ولایت و قبولی اعمال

 

ولایت و قبولی اعمال

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 62، 28 محرم 1445) به تبیین موضوع «ولایت و قبولی اعمال» می‌پردازیم.

ویژگی‌های شیعیان شعاعی را بیان کردیم. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) دربارۀ جایگاه و منزلت این شیعیان در هستی روایتی دل‌نشین می‌فرماید که در ادامه به آن می‌پردازیم.[1]

در مسجد‌النبی ستونی از درخت خرما بود که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به آن تکیه می‌داد و برای مردم خطبه می‌خواند. روزی یکی از اصحاب به ایشان گفت: تعداد مردم زیاد شده و دوست دارند شما را ببینند، اگر اجازه فرمایید منبری پله‌دار بسازم که هنگام خطبه خواندن از بلندی آن شما را ببینند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) موافقت کرد.

روزی ایشان برای خواندن خطبه از کنار ستون عبور کرد و به طرف منبر رفت. ساقۀ نخل همچون مادر فرزند از دست داده ناله کرد و آه کشید.[2] مردم نیز با نالۀ او گریستند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از منبر پایین آمده و به طرف ستون رفت و آن را در آغوش کشید و با دست نوازش کرد. سپس فرمود: «آرام باش، پیامبر برای خوار کردن و سبک شمردن تو، از کنارت نگذشت بلکه برای اتمام مصلحت بندگان خدا این چنین کرد. تو شکوه‌ و عظمتت را داری، زیرا تکیه‌گاه رسول بوده‌ای.» پس ستون، آرام گرفت و پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به منبر بازگشت.

سپس فرمود: ای جماعت مسلمانان! این ستون (حنانه) از فراق رسول خدا ناله کرد، اما در میان بندگان خدا که به نفسشان ظلم کرده‌اند کسانی هستند که نزدیکی و دوری رسول برایشان فرقی نمی‌کند.

اگر این ستون را در آغوش نمی‌گرفتم و نوازش نمی‌کردم تا قیامت ناله‌اش آرام نمی‌گرفت. در میان بندگان خدا کسانی هستند که همچون این ساقۀ نخل به پیامبر و علی اشتیاق دارند. وقتی از ایشان دور شوند ناله می‌کنند و در وجود و قلبشان موالات محمد و آل محمد جای گرفته است. آیا دیدید این ستون بعد از نوازش چگونه آرام گرفت؟

سوگند به خدایی که من را به حق به پیامبری مبعوث کرد، اشتیاق فرشتگان نگهبان، حوریان و قصرهای بهشتی، به کسی که از محمد و علی و خاندان پاکش مسرور شده و از دشمنانشان بیزاری می‌جوید، بیشتر از این ستون است. آنچه اشتیاق فرشتگان را تسکین می‌دهد صلوات شیعیان و نافله و صدقۀ آن‌ها برای خداست.

اما عمل مهمی که ناله‌های آن‌ها را در شوق به شیعیان آرامش می‌دهد احسانی‌ست که شیعیان به برادران مؤمن خود کرده و به بهشتیان می‌رسد. آن‌ها به هم می‌گویند: برای صاحب خود شتاب نکنید. تأخیر در رسیدن اعمال ایشان، برای آن است که با یاری رساندن به برادران ایمانی خود، می‌خواهند بر درجات بهشتی‌شان افزوده شود. و بزرگترین عملی که به حوریان آرامش می‌دهد صبر شیعیان در تقیه کردن است تا از شر کافران ایمن باشند.

خدا از صبر شیعیان، حوریان را آگاه می‌کند. در این هنگام، خازنان بهشت می‌گویند: «ما نیز در برابر شوق خود به ایشان صبر می‌کنیم، همانند صبری که ایشان در برابر سخنان ناروای دشمنان (تهمت‌، اذیت و سرزنش) دربارۀ امامانشان دارند. و همانگونه که آن‌ها به خاطر قدرت نداشتن در برابر ظالمان، خشم و غصۀ خود را فرو می‌برند و برای اظهار حقایق لب می‌بندند تا در فشار ظلم قرار نگیرند و فداکاری‌هایشان هدر نرود، ما نیز صبر می‌کنیم.»

در این حال خدای سبحان ندا می‌‌دهد: «ای ساکنان بهشت و خازنان رحمتم! وصال سروران شما را از روی بخل به تأخیر نینداختم، بلکه تأخیر برای آن است که از راه مساوات با برادران ایمانی خود، دستگیری ستم‌دیدگان، شاد کردن بلادیدگان و صبر در تقیه مقابل کافران، به بالاترین درجۀ تکریم من برسند.[3] آنگاه ایشان را در پرسرورترین و رشک آورترین احوال نزد شما می‌آورم. پس خرسند باشید.» آنگاه فرشتگان آرام می‌گیرند.

