ولایت، تنها نقطۀ امن

ولایت، تنها نقطۀ امن

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 77، 24 صفر 1445) به تبیین موضوع «ولایت، تنها نقطۀ امن» می‌پردازیم.

فرازهایی از وصیت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به کمیل را تبیین کردیم. در این جلسه رسیدیم به این فراز:

"یا كُمَیلُ اَلدِّینُ لِلَّهِ فَلاَ یقْبَلُ اَللَّهُ مِنْ أَحَدٍ اَلْقِیامَ بِهِ إِلاَّ رَسُولاً أَوْ نَبِیاً أَوْ وَصِیاً یا كُمَیلُ هِی نُبُوَّةٌ وَ رِسَالَةٌ وَ إِمَامَةٌ وَ لَیسَ بَعْدَ ذَلِكَ إِلاَّ مُوَالِینَ مُتَّبِعِینَ أَوْ عَامِهِینَ مُبْتَدِعِینَ إِنَّمٰا یتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِینَ"[1]؛

اى كمیل دین از آنِ خدا است و خدا از احدى قیام به آن را نپذیرد مگر رسول باشد، یا نبى، یا وصى. اى كمیل؛ آن مقام الهى، نبوت است و رسالت و امامت و جز آن مقامى نیست مگر موالیِ پیرو یا سرگردانِ بدعت‌گزار. همانا خداوند تنها از پرهیزكاران قبول می‌کند.

یعنی دین خدا به واسطۀ نبی، رسول و امام اقامه می‌شود و اینان هستند که دین را بدون حاشیه و پیرایه برپا می‌دارند و بی‌آنکه فریب دنیا را بخورند و اسیر جسم و ماده شوند پیوند خود و خدا را حفظ می‌کنند.

غیر از این سه دسته هر کس بخواهد دین را اقامه کند دینش نفسانی یا همراه با پیرایه است و یا دچار عُجب و ریا و منیت می‌شود. مگر اینکه طبق روایت، از "مُوَالِینَ مُتَّبِعِینَ" باشد؛ یعنی سرپرستی، ولایت و نصرت اولیاء را داشته باشد و از ایشان تبعیت کند. چنین فردی از شیعیان شعاعی است که دین را همانگونه که هست ظهور می‌دهد.

توضیح اینکه موالی با مأموم فرق دارد. کسی که موالی است هم در ظاهر و هم در باطن تبعیت می‌کند؛ اما مأموم فقط از ظاهر امام، تبعیت می‌کند. پس داشتن ظاهر شریعت، شرط موالی بودن و اقامۀ دین الهی نیست؛ بلکه تفقه در دین لازم است تا دین اقامه شود.

"یا كُمَیلُ إِنَّ اَللَّهَ كَرِیمٌ حَلِیمٌ عَظِیمٌ رَحِیمٌ دَلَّنَا عَلَى أَخْلاَقِهِ وَ أَمَرَنَا بِالْأَخْذِ بِهَا وَ حَمَلَ اَلنَّاسَ عَلَیهَا فَقَدْ أَدَّینَاهَا غَیرَ مُتَخَلِّفِینَ وَ أَرْسَلْنَاهَا غَیرَ مُنَافِقِینَ وَ صَدَّقْنَاهَا غَیرَ مُكَذِّبِینَ وَ قَبِلْنَاهَا غَیرَ مُرْتَابِینَ"؛

ای كمیل، خداوند كریم است و حلیم و عظیم و رحیم؛ اخلاقش را به ما معرفى كرده و دستور داده به كار بندیم و مردم را به آن‌ها واداریم. ما بدون تخلف این امانت را پرداختیم، بى‌نفاق اجرا كردیم، بی‌انكار تصدیق نمودیم و بی‌شک و تردید پذیرفتیم.

امام در این فراز می‌فرماید که ما در تخلق به اخلاق الهی در مقام تصدیق و پیاده کردن هستیم و نه فقط مقام علم و دانستن. تصدیق، آنجاست که عمل کنیم و اجازه دهیم اسماء الهی در وجودمان ساری و جاری شود. چه بسا بسیاری از ما اسماء الهی را می‌دانیم؛ اما موقع پیاده کردن و ظهور دادنشان دست و پایمان می‌لرزد و بین علم و عملمان فاصله است.

