ولایت، ظرف مشیت و ارادۀ خداوند

 

ولایت، ظرف مشیت و ارادۀ خداوند

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 55، 20 محرم 1445) به تبیین موضوع «ولایت، ظرف مشیت و ارادۀ خداوند» می‌پردازیم.

برای شناخت کربلا باید ولایت شناخته شود و برای شناخت ولایت، باید کربلا را شناخت. عاشوراییان فقط با معرفت به حقیقت ولایت شناخته می‌شوند و فداکاری‌هایشان که زمینه‌ساز ظهور حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه‌) و زندگی موحدانه[1] است، فقط با دریافت ولایت در قلب ممتحن قابل بررسی است.

در سیر کاروان حسینی تنها کسانی همراه امام شدند که نگاه ولایی به هستی داشتند و حق را در حسین دیدند. از شش‌ماهه تا پیرمرد صد ساله همگی شیعه، شعاع حق‌تعالی و مستغرق در توحید بودند و روند حرکتشان فقط با ولایت قابل شناخت است.

ولایتی که شعاع حق و محو اوست و امر ارشادی و مولوی خدا برایش یکی است. چنان که به امر ارشادی می‌پذیرد در کربلا کشته و زنانش اسیر شوند.[2] انوار چهارده معصوم(علیهم‌السلام) همگی عصمت و ولایت مطلق دارند و آنچنان فانی در حق‌اند که امر ارشادی و مولوی برایشان یکی‌ست. ایشان هرگز ترک اولی در امر ارشادی نداشتند وگرنه به مقام انسان کامل و خلیفة‌اللهی نمی‌رسیدند.

انبیاء الهی هم عصمت دارند و گناه نمی‌کنند؛ یعنی از اوامر مولوی خدا هرگز سرپیچی نکرده‌اند اما در اوامر ارشادی[3] ممکن است دچار ترک اولی شده و به زحمت بیفتند. نزدیک‌شدن آدم به درخت منهیه و چشیدن از آن در جنت اسماء، ترک اولی از امر ارشادی بود. یعنی آدم گناه نکرد ولی به زحمت افتاد و زمانی‌که ثقل عالم ماده را درک کرد فریاد "ظَلَمْنا أَنْفُسَنا"[4] سر داد و توبه کرد.

امام حسن عسگری(علیه‌السلام) می‌فرماید:

«چون خداوند فرشتگانش را از فضل برگزیدگان امت محمد و شیعیان علی و جانشینان او باخبر ساخت که آن برگزیدگان در سایۀ لطف و محبت خدا، باری را که فرشتگان توانایی به دوش گرفتنش را نداشتند توانستند حمل کنند، اینگونه برتری نیکان و متقین (شیعیان) فرزندان آدم را برای ملائکه آشکار کرد. برای همین به آدم سجده کردند، چرا که او نور وجود این آفریدگان والا را دربرگرفته‌ بود.

سجدۀ فرشتگان برای آدم نبود، بلکه آدم قبلۀ آنان بود و برای خداوند به سوی او به سجده افتادند و این چنین او بزرگ و ارجمند شمرده شد. پس شایسته نیست برای کسی جز خداوند چنین خضوع شود و با سجده کردن به او مانند سجده کردن به خدا آن فرد را بزرگ شمارند. با این سجده خدا را تجلیل کرده و به عظمت خدا اعتراف کردند وگرنه احدی حق ندارد به غیر خدا سجده کند.»[5]

آدم مسجود فرشتگان نبود و آن‌ها به دلیل نفخۀ روح الهی (ولایت)، تجلی نور اسم اعظم و تعلیم اسماء[6] که همان نور پیامبر خاتم، ائمه و شیعیان ولایی‌ است به آدم سجده کردند. این سجده همان امداد فرشتگان در جهت زمینه‌سازی برای ظهور جمال الهی از وجود بنی آدم است.

