بعد از این همه شب قدر... چرا؟
شب 19 ماه مبارک رمضان 1435
ما در طول عمر خود، بارها و بارها به سفرهی پر از نعمت شبهای قدر، دعوت شدهایم. اما آیا واقعاً تا به حال از شبی که میتواند به اندازهی هزار ماه، ما را در مسیر سلوک پیش ببرد، چه استفادهای کردهایم؟ بیشتر ما هر سال در این شبها، فقط از گناهان فعلی خود توبه میکنیم؛ اما فردای شب قدر، همان هستیم که دیروزش بودیم و این استغفار و توبه، حقیقتاً به ترک گناه و عروج نمیانجامد. انگار ما در دور باطلِ گناه و استغفار، گیر افتادهایم و راهی به منازل برتر وجود نداریم! اما آیا نباید از خود بپرسیم چرا این گونه است؟
ماه رجب، ماه استغفار از گناهان و ماه شعبان، ماه مناجات است؛ تا ما "قلب" خود را برای تطهیر، به ماه رمضان بیاوریم، نه گناهان فعلی خود را؛ و در حالی که از گناهان پاک شدهایم، در شبهای قدر، از خودمان توبه کنیم و از "من"هایمان برگردیم؛ یعنی قلب خود را از درگیری کثرات و وابستگیهای دنیا نجات داده، او را به عالم وحدت برگردانیم. اما انگار این مطلب را که به غلط ضربالمثل شده، باور کردهایم که: "ملّا شدن، چه آسان، آدم شدن محال است"!
این باور، امید ما را برای آدم شدن، از بین میبرد و به خود حق میدهیم که گناه کنیم و پس از توبه، باز هم به گناه برگردیم! در حالی که آدم شدن، محال نیست و اگر ذرهای معرفت به قرآن و سیرهی انبیاء و اولیاء(علیهمالسلام) داشته باشیم، این کلام را قبول نمیکنیم. چطور میشود خدایی که تمام زیبایی و دارایی خود را در وجود انسان به ودیعه نهاده و او را مستعدّ خلیفهالله شدن آفریده است، رسیدن به هدف آفرینش او را محال قرار داده باشد؟ هرگز چنین چیزی امکان ندارد. اما مسئله اینجاست که چون بُعد ناسوتی انسان ثقیل است، اولین قدمهای او برای عروج، سختترین گامهاست و ممکن است فکر کند نمیتواند!
درست مثل هواپیما که لحظهی کندن از زمین، باید بیشترین نیرو و شتاب را وارد کند؛ اما پس از اینکه از زمین برخاست، حرکتش آسان میشود. در مسیر معنا نیز همین طور است و اگرچه آغازش سخت است، اما وقتی از زمین کنده شدیم، هرچه پیشتر رویم، شیرینیهای بیشتری را خواهیم چشید و مسیر برایمان زیباتر خواهد شد. همان طور که وقتی لذت پرواز و جدا شدن از ثقل زمین را درک کنیم، حاضر نیستیم یک قدم پایین بیاییم.
اگر قلب ما به محبت خدا رسید، برای او گناه کردن سخت است، نه گناه نکردن؛ و فقط به حکم وظایف ناسوتی، عالم ماده را تحمل میکند، وگرنه قلبش در زمین نمیماند و در عوالم برتر، عروج دارد. و ما در لیالی قدر باید این اولین قدم را برداریم و قلب خود را خالی کنیم؛ باید قلبی را که در ثقل زمین، قساوت گرفته، سبک کنیم.
میدانیم در عالم ماده، جاذبهی زمین، اجسام را به خود میکشاند. به همین وزان، جاذبهی زمین در عالم معنا نیز هر آن چیزی است که قلب ما را متوجه خود میکند و تعلق و وابستگی میآورد. و همان طور که هرچه جسم مادی سبکتر باشد، جاذبهی زمین روی آن کمتر اثر میکند، قلب ما نیز هرچه سبکتر و از تعلقات فانی خالیتر باشد، کمتر اسیر جاذبههای دنیا میشود و راحتتر بالا میرود.
به عنوان مثال، سنگ چون ثقیل است، اسیر جاذبهی زمین میشود و حتی اگر آن را بالا بیندازیم، سریعاً به زمین برمیگردد؛ اما کاغذ و پر که سبکاند، مدت بیشتری بالا میمانند و بخار که بسیار لطیف است و ثقل ندارد، اصلاً اسیر جاذبهی زمین نمیشود و همواره بالا میماند. حال بیایید از خود بپرسیم که قلب ما سنگ است، یا کاغذ یا بخار؟!
خداوند، زمانهای خاص مثل شبهای قدر را سکّوی پرتاب قلب ما قرار داده است. اما اگر قلب با امیال مادی، شأن و شئون و "من"ها سنگین شده باشد، فردای شب قدر، دوباره به زمین برمیگردد؛ مثل سنگ! چنین کسی که روحش را به زمین چسبانده و اسیر کثرتگرایی شده، نماز و روزه هم او را بالا نمیبرد؛ چون در فعل، عبادت را انجام میدهد و قلبش زمینی است.
