اهمیت مشاهده‌

اهمیت مشاهده‌ برای مشاهده‌گر

 

در ادامۀ بحث عالم مشاهده (جلسۀ 2، 4 شعبان 1443) به تبیین موضوع اهمیت مشاهده برای مشاهده‌گر می‌پردازیم.

دیروز مبحث جدیدی تحت عنوان مشاهده را باز کردیم. مسئلۀ شهود و شهادت را از دعای مخصوص میلاد حضرت اباعبدالله(علیه‌السلام) گرفتیم و از خدا خواستیم معرفت و شناخت امام‌حسین(علیه‌السلام) را در آن عالمی که قبل از ولادتش به شهادتش وعده داده شده در کیفیت انتخاب قدر براساس قضای مورد رضای الهی به ما عنایت فرماید. که خود حضرت اباعبدالله(علیه‌السلام) درحالی‌که قدرهای زیادی پیش رویشان بود قضای شهادت را انتخاب نمود.

در خلقت کلی تمام انسان‌ها، قبل از تعین نفس در عالم خلقت جایی که روح الهی دمیده شده به قالب آدم، مشاهده همان نفخۀ روح الهی است، پس آنچه برای کل انسان‌ها قابل مشاهده است که با آن مشاهده می‌توانند مسیر صیرورت خود را که همان مسیر "إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ"[1] است را طی نمایند، اسمای الهی است.

بعد از اینکه آدم تعلیم اسما می‌شود هنوز از ذریۀ او در تعین‌های شخصی و جزئی خبری نیست؛ همه در یک آدم حضور دارند. نوعیت تمام انسان‌ها در فردیت آدم مورد ابتلا قرار می‌گیرند. به‌قول قرآن "وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا"[2]. عزم در او نیافتیم و فراموش کرد.

آدم چه چیز را فراموش کرد؟ اینجا جریان مشاهده است. یعنی آدم آن چیزهایی که تحت عنوان اسمای الهی و وجود بودند را فراموش کرد؛ یعنی آن‌ها را مشاهده نکرد و چیزهای دیگری را مشاهده کرد؛ درخت منهیه را مشاهده کرد. درخت منهیه قالب مادی انسان است و آثار و خصوصیاتش.

مسئلۀ مشاهده‌گر به خوبی در فیزیک کوانتوم بحث شده است. فیزیک کوانتوم برخلاف فیزیک کلاسیک که روی جهان ماکرو (آنچه از پدیده‌های جهان هستی اعم از خورشید و ستارگان و کهکشان‌ها و آنچه در زمین از گیاه و حیوان و... دیده می‌شود) کار می‌کند، جهان میکرو (ذرات زیراتمی) را بررسی می‌نماید. ذراتی که ریزترین و چگالی‌ترین ذرات‌اند و حتی با چشم مسلح هم قابل رؤیت نیستند. در فیزیک کوانتوم به این مطلب رسیده‌اند که ذره‌ای در جهان نداریم، آنچه هست، موج است.

اگر قرآن به ما می‌فرماید: "قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ"[3]، برای اینکه دنیا سایۀ حقیقت است، کف است و این موضوع در کوانتوم اثبات شده است. در کوانتوم روی بحث مشاهده خیلی کار کرده‌اند. و اثبات کردند که آنچه مورد مشاهدۀ مشاهده‌گر (که در دیدگاه کوانتوم ذهن انسان است) قرار نگیرد، وجود ندارد. البته با بررسی مباحث خودشان، نتیجه این می‌شود که برای خودِ ناظر وجود ندارد، نه اینکه اصلاً وجود خارجی نداشته باشد.

برای مثال امروزه شنیدن و دیدن صدا و تصویر ما از راه دور توسط امواج امر پذیرفته‌شده‌ای است زیرا مورد مشاهدۀ ما قرار گرفته ولی همین امر برای گذشتگان ما در 100سال پیش، امر محالی به‌نظر می‌آمد، چون آن‌ها آن را مشاهده نکرده بودند. درحالی‌که این امواج در آن زمان هم وجود داشتند، فقط مورد مشاهده نبودند. کوانتوم می‌گوید اگرچه در خارج وجود داشته باشد، تا به مشاهدۀ مشاهده‌گر نیاید مثل عدم است. اگر مشاهده نمی‌شود به معنای عدم مطلق نیست، بلکه دررابطه با مشاهده‌گر وجود ندارد.