فرشتگان علاوه بر مقام نورانی حضرات معصومین(علیهم‌السلام)، جایگاه شیعیان ولایی (شعاعی) را نیز مشاهده کردند. شیعیان ممتحن‌القلوب ولایی همانند سلمان و ابوذر که در دنیا، برزخ و قیامت، محبّین و شیعیان مشایعتی[7] را شفاعت کرده و از خطرات و گناهان نجات می‌دهند.

از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) پرسیده شد: آیا از دوستان شما و علی کسی وارد جهنم می‌شود؟ فرمودند: «هر کس نفس خود را با مخالفت محمد و علی(علیهما‌السلام) نجس و چرکین کند و در حرام واقع شود و به مؤمنان ظلم کند و با شریعت مخالفت نماید، روز قیامت گناهکار و آلوده است.

محمد و علی(علیهما‌السلام) به او می‌گویند: تو آلوده‌ای و صلاحیت هم‌نشینی با صالحان و نیکان، در آغوش کشیدن حوران بهشتی و فرشتگان مقرب را نداری و نمی‌توانی به آنان بپیوندی مگر اینکه از گناهان پاک شوی. سپس او را برای پاک‌شدن در طبقۀ اول دوزخ جای دهند. عده‌ای نیز در محشر گرفتار سختی شوند، اما نیکان شیعه (شیعیان شعاعی) در آن روز به فکر دوستان گناهکار خود هستند و مانند مرغی که دانه بر‌می‌چیند آنان را شفاعت می‌کنند.

گروهی که گناهانشان کمتر است، در دنیا با سختی‌ها و ظلم سلاطین و بیماری‌ها پاک شده و گروهی با جان‌کندن سخت هنگام مرگ یا خوار شدن هنگام احتضار یا طولانی‌شدن دفنشان پاک می‌شوند. و اگر گناهانشان بزرگ باشد با سختی‌های روز قیامت پاک می‌شوند و اگر گناهانشان بسیار زیاد باشد در طبقۀ اعلای جهنم‌اند. این گروه شیعیان ما نیستند بلکه محبّینی هستند که دوستدار دوستان ما و دشمن دشمنان ما هستند. شیعیان ما شعاع ما هستند که از ما تبعیت و پیروی کرده و به کارهای ما اقتدا می‌کنند.»[8]

شیعیان مراتب دارند؛ عده‌ای شیعۀ شعاعی‌اند که شیعیان مشایعتی را از ظلم و گناه نجات می‌دهند و گروهی محبّین هستند که گناهانشان زیاد است و شیعه خوانده نمی‌شوند.

انسانی که خوراک، پوشاک، مسکن و امکانات مناسبی دارد اما در هوای آلوده نفَس می‌کشد، تعادل مزاج ندارد و همواره جسمش بیمار است. این هوای آلوده در عالم معنا و نفْس، فرهنگ و روحیۀ غلط غربی‌ست. کسی‌که علم، ایمان، عشق، عبادت و بندگی دارد اما زیر چتر فرهنگ سالم زندگی نمی‌کند و روحیۀ غربی دارد، در هوای آلوده نفَس می‌کشد و مزاج فکر و عقیده و اخلاقش خراب است.

غرق شدن در شبکه‌های مجازی، اینترنت، کنسرت‌ها، جذابیت هالیوود و... یعنی هوای آلوده برای نفْس که در این هوا نشاط روحی‌ از دست رفته و خودبخود مخالفت و ظلم و گناه می‌شود. در چنین فضایی شیعیان مشایعتی و محبّین هم گرفتار گناه شده و برای پاک‌شدن باید مراحلی را در دنیا، برزخ و قیامت بگذرانند.

حضرات معصومین(علیهم‌السلام) حدّ لطیف ذات الهی[9]‌ و ظرف اراده و مشیت حق‌تعالی هستند. اراده و مشیت جزء صفات ذاتی[10] نیستند و خود مَظهر دارند؛ یعنی ‌هر چه از ارادۀ خدا جاری ‌شود از کانال و مجرای انوار مقدسۀ چهارده معصوم(علیهم‌السلام) ظهور یافته و جاری می‌شود.

