توحید ولایی، راز ظهور منجی

توحید ولایی، راز ظهور منجی

 

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 5، 5 رمضان 1445) به تبیین موضوع «توحید ولایی، راز ظهور منجی» می‌پردازیم.

دو وجه از تاریخ کیهانی و انسانی یا همان تاریخ زمانی و وجودی را بررسی کردیم. می‌خواهیم ببینیم امروز در کجای تاریخ قرار داریم و مسئولیت‌‌مان در این زمان چیست؟ زیرا ما ریزه‌خوار سفرۀ گذشتگان هستیم و آیندگان هم ریزه‌خوار سفرۀ ما خواهند بود؛ چه نسل‌های بعدی و چه خودمان در ابدیت. در این زمینه بخشی از نظرات سید حیدر آملی دربارۀ سیر صوری و معنوی انسان را بیان کردیم.[1] حال به بررسی دو نوع توحید الوهی (نبوی) و توحید وجودی (ولایی) می‌پردازیم.

توحید الوهی (نبوی) به معرفی خدای یگانه می‌پردازد و همان دوری از شرک جلی است. این توحید سیر هدایت انبیا از آدم تا خاتم است. اما توحید وجودی (ولایی)، فقط به معرفی خدای یگانه نمی‌پردازد و مرتبۀ نشان دادن و شهود وجود مطلق و تجلی تام خداوند در حیات زمینی است. این توحید که دوری از شرک خفی است، فقط با ولایت حاصل می‌شود و از حضرت شیث تا حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه‌) ادامه دارد.[2]

ولایت، حقیقتی بی‌انتهاست که خاتمه ندارد، اما مراتب دارد. اوج مرتبۀ آن مختص خاتم‌الانبیا(صلی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) است که در نفس ایشان یعنی حقیقت نورانی علوی، عینیت یافته و سپس در فرزندانشان ظهور کرده است. تاریخ وجودی انسان‌ها به ولایت است؛ ولایتی که بطن نبوت، سبب اکمال دین، اتمام نعمت و رضایت حق‌تعالی است. امت آخر زمان نیز نه با رسالت خاتم‌الرسل، بلکه با ولایت، می‌توانند مسئولیت وجودی خود را انجام دهند.

بنابراین بعد از توحید الوهی (توحید انبیا)، هیچ مسیری جز ولایت معرفی نمی‌شود که ختم مسیر انسان در سیر صعود باشد. البته توحید وجودی (توحید اولیا) اتمامی است که عین آغاز حرکت انسان است. تمامی انسان‌ها هم در این مسیر دارای ولایت هستند؛ یعنی حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه‌) نه تنها حجت برای مسلمانان، بلکه حجت برای تمام اهل زمین است و ولایتش در همۀ هستی جریان دارد.

در مقابل دو نوع توحید الوهی و وجودی، دو نوع شرک جلی و خفی وجود دارد. شرک جلی در مقابل توحید الوهی است که برای خدا شریک قرار داده و چندین مبدأ وجودی را بپرستند. اما شرک خفی نقطه مقابل توحید وجودی است که انسان جایگاهش را نسبت به وجود و ولایت نشناسد.

از نشانه‌های شرک خفی، توجه قلبی به زیبایی‌های مظاهر و جلوات حق‌ بدون نگاه توحیدی است که مانع دیدن خود حق‌تعالی می‌شود. همچنین این نگاه شرک‌آمیز سبب غیبت حق ‌شده و آیینۀ تمام نمای او را در پس پرده نگه می‌دارد. یعنی غیبت امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) ناشی از شرک خفی است.

بنابراین صاحبان توحید نبوی بدون توحید ولایی، مشرک هستند و شرک خفی دارند. آنچه امروز بر همگان لازم است، ادراک عمق این مطلب است. خطر این شرک، راضی بودن به شرایط موجود و عدم مراقبت در نگاه توحیدی و مسئولیت وجودی است. اینکه سالیان بر ما می‌گذرد و امام حاضرمان در غیبت است و از خود سؤالی نمی‌پرسیم که علت غیبت او چیست، نشانۀ شرک خفی است. پاسخ به این پرسش که چرا امام غایب است نیازمند خروج از روزمرگی‌ها، رها شدن از حساب و کتاب عقل جزئی و حرکت در وجود است، وگرنه در زندگی روزمره توقف می‌کنیم و به ظواهر مادی و دینی خود دل‌خوش می‌شویم. حال آنکه هر کس دو روزش با هم مساوی باشد مغبون و زیان‌کار است.[3]

همچنین روزمرگی و چسبیدن به عادت‌ها، نشاط و مسئولیت را از انسان می‌گیرد. در حالی که ما در تمام مراحل زندگی؛ پیری و جوانی، بیماری و سلامتی، دارایی و نداری نسبت به ولایت وظیفه داریم و با سختی و تلاش همراه با نشاط به سوی ملاقات پروردگار می‌رویم.[4]

میدان عمل به تکلیف ولایی، همچون دایره، وسیع و بی‌زاویه است. زاویه نشانۀ کثرت است و دایره هیچ زاویه‌ای ندارد؛ یعنی در حرکت دایره‌ای کثرت عین وحدت است. از طرفی وحدت هم بدون کثرت نیست و ما در عالم کثرت زندگی می‌کنیم. پس حرکت در مسیر توحید ولایی، مصداق نگاه توحیدی وحدت عین کثرت و کثرت عین وحدت است.

