شناسنامۀ شیعه

شناسنامۀ شیعه

 

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 11، 11 رمضان 1445) به تبیین موضوع «شناسنامۀ شیعه» می‌پردازیم.

تاریخ وجودی خود را در ارتباط با انسان کامل، یعنی اولین تجلی ذات الهی شناختیم. حاکمیت ولایت فقیه در ایران را هم که شعاعی از نور ولایت انسان کامل است، لطف خداوند دانستیم. حال می‌خواهیم بدانیم با وجود این نورانیت در ایران، ریشۀ فتنه‌ها، اعتراض‌ها و چون‌ و چراها به نظام اسلامی در درون خودمان و در بیرون و سطح جامعه چیست؟

دانستیم انسان دو بعد وجود و موجودیت دارد. موجودیت همان بعد مادی و ابزار اوست که از بدو تولد رشد می‌کند و توجه بیش از حد به آن باعث کم شدن توجه به وجود می‌شود. وجود هم «منِ» واحد یا نفس است که به عنوان ریشه و اصل، موجودیت را تدبیر می‌کند. یعنی بین وجود و موجودیت اختلاف و دوگانگی نیست و موجودیت ابزار وجود است.

برای فهم بهتر مثالی می‌زنیم؛ اگر نطفه را موجودیت یا ابزار و مادر را وجود و اصل در نظر بگیریم، متوجه می‌شویم نطفه فقط زمانی می‌تواند بدون نقص در رحم مادر رشد کند که جایگاه اتصالش را به مادر بشناسد، از بند ناف تغذیه کند و خود را مستقل از مادر نبیند. اینچنین موجودیت عین اتصال به وجود و ابزار او است.

نارضایتی‌ها، چون و چراها و اعتراض‌های درونی ما هم از توجه کردن به موجودیت خود و مستقل دیدن آن از وجود ناشی می‌شود؛ چنان‌که بیشتر ناراحتی‌ها، افسردگی‌ها و حتی نذر و نیازهای ما به دلیل مشکلات مادی یا همان موجودیت ما است. یعنی با دیدن ماهیت خود، دچار عدم تعادل روحی می‌شویم که حتی می‌تواند منشأ بیماری‌های جسمی در ما شود. برعکس، توجه کردن به وجود، منشأ صبر و استقامت است و ما را به اصول دین پایبند می‌کند. اینکه خود را کاره‌ای نبینیم و وجود را اصل و محور بدانیم، طلب قلبمان را صادقانه می‌کند و توبه و غفران الهی شامل حالمان می‌شود.

اما دلیل اعتراض‌ها در جامعۀ نورانی با حاکمیت ولایت فقیه چیست؟

ایران کشوری با بالاترین دموکراسی و آزادی است، چرا که هر کس اجازۀ ابراز عقیده و انتقاد به حاکمیت را دارد. بیشتر نقدها به حکومت ولی فقیه، چه از طرف مخالفین و چه طرفداران نظام؛ پیرامون مسائل مادی است. در حقیقت، انقلاب اسلامی به زندگی اشرافیِ طلحه‌ای، زبیری، عثمانی و موقعیت اجتماعی آن ها لطمه زده است. عده‌ای هم که دین‌دار بی‌معرفت هستند، مشکلات اقتصادی مثل تورم، مسکن، ازدواج و... یا به عبارتی توجه به موجودیت، عامل نارضایتی‌شان شده است. گروهی هم بدون تفکر عقلانی، از اجرای احکام اسلامی در جامعه ناراضی هستند و آزادی را در رهایی از این قوانین می‌دانند. این گروه، اسلام را دین ظاهری گرفته‌اند که طبق سود و زیان شخصی آن‌ها باید حکم کند، پس به قوانین قصاص، حجاب و... معترض‌اند.

به عبارتی، توجه به دنیا و ظاهر شریعت و فروع دین، بدون توجه به عمق و حقیقت اصول دین، انسان را در طول تاریخ به اعتراض کشانده؛ اعتراض به ولایت ائمه(علیهم‌السلام) و امروز به ولایت فقیه. در حالی که ولایت، تنها حقیقتی است که می‌تواند براساس قانون وجود حکم کند و دنیا و آخرت حسنه را به مردم هدیه دهد. قانون وجود هم همان حقیقت کثرت عین وحدت است که دنیا و آخرت یا ظاهر و باطن را با هم آباد می‌کند.