خواستن (اراده) و نخواستن (عدم اراده) خدا دلیل بر تغییر مشیت خداست، در حالی‌که ذات خدا از تغییر و به وصف درآمدن منزه است. بنابراین اراده و مشیت جزء صفات ذاتی نیستند و فعل جاری و ظهور حق یعنی ولایت‌اند.

خداوند در سورۀ مائده[11] می‌فرماید:

«کسی که خدا فتنه و گمراهی او را اراده کند نمی‌تواند جلوی ارادۀ خدا را بگیرد. اینان کسانی‌اند که خدا اراده نکرده قلب‌هایشان پاک شود. برای آنان در دنیا خواری و در آخرت عذابی بزرگ است.»

در مناظرۀ امام رضا(علیه‌السلام) با سلیمان مروزی[12] هم ایشان به او فهماند اراده و مشیت خدا صفات ذاتی نیستند، اسماء همگی حادثند، هرچند اسم اعظم حادث ذاتی‌ست.

حضرت علی(علیه‌السلام) در معرفی امام می‌فرماید:

«امام کسی‌ست که خداوند قلبش را مکان مشیت و خواست خود قرار داده است.»[13]

امام کاظم(علیه‌السلام) نیز قلوب ائمه را محل ورود و آبشخور ارادۀ حق معرفی کرده و می‌فرمایند: «اگر خداوند چیزی را بخواهد، آن‌ها نیز آن را می‌خواهند.»[14]

انبیاء مقام جامع مشیت الهی را نداشتند و ترک اولی[15] کردند. اما ائمه ظرف جامع اسماء و مشیت الهی‌اند و رنگ ماهیتشان را هرگز به وجود نداده‌اند. ایشان از خطا و عصیان دورند و حتی از اوامر ارشادی نیز تخلف نکرده‌اند با اینکه ماهیت دارند.

وقتی قلب انسان به حضرات معصومین(علیهم‌السلام) به عنوان ظرف اراده و مشیت خدا معرفت داشته باشد، هرگز اسیر اسباب و علل، حب و بغض شخصی و خوشی و ناخوشی مستقل نشده و از ولایت تبعیت می‌کند و در این حال انوار نورانی‌شان را در تمام مراتب هستی جاری و ساری می‌بیند.[16]

امام صادق(علیه‌السلام) دربارۀ مقام و منزلت ولایت امام به مفضل می‌فرماید:[17]

«اگر به ما اجازه داده می‌شد که جایگاهمان نزد خدا و منزلتمان را از جانب خداوند به مردم بشناسانیم، آن‌ها قدرت حمل آن را نداشتند. (یعنی توانایی شناساندن خود به مردم را داریم ولی از امر ارشادی و مشیت حق تخلف نمی‌کنیم) مفضل پرسید: منظور علم شماست؟ حضرت فرمود: علم آسان‌ترین چیز از این مقام و منزلت است. همانا امام، آشیانه و لانۀ ارادۀ خداوند است یعنی نمی‌خواهد جز آنکه خدا بخواهد.»

همچنین ایشان فرمودند:

"خَلَقَ اَللَّهُ اَلْمَشِيئَةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ اَلْأَشْيَاءَ بِالْمَشِيئَةِ"[18]

خدا مشیت را با ذات و انیت خودش خلق کرد (مشیت مخلوق خداست) و سایر اشیاء (از عرش تا فرش) از مشیت خلق شدند.

مشیت، هم مخلوق خدا و هم واسطۀ خلق‌شدن همۀ اشیاست. شیئیت هر شئ نیز به صورت آن یعنی نفس آن است؛ یعنی نفوس تمام مخلوقات و موجودات، حاضر و ظاهر از نفس کلی است. اینکه معصومین(علیهم‌السلام) ظرف مشیت حق‌ هستند؛ یعنی واسطۀ ظهور تمام مخلوقات‌اند و هیچ وقت برای خودشان خلق نشده و زندگی نکرده‌اند.

