امام، تاریخ وجود انسان‌ها

امام، تاریخ وجود انسان‌ها

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 3، 3 رمضان 1445) به تبیین موضوع «امام، تاریخ وجود انسا‌ن‌ها» می‌پردازیم.

با سیری در تاریخ و بررسی کیفیت ظهور انبیاء و رفتار امت‌هایشان، از حضرت آدم تا خاتم(علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام) حرکتی را مشاهده می‌کنیم که در آن انسان با طی مراتب به پختگی می‌رسد. با این نگاه برای شناخت جایگاه وجودی انسان با این سؤال مواجه می‌شویم که اول به عنوان انسان و دوم به عنوان یک شیعۀ ایرانی، تاریخ وجودی‌مان در کجا ریشه دارد؟

پیش از این گفتیم عالم و همۀ موجوداتش ظاهری دارند و باطنی. چنانکه خداوند می فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»[1]؛ هر چه هست خزائن آن نزد ماست و ما جز به اندازه‌اى معين آن را فرو نمى‌فرستيم.

یعنی هیچ چیزی در آفاق و انفس نیست؛ مگر آنکه مقام عنداللهی دارد. این مقام، طبق آیه، همان خزینه‌ است که همیشه پُر و ثابت است؛ اما درِ این خزینه یک‌جا باز نشده است؛ بلکه به قدر معلوم به موجودات داده می‌شود. این خزینه همان وجود حضرت آدم(علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام) در جنت اسماء است که پس از خلق و انشاء آخر شروع به تکامل و حرکت می‌کند و از عقل هیولانی به عقل مستفاد می‌رسد؛ همانند حرکتی که در بُعد بشری انسان، از نطفه آغاز می‌شود و به علقگی و مضغگی و در نهایت جنینی و... می‌رسد. وجود انسان نیز مانند نطفه‌ای است که در سیر حرکتش از خزینه به قدر معلوم می‌آید. در این میان آدم و امتش هنوز به آن تکامل وجودی نرسیده بودند که قابل شوند تمام دارایی خزینه به آن‌ها داده شود. این تکامل و حرکت وجود، ادامه پیدا کرد تا اینکه در دوره‌ای از سیر خود به عقل بالملکه و سپس عقل فعال رسید. درنهایت در وجود خاتم‌الانبیاء(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به نهایت تکامل رسید و عقل مستفاد شد. به این ترتیب، خدا تمام خزینه و دارایی‌اش را به خاتم‌الرسل(صلی‌الله‌علیه‌وآله) داده است و چیزی از آن نیست که حضرت نداشته باشد.

بر این اساس، ادیان در اتصال با خدا واحد هستند؛ ولی در ظهورشان متفاوتند. زیرا شرایط برای پرورش خلیفة‌الله و به فعلیت رسیدن انسان در هر زمانی یکسان نیست. این سیر تاریخ وجودی ماست که باید جای خود را در آن پیدا کنیم و بفهمیم که ما امت خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) با آن ظرفیت وجودی هستیم و نه امت آدم، ابراهیم، موسی و عیسی(علی‌نبیناوآله‌وعلیهم‌السلام).  

آن خزینه و مقام عنداللهی که در آیه آمده به تعبیر دیگر، وحدت، قضای الهی و ریشۀ وجود انسان است و «قدر معلوم» همان کثرت، قدر و تنۀ آن ریشه است. در دین خاتم، آن «قدر معلوم» به قضا می‌پیوندد و کثرت به وحدت وصل می‌شود. گویی تمام تنه‌های انسانی آماده می‌شوند که اتصال خود را به ریشه که عقل مستفاد است درک کنند و توحید ذاتی را بچشند. توحید ذاتی، توحید صفاتی و فعلی را نیز در دل خود دارد؛ چون که صد آید نود هم پیش ماست.

