بلا، بستر رشد شیعه

بلا، بستر رشد شیعه

 

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 26، 26 رمضان 1445) به تبیین موضوع «بلا، بستر رشد شیعه» می‌پردازیم.

پس از مدت‌ها خفقانی که با حاکمیت سقیفه بر شیعیان ایجاد شده بود، امام صادق(علیه‌السلام) و پدر بزرگوارشان توانستند عمیق‌ترین مسائل عقیدتی، اخلاقی و عملی را به جامعۀ تشیع ارائه دهند. از جملۀ این آثار، نامۀ امام صادق(علیه‌السلام) به شیعیان است که ما به عنایت خودشان توفیق پیدا کردیم آن را بخوانیم و ان‌شاءالله به جانمان بنشانیم.

امام در نامه‌شان مسیر شیعه را مسیر ورود در میدان جلال معرفی کردند. یعنی شیعه نباید تصور کند که همیشه شرایط بیرونی برای عبودیت او آماده و هموار است.

گویا جریان حضور قابیلیان در نظام هستی و جریان سقیفه جزء سنن الهی است که به موجودیت بشر و خاصیت طین و تراب او برمی‌گردد. همان بُعدی که فرشتگان دیدند و به خدا عنوان کردند: چرا موجودی خلق می‌کنی که در زمین فساد و خونریزی خواهد کرد؟ خدا فرمود من در بطنِ این طین و تراب، نور خود را تحت عنوان عقل قرار دادم که می‌تواند جلوی فساد و خونریزی را بگیرد.

اینجا فرشتگان پذیرفتند که برای اطاعت از خدا به آدم سجده کنند؛ در خدمتش باشند و شرایط را برای عبور از زشتی‌ها و تعین و تشخص اسمای الهی و ظهور خلیفةالله آماده کنند. چون عقل را می‌شناختند و می‌دانستند هر جا ادراک شود، تسبیح و تقدیس خدا صورت می‌گیرد و زشتی‌ها کنار می‌رود. خودشان که توانایی نداشتند در تمام عوالم خدا را تسبیح و تقدیس کنند؛ در این مسیر کمک‌کار آدم شدند. اما برای ابلیس که عالم عقل را درک نکرده بود و فقط در کنار فرشتگان بندگی خدا را کرده بود، قابل قبول نبود که این قالب خاکی بتواند از فرشتگان بالاتر برود! او از اعتقادش به ربوبیت خدا و معاد برنگشت اما حسادت، تکبر و برتری‌جویی مانع از سجده کردن بر آدم شد.

با این اوصاف ما به لحاظ جسد و قالب و عنصرمان همیشه در خطریم چون ریشۀ سوء‌خلق در خودبینی است. ما فکر می‌کنیم خدا یک نیروی قوی‌تری در برابر گناه به امام داده که به ما نداده است درحالی‌که امام نیز مثل ما در قالب به دنیا آمده و امکان گناه کردن را دارد. نکته اینجاست که امام نفس خود را شناخته و می‌داند که نفس یک رو به عقل دارد و یک رو به عالم ماده؛ لذا از ابتدا توجهش به عقل بوده، نه به ماده. به عبارت دیگر امام، خدا را در قالب خود یافت و این معرفت او را از گناه بازداشت.

اینجا سخن از فعل نیست بلکه نوع نگاه و شناخت ابعاد وجودی مطرح است. چون فعلِ گناه، ریشه در اعتقاد و جهان‌بینی غلط دارد.

تقوا و فجور به ما الهام شده است و ما در وجود خود «او» را که باید ظهور پیدا کند و «آن‌چه» را که مانع ظهور او می‌شود می‌شناسیم. کار ما به‌عنوان انسان این است که نیاز هر دو بعد را بسنجیم و بین آن‌ها تعادل برقرار کنیم. نه صرفاً به بُعد مادی بپردازیم که راه عقل بسته شود و نه آن را نفی کنیم چراکه عقل از بدن می‌تواند ظهور پیدا کند.