در زیارتنامۀ امام رضا(علیه‌السلام)[19] جریان ولایت اینچنین بیان شده:[20]

"‏السَّلَامُ عَلَى مَنْ یُعَلَّلُ وُجُودُ کُلِّ مَخْلُوقٍ بِلَوْلَاهُمْ"

سلام و درود بر کسانی که وجود تمام مخلوقات به ولایت تکوینی ایشان وابسته است.

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نیز دربارۀ ولایت و حبّ علی(علیه‌السلام) فرموده‌اند: سرلوحۀ کارنامۀ مؤمن، دوستی و محبت علی‌بن‌ابیطالب است.[21] همچنین در جای دیگری می‌فرمایند: محبت علی حسنه‌ای‌ست که با داشتن آن سیئه زیانی نمی‌رساند.[22]

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) دربارۀ ارتباط ولایتشان با توبۀ آدم می‌فرماید:

"نَحْنُ الْکَلِمَاتُ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَیْهِ"[23]

ما همان کلماتی هستیم که آدم از پروردگارش دریافت کرد (ملاقات کرد) و با آن‌ها به سوی خدا توبه کرد.

آدم به سبب حاکمیت نور ولایت در وجودش در جنت اسماء ساکن بود. جنتی بدون زحمت که توجهی به گرما و سرما و زواید و سختی آن نداشت. با نزدیک شدن به درخت منهیه و آرزو کردن مقامات جامع خلیفۀ الهی‌ هبوط کرد و خاصیت عناصر چهارگانه برایش آشکار شد. یعنی از عالم بسیط و جایگاه بدون تضاد و مزاحمت اسماء الهی، در عالم ترکیب و تضاد ماده افتاد.

سپس با درک خصوصیات عالم ماده، فهمید به خود ظلم کرده و ندای "ربنا ظلمنا انفسنا"[24] سر داد. خداوند کلماتی را به او القا کرد و آدم با قبول این کلمات توبه کرد[25] و برگزیده شد.

اما حقیقت این کلمات (نور ولایت پنج تن) چه بود که آدم با ملاقات و چشیدن آن‌ها توبه‌اش قبول شد؟ دیدن نور حضرات در عالم ماده چه تغییری در زندگی ناسوتی پر از تضاد و تزاحم آدم ایجاد کرد؟

آدم با ملاقات نور ولایت، سبک زندگی توحیدی را در عینیت عالم ماده مشاهده کرد و دوباره به جنت بازگشت؛ جنت اسماییِ جمالی‌ که در بطن جهنم و تضاد ماده است. یعنی خصوصیات ترکیب، محدودیت، تضاد و مخالفت عالم ناسوت برایش تغییری نکرد اما او با پذیرش ولایت، جمع اضداد و جلال و جمال برایش میسر شد.

آدم دید عده‌ای هستند که در جهنم ناسوت هم ترک اولی نمی‌کنند و اوامر ارشادی خداوند را همچون اوامر مولوی می‌پذیرند.

سبک زندگی محمدی را مشاهده کرد. آنجا که در غدیر، علی(علیه‌السلام) را به عنوان ولی معرفی می‌کند و با محبت پدرانه‌اش خطبه‌ می‌خواند و مردم را هدایت می‌کند. حال آنکه با مقام ولایتش می‌توانست حقیقت نورانی علی را آنچنان به مردم نشان دهد که به اجبار ولایتش را بپذیرند، اما مشیت الهی چنان در وجودش جریان داشت که راضی به خواست الهی بود. او خدا را شناخته بود و فقر ذاتی‌اش را در لحظه لحظۀ زندگی‌اش دیده بود.

در سبک زندگی علوی، امیرالمؤمنینی را می‌بیند که با قدرت الهی، در خیبر را از جا کنده اما وقتی او را در جریان سقیفه دست‌بسته به سمت مسجد می‌برند مطابق امر ارشادی از قدرتش استفاده نمی‌کند. یا آنجا که ابو‌سفیان پیشنهاد مبارزه با خلیفۀ اول را می‌دهد، برای حفظ اسلام راضی به این جنگ نمی‌شود زیرا می‌داند خدا راضی به این امر نیست.

