ویژگی‌های امام

ویژگی‌های امام

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 16، 17 رجب 1444) به تبیین موضوع «ویژگی‌های امام» می‌پردازیم.

وقتی کسی به دایرۀ ولایت وارد می‌شود، برای رسیدن به اصل و مرکز باید تمام زوایا را داشته باشد و در یک نقطه متوقف نشود و در تمام ابعاد ملک، ملکوت و جبروت به حقیقت ولایت وصل شود. یعنی در ناسوت، تسلیم شریعت باشد و طبق مرزبندی حرام و واجب الهی زندگی کند. در عالم ملکوت به خلقیات نیکو و در عالم جبروت به معرفت و عقاید صحیح آراسته باشد. همۀ این‌ها اسمای الهی هستند. در واقع یک حقیقتند که در سه رتبه نمود دارد. در هر کدام از این عوالم نقصی وجود داشته باشد، انسان به کمال لایق خود نرسیده است.

هم فرایض موجب نزدیکی به خداست و هم نوافل. اما انجام فرایض، موجب قرب ذاتی به خدا نیست و این مهم با انجام نوافل حاصل می‌شود. پس باید تلاش کنیم در تمام زوایای واجب و مستحب و در تمام عوالم به ولایت وصل شویم.

اگر عبادات فعلی با معرفت انجام شود، ما را به مراتب بالاتر خلقیات نیکو و معرفت و عشق می‌رساند. حال ممکن است شرایط برای انجام برخی اعمال فراهم نباشد. مثلاً فرد نیت کند که در رجب روزه بگیرد اما شرایط جسمانی به او این اجازه را ندهد. او به مقصود از عبادت می‌رسد با اینکه به خاطر شرایط از آن عبادت محروم مانده است. چون اصل عمل، نیت است.

جنین‌هایی در بطن ولایت!

به بحث اثبات ضرورت وجود امام وارد شدیم. می‌خواهیم با بررسی دیدگاه‌های ملاصدرا و امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) در باب امامت به شناخت بهتری در این زمینه دست یابیم: «ملاصدرا در اندیشۀ سیاسی خود بر جایگاه ویژۀ انسان در میان دیگر موجودات تأکید خاص دارد. زیرا او انسان را نسخۀ پیچیدۀ همۀ عالم و مثال خداوند می‌داند که خدا به واسطۀ ویژگی‌های خاص انسان، از جمله عقل و آزادی، او را شایسته خلافت و جانشینی خود قرار داده است.»[1]

البتۀ همۀ انسان‌ها نمی‌توانند جانشین خدا در زمین باشند. خلیفة‌الله همان انسان کامل یا انسان بالفعل است که تمام اسمای الهی را به فعلیت رسانده و آینۀ تمام‌نمای حق شده است و ما برای رشد و سعادت ابدی به این آینه نیاز داریم. چون ما همۀ اسمای الهی را داریم اما دارایی ما بالقوه است. برای به فعلیت درآوردن این دارایی‌ها باید به یک موجود بالفعل متصل شویم.

مثل نطفه‌ که تمام استعدادها را در خود دارد. برای به فعلیت درآوردن این استعدادها حتماً باید در بطن مادر قرار گیرد. چون مادر تمام قوایی را که نطفه به صورت بالقوه دارد، به فعلیت رسانده؛ به عبارت دیگر مادر فعلیت‌یافتۀ نطفه است.

ما مثل نطفه‌ای هستیم که اسمای الهی در ما بالقوه است و فقط بطن امام می‌تواند شرایط برای به فعلیت رساندن اسمای الهی را در وجود ما را فراهم کند. چون امام فعلیت یافتۀ تمام اسماء است.