شناخت فجور و تقوی در قرآن و در هر زمانی با انبیا و کتبشان آمده و تمام انسان‌ها در باطن خود ملهم به آن هستند. اما متأسفانه ما نسبت به قرآن که غذای بعد عقلانی ماست احساس نیاز نمی‌کنیم. درحالی‌که اگر عقل را نشناسیم و حاکم بر خود نکنیم حدود خود را نسبت به بدن گم می‌کنیم و با افراط و تفریط خرابش می‌کنیم. لذا عقل نمی‌تواند به سلامت از آن بیرون بیاید. مثلاً عقل که بصیر و سمیع است، اگر چشم و گوش سالم نباشد، نمی‌تواند درست ببیند و بشنود.

البته این روند و اقتضای خلقت است که بدن در حرکت جوهری نفس، رو به ضعف و پیری رود تا در نهایت عقل ظهور کند؛ اصل، بعد عقلانی ماست، اما ما با افراط و تفریط در بعد مادی، مجاری ظهور عقل را در خود می‌بندیم و به عنوان محب و عاشق مولا نمی‌توانیم در حد خودمان سلمان و ابوذر و مقداد شویم. عده‌ای برای به دست آوردن لذت‌های وهمی مانند مقام و ثروت و شهرت فرصت نمی‌کنند به بدنشان برسند، برخی هم تقوا را غلط فهمیده، خور و خواب و نیازهای غریزی را بر خود حرام می‌کنند. درحالی‌که اسلام برای حفظ تعادل در همۀ این‌ها آداب قرار داده است.

از طرفی عبادات صوری یا عمل صالح بدون تقوا بی‌فایده است. چنان‌که در روایات داریم عمل قلیلِ با تقوا بالاتر از عمل کثیرِ بی‌تقواست.[1] تقوا همان دیدن بُعد عقلانی و نورانی نفس است که قرار است مراتب پایین نفس را مدیریت کند. تنها راهی که انسان را به تقوا رهنمون می‌شود، انس با قرآن و روایات حضرات معصومین(علیهم‌السلام) و پیاده کردن آن در متن زندگی است.

خدا فشار و سختی را برای انسان نخواسته بلکه اقتضای رسیدن به لذت‌های وجودی این است که در جلال قرار بگیریم. جلال در عالم متصل انسان نفس امارۀ اوست و در بیرون همان امت‌هایی هستند که در مقابل انبیا قرار می‌گیرند. به عبارتی جلال، باطلی است که در مقابل حق قرار می‌گیرد.

بنابراین شیعه چون می‌خواهد پایش را جای پای امام بگذارد باید بداند همواره دشمنی دارد که قسم خورده‌ بر صراط مستقیم می‌نشیند و همواره سواره و پیاده از راست و چپ و بالا و پایین و عقب و جلو حمله می‌کند و در اولاد و اموالش شریک می‌شود. وقتی این دشمن آشکار مانند خون در رگ‌های ما جاریست[2]، چرا ساده می‌گیریم و دنبال شناخت آن تحت عنوان نفس امارۀ خود نیستیم تا به تدریج کنار بگذاریم و به نفس مطمئنه برسیم؟!

می‌گوییم ظلم دنیا را فرا گرفته و ظالمین را لعن می‌کنیم، قرآن می‌خوانیم و فرعون و قارون و نمرود و بلعم باعور را لعن می‌کنیم درحالی‌که همۀ این‌ها ظهور نفس امارۀ ماست. به عنوان مثال برخی از ما مانند سامری نور زیبای درون خود را در قالب نماز و عبادات و کرامات به دیگران نشان می‌دهیم و سر خود و مردم را مشغول می‌کنیم. همۀ این خیالات ظهور فجور ماست درحالی‌که بُعد مسجود فرشتگان در ما حاضر است، کافیست اراده کنیم و با نظر به درون، بدون دخالت حس و خیال امکان ظهورش را فراهم کنیم.