در سیرۀ فاطمی، رضایت به نجات انسان‌ها با حوادث کربلا را مشاهده می‌کند. مادری که ندای العطش فرزند درون شکمش، او را بی‌تاب می‌کند و حوادث تلخ کربلا را از زبان پیامبر می‌شنود اما به امر ارشادی خدا تن می‌دهد و حتی برای دور شدن از بلاها دعا نمی‌کند و سختی‌ها را می‌پذیرد.

سبک زندگی حسنی را در صلح با معاویه مشاهده می‌کند. صلحی که با خیانت فرماندهان به امام تحمیل شده و منجر به سوء‌ظن اطرافیان می‌شود، اما امام برای قیام از لشگر غیبی استفاده نکرده و زخم زبان مردم را به جان می‌خرد و جگرش پاره پاره می‌شود.

در سبک زندگی حسینی و زینبی، لحظه لحظۀ کربلا، تبعیت و رضایت از امر ارشادی‌ست. آنجا که امام رهسپار کربلا شده و می‌فرماید: "فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا" و "إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ أَنْ یَریهُنَّ سَبایا"؛ خدا می‌خواهد مرا قتیل و زنان را اسیر ببیند. در حالی‌که اگر امام حسین(علیه‌السلام) به کربلا نمی‌رفت هیچ عقاب و عتابی به ایشان نبود.

آدم فهمید به ولایت نورانی ائمه، سبک زندگی توحیدی در زمین به ظهور می‌رسد. شیعۀ ممتحن‌القلب هم، نمونۀ سبک زندگی، طریق بندگی و عدم ترک اولی‌ها در عالم ماده را در عینیت انوار نورانی مشاهده کرده و در وجودش یافته است. وگرنه با ادراک مفاهیم نمی‌تواند ظهور ولایتشان باشد.

مقام ولایت یعنی رسیدن به جنت اسماء، نه اینکه همه چیز در دنیا باب میل شود و تضادها و مخالفت‌ها از بین رود بلکه نگاه آنچنان تغییر کند که در هوای آلوده و جهنم دنیا بتوان بهشتی زندگی کرد. ظهور ولایت، عینیت سبک زندگی توحیدی در عالم ناسوت است، آنچنان که برنامه‌ای برای زندگی‌ نداشته باشد و هر چه ولایت می‌خواهد را بخواهد و به آن راضی باشد.

 

 


[1]- سورۀ نور، آیۀ 55: "يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا"؛ مرا می‌پرستند و هیچ چیزی را با من شریک نمی‌کنند..

[2]- امام حسین(علیه‌السلام) به برادرش محمد حنفیه فرمود: پیامبر خدا را در خواب دیدم که به من فرمود: خدا می‌خواهد تو را کشته و زنان را اسیر ببیند. "فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا" و "إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ أَنْ یَریهُنَّ سَبایا"

[3]- دستورات الهی امر مولوی و ارشادی‌اند. امر مولوی در قیامت و ابدیت تأثیر داشته و ثواب و عقاب دارد، اما امر ارشادی ثواب و عقاب ندارد و اطاعت از آن سیر انسانی را آسان و انجام ندادنش او را به زحمت می‌اندازد.

[4]- سورۀ اعراف، آیۀ 23.

[5]- التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری، ص 385: "عَرَّفَ اللَّهُ مَلَائِکَتَهُ فَضْلَ خِیَارِ أُمَّة مُحَمَّدٍ وَ شِیعَة عَلِیٍّ وَ خُلَفَائِهِ وَ احْتِمَالَهُمْ فِی جَنْبِ مَحَبَّة رَبِّهِمْ مَا لَا تَحْتَمِلُهُ الْمَلَائِکَة أَبَانَ بَنِی آدَمَ الْخِیَارَ الْمُتَّقِینَ بِالْفَضْلِ عَلَیْهِمْ. ثُمَّ قَالَ: فَلِذَلِکَ فَاسْجُدُوا لآِدَمَ لِمَا کَانَ مُشْتَمِلًا عَلَی أَنْوَارِ هَذِهِ الْخَلَائِقِ الْأَفْضَلِینَ وَ لَمْ یَکُنْ سُجُودُهُمْ لآِدَمَ. إِنَّمَا کَانَ آدَمُ قِبْلَة لَهُم یَسْجُدُونَ نَحْوَهُ لِلَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ وَ کَانَ بِذَلِکَ مُعَظَّماً لَهُ مُبَجَّلًا وَ لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ أَنْ یَسْجُدَ لِأَحَدٍ مِنْ دُونِ اللَّهِ یَخْضَعُ لَهُ خُضُوعَهُ لِلَّهِ وَ یُعَظِّمُ بِهِ السُّجُودَ کَتَعْظِیمِهِ لِلَّه."

