اسم، کلید رهایی
شب 23 ماه مبارک رمضان 1435
در تبیین «اسم»، گفته شد که اگر ظهور وجود و تدوین دین با "بسمالله" است، برای این نیست که ما با آن از پایین به بالا برویم. چون نقطهی آغاز ما، ناسوت نیست، حق است: "إنّا لله"؛ پس نقطهی آغاز حرکتمان نیز نمیتواند ناسوت باشد. ما بالایی هستیم؛ و قبل از اینکه بخوریم، بخوابیم، برویم و...، هستیم و این هستی، اسم ماست. اول باید آن را بیابیم، تا وقتی برای خوردن و خوابیدن و رفتن و... بسمالله گفتیم، اسماء در ما انشاء شود؛ وگرنه وقتی بسمالله میگوییم تا از پایین به بالا حرکت کنیم، فقط از اسماء، خبر دادهایم و انشاء نکردهایم؛ لذا در ناسوت، اسیر میشویم و از آثار اسماء، محروم میمانیم.
در حالی که کار ناسوتی، بدون بسمالله هم پیش میرود. خدا همه چیزِ طبیعت را برای ما آماده کرده است. مگر کفّار که بسمالله نمیگویند، از طبیعت و ناسوت استفاده نمیکنند؟! پس قرار است با آهنگ بسمالله، حقیقت برین و وجود برتر خود را پیدا کنیم؛ نه اینکه از پایین به بالا برویم و ناسوت خود را راه بیندازیم.
بسماللهالرّحمنالرّحیم / هست کلید در گنج حکیم
کلید گنجهای خداوندی، بسمالله است. ناسوت، کلید نمیخواهد. اما برای یافتن "منِ" گمشده در میان "من"های موهومی، کلید لازم است. ما ظهور کامل ذات هستیم و تمام اسماء الهی را در وجود خود داریم. با بسمالله، باید آن را پیدا کنیم. درواقع ما با گفتن بسمالله، قصد "خود"مان را میکنیم در ارتباط با خدایمان، نه در ارتباط با خواب، خوراک و...؛ تا بفهمیم رابطهی ما با غذا و خواب و...، صرفاً رابطهی طبیعت با جسممان نیست.
خداوند، همهی هستی را برای ما و ما را برای خود، خلق کرده است. پس ما در ناسوت، هیچ وظیفهای جز یافتن خود نداریم و باید با بسمالله، به خلیفگی، بندگی و صفات الهی متعیّن شویم و وجهاللّهی خود را بیابیم. در قرآن کریم میفرماید:
"فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآياتِهِ مُؤْمِنينَ."[1]
یعنی ای انسان، تو بالایی هستی؛ پس نباید مثل پایینیها بخوری. بلکه "از" بالا "در" پایین بخور و با این خوردن، وجود بالایی و حقیقتت را رشد بده.
لذا اولین اصل در حرکت انسان، معرفت و شناخت است؛ به بیان امام سجاد(علیهالسلام):
"بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْکَ؛ وَ لَوْلاَ أنْتَ، لَمْ أدْرِ مَا أنْتَ."[2]
تو را با تو شناختم و تو مرا به سوی خود، دلالت کردی؛ و اگر تو نبودی، نمیدانستم کیستی.
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
"الْعَارِفُ، شَخْصُهُ مَعَ الْخَلْقِ وَ قَلْبُهُ مَعَ اللهِ؛ لَوْ سَهَا قَلْبُهُ عَنِ اللهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ، لَمَاتَ شَوْقاً إِلَيْهِ."[3]
کسی خداشناس است که خودش و شخصیتش با حق است؛ اما بدنش و شخصش، در دنیا و با خلق است. یعنی از بالاست و در پایین، زندگی میکند. او یک عرشی است که در فرش آمده و لذا هیچ وقت، گِل ناسوت، دل او را به دام نمیاندازد و ابتلائات دنیا، اسیرش نمیکند. بلکه اگر قلبش لحظهای از نظر به خدا جدا شود، در فراق او، از شوق، جان میدهد!
