رابطه‌ی خدا با انسان

رابطه‌ی خدا با انسان

 

   در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ هفدهم، 17 رمضان 1434) به تبیین موضوع «رابطه‌ی خدا با انسان» می‌پردازیم.

در بحث دنیا، به مختصات زندگی هدف‌دار رسیدیم و چند مورد را بیان کردیم. ویژگی دیگر این نوع زندگی، خلاّقیت و کوششِ بانشاط در حرکتِ پیوسته است؛ اما نه برای سطح و وسیله، بلکه برای هدف؛ برای برداشتن زواید، پیرایه‌ها و موانع ظهور وجود. البته روند نظام خلقت هم همین است و به مرور، جلوات ماده را فرسوده می‌کند و از انسان می‌گیرد؛ ولی اگر ما با این روند، هماهنگ نشویم و با اختیار خود، حدود و تعلقات ماده را از دست ندهیم و مدام از سطح و ظاهر به عمق و باطن نرویم، وقتی به مقصد برسیم، دیگر نمی‌توانیم بهره ببریم.

پس باید بدانیم هر دارایی و ابزاری در زندگی گذران دنیا به ما داده شده، برای این است که شخصیتمان را از لا‌به‌لای گرد و غبار دنیا بیرون کند و از چنگال عوامل خودخواهی و خودبینی، رها سازد؛ و جانمان را آزادانه در تحت جاذبه‌ی ربوبی قرار داده، به مطلوب و محبوب و مقصدش برساند. خداوند هم با دستور سجده بر آدم، حتی ملکوتیان و ملائکه را، در خدمت اراده و میل انسان درآورده، تا او را در این مسیر، یاری کنند.

حال با این شرایط آماده، معلوم است که جان انسان، تشنه‌ی زندگی هدف‌دار است و ما باید این تشنگی را جدّی بگیریم. ما تشنه‌ی دنیا نیستیم؛ و اگر هم گاه احساس تشنگی می‌کنیم، کاذب است؛ که اگر صادق بود، با این همه پیش رفتن در دنیا، بالأخره باید سیراب می‌شدیم! ما تشنه‌ی معناییم، تشنه‌ی فهمیدن و معقولات، تشنه‌ی حرکت در صراط مستقیم، تشنه‌ی جمال و کمال و بقا و تشنه‌ی آخرت و قرب خدا.

و اگر این تشنگی را واقعاً بچشیم، به راحتی می‌توانیم تعلقات دنیا را کنار بگذاریم و با اقبال‌ها و ادبارهای آن، آرام و بی‌فشار برخورد کنیم و درونمان را تحت تعلیم و تربیت عوامل حیات معقول قرار دهیم. ما همان گونه که در نزول آمده‌ایم و در حدود زمان و مکان قرار گرفته‌ایم، اکنون باید حرکت کنیم و به افقی فوق زمان و مکان، قدم بگذاریم. باید از سطح و ظاهر زمین، کنده شویم؛ در عین حال که پیغام‌ها و آثار باطنی و وجودی آن را به عنوان آیه‌ی خدا، با خود می‌بریم. باید در زمین باشیم، اما زمینی نباشیم! چگونه؟

روح ما فی‌نفسه، پای زمینی ندارد؛ مگر اینکه با زور، آن را در توهّممان زمینی کنیم. بدن هم فی‌نفسه، پای آسمانی ندارد. باید بین بدن و روحمان، صلح و تعادل برقرار کنیم؛ هر چند خیلی هم با هم دشمن نیستند! روح می‌داند که آمده با ابزار بدن، ظهور پیدا کند. بدن هم می‌داند که مَرکبی است تا روح را به مقصد برساند؛ و لذا اگر آن را سر جای خودش بگذاریم، بیش از حدی که شرع و عقل، حلال و طیّب کرده، نمی‌خواهد. ولی ما با سوء اختیار و زیاده‌خواهی‌های خود، هم بدن و هم روح را اسیر کرده‌ایم؛ و برای همین است که فردا، اعضای بدنمان علیه ما شکایت می‌کنند!

به هر حال باید از حدود زمین و زمان، خالی شویم و در صعود و حرکت به سوی مطلوب حقیقی وجودمان باشیم؛ و لازمه‌اش این است که ارتباط او را با خود بشناسیم. طبق معارف قرآن باید بدانیم صرف‌نظر از آگاهی و اختیار ما، خدا با ما ارتباط تکوینی دارد؛ اما این برای ما، ارزش نیست. و رابطه‌ی ارزشی، رابطه‌ی تشریعی است که ما با آگاهی و اختیار خود، با او برقرار می‌کنیم.