کعبه هم به عنوان قبلۀ ظاهری، چهار گوشۀ زاویه‌دار به نشانۀ کثرت دارد، اما طواف به دور آن دایره‌وار و به نشانۀ وحدت است. انسان کامل هم قبلۀ حقیقی و قلب نظام هستی است که دایره‌وار باید به دورش طواف کنیم. اما توجه قلب به تغییر و تحول کثرت‌ها مانع حرکت دایره‌‌ای ما شده که نتیجه‌اش ماندن در زندگی روزمره، و غیبت امام است.

بنابراین با وجود زندگی در کثرت، حرکت ما باید رو به وحدت باشد و این امر نیازمند تغییر نگاه است. نگاهی که سبک زندگی ما را تغییر دهد. اینکه در باورمان خدا یکی است و به وحدت اعتقاد داریم اما در عمل با نگاه به کثرات زندگی می‌کنیم، همان شرک خفی است.

از نظر شیعۀ حقیقی اولین قدم در توبه هم ترک عادات است؛ حتی ترک عادت در دین‌داری. ترک عادت، خارج شدن از زندگی روزمره است که با تغییر نگاه در جهت از دست دادن کثرت به سوی وحدت حاصل می‌شود. وحدت تغییرناپذیر است و زاویه و تکرار ندارد اما لحظه به لحظه جلوات گوناگونی در کثرت دارد که مانع عادت کردن و روزمرگی می‌شود. بنابراین در کثرت‌ها باید یک حقیقت واحد را ببینیم تا از عادات و روزمرگی‌ها بیرون بیاییم.

مرحوم سید حیدر آملی در مقابل دو نوع توحید الوهی و وجودی، دو نوع شرک جلی (ظاهر) و خفی (باطن) را معرفی می‌کند. شرک ظاهری همان عبادت بت‌های سنگی و چوبی و خورشید و ماه است اما شرک باطنی، آنجاست که همه چیز را صاحب وجود مستقل ببینیم. از بود و نبودش، خوشحال و غمگین شویم و بیشتر از وظیفه‌مان به آن توجه کنیم. در حالی ‌که همه‌چیز از حق است.

اگر در ظاهر پدیده‌ها و زندگی روزمره غرق شویم، وحدت و باطن را نخواهیم دید، در کثرت گیر می‌‌کنیم و اسیر اربابان متفرق می‌شویم. چنانکه حضرت یوسف(علیه‌السلام) فرمود: خدایان متفرق بهترند یا خدای واحد قهار؟[5]

ایشان در ادامه می‌فرماید: «بدان که ظهور جمیع انبیا و رسل جز برای دعوت خلق به توحید الوهی و خلاص از شرک جلی نمی‌باشد. همچنین ظهور جمیع اولیا و ائمه جز برای دعوت خلق به توحید وجودی و خلاص از شرک خفی نیست و همگی از اله مقید به اله مطلق و از عبادت مخلوق به عبادت خالق توجه می‌دهند.»

کسی که کلمۀ توحید الوهی یعنی «لا اله الا اللّه» را در زبان ابراز می‌کند، در ظاهر مسلمان و موحد است، اما باطنش بدون توحید وجودی، نجس به شرک خفی است. اما در نگاه توحید وجودی، غیر از الله چیزی در وجود نیست و چنین موحدی باطنش از نجاست شرک خفی پاک شده است.

خداوند در آیۀ 158 سورۀ انعام هم ایمانی را معرفی می‌‌کند که خیری در آن نیست.[6] این خیر همان ولایت امام است که بدون آن ایمان سودی ندارد. چنانکه در زیارت جامعه کبیره نیز می‌خوانیم: «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَه».[7] ایمان بدون ولایت و توحید وجودی، ایمان حقیقی نیست و خیری در آن دیده نمی‌شود. گرچه چنین انسانی با توحید نبوی و ظاهری، امام را دوست دارد و او در ظاهر زندگی‌اش حاکم است اما در مرتبۀ توحید وجودی و باطنی دست امام را بسته‌ است و شرک خفی دارد. اما موحد ولایی در میدان ولایت، نگاه و سبک زندگی‌اش را تغییر می‌دهد و تمام تلاشش معطوف به قلب و باطن است.

البته رسیدن به توحید وجودی و خالص شدن از شرک خفی در نهایت سختی است و فقط عدۀ بسیار کمی از بندگان خدا به آن می‌رسند. چون صاحب توحید الوهی با ‌شرک خفی، نفس خود را از مؤمنین موحد می‌شمارد و از شرک خفی و هوای نفس خود غافل است.