ما هم‌اکنون در تمام عوالم خود بسان نطفه‌ای در بطن امام هستیم. اما چون اختیار و قدرت انتخاب داریم، می‌توانیم بند ناف خود را از وجود امام جدا کنیم و به راه شقاوت قدم بگذاریم! او افاضه می‌کند؛ اما خود ما انتخاب می‌کنیم که این افاضات را بگیریم یا نه. اینجاست که امام «قسمت‌کنندۀ بهشت و جهنم» می‌شود.

ویژگی‌های امام از نگاه ملاصدرا

پس هدف از خلقت همۀ هستی و موجودات طبیعی، نباتی و حیوانی، همانا انسان است که شایستگی جانشینی خدا و اصلاح جهان را دارد و از این رو به او عالم صغیر گفته می‌شود، ملاصدرا با نظر به این ویژگی، مواردی را که انسان خلیفۀ خدا می‌شود برمی‌شمارد:

1. ابداع

اولین آن «ابداع»[2] یا «ایجاد از عدم» است. منظور از ابداع، خلقت اولین موجود است که برای به وجود آمدن او نیازی به فراهم آمدن شرایطی مثل ترکیب خاک و آب، تشکیل گِل و... نیست. برعکس خلقت ما که منوط به چرخش افلاک، ترکیب عناصر و امتزاج‌ آن‌ها، حرکت در صلب، جای گرفتن در رحم، تشکیل و تکثیر سلول‌ها و تکامل دوران جنینی است. جسم انسان کامل همین مسیر را طی می‌کند. اما وجود خود او اینطور خلق نشده است. او اولین ظهور خداست و زمانی به وجود آمد که نه خاک بود و نه افلاک. پس امام بی‌واسطه از خود حق تعالی ظهور کرد.

این عمیق‌ترین بحث در مورد انسان کامل است. اگر ما امام را اینطور نشناسیم، شناخت ما از امام مثل شناخت عمر، ابوبکر و کوفیان از امام است. مثل شناخت تعداد زیادی از شیعیان که امام زمان(عجل‌الله‌‌فرجه) را به قد و بالایش می‌شناسند و منتظر دیدن جسم او هستند!

ما خدا را به ماهیت و حدود نمی‌پرستیم؛ او را حقیقتی می‌دانیم که همه جا هست و هیچ جا از او خالی نیست. باور به امام هم نباید باور به یک شخص باشد. باید بدانیم امام حقیقتی است که همه‌جا و با همه چیز هست. نه با جسم خود؛ بلکه با حقیقتش و او همۀ اسما را به نحو وحدت دارد. اصل امام‌شناسی، همین درک و شناخت از انسان کامل است که وقتی حاصل شود، دیگر جسم عنصری امام برای ما موضوعیتی ندارد و دنبال ظاهر او نیستیم.

حضور امام در هستی مثل حضور نفس در بدن است. همان‌طور که نفس در تمام اعضا، جوارح و قوا حضور دارد، امام هم در عالم عقل، خیال و فعل هست. نفس دیده نمی‌شود؛ با اینکه نشانه‌های حضورش مشهود است: نقاط آسیب‌دیدۀ جسم را ترمیم می‌کند و رشد و نمو بدن و کنترل قوا را در دست دارد. نفس مثل جسم از خاک خلق نشده است؛ بلکه از عقل ظهور پیدا می‌کند. تمام قوا را به نحو وحدت دارد و با داشتن آن جامعیت، اعضا را تدبیر می‌کند. امام هم حقیقتی است که تمام مراتب خلقت را به نحو وحدت در خود دارد و آن‌ها را تدبیر می‌کند.

همان‌طور که ما نمی‌توانیم خود را بدون «من» اثبات کنیم، هیچ کدام از مراتب هستی بدون نور امام قابل تعین نیست. هدف از خلقت، ظهور حق در آینه انسان کامل است و اگر او نبود جهان هستی به تعین نمی‌رسید. پس امام برای شیعه فقط شخصی نیست در جغرافیای مدینه، کربلا و مشهد. بلکه به اذن خدا در تمام هستی حضور دارد.