اولین رابطه‌ی خدا با ما، رابطه‌ی احاطی است؛ "ألا إنَّهُ بِكُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحیطٌ"[1]؛ و این احاطه، هم احاطه‌ی وجودی است، هم احاطه‌ی علمی. اما متأسفانه خیلی از ما دوست نداریم خدا، این قدر دقیق و حاکم بر ما باشد؛ می‌خواهیم آزاد باشیم! ولی این رابطه، تکوینی است و چه بخواهیم، چه نخواهیم، برقرار است. کار ما چیست؟ اینکه با اختیار و انتخاب، این رابطه را در سیر صعود، ظهور دهیم؛ یعنی به آن، معرفت پیدا کنیم. که اگر ببینیم حقیقتی به آن عظمت، همواره و هر جا ما را می‌بیند، عاشق و شیفته‌اش می‌شویم و هر لحظه، مراقبیم کاری نکنیم که سبب خشم او و شرمندگی خود شویم؛ چون احاطه و حضورش را درک می‌کنیم.

چنان‌که در قرآن کریم هم می‌فرماید که: فردا وقتی چشم و گوش و حتی پوست انسان علیه او شهادت می‌دهند، به او می‌گویند: مشکل شما این نبود که از شهادت جوارحتان می‌ترسیدید؛ بلکه شما احاطه‌ی خدا را به خودتان نمی‌فهمیدید[2]! که اگر می‌فهمیدید، مراقب حرکات و سکنات خود در مقابل او بودید و حتی اسائه‌ی ادب نمی‌کردید، چه رسد به حرام و گناه و مخالفت! پس همین نگاه که می‌پنداشتید می‌شود از احاطه‌ی خدا فرار کرد، شما را هلاک ساخت؛ چون فرار از احاطه‌ی خدا، شدنی نبود.

رابطه‌ی دیگر خدا با ما، رابطه‌ی قیّومی است؛ "اللهُ لا إلهَ إلاَّ هُوَ الْحَیّ الْقَیّومُ"[3]. یعنی هیچ چیز و هیچ کس از خودش، چیزی نیست و چیزی ندارد، مگر ذات اقدس اله؛ و بودن و آثار تمام اشیاء، عین ربط به اوست.

خدا با ما، رابطه‌ی معیت هم دارد؛ "هُوَ مَعَكُمْ أینَ ما كُنْتُمْ"[4]. و در اینجا نیز اگر چه خدا با ماست، ولی ما هم باید با او باشیم؛ و از آنجا که او با ما، با اسماء و صفاتش معیت دارد، معیت ما با او، این است که اسمائش را ظهور دهیم.

رابطه‌ی دیگر، رابطه‌ی خالقیت است؛ "اللهُ خالِقُ كُلِّ شَی‏ءٍ"[5]. و رابطه‌ی متقابل ما با او در این مورد، عبودیت است؛ اینکه بنده‌ی او باشیم و فقط او را بپرستیم و اطاعت کنیم. ما در صعود، باید عاشقِ خالق خود باشیم؛ که در آن صورت، تمام مخلوقات او را نیز به نسبت قرب و بُعدشان به او، دوست خواهیم داشت و برایشان ارزش و اهمیت قائل خواهیم شد.

خدا با ما همچنین رابطه‌ی مالکیت دارد؛ که این رابطه در ملکوت، پررنگ‌تر است؛ "فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَی‏ءٍ"[6]. و رابطه‌ی ملکوتی، غیر رابطه‌ی مادی است؛ چون ملکوت نسبت به مُلک، مثل خورشید نسبت به شمع است و اگر چه هر دو از خداست، اما برای عروج و رسیدن به نور محض وجود، باید خدا را در ملکوت پیدا کرد.

 


[1]- سوره فصّلت، آیه 54 : آگاه باشید؛ که همانا او به هر چیز، احاطه دارد.

[2]- سوره فصّلت، آیات 19 تا 22 : "وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أعْداءُ اللهِ إلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ. حَتَّى إذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ. وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أنْطَقَنَا اللهُ الَّذی أنْطَقَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أوَّلَ مَرَّةٍ وَ إلَيْهِ تُرْجَعُونَ. وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أنَّ اللهَ لايَعْلَمُ كَثيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ".

[3]- سوره آل عمران، آیه 2 : خدا، معبودی جز او نیست، زنده و پابرجا و نگه‌دارنده است.

[4]- سوره حدید، آیه 4 : او با شماست، هر جا که باشید.

[5]- سوره زمر، آیه 62 : خدا، خالق هر چیز است.

[6]- سوره یس، آیه 83 : پس منزّه است آن‌که ملکوت هر چیز، به دست اوست.

 



نظرات کاربران

//