تا اینجا توضیح کوتاهی از فرازهای قبل نامۀ امام صادق(علیه‌السلام) را بیان کردیم. آن حضرت در ادامۀ این نامه می‌فرماید:

«فَاتَّقُوا اللَّهَ أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ النَّاجِيَةُ إِنْ أَتَمَّ اللَّهُ لَكُمْ مَا أَعْطَاكُمْ بِهِ فَإِنَّهُ لَا يَتِمُّ الْأَمْرُ حَتَّى يَدْخُلَ عَلَيْكُمْ مِثْلُ الَّذِي دَخَلَ عَلَى الصَّالِحِينَ قَبْلَكُمْ وَ حَتَّى تُبْتَلَوْا فِي أَنْفُسِكُم وَ أَمْوَالِكُمْ‏»

پس ای گروه نجات یافته، تقوا پیشه کنید. اگر خداوند به شما نعمت‌هایی داده است. کار پایان نیافته است، تا آنکه حوادث گذشته بر پیشینیان صالح، بر شما هم فرود آید و شما هم نسبت به جان‌ها و اموال خویش امتحان شوید.

گویا امام می‌گوید خدا را در خود ببین! چون قرار است تمام اسما و صفاتش را به شما بدهد، تمام آرزوهای دنیوی و اخروی را که در خیالتان نمی‌گنجد. نقص‌هایی که شما دارید کامل نمی‌شود مگر بر شما داخل شود مثل آن‌چه که به صالحین قبل از شما داخل شده است. اصلاً صالحین با این بلاها صالح شده‌اند، با همان شیطانی که دایره وار احاطه می‌کند و در هر زاویه‌ای با شهوت، غضب، ترس و ناامیدی بر شما وارد می‌شود. پس شمایید که انتخاب می‌کنید جاهل بمانید یا عاقل شوید.

«حَتَّى تَسْمَعُوا مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ أَذىً كَثِيراً فَتَصْبِرُوا وَ تَعْرُكُوا بِجُنُوبِكُم»

یعنی کامل نمی‌شوید مگر اینکه از دشمنان آزار زیادی ببینید پس صبر کنید و آن را بر خود هموار سازید!

یعنی نباید در برخورد با کسی که به خاطر دشمنی با خدا با ما دشمنی می‌کند در برابر خواسته‌هایش که مخالف خواسته‌های خداست، خاشع شویم.

چنان‌که برخی از ما می‌پنداشتیم بعد از انقلاب اسلامی باید در زندگی‌های ما همه‌چیز روبه‌راه باشد، درحالی‌که امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه‌) مانند انبیا آمد که ما را از ظلمات به سوی نور ببرد و این بدون ابتلائاتی مثل جنگ و تحریم ممکن نیست. بلاها سنت است و فقط صبر در بلا می‌تواند زمینۀ ظهور قدرت‌های الهی و اسما را در انسان به وجود آورد. باید توجه داشته باشیم بیماری‌ها و گرفتاری‌هایی که اقتضای زندگی دنیا هستند، ابتلا به شمار نمی‌روند، بلکه ابتلا آن است که انسان چه در زندگی شخصی، چه از نظر اجتماعی از طرف دشمنان دین مورد ستم قرار گیرد؛ مثل اینکه ایران را در دنیا تروریست می‌دانند، یا اینکه به شخصی که دنبال دینداری حقیقی است، تهمت انحراف می‌زنند و... .

«وَ حَتَّى يَسْتَذِلُّوكُمْ وَ يُبْغِضُوكُمْ وَ حَتَّى يُحَمِّلُوا عَلَيْكُمُ الضَّيْمَ فَتَحَمَّلُوا مِنْهُمْ تَلْتَمِسُونَ بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ»

فتنه همیشه از جانب دشمن است آن هم در میدان دین. چون خدا با ابتلا می‌خواهد دین خود را احیا کند. دشمن می‌خواهد شیعه را به ذلت بکشاند، چنان بغض دارد که اوج ستم را به شیعه تحمیل می‌کند. حالا این دشمن ممکن است در خانواده، جامعه یا جهان باشد. این‌جا امام می‌فرماید تحمل کنید!

