وادی ولایت

وادی ولایت

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 48، 13 محرم 1445) به تبیین موضوع «وادی ولایت» می‌پردازیم.

دو رتبه از شیعه را بر اساس روایات حضرات معصومین(علیهم‌السلام) معرفی کردیم: اول، شیعیانی که امامت را بدون بصیرت به ولایت قبول دارند. دوم، شیعيانی که قلوبشان ممتحن است و امامت را تحت عنوان ولایت می‌پذیرند.

سیر تاریخ نشان داده که دستۀ اول با اینکه در سیاست، اقتصاد، شجاعت، حفظ مرزها، به دنبال امام بودند، اما به دلیل بصیرت نداشتن به مقام حقیقی و نورانی امام، نتوانستند در پیروی استمرار داشته باشند؛ لذا درنهایت به امام پشت کردند و ایشان را به شهادت رساندند!

دستۀ دوم شیعیان ممتحن القلوب يا اهل وِلا هستند. آن‌ها به مقام و جایگاه ولایت در هستی آگاهی دارند و وصایت و امامت ائمه(علیهم‌السلام) را با بصیرت شناخته و تابعشان شده‌اند. امام متبوعشان است و به هر آنچه او برایشان رقم می‌زند، راضی‌اند. راضی به شیعۀ موحدی گفته می‌شود که خدا برایش در صفت خاصی جلوه نکرده است. توحید محض؛ کسی که صفات را از خدا نفی می‌کند. "کمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ"[1]، مراتب را کنار می‌زند، صفات را از امامش نفی می‌کند و در هر حالی يک حقیقت ساری را می‌بیند.

فرض کنید درختی را می‌بینيم، زیباست، سرسبز است و از آن لذت می‌بریم و خالقش را تحسین می‌کنیم و شکر می‌گوییم. اما آيا وقتی درخت خشک شد، بازهم خالقش را همان‌طور زیبا و دوست‌داشتنی می‌بینیم؟ آیا صفات خدا در جلوۀ درخت، در زمستان که خشک است با بهار و تابستان که سبز است برای ما یکسان است؟ آيا به همان اندازه عاشق خالقش هستيم؟ نکته اینجاست که اگر هم در خشکی و هم در سبزی، یک عظمت بی‌نهایت و دوست‌داشتنی دیديم، آنگاه در وادی ولایت قدم گذاشته‌ایم.

قدم گذاشتن در مسیر ولایت یعنی برای امام صفت خوب و خوب‌تر قائل نشویم! فقط بدانیم همۀ خوبی‌ها از امام است. به ادراک این امر برسیم که ولایت هیچ محدودیتی ندارد. نمی‌توانیم برایش مابه‌الاشاره قرار دهیم و شناسایی‌اش کنیم. فقط همانی را می‌فهمیم که خود بیان کرده‌اند:

"انتم امناء الله و أحباؤه، و عباده و أصفياؤه، و أنصار توحيده و أرکان تمجيده"[2]

شما بزرگواران، امين درگاه ربوبيت و محبان حقيقى خدا و بندگان خاص و دوستان خالص حضرت احديت و ياران مقام توحيد و ارکان حريم مجد او هستید.

وقتی ما علی(علیه‌السلام) را امامی شجاع می‌دانیم، در خیبر وصف شجاعتش را می‌ستاییم؛ اما همین که ریسمان بر گردنش می‌نهند، شجاعتش برایمان زیر سؤال می‌رود! اگر او را امامی عابد بدانیم، آنجا که پول بیت‌المال را می‌شمارد، زهدش زیر سؤال می‌رود و به خود اجازه می‌دهیم دربارهاش اظهار نظر کنیم؛ اما اگر امامتش را به ولایت شناختیم هیچ وصفی برایش نداریم؛ فقط می‌دانیم "إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه"[3] اگر از خوبی یاد شود، آغاز، اصل، فرع، سرچشمه و نهایتش آن‌ها هستند.

