تخیل، مادۀ سازندۀ بدن برزخی

تخیل، مادۀ سازندۀ بدن برزخی

 

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 17، 17 رمضان 1445) به تبیین موضوع «تخیل، مادۀ سازندۀ بدن برزخی» می‌پردازیم.

تاریخ وجودی خود را به عنوان شیعه، و وظیفه‌مان را در حاکمیت ولایت فقیه شناختیم. دانستیم دین فطری، همان حقیقت ولایت در وجود ماست که با معرفت شناخته می‌شود. با بررسی تاریخ انبیا در قرآن، لازمۀ سیر معنوی را تغییر نگرش‌، میل‌ و سبک زندگی و تفکر دانستیم. فهمیدیم برای از بین رفتن فرهنگ غلط توجه به بدن و ماهیت بدون توجه به روح و وجود، چاره‌ای جز آزمایش و ابتلا به سختی‌ها نداریم.

فطرت را شناختیم. گفتیم قرآن فقط برای خلق آفاق و انسان از کلمۀ فطرت استفاده می‌کند و برای بقیۀ مراتب هستی، لفظ خلقت را به‌ کار می‌برد. دین را هم حضور ولایت یا نفس کلی در وجود و هستی معرفی کردیم که به تدبیر نفوس جزئی و بدن عنصری می‌پردازد و تمام نیازهای انسان را پاسخ می‌دهد. پس از بیان روایات، به بررسی ابعاد و مراحل شناختی انسان رسیدیم.

خلقت انسان را از آیات سورۀ مؤمنون بررسی کردیم و انشای دیگر[1] را فطرت، انسانیت یا دین معرفی کردیم. انسان را خلیفۀ خدا دانستیم که خداوند، فاعلیت خود را نه مستقل و ذاتی، بلکه به امانت به او داده است تا از جسد و قالب خود بیرون بیاید و آن را در وجودی که قالب‌پذیر نیست فانی کند.

نفس را عقلِ نازل شده در جسم معرفی کردیم. دانستیم نفس کلی و به تبع آن نفوس جزئی انسان‌ها، خلیفۀ خدا هستند. عناصر هم در ترکیبشان، استعداد پذیرش عقل را دارند تا به آن عینیت بدهند. تعینِ عقل، همان نفس یا «منِ» ماست که ریشه در وجود دارد و تاریخ حقیقی وجود ما را شکل می‌دهد.

برای فهم بهتر، انسان را از رتبۀ پایین و اولیۀ خودش یعنی حس بررسی کردیم. گفتیم حواس پنج‌گانه، مکانیزم‌های حسی انسان هستند. در مرحلۀ بعد به ادراک رسیدیم. دانستیم از دیدگاه روان‌شناسی، ادراک همان انفعال از اشیاء بیرونی و تصویرسازی آن‌ها در ذهن است. اما از دیدگاه اسلام چیزی به‌عنوان انفعال نفس وجود ندارد. به این دلیل که نفس انسان خلیفۀ خداست و چون خداوند انفعال ندارد، پس خلیفه‌اش هم این ویژگی را نخواهد داشت.

براساس سورۀ توحید که شناسنامۀ حق‌تعالی است نیز می‌خوانیم: «او نمی‌زاید و زاده هم نشده»[2]. نفس هم این گونه است؛ یعنی عواملی مثل عناصر یا جسم یا والدین، نفس انسان را نساخته‌اند.

همچنین اسلام بر خلاف روان‌شناسی رایج، نفس انسان را خلاق می‌داند که از خلاقیت حق‌تعالی ناشی می‌شود. به این ترتیب که وقتی حس انسان چیزی را از بیرون می‌گیرد، نفس آن را به‌صورت مجرد خلق می‌کند و هرچه را می‌سازد، خودش هم عین همان می‌شود. این همان ادراک نفس در محسوسات است. یعنی نفس این قدرت را دارد که ساخته‌هایش را تجزیه و ترکیب کرده و برای خودش عالم بسازد، اما هیچ راهی برای تشخیص درستی و نادرستی این محسوسات وجود ندارد.

پس برای شناخت واقعیت چه باید کرد؟ تنها عاملی که می‌تواند جلوی خطای حس را بگیرد، عقل است؛ و به همین دلیل نفس انسان باید تحت فرمانروایی عقل باشد.

بعد حس و ادراک، مرحلۀ بعد شناخت انسان، تخیل است. قوۀ خیال یکی از قوای نفس انسان است. از نظر روان‌شناسی، تخیل یک فرایند فکری است و عبارت است از به یاد آوردن تصاویر حفظ شده در ذهن.

