انسان کامل، از آدم تا خاتم

انسان کامل، از آدم تا خاتم

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 2، 2 رمضان 1445) به تبیین موضوع «انسان کامل، از آدم تا خاتم» می‌پردازیم.

هدف از بحثی که در پیش رو داریم این است که بدانیم دلیل سرگردانی و پریشانی انسان امروز، چیست؟ چرا امروز نه دیندار آرامش دارد، نه دنیادار؛ نه دنیای مدرن توانسته انسان را به آرامش برساند، نه دین موروثی گذشتگان؟

این گمگشتگی و پریشانی از اول خلقت با انسان بوده و حتی با آمدن انبیا هم حال انسان روزبه‌روز بهتر نشده است. روشن است که نمی‌توان این سرگردانی را به خدایی نسبت داد که سراسر عشق و رحمت است، بلکه دلیل آن خود انسان است. چرا؟ چون انسان ریشۀ خود را گم کرده و آب را به تنه و ساقه داده و به همین دنیایی که در آن هیچ چیز سر جای خودش نیست راضی شده‌ است.

لذا امروز بیش از هر زمانی شناختن انسان کامل ضرورت دارد که اگر او را بشناسیم و در وجودمان بیابیم می‌بینیم که ریشۀ ما اوست و ما همین تن و بدن نیستیم.

خود را تن و بدن تصور کردیم و آن‌قدر به خواهش‌های آن بها دادیم که کنار زدنشان برای پیدا کردن اصل وجود برایمان سنگین شده است. برای همین انسان کامل را بیرون از خود و در قدوبالا جست‌وجو می‌کنیم. ماه مبارک به دلیل نزول قرآن در قلب انسان کامل و جریانش در ما به عنوان پیکرۀ او، بستری آماده برای پیدا کردن تاریخ وجود و برگشتن به سوی اوست.

تاریخ وجود ما سیر مسیر انبیاست که از آدم شروع شده است. خدا آدم را برای جنت اسما خلق کرده بود، عالمی بدون تضاد و تزاحم و سرشار از آرامش. اما آدم به دلیل تقاضای تعین و تشخص خود به زمین هبوط کرد جایی که سلامتی‌ همراه با بیماری، جوانی‌ همراه با پیری، حق همراه با باطل، آرامش همراه با خوف، شادی همراه با حزن و صلح همراه با جنگ است. البته باز هم خدا او را به حال خود رها نکرده و هدایتش را در جان او نهاده تا در این تناقضات دچار خوف و حزن نشود: «فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ»[1]

این حقیقت همراه با تک‌تک ما هست اما دلیل این‌که در بالا و پایین‌های دنیا مضطرب و نگران می‌شویم این است که او را صدا نمی‌زنیم که خود را نشانمان دهد و ما ببینیم برای این جزئیات خلق نشده‌ایم. خدا را در مفهوم شناختیم و حیات را همین زندگی دنیوی تصور کردیم بنابراین در همۀ اتفاقات منفعل می‌شویم.

تاریخ وجود، با آمدن آدم شروع و با صدوبیست‌وچهار هزار پیامبر ادامه یافته، در حضرت خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) کامل می‌شود. آن هم در زمین و در همین تضادها و بالا و پایین‌های ناسوت. پس انسان یک تاریخ مستمر دارد؛ مثل نطفۀ ما که با حرکت مستمر، رسیده به انسانی که الآن هستیم و سیرش تا پیری و... ادامه دارد.

همان طور که نطفه در حرکتش؛ علقه شد، مضغه شد، نوزاد شد و این سیر را ادامه داد تا کامل شد، آدم نیز پس از هبوط در حرکتش سیری را آغاز کرد که در آن زشتی‌ها را کنار زده خوبی‌ها را جذب کرد و امتش را بعد از خود به پیامبر بعدی سپرد. این سیر در نوح، ابراهیم و...، ادامه یافت تا رسید به پیامبر خاتم حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و همچنین وصی ایشان و یازده فرزند او که انسان‌های کامل و اسوه و هادی دیگران هستند.

ما که امت پیامبر خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستیم، باید این سیر را بشناسیم و بدانیم که این حرکت ادامه دارد پس تلاش کنیم فردایمان از امروز بهتر باشد. در حالی که ما چنان به ظاهر دین و دنیا چسبیده، به روزمرگی‌ها عادت کرده و قانع شده‌ایم که امروز و فردایمان یکسان است و دنبال هیچ تعالی و تکاملی نیستیم! عجیب نیست؟!