مقام ولایت، جایگاهی است که هیچ‌کس حتی ملائکه نمی‌توانند آن‌ها را در عالی‌ترین صفاتشان وصف کنند و در اخلاص، ثناى الهى و خشوع بر آن‌ها سبقت گيرند. هيچ صاحب تضرع و خضوعی در درگاه حق، با آن‌ها توان مقابله ندارد.[4] چراکه آن‌ها قلوبی دارند که صفات خدا را از ذاتش جدا نمی‌کنند و در خوف ‌و رجا حال قلبشان نسبت به خدا یکی است.[5]

اما ما به‌عنوان شیعیانِ چنین مقامی، در چه حالیم؟ حال قلبمان در خوشی و ناخوشی متغیر است. گاهی می‌گوییم کاش مرگ بود، جوان‌مرگ‌شدن نبود! گاه می‌گوییم کاش مریضی بود، پیری نبود و... ؛ يعنی در جمال و جلال و خوف و رجا حالمان متفاوت است! عین ذات را نمی‌بینیم! روند زندگی و بالا و پایین‌هایش برایمان فرق می‌کند! به‌ظاهر می‌گوییم همه‌چیز از خداست، اما جلال و جمال را دو امر جدا و متفاوت می‌بینیم و به همین علت این حالات برایمان شیرین نیست! درحالی‌که ولایت مقامی نوری، ورای صفت و فعل است. حضرات ورای مکان، زمان، عبادت، علم، شجاعت، سیاست‌مداری و هر وصفی هستند که ما برایشان به کار می‌بریم. امام زمان(عجلّ‌الله‌‌فرجه) ورای عقول، دریافت‌ها، حسن و قبح‌هایی است که عقل ما درک می‌کند. اگر حضرت را ورای این‌ صفات بشناسیم، وقتی ظهور کرد، سؤالی در ذهن و دلمان نسبت به ایشان ایجاد نمی‌شود.

ولایت یعنی درک کنیم که ائمه(علیهم‌السلام)، نه در جلال از جمال غافل می‌شوند و نه در جمال از جلال. چون هر دو را عین ذات خدا می‌دانند. آن‌ها تجلی ذات خدايی هستند که ذاتش عین صفات و صفاتش عین ذاتش است.

"آمَنَهَا مِنْ عَوَارِضِ الْغَفْلَةِ وَ صَفَّاهَا مِنْ سُوءِ (شَوَاغِلِ) الْفَتْرَةِ بَلْ يَتَقَرَّبُ أَهْلُ السَّمَاءِ بِحُبِّکمْ‏ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکمْ وَ تَوَاتُرِ الْبُکاءِ عَلَى مُصَابِکمْ وَ الاِسْتِغْفَارِ لِشِيعَتِکمْ وَ مُحِبِّيکمْ مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ وَ مَسَالِک الرِّسَالَةِ وَ سِرْتُمْ فِيهِ بِسِيرَةِ الْأَنْبِيَاءِ وَ مَذَاهِبِ الْأَوْصِيَاءِ فَلَمْ يُطَعْ لَکمْ أَمْرٌ وَ لَمْ تُصْغَ إِلَيْکمْ أُذُنٌ ‏"

خداوند شما را از عوارض غفلت و فراموشى ايمن ساخت و از مشاغل ناپسند، فتور و نسيان پاکيزه و مصفا کرد؛ به‌طوری‌که اهل آسمان به دوستى شما خاندان، به حضرت حق تقرب مى‌جويند. خلق را به راه خدا دعوت کرديد و به تمام طاقت خود در راه رضاى او کوشش نمودید و خلايق را در شاهراه شرع نبوت و طريقۀ رسالت به راه آورديد و در اين به سيرۀ انبياء و طريقۀ اوصياء رفتار کرديد؛ اما امت فرمان شما را اطاعت نکردند. به سخنان حق و راه و روش شما گوش جان ندادند.

اهل‌بیت(علیهم‌السلام) طرفدار و محب و مقلدان بسیاری داشتند؛ اما مطیع نداشتند. مطیع يعنی ‌کسی که در آن‌ها فانی شود و اصلاً شخص نبیند، بلکه یک حقیقت جاری ببیند. امت در ظواهر اعمال و عقاید مقلد ائمه(علیهم‌السلام) بودند، اما چون معرفت باطنی به امام نداشتند و توحیدشان ذاتی نبود؛ به خود اجازه می‌دادند در جایی از امام و رهبرشان ایراد هم بگيرند! که چرا سخنرانی نکرد؟ چرا در سخنانش فلان نکته را گفت و آن یکی را نگفت؟ به امام حسین(علیه‌السلام) اعتراض می‌کردند چرا صلح نکرد؟ به امام حسن(علیه‌السلام)  می‌گفتند چرا جنگ نکرد؟ به امام سجاد(علیه‌السلام)  می‌گفتند چرا نجنگید و... ! درواقع از درک حقیقت معنوی مقام ولایت و اینکه که آن‌ها یک نور واحدند، غافل بودند.