ما یک عمر است درتشهد نمازمان می‌گوییم: "أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ" ولی چرا هیچ تأثیری از این شهادت‌دادن نگرفتیم؟! جواب این است که چون فقط به زبان گفتیم، و مشاهده نکردیم. این شهادت به توحید و رسالت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) مهم است، زیرا اگر مشاهده نکنیم، اشتباه می‌کنیم و به جای خدا، سایه را می‌پرستیم، و در خیال خود سایه را رسول می‌پنداریم.

در توقیع اما‌م زمان(عجل‌الله‌‌فرجه‌) که می‌فرماید: "وَ لَوْ أنَّ أشْیاعَنَا - وَفَّقَهُمْ اللّهُ لِطَاعَتِهِ- عَلَی اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ، لَمَا تَأخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا."[4]، حرفی از فرج و ظهور نیست، حرف از مشاهده است. هرچند در هر مشاهده‌ای فرج و ظهور هست، ولی در هر ظهوری مشاهده نیست؛ زیرا حضرات معصومین(علیهم‌السلام) برای مردم زمان خود حضور و ظهور داشتند، اما این ظهور و حضور تأثیری بر آن‌ها نداشت.

انبیا هم برای امت خود حضور و ظهور داشتند ولی نتوانستند امت را هدایت نمایند، چون امت، نبیّ را مشاهده نکردند. حضرت در این توقیع به این نکته اشاره می‌فرمایند که من هستم و در میان شما حاضرم، ولی تا مرا مشاهده نکنید، نمی‌توانید از وجودم استفاده کنید. پس چون امام ما مورد مشاهدۀ ما نیست، از او تأثیر نمی‌گیریم. برای ورود به اسلام از ما خواستند شهادتین بگوییم. و از ما نخواستند بگوییم مثلاً «بیعت می‌کنم، قبول می‌کنم» یا هر لفظ دیگری را بر زبان بیاوریم.

وقتی مشاهده نباشد، خدای ساختگی را که سایه است می‌پرستیم. اگر نبیّ را مشاهده نکنیم، یک سایه از نبیّ را در خیال خود داریم و همین است که اثرات اعمال و عبادات خود را نمی‌بینیم. مشاهده باعث می‌شود دغدغه و ارتباط با غیب در انسان قوی ‌شود‌ و تعصب‌های بی‌جا در ظواهر کنار ‌رود؛ ولی ما چون به مشاهده نرسیدیم، با سخت‌کردن ظاهر دین می‌خواهیم به آرامش کاذب برسیم.

کوانتوم هم چون مشاهده را در سایه دنبال می‌کند، همان امواجی که نمی‌بیند و از آثارش به آن رسیده، را می‌خواهد در آزمایشگاه با چشم ببیند، به همین خاطر از عالم حقیقی نمی‌تواند تأثیر بگیرد. و این همان کاری است که ما با خدا کردیم؛ چون خدا را در سایه دیدیم و او را مشاهده نکردیم، به آرامش نرسیدیم، پس در ظاهر دین دنبال آن آرامش هستیم. درحالی‌که اگر خدا حقیقت مورد مشاهده است، یک حقیقت همه‌جایی است، نه فقط در ظاهر دین: "وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَٰهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَٰهٌ"[5]. در این بحث به دنبال این هستیم که مسلمان شهادت‌دهنده باشیم، نه مسلمانی که فقط خدا را پذیرفته و با پیامبرش بیعت کرده است. مشاهده با دیدن قدوقامت حاصل نمی‌شود.