خَلق، ریشه در وجه‌الخلقی دارد و به ظاهر ما مربوط است؛ اما خُلق، صورت باطنی و ملکات و حب و بغض ماست. هر دو از حق است؛ ولی آنچه اصالت دارد خُلق است و از ما خواسته شده که خُلق الهی را ظهور دهیم.

اما چرا حضرات نتوانستند مردم را وادار به تخلق به اخلاق الهی کنند؟ چون مردم تنها امامتشان را پذیرفته بودند و مأموم بودند. حتی امثال حر و لشکریانش با اینکه پشت امام نماز خواندند نتوانسته بودند حامل ولایت حضرات باشند. علت تأخیر در ظهور امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) هم همین است. ایشان پیرو و تابع، بسیار دارد؛ اما چقدر موالی دارد؟! کسی که ولایت امام را بپذیرد تنها از بخشی از فعل امام، تقلید ظاهری نمی‌کند؛ بلکه تمام اندیشه و خیال و حب و بغض و به عبارتی تمام هویتش با امام است.

"یا كُمَیلُ لَسْتُ وَ اَللَّهِ مُتَمَلِّقاً حَتَّى أُطَاعَ وَ لاَ مُمَنِّیاً حَتَّى لاَ أُعْصَى وَ لاَ مَائِلاً لِطَعَامِ اَلْأَعْرَابِ حَتَّى أُنْحَلَ إِمْرَةَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أُدْعَى بِهَا یا كُمَیلُ إِنَّمَا حَظِی مَنْ حَظِی بِدُنْیا زَائِلَةٍ مُدْبِرَةٍ وَ نَحْظَى بِآخِرَةٍ بَاقِیةٍ ثَابِتَةٍ یا كُمَیلُ إِنَّ كُلاًّ یصِیرُ[2] إِلَى اَلْآخِرَةِ وَ اَلَّذِی نَرْغَبُ فِیهِ مِنْهَا رِضَا اَللَّهِ وَ اَلدَّرَجَاتُ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجَنَّةِ اَلَّتِی یورِثُهَا مَنْ كٰانَ تَقِیا یا كُمَیلُ مَنْ لاَ یسْكُنُ اَلْجَنَّةَ فَبَشِّرْهُ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ وَ خِزْی مُقِیمٍ یا كُمَیلُ أَنَا أَحْمَدُ اَللَّهَ عَلَى تَوْفِیقِهِ وَ عَلَى كُلِّ حَالٍ إِذَا شِئْتَ فَقُمْ"؛

كمیل! به خدا، من متملق نیستم تا اطاعتم كنند، اهل آرزو (و وعده و وعید) نیستم تا از دستورم تخلف نكنند، به طعام اعراب مایل نیستم تا مقام امیرالمؤمنین به من بخشند و بدان نامم خوانند. كمیل! آن‌ها كه بهره‌اى یافتند به دنیایى فانى نائل شدند و ما به آخرتى پاینده و پایدار رسیدیم. همه به سوى آخرت روانند و ما شیفتۀ رضاى خداوند و درجات عالى بهشتیم كه خدا به پرهیزگاران عنایت فرماید. كمیل! آن را كه در بهشت مسكن نگیرد به عذابى دردناک و ذلتى پایدار بشارت ده. كمیل! من در هر حال خداى را بر توفیقاتش شاكرم، اینک اگر خواهى برخیز.

امام در این روایت می‌فرمایند که ما متخلق به اخلاق الهی نشدیم که مردم از ما اطاعت کنند؛ بلکه برای اینکه از خدا اطاعت کنند و خدا را نشان دهیم.