انسان یک تاریخ مستمر در جهت شهود وجود خود دارد، برخی انسان‌ها این تاریخ را همسو با انبیا حرکت کردند، برخی نه. به عنوان نمونه سخن امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) که فرمودند انقلاب ما مقدمۀ ظهور است[2] بیانگر یک حقیقت بود اما چرا ما با آن حرکت نکردیم و بعد از چهل‌واندی سال بهره‌مندی از سفرۀ نورانی انقلاب و خون شهدا هنوز آثارش را در خود نمی‌بینیم. هر سال شب قدر با اشک و زاری برای ظهور حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه) دعا می‌کنیم اما دوباره به زندگی عادی برمی‌گردیم، گویا به نیامدن ایشان عادت کرده‌ایم. او را متوهمانه شناخته و یک شخص پنداشته‌ایم که روزی خواهد آمد. غافل از اینکه حرکت امروز ماست که فردایمان را می‌سازد. ما آن قدر مشغول سود و زیان جزئی هستیم که عالم امام را نمی‌شناسیم تا از خدا ظهورش را بخواهیم.

ما در این بحث می‌خواهیم با بررسی اجمالی از قرآن در دو وجه آفاقی و انفسی تاریخ وجودی خود را بشناسیم و حرکت کنیم. امروز ما متوقف شدیم در حالی که در توهم خود در حرکتیم؛ مانند نطفه‌ای که به سوی علقه شدن حرکت نمی‌کند؛ ولی در توهمش خود را در حرکت به سوی جنین شدن می‌بیند. اگر در این حال بمیریم و عالمی که باید به سوی آن حرکت می‌کردیم را به ما نشان دهند، خواهیم گفت: «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا»[3].

امروز ما درد دوری از وطن، مبدأ وجود و عالم‌مان را نمی‌فهمیم، در عوض تا می‌توانیم به موجودیتمان می‌پردازیم در حالی که موجودیت مساوی با تبدیل و تغییر است[4] و نمی‌تواند به ما آرامش دهد.

آرامش ما با امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) است که نقشۀ وجود ماست و غیبت او، در واقع غیبت ما از اوست. این را نمی‌فهمیم و گویا می‌خواهیم بدون نقشه، خود را ترسیم کنیم؛ یعنی نمی‌دانیم چه باید ببینیم، چه بشنویم و کجا برویم. آن‌قدر سربه‌هوا حرکت می‌کنیم تا گم می‌شویم.

 تک‌تک ما مسئول ساختن این دنیای خراب هستیم وگرنه دنیا به لحاظ خدا زیباست چون وجود و جنت اسما در زمین تعین و تحقق پیدا کرده است. انبیا در مقام نوری خود هیچ کمالی ندارند کمالشان آن­جاست که در زمین و در بطن تضادها و تزاحم‌ها تشخص پیدا کنند.

پیامبر خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، جامع تمام انبیا، تمام نقشۀ خود را به وراثت به علی و اولادش(علیهم‌السلام) داد و سعادت و کمال ما را در حرکت با ولایت تضمین کرد. چون خدا دین خود را با آن‌ها تمام و کامل کرد و رضایتش را در ولایت آن‌ها قرار داد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»[5]

این‌ها تاریخ ما هستند. عالم وجود، جنت اسماست که نه خوفی در آن هست نه حزنی! ما کجاییم؟ اگر این‌ها را پیدا نکنیم و الگوی خود قرار ندهیم، دینمان تمام نیست و تنها یک دینداری سطحی داریم.

بعثت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تمام مکاتب و ادیان را در تمام ابعاد چه به لحاظ دین و چه به لحاظ دنیا به هم ریخت و یک مناسبت جدیدی تحت عنوان جنت اسما ایجاد کرد، اما در صدر اسلام با نشناختن و نفهمیدن این موضوع باب جنت اسما را بستند. در حقیقت ظهور اسلام مساوی با ظهور آخرالزمان بود که هم استعداد موجودیت و غیبت در بشریت کاملاً به اوج خود رسیده بود و هم استعداد وجود و جنت اسما. یعنی شرایط کاملاً آمادۀ حرکت از خودِ دانی به خودِ عالی، از موجودیت به وجود، از دنیا به آخرت و از کثرت به وحدت شده بود.