کسی که امامش را اینطور نشناسد، عاشق امام است و دوستش دارد. او را شخصی خوب ولی دور و جدای از خود می‌بیند؛ نه به عنوان حقیقتی که همیشه با او هست و متوجه ارتباط خودش با امام نمی‌شود. وقتی به او می‌گویند: «باید شبیه امامت شوی!» می‌گوید: «چطور می‌شود شبیه او شد؟! ما کجا و علی(علیه‌السلام) کجا؟!» مثل اینکه به جنین بگویند:«باید از غذایی که مادر می‌خورد بخوری تا رشد کنی!» و جنین بگوید: «من چطور می‌توانم چنین غذایی را بخورم؟ من که دندان ندارم و دستگاه گوارشم کار نمی‌کند؟!» در حالی که مادر غذا را مستقیم می‌خورد و جنین به واسطۀ بند ناف می‌تواند همان غذا را بخورد. اگر چنین باوری نداشته باشد اصلاً رشد نمی‌کند و حیاتش به خطر می‌افتد. برای رشد و سعادت ابدی، ما هم باید همان غذایی را بخوریم که امام خورده است. با این تفاوت که او بی‌واسطه این غذا را از خدا دریافت کرده و ما باید با اتصال به امام، آن غذا را به واسطۀ او دریافت کنیم.

2. تکوین

دومین ویژگی که ملاصدرا برای امام برمی‌شمرد، «تکوین» به معنای ایجاد افعالی است. طبق آیات قرآن حضرت عیسی(علیه‌السلام) قدرت خلق دارد. می‌تواند از گِل پرنده بسازد و آن را زنده کند؛ یا به مردۀ در خاک جان ببخشد. این اسم خالق و قادر خداست که از مجرای پیامبرش ظهور پیدا کرده است. تمام صفات خدا در نفس امام به فعلیت رسیده است؛ پس به طریق اولی امام هم می‌تواند خلق کند. اما چرا از امامان خلق کردن پرنده و زنده کردن مرده نقل نشده است؟ چون آن‌ها قدرت خالقیت را دارند؛ اما مستقل نیستند که هر وقت و هر جا هر اسمی را ظهور دهند و فقط به اذن خدا کار می‌کنند.

هر کاری که خدا می‌تواند انجام دهد، امام هم توانایی انجامش را دارد. اما همه را انجام نمی‌دهد؛ چون مستقل نیست و با اینکه خدا تمام اسما و صفات خود را در او به ودیعه نهاده، ذاتش را به او نداده است. پس امام همیشه محتاج اذن خداست و حتی لحظه‌ای به اختیار خود کاری نمی‌کند.

3. تدبیر

سومین ویژگی امام از دیدگاه ملاصدرا «تدبیر» است. امام به اذن الهی مسئول تدبیر تمام مراتب وجود است. یعنی آن‌ها را از نقص به کمال سوق می‌دهد. عمر حقیقی هر انسان به اندازۀ حرکت جوهری اوست؛ نه به اندازۀ رشد جسم و تعداد سال‌هایی که از تولدش می‌گذرد. رشد انسان از زمانی آغاز می‌شود که مبدأ خلقت خود را بشناسد و با آن ارتباط بگیرد؛ به عوالم نفس خود آگاه شود؛ وحدت را اصیل بداند نه کثرت را و کثرت را جدا از وحدت نبیند. همان‌طور که عمر نطفه با اتصال به بدن مادر و تغذیه از بندناف آغاز می‌شود، وجود اصیل انسان هم در پرتو تحول درونی از عقل بالملکه به عقل فعال و مستفاد می‌رسد و امام است که به اذن الهی تمام این مراتب را رشد می‌دهد و هر موجودی را در حرکت جوهری همراهی می‌کند. چون تمام اوصاف و آثار تمام مراتب و درجات وجود، در شخصی به نام انسان کامل تحقق دارد. علت تکامل در تمام پدیده‌ها هم فعلیت انسان کامل است.