این سخنان حضرت به کمیل درواقع ترغیب دادن ما به سمت شیعۀ شعاعی بودن است؛ یعنی به جای آنکه در حرکت با امام، لباس تقلید از امام را بر تن خود کنیم تا جایی که خود را مثل امام بدانیم، نشانی از خود باقی نگذاریم و امام را ترویج دهیم. یعنی اگر عالِم می‌شویم برای این نباشد که دیگران از علم ما یاد بگیرند؛ بلکه برای این باشد که هوالعلیم ظهور کند. اما اگر لباس حق را بر تن خود و از آنِ خود کنیم زمانی که اماممان ظهور می‌کند و حق به تمام و کمال آشکار می‌شود چه بسا در مقابل حق خواهیم ایستاد! درحالی‌که باید تنها مظهری باشیم تا حق نشان داده شود.

در یک کلام، در زمان غیبت هر کس بیشتر از امام شناخته شود حجاب امام می‌شود؛ چه بداند و چه نداند. اگر نتواند فرهنگ امام، ارتباط امام با خدا و در یک کلام ولایت امام را بشناساند دیگران را در اسارت خودش محبوس کرده و حجابی می‌شود که امام شناخته نشود.

و اما ادامۀ حدیث جندب:

"یا عَبْدَاَللَّهِ لَقَدْ نَصَبَ إِبْلِیسُ حَبَائِلَهُ فِی دَارِ اَلْغُرُورِ فَمَا یقْصِدُ فِیهَا إِلاَّ أَوْلِیاءَنَا وَ لَقَدْ جَلَّتِ اَلْآخِرَةُ فِی أَعْینِهِمْ حَتَّى مَا یرِیدُونَ بِهَا بَدَلاً"؛

 اى عبداللّٰه؛ ابلیس دام‌هایش را در این دار فریب نصب كرده است و مقصودش از آن جز اولیای ما نیست که آخرت، در چشمانشان بزرگ است؛ تا جایی که جایگزینی برای آن نمی‌خواهند.

منظور از دار غرور، دنیاست؛ اما نه آسمان و زمین و آفریده‌های خدا. بلکه توجه کردن به بدن و نیازهای آن بدون توجه به وجود.

خاصیت عناصر مادی این است که در تخاصم و تزاحم با هم هستند و تعادل ندارند. لذا اگر در این بُعد، چیزی به نفع ما باشد چیز دیگری هم به ضرر ما خواهد بود. امکان ندارد همه چیز دنیا همیشه به نفع ما باشد و یا همیشه به ضرر ما.

ابلیس دام‌های خود را در دنیا پهن کرده است؛ یعنی در امیال جسمانی و سود و زیان شخصی ما دست می‌برد. در این میان قصدش تیشه زدن به ریشۀ ولایت است. چرا که اگر به ولایت وصل باشیم همۀ امیال و غرایز جسمانی، رنگ دنیایی خود را از دست می‌دهند و همه به نفع آخرت ما هستند. در مقابل اگر اتصال ما به ولایت قطع شود دست شیطان باز می‌شود.

پس تنها نقطۀ امن در تزاحم و تخاصم دنیا راهی است که ولایت باز می‌کند و آن بزرگ جلوه دادن آخرت و عظیم شمردن آن و کوچک شمردن سود و زیان شخصی است.

سپس امام آه می‌کشد و می‌فرماید:

"آهِ آهِ عَلَى قُلُوبٍ حُشِیتْ نُوراً وَ إِنَّمَا كَانَتِ اَلدُّنْیا عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ اَلشُّجَاعِ اَلْأَرْقَمِ وَ اَلْعَدُوِّ اَلْأَعْجَمِ أَنِسُوا بِاللَّهِ وَ اِسْتَوْحَشُوا مِمَّا بِهِ اِسْتَأْنَسَ اَلْمُتْرَفُونَ أُولَئِكَ أَوْلِیائِی حَقّاً وَ بِهِمْ تُكْشَفُ كُلُّ فِتْنَةٍ وَ تُرْفَعُ كُلُّ بَلِیةٍ"؛

آه آه بر دل‌هایى كه پر از نور است و همانا دنیا در نظر آن‌ها چون مار گزنده است و دشمن بی‌زبان. به خدا انس دارند و از آنچه مترفین به آن انس دارند می‌هراسند. آنان به راستى دوستان منند و به خاطر آن‌ها هر فتنه برطرف شود و هر بلاء رفع گردد.