خدا قبل از اینکه دنیا و جسم و پدر و مادر و... را به ما داده باشد، خودش را به ما داده است. پس اول باید مبدأ خود و نقطهای از وجود را که او به ما داده، بیابیم. ما با تمام اعمال خود، اعمّ از خوردن، خوابیدن، گفتن و پوشیدن، نفس لاتعیّن خود را تعین میدهیم و "اسم"، نقطهی تعین ماست. البته خود "اسم"، تعین خاصی ندارد؛ اما وقتی آن را پیدا کردیم، هر تعیّنی بخواهیم، میتوانیم با آن بدهیم.
برای تقریب به ذهن، مثالی میزنیم. ما برای زندگی در این دنیا به خوراک، پوشاک، خانه و امکانات مادی مختلف، نیاز داریم و برای به دست آوردن هر چیز مادی، "پول" لازم است. بنابراین میتوان گفت بسمالله و کلید ما در ناسوت، پول است که بدون آن نمیتوانیم هیچ چیزی به دست آوریم. ما این اسم را در جیب خود داریم و به فراخور نیاز، از آن خرج میکنیم، کم یا زیاد. دربارهی "اسم" وجودی هم همین است و اگر آن را بیابیم، نیازهای هر عالممان را متناسب با خودش پاسخ میدهد.
ما اگر "اسم" را پیدا کنیم، در هر میدان به تناسب نیاز میتوانیم از اسماء، استفاده کنیم و لذا دیگر شیطان، دنیا، سختیها، مصیبتها و هیچ چیز نمیتواند ما را اسیر و درگیر کند. ولی چون "اسم" را نیافتهایم، انگار بیخدا و بیوجود شدهایم و به همین دلیل با کمترین تلنگر، زمین میخوریم و با کوچکترین مشکل، دین و ایمان خود را از دست میدهیم. در حالی که قاعدهی دنیا، این است که با سختیها امتحان شویم تا با یافتن "اسم" خود، در ابتلائات به خدا رجوع کنیم:
"وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأمْوالِ وَ الأنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ. الَّذينَ إِذا أصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ."[4]
به این ترتیب در مشکلات زندگی، اولاً سرّ همه چیز را میفهمیم و عبور برایمان آسان میشود. ثانیاً میتوانیم حلم، عفو، قدرت و سایر اسماء الهی را از درون خود، بیرون بکشیم و خرج کنیم؛ و چون این اسمها بینهایتاند، هرگز در زندگی، کم نمیآوریم. به بیان دیگر، اسماء الهی، حساب خدا در جیب ما هستند که باید آن را در میادین مختلف خرج کنیم، تا در زندگی ابدی خود، گرفتار اندوه و خوف نباشیم. پس در زندان تاریک و ظلمانی دنیا، باید قلب خود را متوجه مبدأ گردانیم و همیشه ادب حضور را در قلبمان رعایت کنیم؛ وگرنه نمیتوانیم از این زندان، رها شویم. به قول مولوی:
دل نگـه داریـد ای بـیحـاصـلان / در حـضـور حـضـرت صـاحـبدلان
پیش اهل تن، ادب بر ظاهر است / که خدا ز ایشان، نهان را ساتر است
پیش اهل دل، ادب بر باطن است/زانکه دلشان بر سرایر، فاطن است
تو به عکسی پیش کوران، بهر جاه / با حضـور آیی، نشـینی پایگـاه!
پـیش بـیـنـایـان کـنـی تـرک ادب/ نـار شـهوت را از آن گشـتی حـطب
چون نداری فـطنت و نور هـدی / بهر کـوران، روی را میزن جلا![5]
در حالی که حقیقتاً لازم نیست روی خود را در دنیا برای اهل دنیا، با سیلی سرخ نگه داریم؛ که دنیا ارزشش را ندارد! بلکه باید با عشق، دل را برای اهلالله روسفید کنیم؛ إنشاءالله.
[1]- سوره انعام، آیه 118.
[2]- مفاتیحالجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
[3]- بحار الأنوار، ج3، ص14.
[4]- سوره بقره، آیات 155 و 156 : و هرآینه شما را به چيزی از ترس، گرسنگی و كمبودی در اموال و جانها و محصولات میآزماييم. و بشارت باد بر صابران؛ کسانی که چون مصیبتی به آنها رسد، گویند: همانا ما از خداییم و به سوی او بازمیگردیم.
[5]- مثنوی معنوی، دفتر دوم، کرامات ابراهیم ادهم بر لب دریا.
نظرات کاربران