تخیل دارای دو جنبه است: تخیلِ به یادآورنده که تصاویر ایجاد شده (درک شده) از هستی را یادآوری می‌کند و دیگری تخیلِ آفریننده که با ترکیب تصاویر درک شده، تصاویر جدید می‌سازد. در اینجا باید اشاره‌ای هم به قوۀ حافظه داشته باشیم.

همۀ انسان‌ها اتفاقاتی از زندگی گذشتۀ خود را در قوه‌ای به نام حافظه دارند که از نظر روان‌شناسی، تصاویر این وقایع در قوۀ حافظه ضبط شده است؛ اما در دیدگاه دینی، تمام وقایع، عین نفس انسان شده و هیچ‌گاه از بین نمی‌روند.

نفس انسان به راحتی از این خاطرات و احساسات مربوط به آن‌ها، نقش می‌پذیرد اما به راحتی این نقش‌ها را از دست نمی‌دهد. این تجربیات شامل حالات روانی و رفتاری انسان و نیز انفعالاتی است که از خارج می‌گیرد و نفس همۀ آن‌ها را عین خودش می‌کند. همان‌طور که‌ در عالم ماده هم هر غذایی که می‌خوریم، نفس آن را عین بدن خود می‌کند و از چگونگی آن تأثیر می‌گیرد.

نکتۀ مهمی که در این جلسه می‌خواهیم به آن بپردازیم این است که ادراکات نفس انسان، مادۀ سازندۀ بدن برزخی[3] اوست و عین بدن برزخی او می‌شود. در واقع نفس انسان با تخیلاتش، بدن برزخی خود را می‌سازد و تا وقتی تخیلات ادامه دارند، کار ساختن بدن برزخی هم ادامه دارد. یعنی همان‌طور که ظهور خداوند هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود[4]، نفس هم همواره به‌موازات بدن مادی، در حال ساختن بدن برزخی است.

پس از مرگ هم «منِ» ما به برزخ رفته و در آنجا با بدن برزخی خود زندگی خواهد کرد. بدن برزخی هم به‌دلیل مجرد بودن، همۀ حالات را صاف‌تر و شفاف‌تر از بدن مادی نشان می‌دهد. اینجاست که طهارت قوۀ خیال اهمیت پیدا می کند. ببینیم وقتی با خود خلوت می‌کنیم، چه چیزهایی به یادمان می‌آید؛ چون با همین خاطرات مثبت و منفی است که نفس بدن برزخی را می‌سازد و این یک سنت الهی است.

پس هیچ خاطره‌ای از بین نمی‌رود و فقط ممکن است ته‌نشین ‌شود. گاهی بعضی از خاطرات در عمق نفس یا همان ضمیر ناخودآگاه ته‌نشین می‌شوند و خاطرات دیگری روی آن را می‌گیرد که همان ضمیر خودآگاه است. ضمیر خودآگاه یا ناخودآگاه، توجه نفس به تجربیات و مواد برزخی و خیالی خودش می‌باشد. لذا گاهی انسان با یادآوری خاطرات دور، حالات تلخ یا شیرین را دوباره تجربه می‌کند.

برای تبیین بهتر این موضوع به آیاتی از قرآن مراجعه می‌کنیم:

در سورۀ زلزال آمده است: «هنگامی که زمین با شدیدترین لرزش لرزانده شود و بارهای گرانش را بیرون اندازد، انسان بگوید زمین را چه شده است؟ در آن روز زمین اخبار خود را می‌گوید چون پروردگارت به آن امر کرده است. آن روز مردم به صورت گروه‌های پراکنده به منازل ابدی خود باز می‌گردند تا اعمالشان را ببینند. پس هرکس هم‌وزن ذره‌ای نیکی کند، آن را می‌بیند و هر کس هم‌وزن ذره‌ای بدی کند آن را می‌بیند.»[5]

منظور از زمین، هم زمین منظومۀ شمسی و هم زمین جان انسان‌ها است. بارهای سنگینی هم که زمین بیرون می‌اندازد، همان خاطراتی است که حالات روحی او را تغییر می‌دهد. همۀ این خاطرات از امروز به فردا، از دنیا به آخرت و به عبارتی از ادراک به تخیل می‌رود؛ زیرا امروز و فردا یا دنیا و آخرت از هم جدا نیستند.