اما مترفین چه کسانی هستند؟ آن‌ها اهل قاطعیت و تلاش و جهاد نیستند و با راحتی و سازش کردن خو گرفتند و افق دیدشان در حد دنیاست؛ درحالی‌که اولیاء الهی هیچ‌گاه همرنگ اهل دنیا نمی‌شوند.

"یا اِبْنَ جُنْدَبٍ حَقٌّ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ یعْرِفُنَا أَنْ یعْرِضَ عَمَلَهُ فِی كُلِّ یوْمٍ وَ لَیلَةٍ عَلَى نَفْسِهِ فَیكُونَ مُحَاسِبَ نَفْسِهِ فَإِنْ رَأَى حَسَنَةً اِسْتَزَادَ مِنْهَا وَ إِنْ رَأَى سَیئَةً اِسْتَغْفَرَ مِنْهَا لِئَلاَّ یخْزَى یوْمَ اَلْقِیامَةِ طُوبَى لِعَبْدٍ لَمْ یغْبِطِ اَلْخَاطِئِینَ عَلَى مَا أُوتُوا مِنْ نَعِیمِ اَلدُّنْیا وَ زَهْرَتِهَا طُوبَى لِعَبْدٍ طَلَبَ اَلْآخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا طُوبَى لِمَنْ لَمْ تُلْهِهِ اَلْأَمَانِی اَلْكَاذِبَةُ"؛

اى پسر جندب بر هر کس که به ما معرفت دارد واجب است كه در هر شبانه‌روز كردارش را بر نفس خود عرضه كند و حساب خود را بكند. اگر حسنه دید بر آن افزاید و اگر گناه دید از آن آمرزش خواهد تا روز قیامت رسوا نشود. خوشا بر بنده‌اى كه بر خطاکاران غبطه نخورد نسبت به آنچه از نعمت دنیا و زیورش به آن‌ها داده شده. خوشا بر بنده‌اى كه آخرت را طلب کند و براى آن بكوشد. خوشا بر كسى كه آرزوهاى دروغ او را سرگرم نكند.

نوعِ بودنِ هر مسلمانی این است که به ولایت حضرات، معرفت داشته باشد و اعمال خود را بر این اساس بر نفس خود عرضه کند. تنها اگر حق معرفت را داشته باشد حق عبادت هم به جای خود می‌نشیند.

پس گمان نکنیم همین که نماز اول وقت می‌خوانیم نمازمان مقبول است؛ قبولی نماز به معرفت ولایت است. باید ببینیم چقدر با این نماز به ولایت نزدیک شدیم و چقدر از خصوصیات ضد ولایت از ما دور شده است.

حضرت در ادامه فرمود:

"رَحِمَ اَللَّهُ قَوْماً كَانُوا سِرَاجاً وَ مَنَاراً كَانُوا دُعَاةً إِلَینَا بِأَعْمَالِهِمْ وَ مَجْهُودِ طَاقَتِهِمْ لَیسَ كَمَنْ یذِیعُ أَسْرَارَنَا"[3]؛

خدا رحمت كند مردمى را كه چراغ و نوربخش بودند، با كردار خود و با نهایت طاقتشان به طرف ما دعوت كردند. اینان چون كسانى نیستند كه رازهاى ما را فاش می‌كنند.

شیعیان شعاعی، راهنما و چراغ روشن مسیر مردم هستند؛ آن هم نه با حرف و شعار؛ بلکه با اعمالشان و نهایت تلاششان. فلش حرکت آن‌ها معرفت امام است که همان معرفت نفس است.

این دسته بدون جهاد نمی‌توانند زندگی کنند؛ چه جهاد با نفس و چه جهاد با اولاد و اموال و... . تمام قدرت خود را به کار می‌بندند تا به نحوی حقیقت ائمه(علیهم‌السلام) را به مردم نشان دهند.