رشد تکوینی زمین و آنچه در آن است و تدبیر افلاک به دست امام است. تمام مراحل رشد نطفه تا جنین کامل شدن به دست امام انجام می‌شود. با اینکه در ظاهر این مادر است که او را در بطن خود رشد می‌دهد. اما پشت هر اسباب و عللی دست او پنهان است.

نوزاد تا چند ماه می‌تواند مبادی خود یعنی امام و نیروهای غیبی را ببیند. چون هنوز حجاب ماده به طور کامل او را فرا نگرفته است. پس از آن پدر و مادرش را می‌شناسد؛ به خودش و نیروهایش آگاه می‌شود و پدر و مادر اصلی‌اش را فراموش می‌کند. هر چقدر در کثرات ثروت، مقام، خانه و زندگی و همسر و فرزندان غرق شود، بیشتر از امام فاصله می‌گیرد. لازم نیست کثرات را رها کند؛ بلکه باید کثرات را جلوۀ یک وحدت ببیند و به خاطر داشته باشد که صلۀ رحم اصلی، پیوند با امام است و اولین رحمی که در روز قیامت از ادای حقش پرسیده می‌شود، پدر و مادر هم‌خون او نیست؛ بلکه پدر و مادر وجودی‌اش است.

مردم آخرالزمان چطور می‌توانند با پدر وجودی خود پیوند داشته باشند در حالی که امام غایب است؟ کسی که امام را به نورانیت بشناسد می‌داند که فقط جسم عنصری امام به غیبت رفته نه حقیقت امام و او در باطن و وجود کار می‌کند. کافی است او را بیابد!

4. تسخیر

چهارمین ویژگی‌ امام عبارت است از «تسخیر اعمالی که موجودات را برای آن خلق کرده است.» در زیارت جامعۀ کبیره می‌خوانیم که حساب خلق با امام است.[3] اگر عمل ما ریشه در شناخت امام داشته باشد، مقبول است. یعنی آن عمل موجب رشد می‌شود و بدن برزخی و قیامتی را در بُعد سعادتی می‌سازد. در غیر این صورت فایده‌ای ندارد. مثل جنینی که بندنافش قطع شده باشد؛ برای او هیچ روزنه‌ای به سوی رشد و کمال باز نیست. به همین دلیل است که خداوند خطاب به برخی نمازگزاران می‌فرماید: "فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ"[4]

ملاصدرا می‌فرماید: «انسان کامل نوشتۀ مختصر و خلاصه‌ای است از تمامی عوالم مادی و عقلی و آنچه بین آن دو است. هرکس که او را شناخت همه چیز را شناخت و هر که او نشناخت هیچ چیز را نشناخته است.»[5]

مشیت الهی این است که امام، بار امانت الهی یعنی اسما و صفات را به عهده بگیرد. او خلیفۀ خدا در زمین و وسعت جانشینی او تمام عوالم از عرش تا فرش است. تنها اوست که شایستگی ادارۀ ظاهر و باطن موجودات را دارد. اما انسان، مختار است این ارتباط را قطع کند. البته نه در تکوین بلکه در توهم خود.

تنها امام است که باید ادارۀ سرنوشت انسان‌ها را به عهده بگیرد. فقط او ولایت مطلق بر بندگان دارد و می‌تواند سعادت واقعی انسان را تأمین کند. چون او منور به نور وحی است. فقط در این صورت است که همۀ اجزای هستی در جای خود قرار می‌گیرند. تمام نابسامانی‌های جهان امروز به این دلیل است که انسانِ وصل به خدا جامعه را هدایت نمی‌کند.

همۀ مکاتب به دنبال سعادت جامعۀ خود هستند. اما به تنهایی نمی‌توانند نیازهای مادی و معنوی خود را برآورده کنند. یا باید خود وصل به خدا باشند یا رهبری جامعه را به دست انسان کامل بسپارند و اختیار خود را در خواست او فانی کنند.