 

مشاهدۀ نبوت

در اینجا نبوت را در سه مرحلۀ شریعت، طریقت و حقیقت بررسی می‌کنیم، البته باید توجه داشته باشیم که امروز مشاهدۀ نبوت و رسالت وظیفۀ ما نیست، بلکه امروز تکلیف ما مشاهدۀ امامت است در جلوۀ ولایت. که اگر امروز ما امام‌زمان(عجل‌الله‌‌فرجه‌) را مشاهده می‌کردیم، لقای امام لحظه‌ای به تأخیر نمی‌افتاد. ولی مشاهدۀ نبوت را به ‌عنوان مقدمه باید طی نماییم.

امروز عده‌ای در عبادات و احکام فقهی ماندند، عده‌ای در اخلاقیات و کسانی که به مشاهده رسیدند بسیار اندک‌اند؛ چون امام هنوز پشت پردۀ غیبت است و این نشان می‌دهد که او را مشاهده نکردیم و از آثار وجود جامعش که تابیدن مستقیم است بی‌بهره ماندیم. امروز نبوت را هم در یک سری عبادات و احکام واجب و حرام خلاصه کردیم. گویا تمام آنچه نزد خداست و تمام غیب همین فقه است و اکثر مردم دربارۀ نبوت باورشان همین است.

نبوت عامه عبارت است از قبول حقیقت معلومات و معقولات توسط نفس قدسی نبیّ به‌واسطۀ جوهر عقل اول که جبرئیل یا همان روح‌القدس است. نبوت عامه برای هر انسانی هست، هرکسی که بتواند نفس خودش را آن‌قدر قداست بدهد که بتواند معقولات عنداللهی را از رتبۀ عقلانی خودش دریافت نماید. خیلی از انبیا رسول نبودند، خودشان معقولات را دریافت می‌کردند، ولی اجازۀ تبلیغ نداشتند. رسول آنچه را دریافت کرده مأمور می‌شود که به اذن خدا به دیگران برساند.

نبوت در مرحلۀ شریعت: نبیّ انسانی است که از سوی خدا برای بندگانش مبعوث شده تا آن‌ها را کامل کند، به آن‌ها بشناساند آن چیزهایی که در اطاعت خدا لازم دارند و تعلیم دهد آنچه را باید از آن‌ها دوری کنند.

نبوت در مرحلۀ طریقت: نبوت نزد اهل طریقت خبردادن از حقایق الهیه و اسرار ربانیه است که سرّ و چرایی اطاعت و دوری از معصیت را باز می‌کند.

مثال نبیّ در شریعت مثل کسی است که به انسان از خطرات سم مار خبر می‌دهد. و مثال نبیّ در طریقت مثل کسی است که تلخی آن سم را به انسان می‌چشاند. در مورد اول، انسان فقط از مار فرار می‌کند، اما در مورد دوم، انسان شجاعانه می‌ایستد و مار را از بین می‌برد. با توجه به این مثال اگر به حال خودمان نگاه کنیم می‌بینیم درصد زیادی از ما، هنوز در مرحلۀ فرار از مبادی جهنم هستیم. و متأسفانه این مرحله نمی‌تواند انسان را برای همیشه از خطر گناه مصون بدارد و او بالاخره در دام گناه می‌افتد. درحالی‌که طریقت چنان تلخی گناه را به کام انسان می‌چشاند که آن را از بین می‌برد. نماز هم همین‌طور است. در شریعت فقط نماز را انجام می‌دهم ولی در وادی طریقت نماز چشیده می‌شود و آثار آن نمایان می‌گردد.

نبوت اهل طریقت دو قسم است: اول نبوت انبائی که هرکسی می‌تواند به آن برسد. برای همین هم علمای شیعه از انبیای سلف مقامشان برتر است، درحالی‌که نبوت تشریعی ندارند. دوم نبوت تشریعی که همراه با رسالت است.[6]

 

 


[1]- سورۀ بقره، آیۀ 156.

[2]- سورۀ طه، آیۀ 115 : پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم!

[3]- سورۀ نساء، آیۀ 77.

[4]- الإحتجاج علی أهل اللّجاج، ج2، ص499.

[5]- سورۀ زخرف، آیۀ 84.

[6]- تفسير المحيط الأعظم، ج3، صص241-245.

 



نظرات کاربران

//