"یا اِبْنَ جُنْدَبٍ إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ یخَافُونَ اَللَّهَ وَ یشْفِقُونَ أَنْ یسْلَبُوا مَا أُعْطُوا مِنَ اَلْهُدَى فَإِذَا ذَكَرُوا اَللَّهَ وَ نَعْمَاءَهُ وَجِلُوا وَ أَشْفَقُوا وَ إِذٰا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیٰاتُهُ زٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً مِمَّا أَظْهَرَهُ مِنْ نَفَاذِ قُدْرَتِه وَ عَلىٰ رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ یا اِبْنَ جُنْدَبٍ قَدِیماً عَمِرَ اَلْجَهْلُ وَ قَوِی أَسَاسُهُ وَ ذَلِكَ لاِتِّخَاذِهِمْ دِینَ اَللَّهِ لَعِباً حَتَّى لَقَدْ كَانَ اَلْمُتَقَرِّبُ مِنْهُمْ إِلَى اَللَّهِ بِعِلْمِهِ یرِیدُ سِوَاهُ أُولٰئِكَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ"؛

اى پسر جندب، همانا مؤمنان كسانی هستند كه از خدا بترسند و بهراسند كه آنچه از هدایت به آن‌ها داده شده از آن‌ها سلب شود. هر گاه به یاد خدا و نعمت‌هایش افتند بترسند و نگران شوند و چون آیات الهى بر آنان خوانده شود بدانچه نفوذ قدرت او ظاهر ساخته بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگارشان توكّل كنند. اى پسر جندب، دیر زمانى است كه بناى جهل و نادانى آبادى گرفته و پایه‌هایش محكم گشته و این بدان خاطر است كه دین خدا را بازیچه گرفتند تا آنجا كه عابد تقرّب جویندۀ به خدا قصدى جز خدا دارد، اینانند ستمكاران.

این شیعیان از اینکه خدا مال و جان و مقامشان را بگیرد ترسی ندارند. تنها ترسشان این است که نعمت هدایت از آن‌ها سلب شود. از این رو ترس‌های کاذب نمی‌توانند در مقابلشان قد علم کنند.

در این فراز، حضرت، ریشۀ اینکه پایه‌های جهل قوی می‌شود را بازی گرفتن دین خدا معرفی کرده‌اند؛ یعنی با عملی که خدا برای قرب خودش قرار داده می‌خواهند به مردم نزدیک شوند. مثلاً خیرات می‌کنند؛ اما نه برای قرب خدا؛ بلکه برای اینکه دیگران به آن‌ها احترام بگذارند.

"یا اِبْنَ جُنْدَبٍ لَوْ أَنَّ شِیعَتَنَا اِسْتَقَامُوا لَصَافَحَتْهُمُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ لَأَظَلَّهُمُ اَلْغَمَامُ وَ لَأَشْرَقُوا نَهَاراً وَ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ لَمَا سَأَلُوا اَللَّهَ شَیئاً إِلاَّ أَعْطَاهُمْ یا اِبْنَ جُنْدَبٍ لاَ تَقُلْ فِی اَلْمُذْنِبِینَ مِنْ أَهْلِ دَعْوَتِكُمْ إِلاَّ خَیراً وَ اِسْتَكِینُوا إِلَى اَللَّهِ فِی تَوْفِیقِهِمْ وَ سَلُوا اَلتَّوْبَةَ لَهُمْ فَكُلُّ مَنْ قَصَدَنَا وَ وَالاَنَا وَ لَمْ یوَالِ عَدُوَّنَا وَ قَالَ مَا یعْلَمُ وَ سَكَتَ عَمَّا لاَ یعْلَمُ أَوْ أَشْكَلَ عَلَیهِ فَهُوَ فِی اَلْجَنَّةِ"؛

پسر جندب! اگر شیعیان ما پایدارى كنند فرشتگان با آنان مصافحه کنند و ابر بر سرشان سایه افكند و همچون [روشنایى] روز بدرخشند و از بالای سر و زیر پاهایشان قوت و روزی به آن‌ها برسد و هیچ چیزى از خدا نخواهند جز آنكه عطایشان فرماید. پسر جندب! دربارۀ گنهكاران از هم‌كیشانتان جز سخن خیر چیز دیگرى مگو و از خداوند براى آنان طلب توفیق و درخواست بخشش كنید و هر آن كس كه ما را بخواهد و دوست بدارد و دشمنانمان را به دوستى نگیرد و آنچه را مى‌داند بگوید و از آنچه آگاهى ندارد یا برایش مشكل است خموشى گزیند، از اهل بهشت است.