[6]- روح خدا همان ولایت، اسماء الهی و جریان ظهور ولایت ائمه در شیعیان شعاعیِ حامل آن است.

[7]- مشایعت و تبعیت ظاهری از امام بدون شعاع وجود ایشان شدن، خطر هوای نفس و ظلم و گناه به همراه دارد.

[8]- التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری، ص 306 : "من قذر نفسه بمخالفة محمد و علی و واقع المحرمات و ظلم المؤمنين و المؤمنات و خالف ما رسم له من الشريعات جاء يوم القيامة قذرا طفسا يقول محمد و علي ع يا فلان أنت قذر طفس لا تصلح لمرافقة مواليك الأخيار و لا لمعانقة الحور الحسان و لا الملائكة المقربين لا تصل إلى ما هناك إلا بأن تطهر عنك ما هاهنا... إن شيعتنا من شيعنا و اتبع آثارنا و اقتدى بأعمالنا"

[9]- ممکن و ماهیتی هستند که از خود هیچ استقلالی ندارند.

[10]- صفات مربوط به خود حق‌تعالی‌ست (صفات عین ذات و ذات عین صفات). ظهور این صفات، اسماء الهی می‌شوند که جمال و جلال و تغییر و تبدل دارند و تعطیل‌بردار نیستند.

[11]- سورۀ مائده، آیۀ 41 : "وَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا أُولَٰئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ".

[12]- عيون أخبار الرضا(علیه‌السلام)، ج 1، ص 186.

[13]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج 25، ص 170: "يَجْعَلُ قَلْبَهُ مَكَانَ مَشِيَّتِهِ"

[14]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج 5، ص 114 : "إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ قُلُوبَ الْأَئِمَّة مَوْرِداً لِإِرَادَتِهِ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شَیْئاً شَاءُوهُ وَ هُوَ قَوْلُهُ «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.»"

[15]- اولی در نظام هستی مقام ولایت کلیۀ علی‌بن‌ابیطالب است که از آدم تا خاتم همگی باید آن را می‌پذیرفتند اما همۀ انبیاء به جز حضرت خاتم، ترک اولی داشتند.

[16]- مخصوص بودن ائمه به جریان و سریان نور ولایتشان در آفاق، انفس، عرش، کرسی، نباتات و حیوانات و ... است.

[17]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 25، ص 385 : "لو أذن لنا أن نعلم الناس حالنا عند الله و منزلتنا منه لما احتملتم فقال له في العلم فقال العلم أيسر من ذلك إن الإمام وكر لإرادة الله عز و جل لا يشاء إلا من يشاء الله."

[18]- التوحيد (للصدوق)، ص 148.

[19]- معروف به زیارت جوادیه. زیارتنامه‌های متداول جایگاه امامت و زیارتنامه‌های عرفانی مقام ولایت حضرات را بیان می‌کنند و مخصوص شیعیان خاص‌اند.

[20]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 99، ص 54.

[21]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج 27، ص 142: "عُنوانُ صحيفةِ المؤمنِ حُبُّ عليِّ‌بنِ‌أبيطالبٍ."

[22]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج‏39، ص 304: "حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ."

[23]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج 27، ص 39.

[24]- سورۀ اعراف، آیۀ 23.

[25]- سورۀ بقره، آیۀ 37.

 



نظرات کاربران

//