امروز امام زمان(عجلّ‌الله‌فرجه) شیعۀ مشایعت‌کننده نمی‌خواهد. از این نوع شیعه‌ها در طول تاریخ و امروز کم نداشتیم و نداریم. برای همین هم امام ظهور نمی‌کند. امام «شعاع» می‌خواهد؛ یعنی شخصی که به‌عنوان شخص موجود نباشد، خودش هم نفهمد کیست و چه‌کار می‌کند. بلدِ برنامه‌های عبادی، اخلاقی، سیاسی، نباشد و برای زندگی‌اش برنامه‌ای نداشته باشد!

 وقتی هرکدام از ما به‌عنوان شخص یا بنده‌ای خاص، برای بندگی‌، خدمت و یاری اماممان یا حتی برای زندگی دنیایی‌مان برنامه داريم؛ نمی‌توانيم شعاع باشيم. شعاع هر جا که خورشید پهنش کرد، می‌نشیند، چون‌وچرا ندارد. اگر برنامه‌اش تغییر کرد به هم نمی‌ریزد. درست مانند خود امام که شعاع نور حق است. 1400 سال با تمام قدرتی که دارد، هیچ برنامه‌ای برای خودش ندارد. چون شخص نیست، یک نور است که از منبع نور می‌آید. کلیدش را حق می‌زند و روشن و خاموش می‌کند. اما ما کلیدمان دست خودمان است. می‌دانيم به منبع (خدا و ائمه) وصل هستيم، کافر و مشرک نیستيم، موحد و شیعه هم هستيم؛ ولی کلید زندگی مادی و معنوی‌مان دست خودمان است. خودمان با برنامۀ خود خدمت می‌کنیم، با برنامۀ خود بندگی می‌کنیم و... .

البته برنامه نداشتن، به معنای بی‌نظمی و آشفته زندگی کردن نیست. يعنی فرد خودش نیست، برنامه را برایش می‌ریزند. درک این نکته‌ همان است که می‌فرمایند: "حدیثنا صعب مستصعب لا یحتمل"[6]

پس صرف قبول کردن امام و اقرار به صفاتش، شیعگی نیست. امام قلوب ممتحن و صاحب سِّر می‌خواهد. کسی مانند کمیل می‌خواهد که بااینکه در تمام مراحل عبودی، علمی، جهادی و... با امام بود؛ اما می‌دانست این‌ها شیعگی نیست! به همین علت بعد از عمری همراهی، نزد امام رفت و فرمود:

«حقیقت چیست؟ حضرت فرمود: تو را با حقیقت چه‌کار؟ گفت: من مگر صاحب سرّ شما نیستم؟ پس فرمود: چرا وليکن بر تو ریزش و سیلان می‌کند آنچه از زیادی دانش از من سرریز می‌کند. کمیل گفت: آیا کسی مانند تو، سائل را محروم می‌کند؟ امام فرمودند: حقیقت شرح و ظاهر شدن انوار جلال از غیر اشاره است. کمیل گفت: بیشتر توضیح دهید. امام فرمود: محوشدن موهوم و آشکارشدن معلوم.»[7]

«محو الموهوم» يعنی وقتی می‌خواهيم حقیقت يا بُعد غیب هستی را بشناسیم، باید تمام موهومات و حصاری که ذهنمان از رب و ارتباط حصۀ وجودی‌مان با او ساخته‌ایم بشکنیم. تمام مفاهیم موهوم و صفاتی را که از امامت با ذهنمان گرفته‌ایم، محو کنيم تا حقیقت ولایت برایمان آشکار شود. «صحو» یعنی بیداری. «صحو المعلوم» يعنی اگر وهم و ذهنیاتمان را شکستیم؛ آنگاه آن واحدی که همه‌چیز است، خودش را آشکار می‌کند.