انسان آخرزمانی قابلیت دارد که ملکوت را ببیند؛ چون کثرت به وحدت وصل شده و در تمام حالات، باید نگاهش به ریشه باشد. یعنی اگر نماز می‌خواند باید دنبال حضور در ریشۀ نماز که همان «لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»[2] است باشد. ترک گناهش نه به خاطر ترس از جهنم، بلکه باید به خاطر دیدن ملکوت و باطن گناه باشد. وقتی عبادت هم می‌کند نباید دنبال بهشت رفتن باشد؛ بلکه باید ارتقاء و عروج نفسش را ببیند و رحمت خدا را در جانش بچشد.

درحالی‌که استعداد امت‌های قبل از خاتم رسل این نبود؛ لذا قوم بنی‌اسراییل از حضرت موسی منّ و سلوی خواستند و امت حضرت عیسی از او زنده کردن مردگان را طلب کردند. حضرت ابراهیم هم با اینکه خودش استعداد دیدن ملکوت را داشت و وجه خود را به سوی فاطر وجودش گردانده بود، امتش در پرستش ماه و خورشید متوقف شده بودند! اما در امت خاتم، استعداد مردم آن‌قدر بالا رفته است که ظاهر برایشان کافی نیست و باید ملکوت را ببینند که همان رسیدن به باطن رسالت و ظهور ولایت است. تاریخ وجودی اهل ولایت، تنزل ملائکه و روح در قلب‌هایشان است. چنانکه حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها) در زمان خود از معدود کسانی بود که استعداد داشت فرشته برایش تمثل پیدا کند. شیعۀ امروز از مریم هم فراتر است؛ او نه یک بار و دو بار، بلکه مرتب با تمثلاتش راهکار حل مشکلاتش را می‌یابد یا متوجه می‌شود که خدا نمی‌خواهد این مشکل حل شود و دیگر دست و پای اضافی نمی‌زند. اما می‌بینیم که بشر امروز، تاریخ وجود خود را گم کرده است.

امروز یهودیان در عقل فعال، متوقف شده‌اند و به همین که دنیا را در دست گرفته‌اند دل خوش کرده‌اند. مسیحیان نیز در علم و تکنیک پیشرفت فراوانی کرده‌اند. اما استعداد ما به عنوان امت خاتم هیچ‌کدام از این‌ها نیست و ما را به آرامش نمی‌رسانند. با این که هم ظاهر دین را داریم و هم در آبادی دنیایمان پیشرفت کرده‌ایم باز وجودمان پر از تنگی و نگرانی و ملاحظه‌کاری است. حتی در کار خیر هم هزاران چرتکه می‌اندازیم و آن را در نماز و روزه و انفاق خلاصه کرده‌ایم. درحالی‌که شیعه هر کاری رابرای مسیر ولایت انجام دهد کار خیر می‌داند؛ حتی نفس کشیدن و راه رفتن. شیعه در میدان ولایت باید بدون چرتکه، مطیع باشد و اصلاً خود را نبیند که بخواهد به سود و ضرر شخصی‌اش هم فکر کند؛ همچون شهیدان کربلا که بی‌مهابا در دل دشمن رفتند و فدای ولایت شدند. مگر نه اینکه هر روز عاشوراست و هر مکان کربلا؟ پس شیعه باید با عشق و بدون حساب و کتاب در تمام دایرۀ ولایت، بدون هیچ ملاحظه‌ای حضور داشته باشد.

این تاریخ و ریشۀ وجودی ماست و تا زمانی که آن را پیدا نکنیم خبری از ظهور ختم نبوت و ولایت یعنی حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه) برای ما نخواهد بود.

اسلام، دین عقل مستفاد است و امتش هم امت عاقل به عقل مستفاد. این حقیقت معنوی و ریشۀ وجودی، متأسفانه برای آخرزمانی‌های امروز فقط به یک لفظ  و مفهوم تبدیل شده است؛ یعنی از عینیت آن تأثیر نمی‌گیرند و به هویت خود که انسان کامل است نظر ندارند.