توضیح اینکه، کسی که استقامت کند همراه و همگام فرشتگان خواهد بود؛ بنابراین هرگز گرفتار جهل و نداشتن فرقان نمی‌شود. چون ملائکه از جنس عقل هستند و با خودشان خیر و برکت به همراه می‌آورند.

خوردن از بالا و پایین هم که در این فراز عنوان شده یعنی از تمام مراتب وجود از ملک تا ملکوت بر آن‌ها خیرات، نازل می‌شود.

"یا اِبْنَ جُنْدَبٍ یهْلِكُ اَلْمُتَّكِلُ عَلَى عَمَلِهِ وَ لاَ ینْجُو اَلْمُجْتَرِئُ عَلَى اَلذُّنُوبِ اَلْوَاثِقُ بِرَحْمَةِ اَللَّهِ قُلْتُ فَمَنْ ینْجُو قَالَ اَلَّذِینَ هُمْ بَینَ اَلرَّجَاءِ وَ اَلْخَوْفِ كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ فِی مِخْلَبِ طَائِرٍ شَوْقاً إِلَى اَلثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ اَلْعَذَابِ"؛

پسر جندب! آن كس كه تنها بر عمل خود تكیه كند هلاک مى‌شود و كسى كه با پشت‌گرمى به رحمت الهى، گستاخانه و بی‌پروا گناه كند نجات نیابد. پرسیدم: پس چه كسانى اهل نجاتند؟! فرمود:آنان كه میان بیم و امید به سر برند، گویى از سر شوق ثواب و هراس از عذاب دل‌هایشان در چنگال پرنده‌اى است.

یک شیعۀ شعاعی به عملش اتکا ندارد. چرا که می‌داند تنها به یک حقیقت می‌توان اتکا کرد و به رحمت او امیدوار است. قلب او همواره بین دو بال خوف و رجا در تردّد است؛ ریشۀ رجا به خدا برمی‌گردد و ریشۀ خوف هم به بُعد مادی انسان.

"یا اِبْنَ جُنْدَبٍ مَنْ سَرَّهُ أَنْ یزَوِّجَهُ اَللَّهُ اَلْحُورَ اَلْعِینَ وَ یتَوِّجَهُ بِالنُّورِ فَلْیدْخِلْ عَلَى أَخِیهِ اَلْمُؤْمِنِ اَلسُّرُورَ یا اِبْنَ جُنْدَبٍ أَقِلَّ اَلنَّوْمَ بِاللَّیلِ وَ اَلْكَلاَمَ بِالنَّهَارِ فَمَا فِی اَلْجَسَدِ شَیءٌ أَقَلَّ شُكْراً مِنَ اَلْعَینِ وَ اَللِّسَانِ فَإِنَّ أُمَّ سُلَیمَانَ قَالَتْ لِسُلَیمَانَ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ یا بُنَی إِیاكَ وَ اَلنَّوْمَ فَإِنَّهُ یفْقِرُكَ یوْمَ یحْتَاجُ اَلنَّاسُ إِلَى أَعْمَالِهِمْ"؛

 اى پسر جندب هر كه خوشش آید كه خدا حورالعین را به او تزویج کند و تاج نور بر سرش نهد، باید دل برادر مؤمنش را شاد كند. اى پسر جندب؛ در شب كم بخواب و در روز كم بگو. در تن چیزى كم‌سپاس‌تر از دیده و زبان نیست؛ زیرا مادر سلیمان به سلیمان گفت: ای پسرم از خواب بپرهیز چرا كه تو را نیازمند كند در روزى كه مردم به اعمال خود محتاجند.

در جلسات بعدی، ادامۀ این حدیث را بررسی خواهیم کرد.

 


[1] - تحف‌العقول، ج1، ص171

[2] - صیرورت یعنی حرکت درونی از نقص به کمال.

[3] - تحف‌العقول، ج1، ص301

 



نظرات کاربران

//