امام علی(علیه‌السلام) در انواع گروهای مردم می‌فرمایند:

"الناس ثلاثة: فعالم ربـّاني، ومتعلـّم على سبيل نجاة، وهمج رعاع تْباعُ کلِّ ناعِقٍ يَميلونَ مَعَ کلِّ ريحٍ لَمْ يَسْتَضيئوا بِنورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَؤُوا اِلي رُکنٍ وَثيقٍ."[8]

مردم سه گروه‌اند: دانشمند خداشناس، دانش‌جوی در راه رستگاری و فرومايگانی بی‌اراده و سرگردان که هر دعوتی را اجابت می‌کنند و به هر طرف که باد بيايد به همان طرف می‌روند، از نور دانش روشنايی نمی‌گیرند و به پايگاه محکمی پناه نمی‌برند.

امام صادق(علیه‌السلام) در توضیح این سخن امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند:

"يَغْدُو اَلنَّاسُ عَلَى ثَلاَثَةِ أَصْنَافٍ عَالِمٍ وَ مُتَعَلِّمٍ وَ غُثَاءٍ فَنَحْنُ اَلْعُلَمَاءُ وَ شِيعَتُنَا اَلْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ اَلنَّاسِ غُثَاءٌ"[9]

مردم بر سه دسته شوند: دانشمند و دانش‌جو و خاشاک روی آب، ما دانشمندانيم و شيعيان ما متعلمان‌اند و ديگر مردم خاشاک روی آب.

شاید پس از خواندن این حدیث خود را جزء متعلمان بدانیم؛ اما متعلم یعنی ابوذرها و سلمان‌ها که به دنبال درک نورانیت و حکمت بودند. ما چند رکعت نماز می‌خوانیم، تعدادی برنامه عبادی می‌چینیم، در راه دین فعالیت می‌کنیم و می‌پنداریم یار شده‌ایم و همۀ حضرات باید باب میل ما عمل کنند!

شیعۀ ممتحن و غیر ممتحن، ولو در اسم و ظاهر مشترک‌اند، اما در نگاه و اعتقاد زمین تا آسمان باهم فاصله دارند. شیعۀ اهل اسرار آل الله، اهل حقیقت، نورانیت و ولایت، ممتحن‌ القلب است و مؤتمٌ‌به امام. شیعۀ اهل شریعت، اهل عبادت، فقه، تقلید است و مأموم امام. البته علوم و احکام ظاهری در امور اقتصادی، سیاسی، عبادی، زندگی، حلال، حرام برای همۀ شیعیان از محبین، تابعین، بیعت‌کنندگان و ممتحن القلوب لازم‌الاجراست، اما برای شیعۀ حقیقی و ممتحن اسراری غیر از این‌ها هم هست. آن‌ها بصیرتی دارند که به‌واسطۀ آن، وجه نورانیت، صفات عین ذات، ذات عین صفات را در مَظهریت و مُظهریت امام و رابطۀ خودشان با امام می‌فهمند. ولایت دارند؛ لذا برای زندگی‌شان برنامه ندارند!

کسی که مأموم است، برنامه دارد. برنامه‌اش چیست؟ بایستد امام رکوع برود، او هم رکوع رود. سجده کند تا او هم سجده کند و...؛ اما وقتی به ولایت حرکت کرد و مؤتمٌ‌به شد، برنامه ندارد. نمی‌داند کی باید رکوع برود! رکوع می‌برندش سجده می‌برندش، خودش نمی‌رود.

وقتی مأموم هستیم، ذره‌ای از سجدۀ امام عقب بیفتیم یا زودتر بلند شویم، باید دوباره برگردیم؛ اما اهل ولا بااینکه می‌دانند این ظواهر لازم‌الاجراست و به آن موبه‌مو عمل می‌کنند؛ اما اصلاً نمی‌فهمند کی باید سجده بروند. خودشان برنامه ندارند. مؤمن ممتحن از ظاهر شریعت و از مأموم بودن، به باطن شریعت منتقل می‌شود و به ولایت راه می‌یابد. بین ظاهر و باطن را جمع می‌کند. با پیروی از احکام ولایت، به شریعت عمل می‌کند. می‌داند در شریعت نمی‌تواند خودش فاعل باشد. می‌داند شریعت به ولایت جعل شده و خود ولایت، فاعل شریعت است؛ پس چنین شیعه‌ای بی‌برنامه است. این گروه علی‌الاتصال در میدان بلایا هستند، هرلحظه ممکن است برنامه‌ای برایشان در جمال و جلال ریخته شود. لذا در روزمرگی زندگی نمی‌کنند.