در روایتی دیگر، امام سجاد(علیه‌السلام) می‌فرماید:[4]

«بندگان خدا! عباداتتان را پاک، مورد قبول و رساننده به مقام برّ، قرار دهید. بپرهیزید از اینکه اعمالتان مردود شوند آن هم به بدترین شکل مردودی و اینکه شما را در روز قیامت از رسیدن به بهشت باز دارد، آن هم به قبیح‌ترین شکل بازدارندگی.

سپس فرمودند: محل قبولی اعمال شما در محل و جایگاه خاص موالات محمد و آل او و مقرون شدن اعمال با ولایت است. (هر عمل مقبولی، قرین با ولایت است.)»

عمل در غیر محل خود، یعنی عمل غیر ولایی که در ظرف ولایت انجام نشده و تأثیری در سیر وجود ندارد، بلکه باعث سستی در انجام ضروریات و فروع دین است. عبادتِ بی‌ولایت، مورد قبول حق نیست و تأثیری در سبک زندگی روزمرۀ انسان ندارد، درحالی‌که ولایت باید در سبک زندگی جاری باشد.

عمل به واجبات و ترک محرمات، وظیفۀ هر مسلمان است. اگر از نورانیت عباداتی همچون نماز، روزه، حج و... اثر نمی‌گیریم و هنوز تعلقات قلب، خودبینی، گناه، مکروه و شبهه در ما باقی مانده به این دلیل است که اعمالمان ولایی نیست.

نشانۀ غیرولایی بودن آن نیز کوچک شمردن گناهان، عدم رعایت همۀ واجبات و اهمیت ندادن به حرام‌ها، شبهه‌ها و مکروهات در تمام میادین بلاها و سبک زندگی‌ است.

چنان‌که نماز می‌خوانیم اما اثرات آن را حفظ نکرده و به راحتی با نامحرم ارتباط داریم و حیا و حریم‌ها را نگه نمی‌داریم. وضو می‌گیریم با ناخن کاشته شده و لاک زده؛ حجاب داریم با آرایش و ناز و عشوه؛ روزه می‌گیریم و صدقه می‌دهیم اما با عجب و ریا، غضب و فحاشی، غیبت و تهمت؛ دلمان پاک است اما با پوشش نامناسب و تحریک‌کننده در جامعه و حاضر می‌شویم. به نیازمندان کمک می‌کنیم اما خمس واجب را نمی‌دهیم. ادعای معرفت و عشق به اهل‌ بیت(علیهم‌السلام) داریم اما مجالس مولودی و عزاداری‌‌هایمان با آلات موسیقی عجین شده است. به بیان دیگر، اسلام محمدی را با سبک زندگی غربی[5] پذیرفته‌ایم و عمل می‌کنیم.

وقتی هوای نفس و دلم می‌خواهدها هنوز غالب است و با توجیه نفس، عملی خلاف رضایت امام انجام می‌‌دهیم، آن عمل در محل قبولش نیست و به بدترین شکل به ما برمی‌گردد؛ یا به صورت عقیده‌ای سست، اخلاقی نامناسب، گرفتاری غیر سازنده در دنیا یا عذاب برزخی. صعب مستصعب بودن امر ولایت نیز به این دلیل است که اعمالمان را نمی‌توانیم در ظرف ولایت انجام دهیم.

اعمال عبادی، زمانی در ظرف ولایت مقبول است که همۀ آداب، احکام و اصول با هم رعایت شوند؛ برای مثال؛ نمازِ با ولایت اقامۀ نماز و حفظ آن در مراتب گوناگون سبک زندگی است. وقتی هنوز در ظواهر و اعمال پایمان گیر است و دلمان می‌لرزد باید به مقبولیت عباداتمان شک کنیم.

شیعیان مشایعتی هنوز شعاع ولایت نشده‌اند، پس با اینکه معرفت به اصول دارند اما خطر غالب شدن هوای نفس، آن‌ها را تهدید می‌کند. ممکن است بعضی اعمال را به خواست و هوای نفس خود تغییر دهند و مطابق میلشان عمل کنند یا حتی نتوانند اعمال عبادی‌شان را حفظ کنند. اما چون عناد ندارند با سختی‌هایی در دنیا، برزخ و قیامت پاک می‌شوند. ایشان باید همواره مراقب قلبشان باشند تا با نور ولایت، صاحب فرقان شده و گناه و مخالفت برایشان غیر عادی و غیر قابل توجیه شود.