از روزی که پیامبر ندای «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ»[3] را در غدیر سر داد، هویت انسان که همان ولایت است را به او نشان داد. و آن‌قدر جایگاه ولایت، عظیم بود که خداوند در غدیر به پیامبرش که سیر تکامل از آدم تا خاتم را کرده، می‌فرماید اگر ولایت را نشان ندهی کار تو ناقص می‌ماند و کامل نمی‌شود و هیچ موجودی به کمال وجودی نمی‌رسد. پس ولایت را برسان[4] و نشان بده. پیامبر نیز ولایت را که همچون مادری، تمام نطفه‌های انسانیت را در درونش پرورش می‌دهد نمایان کرد.

پس برای شناخت تاریخ وجود باید ولایت را شناخت و این رسیدن به ولایت، طهارت خاص، توحید خاص، نبوت و امامت خاص و اصول و فروع خاص و نیز اخلاص خاصی لازم دارد.

مقام ولایت یا همان انسان کامل که از آن به بقیةالله تعبیر می‌شود موجود موعود است و تا زمانی که انسانی روی کرۀ زمین وجود دارد، زمین از حجت الهی خالی نخواهد بود. بنابراین تاریخ وجود ما امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) است. حال سؤال این است که او را کجا بیابیم؟ آیا در جمکران و نجف و... ؟ نه! باید در نفس و قلبمان او را پیدا کنیم.

حضرت در توقیعشان به شیخ مفید می‌فرمایند: «اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ»[5]

ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم.

امام ما را در قلب خودش می‌بیند؛ مانند مادری که نطفه را در درون خود می‌بیند و هر تغذیه‌ای که می‌کند به نطفه می‌رساند. آیا می‌شود مادری بارداری‌اش را فراموش کند؟! امام، حاملِ ماست و ما نیز حامل امام هستیم؛ اما خصوصیات این دو حمل فرق می‌کند. حامل بودنِ او عین عشق است؛ ولی حامل بودن ما حجاب دارد و آلوده به هواهای نفسانی است. راه رهایی از این آلودگی، خواندن کتاب نفس است تا با یافتن حب، عشق و مودت امام و فانی شدن در او و وسعت گرفتن قلبمان به ایشان نزدیک شویم.

پس تاریخ وجودی انسان، ولایت یا عقل قدسی است که نبوت و توحید را با خود دارد و علی‌الاتصال در ملکوت و قلب انسان، نازل می‌شود. ارتباط با خدا و نبی هم صرفاً بر اساس همین ولایت شکل می‌گیرد و تمام انبیاء هم با ولایت چنین سیری داشته‌اند.

پس آخرزمان وقت ظهور رسالت نیست. فقط باید دنبال ولایت گشت؛ آن هم نه در اصول تنها و نه در فروع تنها؛ بلکه اصول و فروع با هم که همان عقل است. رسیدن به ولایت، تهذیب باطن و تزکیۀ نفس و رهایی قلب از جزییات شخصی می‌خواهد تا آن درد مقدس که پیوسته انسان را به نور ولایت رهنمون می‌کند، خود را نشان دهد.

برعکس دنیای امروز که نگاه انسان، فقط به زمین است و هر روز خطرناک‌ترین نقشه‌ها را برای بشر امروزی طراحی می‌کند. نمونۀ آن هم در زمان حاضر، هوش مصنوعی است که می‌خواهد فطرت‌های سالم را که به دین گرایش دارند نشانه رود. دشمنان انسانیت، توانسته‌اند دربارۀ وجود و ولایت، اطلاعات بسیاری پیدا کنند و با تحریف و تحویل آن به هوش مصنوعی، دین مصنوعی و تحریف‌شده بسازند و با این سراب، انسان‌های تشنه را کاذبانه سیراب کنند!

 


[1] - سورۀ حجر، آیۀ21.

[2] - سورۀ عنکبوت، آیۀ45.

[3] -  إثبات‌الهداة، ج3، ص218: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»؛ هر کس من مولای اویم علی نیز مولای اوست.

[4] - سورۀ مائده، آیۀ67: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»؛ اى پيامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنين نكنى امر رسالت او را ادا نكرده‌اى. خدا تو را از مردم حفظ می‌كند كه خدا مردم كافر را هدايت نمی‌کند.

[5] - احتجاج، ج2، ص323

 



نظرات کاربران

//