از هبوط آدم این دو جلوه در تقابل بودند تا بعثت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) که هابیلیان و قابیلیان در تمام ابعاد در دو جریان جلال و جمال، فجور و تقوی و ایمان و کفر به ظهور رسیدند. غدیر، زمان عینیت انسان کامل و ظهور جنت اسما بود که در همان ابتدا عدۀ کثیری با نگاه توهمیِ خودبینی و خودخواهی، «سبیل‌الله» را بستند و مانع ظهور امام شدند. آنجا که امت به عنوان پیکرۀ امام، ناسالم باشد امام چگونه می‌تواند ظهور کند؟ عده‌ای هم با امام ماندند اما به 313 نفر نرسیدند که امام را از پس پردۀ غیبت بیرون بیاورند. اکنون جا دارد ما از خودمان بپرسیم «ما جزء کدام گروه هستیم؟»

نمی‌خواهیم از عمر و ابوبکر بگوییم و لعنشان کنیم که عمری لعن کرده‌ایم و در عین حال خودمان مانع ظهور شده‌ایم بلکه می‌خواهیم نگاه خود را بسنجیم و ببینیم آیا چشم به وجود، بقا و خواستِ خدا دوخته‌ایم یا به موجود، فنا و خواستِ خود؟ اولی و دومیِ زمان ما، نگاه غلط ما به هستی است؛ یعنی این نگاه غلط ماست که راه را بر امام بسته است.

علت اینکه تا امروز در عین حال که دین از بین نرفته، جلوات دنیا حاکم شده است، همین نگاه غلط انسان به هستی است. هدف خلقت که ظهور خلیفۀ الهی بر روی زمین است، اتفاق افتاده؛ اما نگاه غلط، یعنی توجه به خواسته‌های مربوط به موجودیت انسان، او را در باطن اسیر کرده است.

انسان هرچه به موجودیتش پرداخت که دنیای خود را آبادتر کند، وجود را که آبادی حقیقی دنیا با اوست ۱۴۰۰ سال در پشت پردۀ غیبت پنهان کرد. تازه نه تنها نتوانست دنیا را آباد کند، بلکه آن را خراب‌تر کرد. هر چه در علم و ابزار درمانِ بیماری‌ها پیش رفت، بیماری‌های جدیدی ظهور کرد. هرچه به لذت‌های حیوانی و خیالی پرداخت، بی‌هدفی‌ها، سرگردانی‌ها، و افسردگی‌ها بیشتر شد. طبیعت بیرون و طبیعت انسان را خراب کرد تا مثلاً با انواع جراحی‌ها پیر را جوان و زیبا کند؛ غافل از اینکه خاصیت گذر عمر پیر شدن است. خاصیت بدن، بیماری و مرگ است و انسان با همۀ تلاشی که در این زمینه انجام داده نتوانسته آن‌ها را از خودش دور کند و با همۀ امکانات سفر در بَر و بحر و فضا نتوانسته جلوی اثرات کسوف و خسوف، زلزله و سیل و... را بگیرد!

متأسفانه برخی از مردم این جلوات غربی را نشانۀ پیشرفت می‌دانند و به بهانۀ رفاه و راحتی مهاجرت می‌کنند، اما نمی‌دانند خاصیتِ دنیا راحتی نیست و توقع باقی بودن برای چیزی که ذاتش فانی است، توهم و بی‌عقلی است. هرچند همۀ پیشرفت‌ها در مسیر خواسته‌های بشری نیز از عقل انسان گرفته شده، ولی فقط به نفع دنیا و حیات زمینی بشر کار کرده نه برای انسانیتِ انسان.

اگر تاریخ وجود خود را که انسان کامل، خلیفة‌الله و آیینۀ خداست پیدا کنیم می‌بینیم که حیات زمینی هم زیباست و از وجود جدا نیست. پس دنیای خود را هم به دست او رنگ حیات حقیقی می‌دهیم.

وجود، خلیفۀ خداست. به دنبال پیدا کردن وجود، به زیارت امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) مراجعه می‌کنیم و فرازهایی از آن را مرور می‌کنیم.

«السَّلامُ عَلَيْكَ يا خَلِيفَةَ الله وَخَلِيفَةَ آبائِهِ المَهْدِيِّينَ»

امروز امام زمان، نقش عینی و صددرصد حق‌تعالی است.[6]

«السَّلامُ عَلَيْكَ يا وَصِيَّ الأَوْصِياء الماضِينَ»

تاریخ ما امروز در پیدا کردن امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) است.

«السَّلامُ عَلَيْكَ يا حافِظَ أَسْرارِ رَبِّ العالَمِينَ»

اسرار تام خدا در وجود خلیفۀ خداست اما چه غافلانه در زمین و آسمان و... دنبالش می‌گردیم که هر کدام تنها سِری از اسرار خدا را در خود دارند!

«السَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ الله مِنَ الصَّفْوَةِ المُنْتَجَبِينَ»

خدا در قرآن همه چیز عالم را فانی معرفی کرده جز وجه خودش که باقی است.[7] ولی ما از آنجا که «باقی» را در درون خود نمی‌بینیم «فانی» را باقی می‌پنداریم.

