم و رهبرمان را حمایت نماییم.

در روایات داریم که ابتلائات بنی‌اسرائیل در امت اسلام هم رخ می‌دهد[2]. در این‌باره به چند آیه از سورۀ بقره مراجعه می‌کنیم[3]. آنجا که خداوند نعمت‌های خود بر بنی‌اسرائیل را یادآوری می‌کند که چگونه آنان را از دست فرعون نجات داد؛ فرعونی که مردهایشان را ذبح می‌کرد و زنانشان را به کنیزی می‌گرفت.

اما این نجات، سرآغاز بلا و امتحانی عظیم بود که باید پشت سر می‌گذاشتند تا قدر نعمت را بدانند. بارها خطا کردند و خدا دوباره دستشان را گرفت تا برگردند و جبران کنند. اما باز، نشدند آنچه باید می‌شدند. مدام بهانه گرفتند. گفتند: «ما می‌خواهیم خدا را ببینیم!» گفتند: «یک نوع غذا برایمان بس نیست؛ غذاهای متنوع می‌خواهیم.» گفتند و گفتند... .

خدا هم زندگی شهرنشینی را برایشان فراهم کرد؛ اما فرمود: «اهْبِطُوا مِصْراً»؛ یعنی با شهرنشینی هبوط می‌کنید و از زندگی بسیط و وحدتی که در آن هستید، به رتبۀ پایین‌تر و پست‌تر کثرت می‌افتید که مملو از هوای آلودۀ مادی و معنوی هست. این چیزی بود که خودشان می‌خواستند؛ اما همین خواهش نفس، آنان را به ذلّت و بیچارگی کشاند.

در ارتباط با ما نیز همین‌گونه است. خداوند ما را از ظلم حکومت پهلوی نجات داد؛ درحالی‌که فکرش را هم نمی‌کردیم. اما بعد به بلای عظیم و سختی‌های بزرگ مبتلا شدیم و همان‌طور که بنی‌اسرائیل دوباره سراغ گوساله‌پرستی رفتند، متأسفانه ما نیز تا حدود زیادی فرهنگ بیگانه را پذیرفتیم. تا جایی که دوباره به فرهنگ فرعونی دچار شدیم؛ عقل مردان در خدمت دنیا درآمد و تمام همّ و غمشان پول شد، زنان نیز وسیلۀ پیشبرد اقتصاد و سیاست قرار گرفتند و عضو ثابت پیام‌های تبلیغاتی و تجاری شدند.

ما هم گفتیم: «این انقلاب قرار بود امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) را بیاورد. پس چه شد؟» ما هم گفتیم: «تنوّع می‌خواهیم!» درنتیجه صاعقۀ فرهنگ غرب، ما را گرفت و آن‌قدر با تکنولوژی و زندگی دیجیتال سرگرم شدیم که دوری از وجود را حس نکردیم. قدر نعمت‌هایی را که داشتیم، ندانستیم و آن‌قدر اسراف و ناشکری کردیم که به شهرنشینی هبوط نمودیم.

زندگی شهری، انسان را از بساطت دور می‌کند و نوع زندگی را به سمت غلظت و کثرت پیش می‌برد. در این زندگی، همه چیز مصنوعی می‌شود؛ باغ، خانه، گل‌ها و تمام زندگی، بسته به مصنوعات ساخت بشر می‌شود. تجمّل و تنوّعات بسیار در غذاها، لباس‌ها، وسایل زندگی، پاساژها و حتی ورزش‌ها، ما را از زندگی بسیط که در آن می‌توان امام را پیدا کرد، دور کرده‌اند و مشغول ظواهر دنیا گردانده‌اند. حال آنکه هرچه به سمت زندگی بسیط پیش رویم، صفا، یک‌دلی و نشاط ارتباط با طبیعت بیشتر می‌شود و در این بساطت، رفع موانع ظهور آسان‌تر می‌گردد.

اکنون برای آنکه از این فرهنگ خلاصی یابیم، باید به اضطرار برسیم و به خود برگردیم؛ توبه کنیم و برای اصلاح، مسیر کشتن هوای نفس را طی کنیم. همان‌گونه که خدا به بنی‌اسرائیل فرمود: «فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» و «ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ»[4].

شرط استفادۀ از نعمت‌ها، این است که ساجد باشیم؛ یعنی آن‌ها را در مسیر عالم معنا استفاده کنیم و هرچه از ما ظاهر می‌شود، توحید و بندگی خدا را نشان دهد تا بخشش خداوند شامل حالمان شود. «حطّه» نیز یعنی هرچه داریم، بریزیم و با واداشتن نفسمان به صبر، انقلابی دیگر در درون خود کنیم.

شاید تا کنون خود را منتظر امام می‌دانستیم و فکر می‌کردیم با اضطرار نسبت به وجود مقدس صاحب‌الزمان(عجّل‌الله‌فرجه) همۀ امورمان را انجام می‌دهیم. اما با این بحث‌ها می‌فهمیم تا وقتی خود را ببینیم، انتظارمان پر از شرکِ پیرایه‌های شخصی است. انتظاری درست است که در آن، همۀ شئون خود را بریزیم و دیگر شخص ما دیده نشود.

وقتی رهبر انقلاب، حکم «آتش به اختیار» می‌دهد، دیگر نمی‌توان اشکالات را گردن این و آن انداخت. باید ببینیم خودمان برای اصلاح فرهنگ چه کرده‌ایم؟ یک انقلابی واقعی، اهل چرتکه زدن و توجه به سود و زیان شخصی نیست و به محدودیت‌های ماده نظر ندارد. اینجاست که می‌تواند به رحمت پروردگار و بخشش گناهان، امید داشته باشد.

باید در نظر داشته باشیم که آیات قرآن همیشه در همۀ زمان‌ها مصداق دارند؛ زمانی در بنی‌اسرائیل، زمانی در امت صدر اسلام، زمانی در عصر پهلوی. امروز هم در حکومت ولایت فقیه، این موضوع مصداق دارد. امروز هم هرقدر هوای پاک انقلاب را آلوده کرده باشیم، این آلودگی به خودمان برمی‌گردد.

بنی‌اسرائیل به خدا و پیامبرش ایمان داشتند؛ اما شک و تکفیر نشانه‌های خدا، آنان را به کفر به خدا کشاند، تا جایی که انبیاء الهی را به ناحق کشتند. ما هم باید مراقب باشیم مبادا به نشان‌های ولایت که همان ولایت فقیه است، شک کنیم و کم‌کم این شک، ما را به انکار امام بکشاند و به کفر به خدا منجر شود. 

پس باید محافظ نعمت‌های الهی باشیم. یعنی درست فکر کنیم و درست حرکت نماییم و هرچیز را در سر جای خود مصرف کنیم؛ که این نیاز به سبک زندگی درست دارد.

 


[1]- نهج‌البلاغه، خطبۀ 97.

[2]- كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص576.

[3]- اشاره به آیات 47 تا 61، سورۀ بقره.

[4]- آیات 54 و 58 سورۀ بقره : پس به خدای خود برگردید و نفس‌هایتان را بکشید؛ و سجده‌کنان از این در وارد شوید و بگویید: «[گناهان ما را] بریز» تا مغفرت ما شامل حالتان شود و برای اهل احسان خواهیم افزود.»

 



نظرات کاربران

//