مثلاً وقتی به مجلس گناه نمی‌رویم و دیگران فشار می‌آورند که چرا دین را سخت گرفته‌ای، تحمل کردن این نیست که تسلیم آن‌ها شویم و دین را کنار بگذاریم بلکه باید در درون حملش کنیم تا آن وجه الهی و نفس مطمئنه را در خود به مشاهده بنشینیم. چنان‌که انبیا و اولیا تحمل کردند و معصوم شدند. خداوند دربارۀ این‌ها می‌فرماید:

«وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»[3]

می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.

امام در ادامه می‌فرماید:

«وَ حَتَّى تَكْظِمُوا الْغَيْظَ الشَّدِيدَ فِي الْأَذَى فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَجْتَرِمُونَهُ إِلَيْكُمْ وَ حَتَّى يُكَذِّبُوكُمْ بِالْحَقِّ وَ يُعَادُوكُمْ فِيهِ وَ يُبْغِضُوكُمْ عَلَيْهِ فَتَصْبِرُوا عَلَى ذَلِكَ مِنْهُمْ»[4]

و تا آنجا كه به خاطر خداى عزّ و جلّ خشم شديد خود را در برابر آزار آن‌ها كه از روى جنايت بر شما انجام دهند فروخوريد، و تا آنجا كه شما را در بارۀ حق دروغگو شمارند و در اين باره با شما دشمنى كنند و كينۀ شما را به دل گيرند و شما بر آن‌ها صبر و بردبارى كنيد.

در ادامۀ بحث به آیاتی از قرآن در بیان ضرورت ابتلا مراجعه می‌کنیم.

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ»[5]

آیا گمان کردید داخل بهشت می‌شوید، بی‌آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها به آن‌ها رسید، و چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند گفتند: «پس یاری خدا کی خواهد آمد؟!» (در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند، و به آن‌ها گفته شد:) آگاه باشید، یاریِ خدا نزدیک است!

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ»[6]

آیا چنین پنداشتید که (تنها با ادّعای ایمان) وارد بهشت خواهید شد، در حالی که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است؟!

«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»[7]

آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها می‌شوند و آزمایش نخواهند شد؟! ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و این‌ها را نیز امتحان می‌کنیم)؛ باید علم خدا دربارۀ کسانی که راست می‌گویند و کسانی که دروغ می‌گویند تحقق یابد!

این آیات به ما می‌گوید آیا فکر می‌کنید چون انقلاب کردید ابواب جنت اسما بر روی شما باز خواهد شد و مشکلی نخواهید داشت؟ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌) که شیطان را تسلیم کرده بود آن‌همه بلا دید تا صاف و زلال شد و توانست نور مطلق را نشان دهد و انسان کامل شود، شما چه فکر کردید با شیطانی که شما را احاطه کرده است؟ مگر در دنیا چیزی را به‌راحتی به دست می‌آورید که در مسیر ولایت آب از آب تکان نخورد؟ درحالی‌که این سنت قبل از هبوط آدم نیز جاری بود. آدم هبوط کرد که صعود کند و برای اینکه صعود کند باید در سنت بلا قرار گیرد. پس چرا فکر می‌کنید همین که ظاهر دینتان را حتی تحت ولایت شیطان نگه داشته‌اید وارد بهشت می‌شوید؟!

 

 


[1]- وسائل‌الشیعه، ج15، ص241 : امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: «إِنَّ قَلِیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوَی خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ بِلَا تَقْوَی»

[2]- بحارالأنوار، ج۶۷، ص۴۹ : پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) : «إنَّ الشیطانَ یَجری مِنِ ابنِ آدمَ مَجریَ الدَّم»؛ شیطان، همانند گردش خون در تن آدمی جریان دارد!

[3]- سورۀ قصص، آیۀ ۵.

[4]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، صص4-5.

[5]- سورۀ بقره، آیۀ 214.

[6]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 142.

[7]- سورۀ عنکبوت، آیات 2 و 3.

 



نظرات کاربران

//