بصیرت 02

خلاصه‌ بحث بصیرت، جلسه دوم

 

گفتیم که مهم‌ترین قدم ما در رسیدن به دید ملكوتی و باطنی به أشیاء و پدیده‌های هستی، قدم نهادن در جریان عاشوراست. هم‌چنین با نگاهی گذرا به برخی آیات و روایات، دانستیم که ملكوت آسمان‌ها و زمین برای همگان دیدنی است و اگر تكثیر در كلام و پراكندگی در قلوب نبود، همه می‌دیدند آنچه رسول اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) می‌دید و می‌شنیدند آنچه ایشان می‌شنید. اما منظور از این دیدن‌ها و شنیدن‌ها آن نیست كه امروزه دفتر و دكان‌های به ظاهر معنوی، تحت عنوان نور دیدن و صدا شنیدن، درست كرده‌اند؛ بلكه منظور رسیدن به مقامی است که انسان بتواند با نگاه علمی و عینی، مصادیق حقیقی دین الهی را در حیات زمینی بیابد.

حال با توجه به این بحث، جا دارد به دو نکته‌ی تاریخی در واقعه‌ی کربلا و حوادث پس از آن، که بارها و بارها آن را شنیده‌ایم، نگاهی دوباره بیندازیم: نکته‌ی اول اینكه هرچه حضرت اباعبدالله(علیه‌السلام) به قتلگاه و "إرباً إربا" شدن نزدیك‌تر می‌شد، چهره‌اش برافروخته‌تر و زیباتر می‌گشت؛ تا جایی كه برای راویان تعجب‌آور بود که چگونه ممکن است کسی با این همه مصیبت و فشار، شاد باشد و با شعف و نشاط به قتلگاه خویش نزدیک شود. دومین نکته که آن هم شگفتی همگان را در جریان عاشورا به دنبال داشت،"مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلا"1 گفتن حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) در مجلس یزید بود؛ سخن گران‌قدری که از زبان بانویی جاری شد که نه تنها شاهد تمام جنایات یزیدیان در روز عاشورا و از دست دادن عزیزان بسیاری بود، که پس از آن به اسارت نیز گرفته شده بود!

قطعاً حضرت اباعبدالله(علیه‌السلام) و حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) به خاطر دید باطنی و ملکوتی که نسبت به دنیا و مافیها داشتند، توانستند این‌گونه اوج سختی، فشار و ظلم را زیبا ببینند. حال این سؤال مطرح است که آیا آن بزرگواران به خاطر نور دیدن یا شنیدن صداهای خاصی -یعنی همان امور توهمی كه اکثر ما از ملکوت تصور می‌کنیم و دنبالش هستیم- چنین در میدان ابتلا مشعوف بودند؟ یا نه، حرکت آن‌ها سیری وجودی بود که در آن، به نقطه‌ای از قرب الهی نائل شدند كه می‌توانستند با نگاه ملکوتی، حضور حق را در تمام میدان‌ها ادراک کنند و با دیدن احاطه‌ی حق به هستی، در تمام آن شرایط سخت و پر از زشتی، جمال را ببینند؟

اینجاست که می‌خواهیم بدانیم ما باید چه كنیم، تا به تأسی از این بزرگواران، با وجود بار سنگین مشكلات در مسیر زندگی، سختی‌ها را نبینیم و به جای مأیوس شدن و شکوه و شکایت، با شادابی و نشاط، به اراده‌ی محبوب جانمان راضی باشیم و با صبر جمیل، سهمی از ارتقای وجودی را که حضرت حق در هر ابتلا برای ما قرار داده است، برگیریم.

می‌دانیم عمر ما، آن مدت زمانی است كه خداوند برایمان قرار داده، تا در آن از حیات ناسوتی و دنیایی، و تمام حوادث تلخ و شیرین آن، برای عروج روح و سعادت ابدی‌مان استفاده كنیم. حال اگر در این مدت محدود، با هر شکستی، روحمان خمیده شود و با هر خوشی، روحمان سرمست و غافل گردد، دیگر کی و چگونه می‌خواهیم عروج داشته باشیم؟

آیا ما در زمان خوشی و ناخوشی، اصلاً به دنبال حرکت وجودی و صعود روح هستیم؟! حقیقتاً وقتی با خودمان خلوت می‌نماییم و به عمری که پشت سر گذاشته‌ایم نظر می‌کنیم، روحمان را در چه جایگاهی می‌بینیم؟ آیا این طور نیست كه روحمان در مسیر بندگی هیچ ارتقایی نگرفته و در آئینه‌ی ابدیت، خمیده و بر گِل نشسته مانده است؟! آیا جز افسوس‌ که ای كاش چنین می‌کردم و چنان نمی‌کردم‌، توبه، ندامت، استغفار و طلب برگشت زمان عمر، چیزی در خود سراغ داریم؟!

چقدر ما با هادیان راهمان فرق داریم! آن‌ها تا لحظه‌ی آخر عمر در نشاطند و ما مدام در افسوس! کمی بیندیشیم؛ آیا وقت آن نرسیده که کمی به پیشوایانمان شبیه شویم؟! نباید در رتبه‌ی خودمان، جایگاه بندگی‌مان را پیدا کنیم و در آن جایگاه، به شور و شعف قرب و حضور محبوب نائل گردیم؟!