کسی که تاریخ وجودی و ولایی خود را بشناسد، محال است به اصل انقلاب و ولایت فقیه اعتراض و نقدی داشته باشد، زیرا این انقلاب زمینه‌ساز ولایت معصوم است. البته اجرای احکام و قوانین اسلامی در جامعه، چون برعهدۀ فردی غیر معصوم است و با همراهی مردم باید انجام شود نقایصی دارد، اما نقدی به اصل نظام وارد نیست.

در دیدگاه ولایی، دنیاداری قانون دارد، آن هم براساس وجود نه موجودیت. ولایت همواره دو جنبۀ وجود و موجودیت یا روح و جسم را با هم تعدیل می‌کند تا دنیا و آخرت حسنه شوند؛ یعنی کثرت را بر اساس وحدت شکل می‌دهد.

جنبۀ وجودی، همان حقیقت قانون و احکام اسلامی است که عقل و ولایت انسان کامل است، اما موجودیت، ظاهر و فروع است که به بعد حیوانی ما برمی‌گردد. مثلاً در خوردن، سیرشدن و لذت از غذا جنبۀ موجودیت و حقیقت احکام و آداب اسلامی جنبۀ وجودی آن است که از حرام و شبهه نهی می‌کند. یعنی نور ولایت و عقل در درون مانع از این می‌شود که غذای حرام و شبهه‌ناک و ناپاک بخوریم، هرچند بعد حیوانی به خوردن آن دعوت ‌کند.[1]

قانون اسلامیِ ولایی هم در جامعه این چنین است. ولایت، علاوه بر اینکه مردم را از کارهای حرام باز می‌دارد، عقل را بر کثرت حاکم می‌کند تا از شبهه‌ها و اسارت در کثرت‌ها نیز دور شوند و این بزرگ‌ترین لطف الهی در حق بشریت است.

البته زندگی ولایی، زندگی آسانی نیست، چون برخلاف زندگی دینی ظاهری، فقط به فروع دین نمی‌پردازد. بلکه علاوه بر ظاهر، اثرات اعمال و نیات را هم در نفس در نظر می‌گیرد. بنابراین توبۀ ولایی، تنها حلالیت گرفتن تشریفاتی و پاک کردن ظاهر گناه نیست. باید اثرات گناه از نفس انسان پاک شود و روحیه و نگاه او تغییر کند. این امر هم تنها با ولایت در درون امکان‌پذیر است.

در ادامه برای شناخت بهتر تاریخ وجودی خود، به بررسی روایاتی دربارۀ شناسنامۀ وجودی شیعه می‌پردازیم تا ارتباط وجودمان را با نور ولایت محمدی و علوی پیدا کنیم.

دانستیم اصل و مبدأ خلقت، ذات حق‌تعالی است که فی‌نفسه شناختنی نیست، اما پرستش و عشق فقط برای اوست. تجلی کامل این ذات (الوهیت) انسان کامل یعنی حقیقت نور محمدی(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است. انسان کامل هم جامع تمام مراتب وجود است و این مراتب همانند اعضا و جوارح او هستند. یعنی همۀ هستی در تسلط و تسخیر انسان کامل است و او کثرت و وحدت، حس و خیال و عقل را تعدیل می‌کند و به کمال می‌رساند.[2]

به عبارتی، نور ولایت محمدی و اوصیاء او، کامل‌ترین خلق عالم‌ است که تکمیل کنندۀ تمام مراتب هستی است. این نور در حقیقتِ جان انسان‌ها جریان دارد و آن‌ها با ولایت انسان کامل به کمال می‌رسند. یعنی سایر انسان‌ها هم استعداد رشد و کمال را دارند، اما وجودشان به انسان کامل وابسته است.

در روایتی رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌اله) دربارۀ نور محمدی و علوی می‌فرماید:[3]

«چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم، من و علی، یک نور واحد نزد خداوند بودیم که خدا را تسبیح و تقدیس می‌کردیم. پس هنگامی که خداوند آدم را آفرید، آن نور را در صلب او نهاد. پس همواره به صورت نور واحدی بودیم تا اینکه در صلب عبدالمطلب (در عنصر) از هم جدا شدیم. یک بخش من و بخش دیگر علی شد.»

پس حقیقت نورانی انسان کامل قبل از خلقت آدم بوده است. آدم اولین خلقت کامل در هستی است که کمالش به نور محمدی و علوی است و این کمال برای همۀ انسان‌هاست. به عبارتی، دمیده شدن نفخۀ روح الهی بر طین و تراب و تعلیم اسماء به آدم، با نور محمدی و علوی است. سیر این نور هم مراتب نفوس نباتی، حیوانی و انسانی را ایجاد می‌کند. بنابراین ایشان پدر[4] و مادر حقیقی ما هستند و نور وجودشان برای ما عین کمال است. شناسنامۀ وجود ما هم به نور ولایت ایشان است و این نور برای سعادت و کمال ما کافی است.