چنانکه رسول اکرم(صلی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) در این‌باره می‌فرماید:

«شرک در امت من از راه رفتن مورچه سیاه بر سنگ تیره در شب تاریک مخفی‌تر است.»[8]

و چیزی بزرگ‌تر از هوای نفس به عنوان معبود غیر الهی پرستیده نشده است[9]؛ حتی پرستش بت‌های سنگی و چوبی هم ریشه در هوای نفس و شرک خفی دارد.

مرحوم آملی در ادامه مراتب سه‌گانۀ نور را معرفی می‌کند[10]؛ مشکات یا چراغدان که اشاره به جهان مُلک دارد و به معنی شریعت است؛ زجاجه یا شیشه که اشاره به عالم ملکوت و باطن است؛ مصباح یا چراغ که اشاره به عالم عقل و حقیقت است. شجره هم اشاره به وجود مطلق یا ولی و انسان کامل است. یعنی انسان کامل از آدم تا خاتم دارای این سه جلوه است و از خاتم به بعد خود شجره است.[11] این شجره، همان شجرۀ نبوت و ولایت است که در حقیقت استمرار نبوت هم از ولایت است.

ایشان به نقل از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، شریعت و حقیقت (نبوت و ولایت) را به دریایی تشبیه می‌کند که عده‌ای اطراف آن گردش می‌کنند. اینان همان موحدین الوهی هستند که با ظاهر دین زندگی می‌کنند؛ اما عده‌ای نیز هستند که برای صید معانی و حقایق عقلانی به عمق دریا می‌روند.

تا اینجا به تبیین توحید وجودی پرداختیم و در ادامۀ مباحث به عدل، امامت، نبوت و نماز و روزه از جنبۀ وجودی خواهیم پرداخت. حال زیارتنامۀ حضرت حجت را بررسی می‌کنیم.

زیارتنامۀ امام زمان(عجل‌الله‌فرجه)

محل غیبت حضرت حجت(عجل‌اللّه‌فرجه) هم در سرداب سامرا و هم در وجود مسلمانان و شیعیان ظاهری است. هنگامی که سپاه بنی‌عباس یا همان دین ظاهری به افکار مردم دیندار هجوم آورد، امام ابتدا در قلب مسلمانان و پس از آن در سرداب سامرا از نظرها غایب شد.

در قسمتی از زیارت‌نامۀ ایشان می‌خوانیم:

«وَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلایتِک، وَجَهِلَ مَعْرِفَتَک وَاسْتَبْدَلَ بِک غَیرَک کبَّهُ اللّهُ عَلَی مِنْخَرِهِ فِی النَّارِ وَلَمْ یقْبَلِ اللّهُ لَهُ عَمَلاً»؛ هر کس از ولاییت منحرف شد و به معرفت و شناختت جهل ورزید و دیگری را جایگزین تو کرد، خدا او را با صورتش در آتش اندازد و عملی را از او نپذیرد.

بنابراین ممکن است مسلمانی اعمال ظاهری و نماز و روزه را داشته باشد و در آتش وارد شود. این حالت آنجاست که باور انسان، در سبک زندگی او کاربردی نداشته و نگاه او را عوض نکرده باشد.

و در ادامه می‌خوانیم: «وَ هُوَ عَهْدِی إِلَیک وَمِیثاقِی لَدَیک إِذْ أَنْتَ نِظامُ الدِّینِ، وَیعْسُوبُ الْمُتَّقِینَ، وَعِزُّ الْمُوَحِّدِینَ، وَبِذلِک أَمَرَنِی رَبُّ الْعالَمِینَ»؛ عهد من با تو و پیمانم نزد توست، زیرا تویی نظام دین و رییس متقین و عزت موحدین و پروردگار عالمین مرا به آن امر کرده است.

این دستور، امر به ولایت است که برای رسیدن به حقیقت آن باید از ظواهر مادی گذشت. عشق به ولایت، زندگی راحت و روزمره را از موحد می‌گیرد و او را پر تلاش و با نشاط می‌کند.

 


[1]- سیر صوری، تجرد از عالم ماده و محسوسات و سیر معنوی، رسیدن به عالم ولایت است.

[2]- توحید الوهی، توحید انبیا و توحید وجودی، توحید اولیاست.

[3]- الأمالي( للصدوق)، النص، ص 668: «من استوى يوماه فهو مغبون‏»

[4]- اشاره به آیۀ 6 سورۀ انشقاق: «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»

[5]- سورۀ یوسف، آیۀ 39: « يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ».

[6]- «...لا يَنْفَعُ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في إيمانِها خَيْراً...».

[7]- اگر از خیر یاد شود، اول و اصل و فرعش شما اهل بیت هستید.

[8]- وسائل الشيعة، ج 16، ص 254.

[9]- اشاره به حدیث پیامبر : "ما تَحَت ظِلِّ السَّماءِ مِن إلهٍ يُعبَدُ مِن دُونِ اللّه ِ أعظَمَ عِندَ اللّه ِ مِن هَوىً مُتَّبَعٍ".

[10]- سورۀ نور، آیۀ 35: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ...».

[11]- عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 63: «أنا و أنت من شجرة واحدة».

 



نظرات کاربران

//