آری؛ نگاه ملکوتی به هستی و ادراک حقایق و بواطن پدیده‌ها، ما را به چنین جایگاهی می‌رساند. اگر حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام)با آن همه سختی، در شعف بود و اگر زینب(سلام‌الله‌علیها) جز زیبایی از صحنه‌های جان‌سوز کربلا چیزی نمی‌دید، به این علت بود که ورای عالم ماده را می‌دیدند و به بطن و حقیقت دنیا یعنی عروج در سایه‌ی بندگی توجه داشتند؛ و چون در آن میدان پر بلا، در هر امتحانی بندگی خویش را به حد تام ایفا كرده بودند، از آنان جز شادی و لذت چیزی ظهور نداشت.

به این ترتیب دید ملكوتی، آن است كه ما بفهمیم هدفمان از خلقت چیست؛ ادراک کنیم که هدف ما از زندگی دنیوی آن نیست که به هر ترتیبی شده، برای خودمان زندگی مرفّه و راحتی را تامین کنیم و به آرامشی کاذب برسیم! حال آنکه ما باید نسبت به خواست و اراده‌ی خداوند تسلیم باشیم؛ ممکن است او برای ما در زندگی زودگذر دنیا شرایط سختی را مقدر کند، تا به این وسیله، سعادت و آرامش ابدی ما تأمین شود.

امیر المؤمنین(علیه‌السلام) در حدیثی در این باره می‌فرمایند که خداوند به داود(علی‌نبیناو‌آله‌وعليه‌السلام) وحى کرد که «اى داود! تو چیزهایى را مى‏خواهى و من هم اراده‏اى دارم، و جز اراده من چیزى واقع نخواهد شد! اگر در برابر قضای من تسلیم گردى [و طبق مسیری كه در بندگی برایت ترسیم شده، حرکت کنی،] هر چه بخواهى به تو مى‏دهم؛ و اگر تسلیم نگردى، در برابر خواسته‏هایت به مشقت خواهی افتاد و بعد هم آنچه را اراده كنم، واقع خواهد شد.»2

برای روشن شدن موضوع، باید در طی بحث قدری راجع به قضا و قدر حتمی و غیر حتمی صحبت کنیم؛ طوری که مرز بین خواست خدا و خواست بنده و حدّ جبر و اختیار در آن مشخص شود و معلوم گردد که چگونه بنده می‌تواند چیزی را بخواهد که خداوند نمی‌خواهد و چیزی را که خدا می‌خواهد، او نخواهد؛ یا بر عکس، چیزی را که خدا می‌خواهد، او هم بخواهد و آنچه را خدا نمی‌خواهد، او نیز آن را نخواهد.

شخصی به نام حمران از امام باقر(علیه‌السلام) درباره‌ی مصیبت‌هایی که بر معصومین به خاطر برقرار کردن دین خدا وارد آمده است، پرسید؛ آن حضرت این ‌گونه پاسخ دادند:

"اى حمران! خداى تبارك و تعالى آن مصيبت‌ها را براى آن‌ها‌ مقدر کرده بود و از مرحله‌ی قضا و امضا و حتم گذرانيده و در اختيار خود آن‌ها گذاشته بود؛ [و پس از آنكه خود آن‌ها آن مصيبات را اختيار كردند،] خدا هم آن را به مرحله اجرا گذاشت. ...اى حمران! اگر آن‌ها در زمان گرفتارى و غلبه‌ی طغيانگران بر آنان، از خداى عزّ و جلّ جدا می‌خواستند كه آن مسئله را از آنان دفع کند...، خدا اجابت مي‌فرمود و آن گرفتارى را از آن‌ها برمي‌داشت؛ که در آن صورت سر آمدن مدت طغيانگران و نابودى سلطنتشان، از پاره شدن و از هم پاشيدن يک گلوبند به رشته كشيده شده، زودتر انجام مى‏گرفت!

اى حمران! بلاهایى كه به آن‌ها رسیده است، به خاطر گناهى كه از آن‌ها سر زده و يا براى عقوبت مسئله‌ای که در آن خدا را نافرمانى کرده باشند، نیست! بلكه براى درجات و كرامتى است كه خداوند خواسته است که به آن نائل شوند؛ پس نسبت به آنان گمان‌هاى ديگر مبر!"3

در ظول تاریخ همواره انسان‌های خدایی چون با سنت‌های الهی آشنا بوده‌اند، می‌دانستند که اگر بخواهند به مقاماتی که حضرت حق برای آنان در نظر گرفته، نائل آیند، باید اختیار خود را در اراده‌ی حق‌تعالی فانی کنند و به قضا و قدر الهی، با رضایت تن دهند.

ائمه(علیهم‌السلام) نیز با شهادتشان، اوج بندگی و تسلیم شدن در برابر خواست پروردگار را برای بشر به نمایش گذاشتند تا هم خود از برتربن درجات عبودیت حق‌تعالی ملتذّ شوند و هم از این طریق مردم را هدایت نموده، این‌گونه زمینه‌‌ی قیام مهدی موعود(عجل‌الله‌‌فرجه) و فراگیر شدن دین الهی در زمین را فراهم کنند.

 

پی‌نوشت:

[1] من جز زیبایی چیزی ندیدم‏.

[2] توحید شیخ صدوق، ص337.

[3] الكافی، ج‏1، ص262.



نظرات کاربران

//