روایت داریم که: "حُبُّ الدُّنْیا رَأسُ كُلِّ خَطِیئَةٍ"[1]؛ و محل حبّ و بغض، قلب است. پس تمام گناهان ما، ریشه در تمایلات غلط قلبی دارد. دلرباییهای اموال، اولاد، شأن و شئون، هوسها و شهوات، دل ما را نگه داشته و نمیگذارد با عبادت، بالا رود. این هم که گناه میکنیم، حاکی از آن است که هنوز زمینی هستیم و عبادات نتوانسته ما را از منکر، دور کند.
حال با این مقدمه، این سؤال مطرح میشود که راه رهایی قلب از ثقل ماده چیست؟
پاسخ، آن است که هیچ کس نمیتواند از ثقل زمین رها شود، مگر به «اسم». اسم، نقطهی آغاز حرکت و پرواز ما از زمین است. قرآن با "بِسمِ الله" آغاز میشود و دعای جوشن کبیر هم که هزار صفت خدا را برمیشمرد، آغازش "اللّهُمَ إِنّی أسئَلُکَ بِاسمِکَ" است.
ما نیز با اسم خود، شناسایی میشویم و اگر کسی اسم دیگری را صدا بزند، نمیتواند توجه ما را به خود جلب کند و با ما رابطه برقرار نماید. زیرا اسم، لفظ و معنای صِرف نیست و باید در برگیرندهی مسمّای خود باشد. لذا هیچ یک از ما با اسم و لفظ غذا، نمیتوانیم طعم آن را بچشیم و سیر شویم، یا با اسم محبت، محبت را درک کنیم. با این حال، چه شناخت و درکی نسبت به «اسم» خدا داریم که وقتی صدایش میزنیم، از او توقع جواب داریم؟ اصلاً اسم برای ذات ربوبی چیست؟
اسم، آن حقیقتی است که تمام هستی را پر کرده و تمام اوصاف خدا حتی «الله»، از آن اسماند. ریشهی اسم، «سُموّ» به معنای رفعت و بلندی است؛ و اگر تمام پدیدهها و موجودات از اسماند، پس همه در رتبهی خود، بزرگاند و بزرگیشان به آن اسم است. کسی هم که خود را به این رفعت و سموّ یافت و شناخت، محال است گناه کند.
حال بیایید فقط بیست و چهار ساعت، قلب خود را رها کنیم و هرلحظه به ندای او گوش بسپاریم که چه میگوید. ما اگر قلبمان را رها کنیم، میفهمیم که در بلندای عالم معنا به سر میبرد، یا در حضیض ماده. اما متأسفانه آن قدر مشغول دنیا هستیم که انگار محال به نظر میرسد چند ساعت، قلبمان رها شود. ما مشغول دنیاییم و خواهان آخرت؛ به همین دلیل، نه دنیا داریم، نه آخرت!
إحیاء شب قدر، یعنی گوش و چشم و دهان را به قلب بدهیم و ببینیم او چه میگوید. هرچه گفت، همان اسم ماست و اگر پیدایش کنیم، دیگر زمینی نمیشویم. اما اگر آن را پیدا نکنیم و با قلبی که در زمین است، سر نماز برویم، خودتان فکر کنید چه نمازی خواهد شد!
مشکل ما همین جاست. از کودکی همواره به ما گفتهاند تمام کارهای خود را با اسم خدا، آغاز کنیم؛ چراکه هر کاری بدون اسم خدا آغاز شود، ابتر است[2]، یعنی ناقص میماند و به نتیجه نمیرسد. ما هم هر کاری خواستهایم بکنیم، بسمالله گفتهایم. در حالی که آغاز امور با بسمالله، یعنی ببینیم که اسم از ما خواسته چه کاری بکنیم و بعد بکنیم؛ یعنی از بالا به پایین نگاه کردن و کثرات را با دیدهی حق نگریستن، نه از کثرات به وحدت رسیدن.
مثلاً اینکه باید ابتدای غذا بسمالله بگوییم، به این معنی است که با حق و بر اساس حق، غذا بخوریم، نه اینکه بخوریم تا به حق برسیم. این، حرکت از پایین به بالاست که ممکن است ما را در پایین، اسیر کند. اما اگر از بالا نگاه کنیم، هیچ چیز در پایین، اسیرمان نمیکند.
درحقیقت، ما یک عمر بسمالله گفتهایم تا از پایین به بالا برویم؛ در حالی که اگر کوچکی میخواهد بزرگ شود و نواقصش از بین برود، باید دست در دست بزرگی نهد و از بلندای آن بزرگ، به پایین نگاه کند؛ مثل مادر و فرزند.
[1]- خصال شیخ صدوق، ج1، ص25.
[2]- بحارالأنوار، ج 76، ص 305 : "كُلُّ أمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْفِيهِبِسْمِ اللهِ، فَهُوَ أبْتَرٌ".
نظرات کاربران