 


[1]- التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری(عليه السلام)، ص 188: "فان رسول الله کان یخطب بالمدینة الی جذع نخلة، فی صحن مسجدها، فقال له بعض أصحابه: یا رسول الله! ان الناس قد کثروا، و انهم یحبون النظر الیک اذا خطبت، فلو أذنت أن نعمل لک منبرا له مراق ترقاها، فیراک الناس اذا خطبت. فأذن فی ذلک، فلما کان یوم الجمعة مر بالجذع، فتجاوزه الی المنبر فصعده، فلما استوی علیه حن الیه ذلک الجذع حنین الثکلی، و أن أنین الحبلی، فارتفع بکاء الناس و حنینهم و أنینهم، و ارتفع حنین الجذع و أنینه فی حنین الناس و أنینهم ارتفاعا بینا، فلما رأی رسول الله صلی الله علیه و آله ذلک نزل عن المنبر، و أتی الجذع فاحتضنه و مسح علیه یده، و قال: اسکن، فما تجاوزک رسول الله تهاونا بک، و لا استخفافا بحرمتک، و لکن لیتم لعباد الله مصلحتهم، و لک جلالک و فضلک اذ کنت مستند محمد رسول الله... . والذی بعثنی بالحق نبیا!، ان حنین خزان الجنان، وحور عینها، و سائر قصورها و منازلها الی من یتولی محمدا و علیا و آلهما الطیبین، و یبرأ من أعدائهم، لأشد من حنین هذا الجذع الذی رأیتموه الی رسول الله.

و ان الذی یسکن حنینهم و أنینهم، ما یرد علیهم من صلاة أحدکم معاشر شیعتنا، علی محمد و آله الطیبین، أو صلاته لله نافلة، أو صوم، أو صدقة. و ان من عظیم ما یسکن حنینهم الی شیعة محمد و علی ما یتصل من احسانهم الی اخوانهم المؤمنین، و معونتهم لهم علی دهرهم، یقول أهل الجنان بعضهم لبعض: لا تستعجلوا صاحبکم، فما یبطی عنکم الا للزیادة فی الدرجات العالیات، فی هذه الجنان باسداء المعروف الی اخوانه المؤمنین، و أعظم من ذلک مما یسکن حنین سکان الجنان و حورها الی شیعتنا ما یعرفهم الله من صبر شیعتنا علی التقیة، و استعمالهم التوریة لیسلموا بها من کفرة عباد الله و فسقتهم، فحینئذ یقول خزان الجنان و حورها: لنصبرن علی شوقنا الیهم، کما یصبرون علی سماع المکروه فی ساداتهم و أئمتهم، و کما یتجرعون الغیظ و یسکتون عن اظهار الحق لما یشاهدون من ظلم من لا یقدرون علی دفع مضرته. فعند ذلک ینادیهم ربنا عزوجل: یا سکان جنانی! و یا خزان رحمتی! ما لبخل أخرت عنکم أزواجکم و ساداتکم، و لکن لیستکملوا نصیبهم من کرامتی بمواساتهم اخوانهم المؤمنین، و الأخذ بأیدی الملهوفین، و التنفیس عن المکروبین، و بالصبر علی التقیة من الفاسقین و الکافرین، حتی اذا استکملوا أجزل کراماتی نقلتهم الیکم علی أسر الأحوال و أغبطها، فأبشروا. فعند ذلک یسکن حنینهم و أنینهم."

[2]- مولوی در مثنوی معنوی، داستان نالۀ ستون حنانه را آورده و از آن نتیجه گرفته که «کمتر از چوب نباشیم».

[3]- شیعۀ شعاعی در مسیر سخت بلا استکمال یافته و همۀ هستی را هم به کمال خودشان می‌رساند. اصل در این مسیر کمالی، مساوات با برادران ایمانی، صبر در تقیه و... است.

[4]- التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری(عليه السلام)، ص 615: "عِبَادَ اللَّهِ اجْعَلُوا حَجَّتَکُمْ مَقْبُولَهً مَبْرُورَهً وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تَجْعَلُوهَا مَرْدُودَهً عَلَیْکُمْ أَقْبَحَ الرَّدِّ وَ أَنْ تُصَدُّوا عن جنة الله يوم القيامة أقبح الصد ألا و إن ما يحلها محل القبول- ما يقترن بها من موالاة محمد و علي و آلهما الطيبين‏ و إن ما يسفلها و يرذلها ما يقترن بها- من اتخاذ الأنداد من دون أئمة الحق- و ولاة الصدق:علي بن أبي طالب ع و المنتجبين ممن يختاره من ذريته و ذويه... ."

[5]- معرفت به ریشۀ روحیات و سبک زندگی غربی، مانع پذیرفتن این سبک زندگی می‌شود.

 



نظرات کاربران

//