«السَّلامُ عَلَيْكَ يا ابْنَ الاَنْوارِ الزَّاهِرَةِ»

دادمان از تاریکی و ظلمت بلند است، درحالی‌که از نورِ همیشه تابان درونمان غایبیم.

«...السَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ الله الَّذِي لا يُؤْتى إِلّا مِنْهُ»

نمی‌توان حرکت کرد و به سعادت رسید جز در مرکب انسان کامل. اما اغلب بدون او، با نماز و روزه و علم می‌خواهیم به سعادت برسیم.

«السَّلامُ عَلَيْكَ يا سَبِيلَ الله الَّذِي مِنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَكَ»

سلام می‌دهیم بر تنها راه سعادت، اما با تکیه بر علم خود یا راه‌هایی که این و آن نشان می‌دهند می‌رویم. خدا هرگز نمی‌تواند خود را در کثرات نشان دهد. او خود را در یک وحدت نشان داده که از آدم تا امروز در حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه) حاضر است. منتها ما دنبال این نور در ماده می‌گردیم.  

«...السَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ الله الَّذِي لا يُطْفى السَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ الله الَّتِي لا تَخْفى»

تنها نوری که هرگز خاموش نمی‌شود، نور خداست و حجتی که مخفی نیست حجت خداست.

«...السَّلامُ عَلَيْكَ سَلامَ مَنْ عَرَفَكَ بِما عَرَّفَكَ بِهِ الله»

سلام بر تو که خدا خودش را با تو معرفی کرده است.

«أَشْهَدُ أَنَّكَ الحُجَّةُ عَلى مَنْ مَضى وَمَنْ بَقِيَ»

شهادت می‌دهم تو از اولِ بودن من در صلب آدم و جنت اسما در هبوط آدم با من بودی و هستی که مرا پیش می‌بری.

«...فاتِقُ كُلِّ رَتْقٍ»

اگر لباس ما پاره شود سریعاً به خیاط می‌دهیم تا بدوزد اما دنبال وجود نمی‌گردیم تا تکه‌تکه شدن‌های ما را ترمیم کند.

 «...رَضَيْتُكَ يا مَوْلايَ إِماماً وَهادِياً وَوَلِيَّاً وَمُرْشِداً لا أَبْتَغِي بِكَ بَدَلاً»

می‌گوییم: مرشد و هادی ما تویی و من دنبال بَدل تو نیستم. آیا این ادعای ما واقعی است؟

«...أَشْهَدُ أَنَّكَ الحَقُّ الثَّابِتُ الَّذِي لا عَيْبَ فِيهِ وَأَنَّ وَعْدَ الله فِيكَ حَقُّ»

حیات زمینی همین‌قدر زیبا و بی‌عیب است چون وجود و حق در آن زندگی می‌کند.

«لا ارْتِيابَ لِطُولِ الغَيْبَةِ»

به او می‌گوییم طولانی شدن غیبت سبب شک من نسبت به بودنت نمی‌شود. پس چرا به نبودنش عادت کرده‌ایم و منتظریم بعد از مرگ او را ببینیم.

«أَشْهَدُ أَنَّ بِوِلايَتِكَ تُقْبَلُ الأعْمالُ وَتُزَكّى الاَفْعالُ وَتُضاعَفُ الحَسَناتُ وَتُمْحى السَيِّئاتُ»

با داشتن این اوصاف وجودی از نقص‌های خود حتی از گناه هم نباید ترسید. خرابی و آلودگی ذاتیِ ماست، اما آب هم با ما هست، پس به جای نالیدن و توقف، باید خود را به آب سپرد تا پاک شویم و پیش رویم.

با این شناخت کلی از امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) و نحوۀ ارتباط ما با ایشان حالا باید بگوییم که: «اَللّهُمَّ اِنّا نَشْکوُ اِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا صَلَوَاتُک عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا»

 


[1]- سورۀ بقره، آیۀ 38 : گفتیم: «هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آن‌هاست، و نه غمگین شوند.»

[2]- اشاره به سخن امام خمینی در صحیفه نور، ج۲۱، ص۱۰۸ است که می‌فرماید: «انقلاب ما نقطۀ شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام، به پرچمداری حضرت حجت(ارواحنا فداه) است که خداوند بر همۀ مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور فرجش را در عصر حاضر قرار دهد»

[3]- سورۀ نبأ، آیۀ ۴۰ : «ای کاش خاک بودم!»

[4]- سورۀ رحمن، آیۀ ۲۶ : «كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ»

[5] - سورۀ مائده، آیۀ ۳ : امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.

[6]- البته روشن است که امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) به اذن خدا، خلیفۀ اوست.

[7]- سورۀ رحمن، آیۀ ۲۷ : «وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ»

 



نظرات کاربران

//