انسان در این لرزش می‌پرسد زمین را چه شده است؟ و زمین نفس انسان، خبرهای درونی خودش را می‌دهد؛ زیرا مدام از طرف پروردگار به او وحی می‌شود که آیا من پروردگار شما نیستم؟[6] کمی تفکر کنیم که آیا ما نیز تابه‌حال به زمین نفس خود گفته‌ایم که تو را چه شده است؟

در آن حال باطن انسان‌ها، نشان داده می‌شود و مردم به خود مشغول‌اند و اعمالشان را می‌بینند، نه اثر اعمالشان را؛ زیرا عمل انسان عین خود او شده و همۀ ذره‌های خوبی یا بدی را در نفس خود می‌بیند. این خوبی و بدی‌ها همان خاطرات انسان است که دیدن آن‌ها امروز در عالم خیال و تخیل است.

هم‌چنین آیاتی از سورۀ اسرا و قمر اشاره به عالم خیال دارند. اینکه می‌خوانیم «اعمال هر انسانی را بر گردنش آویخته‌ایم... و به او می‌گوییم کتابت را بخوان و کافیست که امروز خود حسابگر خود باشی»[7] مربوط به عالم خیال است.

و در آیات «هر چیزی که انجامش دادند در نامه‌ها ثبت است. و هر کار کوچک و بزرگی نوشته شده است.»[8]، ثبت هر عملی در نفس و عالم خیال است.

بیشتر مردم وارد عالم برزخ یا خیال منفصل (عالم خارجی جدا از نفس متصل) خواهند شد که مواد سازندۀ آن همان تخیلات آن‌هاست. گروه کمی از انسان‌ها که قوۀ خیالشان به فرمان عقل بوده و طهارت خیال داشتند، عالم برزخ ندارند و بلافاصله پس از مرگ به قیامت خود وارد می‌شوند.

نکتۀ مهم دیگری که دربارۀ عالم خیال به آن اشاره می‌کنیم، در آیات 32 تا 43 سورۀ کهف است. در این آیات، داستان صاحبان دو باغ بیان شده که یکی از آن‌ها موحد است و دیگری شرک خفی دارد. یکی از آن دو بنابر خیال خودش به دوستش گفت: من از تو ثروتمندتر و از لحاظ نیرو قدرتمندتر هستم و در حالی که ظالم به نفسش بود وارد باغش شد و گفت: فکر نمی‌کنم این باغ هرگز از بین برود و گمان نمی‌کنم که قیامت برپا شود.

روز بعد که باغ او از بین رفت، فهمید شرک خفی داشته و اشتباه کرده است. اما دوست موحدش، اصل نعمت‌ها را به خدا نسبت داد و خود را صاحب باغ ندانست. او فهمید فقط ثمرۀ باغ می‌تواند متعلق به او باشد، نه اصل سرمایه.

به عبارتی، اصل نعمت از خداوند است و نباید داده‌های او را مال خودمان بدانیم، اما ثمرۀ نعمت‌ها که ناشی از نوع نگاه و اعمال ماست، مربوط به خودمان است. یعنی چگونگی و شکل بدن برزخی ما، ثمرۀ نوع بینش و عملکرد ماست.

آنچه از این آیات نتیجه می‌گیریم این است که:

دیدن کثرت و موجودیت عالم ماده بدون نظر به وحدت، احساس مالکیت نسبت به آن به وجود می‌آورد و این ثمرۀ قوۀ تخیل ماست. نتیجۀ این ثمره نیز منشأ بیشتر اختلافات فردی و اجتماعی است. در صورتی که «منِ» ما فقط یکیست و وحدت دارد.

بنابراین اگر خداوند را صاحب نعمت نبینیم، به نفسمان ظلم کرده‌ایم و همۀ تلاش ما در جهت حفظ مال و داشته‌ها برای خودمان خواهد بود. با این تفکر، مبدأ را انکار کرده‌ایم که نتیجه‌اش انکار معاد نیز هست.

 


[1]- سورۀ مؤمنون، آیۀ 14: «... ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ...»

[2]- سورۀ توحید، آیۀ 3 : «لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ»

[3]- برزخ یکی از عوالم وجودی ماست.

[4]- اشاره به آیۀ 29 سورۀ الرحمن: «كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ»

[5]- «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا. وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا. وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا. يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا. بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا. يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ. فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ. وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»

[6]- اشاره به بخشی از آیۀ 172سورۀ اعراف: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى»

[7]- سورۀ اسرا، آیات.13 و 14.

[8]- سورۀ قمر، آیات 52 و 53.

 



نظرات کاربران

//