در روایتی دیگر از نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، ایشان دربارۀ فضل و برتری اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و شیعیانشان می‌فرماید:[5]

«خداوند من و علی و فاطمه و حسن و حسین را از یک نور واحد آفرید. سپس آن نور را فشرد و از آن شیعیان ما خارج شدند. ما خدا را تسبیح کردیم، شیعیانمان تسبیح کردند. ما خدا را تقدیس کردیم، شیعیان هم تقدیس کردند. ما تهلیل کردیم، شیعیان هم تهلیل کردند. ما خدا را تمجید کردیم، شیعیان هم تمجید کردند و ما خدا را به یگانگی ستودیم و شیعیان هم به یگانگی ستودند. سپس خداوند آسمان‌ها و زمین و ملائکه را آفرید و ملائکه تا صد سال تسبیح و تقدیس را نمی‌دانستند. ما تسبیح کردیم، بعد شیعیان ما و بعد ملائکه تسبیح کردند. پس ما موحدینی هستیم که موحدی غیر از ما نبوده است. سزاوار است خداوند همان‌طور که به ما و شیعیانمان امتیاز بخشیده، ما و شیعیانمان را در اعلی علیین جای دهد. به راستی خداوند ما و شیعیان ما را برگزید قبل از اینکه اجسام باشیم. پس ما را خواند و او را اجابت کردیم. ما و شیعیانمان را آمرزید، قبل از آنکه استغفار کنیم.»

مقام شیعه مقام تسبیح است. تسبیح یعنی؛ فانی‌شدن در ذات خدا و دیدن دو جلوۀ غنای حق و عین فقری خود. شیعیان زودتر از ملائکه تسبیح و تقدیس و تهلیل را شناختند و جایگاهشان از ملائکه بالاتر است.[6] آن‌ها از جانب خدا در اعلی علیین جا گرفته‌اند و ظهور این جایگاه در زمین، حکومت امام معصوم بر ایشان است.

امروز تنها حکومت شیعی که زمینه‌ساز ظهور حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه) در زمین است، انقلاب اسلامی و حاکمیت ولایت فقیه است. اما متأسفانه زندگی روزمره، فکر ما را از توجه به این نور منحرف کرده و فرهنگ غرب نیز روحیۀ جوانان ما را تغییر داده است، آنچنان که جایگاه خود را به عنوان شیعه نمی‌شناسند و در حسرت زندگی غربی هستند.

حال آنکه فرهنگ و روحیۀ غرب، طبیعت را که بیت‌المال خدا برای تمام انسان‌هاست، به استخدام خود درآورده و آنچنان تغییر داده که حتی به ضرر زندگی مادی بسیاری از انسان‌هاست. اما امام، به طبیعت و خزینۀ خداوند برای راحتی کاذب انسان‌ها دست نمی‌زند و با ظهور او، دنیا و آخرت هر دو حسنه می‌شوند.

پس سزاوار است شیعه و منتظر حقیقی، شناسنامۀ وجودی خود را بشناسد و همان‌طور که در اعلی‌علیین وجودش هم‌جوار حضرات معصومین(علیهم‌السلام) است، در زمین نیز زمینۀ ظهور حکومت ایشان را فراهم کند.

 

 


[1]- در بعد حیوانی هم عقل جزئی که رتبه‌ای از عقل کلی است، ما را از خوردن سنگ، سم و چیزهای مضر نهی می‌کند و در صورت توجه نکردن به آن، دچار بیماری می‌شویم.

[2]- نفس کل، افلاک را تدبیر می‌کند و افلاک، نفوس جزئی و عناصر را، بنابراین تدبیر تمام هستی به نور انسان کامل است.

[3]- بحار الأنوار(ط - بيروت)، ج 40، ص 77: «كنت أنا و علي نورا بين يدي الله عزوجل مطبقا يسبح الله ذلك النور و يقدسه قبل أن يخلق آدم بأربعة عشر ألف عام فلما خلق آدم ركب ذلك النور في صلبه فلم نزل في شي‏ء واحد حتى افترقنا في صلب عبد المطلب. فجزء أنا و جزء علي.»

[4]- «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ».

[5]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج 27، ص 131.

[6]- رجوع شود به بحث ولایت در فرهنگ شیعه (جایگاه شیعیان شعاعی).

 



نظرات کاربران

//