از ریشۀ غیبی خودت غافل نشو!

امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) می‌فرماید: «در عالم هستی هر چیزی نشان از حقیقت خود دارد که مکنون در عالم غیب است.»[6] هر چه وجود داشته باشد به آن واژۀ «شیء» یا «چیز» اطلاق می‌شود. وجود داشتن هم مساوی ظهور آثار است. مثلاً یک گل آثار وجودی دارد. زنده به نفس نباتی است؛ رشد می‌کند؛ عطر دارد و... اما وقتی همین گل از ریشه جدا می‌شود دیگر شیء نیست چون آثار وجودی ندارد و کمی بعد پژمرده می‌شود.

انسان شیء است چون هستی دارد و آثار اسمای الهی مثل سمیع، بصیر، قادر، متکلم و... را نشان می‌دهد. اما یک صندلی لاشیء است. چون صاحب اثر نیست. شیئیت صندلی چوب است که ریشه در نفس نباتی دارد. ولی وجود ندارد؛ چون از ریشه‌اش جدا شده است. آنچه انسان می‌سازد، چون مواد خامش را از طبیعت گرفته است ریشه در وجود دارد؛ اما از وجود جدا شده و لاشیء است.

طبق نظر امام(رحمة‌الله‌علیه) هر چیزی که وجود دارد از حقیقتی در غیب تغذیه می‌شود. ما به عنوان انسان، گوشت، پوست و استخوان نیستیم چه رسد که با لاشیء‌هایی نظیر دارایی‌ها، لباس و متعلقات خود تعریف شویم. ما حتی دیدن، شنیدن و تعقل هم نیستیم؛ نه قلبیم و نه مغز! حقیقت نفس ما فراتر از همۀ این‌هاست. همان «من» که نشان‌دادنی نیست و به حقیقت وصل است. حقیقتی که عرش به خاطر او پابرجاست؛ برای اوست که خورشید می‌تابد؛ زمین روزی می‌رساند؛ باران می‌بارد و افلاک به عشق او در گردش است!

این حقیقت، همان عین ثابته است. چون با تغییر کثرات، تغییر نمی‌کند. جهان هستی مدام در تغییر است. شب می‌رود؛ روز می‌آید؛ با زلزله، سیل و طوفان، زمین زیر و رو می‌شود؛ فصول تغییر می‌کنند. اما تمام این متغیرها به یک وجود ثابت باقی است. مثل «من» که هیچ وقت عوض نمی‌شود. هر چقدر که جسم دگرگون می‌شود و اعضای بدن در تغییر و تحول باشند، من ثابت است اعضای بدن را تدبیر می‌کند.

رابطۀ ما با نور علوی و فاطمی، رابطه با شخصی نیست که قرن‌ها پیش زندگی کرده است. این رابطۀ وجودی است. ما به عنوان شیء، آثار وجودی داریم که تحت مدیریت و تدبیر او هستیم و تمام نیروهای طبیعت اسباب و عللی هستند که از او اثر می‌گیرند.

اگر بخواهیم او در شریعت هم مثل تکوین، به نحو احسن ما را هدایت کند، باید صفات او را در خود رشد دهیم؛ چون و چرا را کنار بگذاریم؛ تسلیم او باشیم و به تدبیرش تن دردهیم.

 


[1]- فلسفه امامت در اندیشه ملاصدرا و امام خمینی(ره)، مجله حضور، سال 1384، شمارۀ 54.

[2]- همان.

[3]- "وَ اِيابُ الخَلقِ اِلَيكُم وَ حِسابُهُم عَلَيكُم"

[4]- سورۀ ماعون، آیۀ 4: وای بر نمازگزاران!

[5]- مفاتیح‌الغیب، صص 829 و 830.

[6]- شرح دعای سحر، ص 66.

 



نظرات کاربران

//