نمونۀ شیعیان مقلد و وصفشان را می‌توان در خطبۀ منای حضرت اباعبدالله به‌خوبی شناخت. کسانی که ظاهراً هر چه امام می‌گفت می‌پذیرفتند و مأموم بودند و در میان مردم اسم‌ و رسمی داشتند و امام آن‌ها را این‌گونه وصف می‌کرد:

«اى گروه پرقدرت، شما افرادى هستید معروف به علم و دانش و نامدار به‌ خوبی و خیرخواهى، به‌واسطۀ خدا در دل مردم عظمت یافتید به‌طوری‌که شخص شریف از شما حساب می‌برد و شخص ضعیف شما را گرامى می‌دارد و آن‌کسی که پایۀ او با شما یکى است و حقّ نعمتى از شما بر گردن او نیست، شما را بر خود ترجیح می‌دهد. هرگاه حاجتمندان از دست یافتن به حاجت خود محروم شوند براى رسیدن به آن، شما را واسطه قرار می‌دهند. شما به هیبت فرمانروایان و بزرگوارى بزرگان در راه گام برمی‌دارید.»[10]

این دسته با تمام این ویژگی‌ها، شیعۀ حقیقی و درک‌کنندۀ ولایت نبودند، برای همین امام دو سال قبل از واقعۀ کربلا حجت را بر آنان تمام می‌کند و به ایشان نهیب می‌زند که:

«آیا همۀ این‌ها به این خاطر نیست که مردم به شما امید بسته‌اند تا به‌حق خدا قیام نمایید؟ و اگر شما در حقوق الهى کوتاهى نمایید به‌ حقوق امامان بی‌اعتنایی نموده‌اید.»[11]

چرا هرروز خودی‌هایمان بزرگ‌تر می‌شود و زندگی‌هایمان آبادتر و صاحب برنامه می‌شویم؟! درحالی‌که همۀ این‌ها را برای قیام به‌ حق به ما داده‌اند، اما ما در حق خداوند و ائمه(علیهم‌السلام) کوتاهی می‌کنیم. چطور نمی‌توانیم وقتی برای حق‌الله قیام می‌کنیم در این قیام، امام را نشان دهیم؟ چه کنیم تا همه بفهمند اگر علمی‌ داریم، علم ما نیست، علم امام است و عاشق و شیفتۀ امام شوند و دنبال امام بروند نه ما؟

خدا نکند در عبادت، علم، ثروت و مقام پیشرفت کنیم! اولین کاری که می‌کنیم «دوری از ضعفا و تضعیف حقوق آن‌هاست! درحالی‌که از حقّ خود ذره‌ای کوتاه نمی‌آییم!»[12]. نه مالی را بخشیده‌ایم، نه نفسی را که به آن خاطر خلق شدیم بذل کرده‌ایم. با عشیره و اطرافیانمان با قاطعیت عمل نکرده‌ایم. اما بااین‌حال آرزوى بهشت خدا و هم‌جواری پیامبران و امان از عذاب الهى را داریم! تمنا آرزوی درازی است که با خود کشیده‌ایم و با خود می‌بریم. در سایۀ بزرگوارى خداوند به جایگاهى رسیده‌ایم که بر دیگران برترى پیدا کرده‌ایم. درحالی‌که این مقامات را از خود می‌بینیم و واسطه‌های حق را اکرام نمی‌کنیم. [13]

چرا امام اکرام نمی‌شود؟ چرا هرروز که می‌گذرد غیبتش ادامه پیدا می‌کند؟ چرا جوان‌های ما در دنیای مجاز علیه برنامه‌ها و مطالبی که ضد خداپرستی، توحید، امامت و ولایت اشاعه پیدا کرده، چیزی ارائه نمی‌کنند؟! هنر آنجاست که فرهنگ و فکرها را بتوانیم تغییر دهیم.

امام می‌فرمایند: «می‌بینید عهدهای خدا شکسته می‌شود، ولى ناراحت نمی‌شوید، برای نقض عهود پدرانتان واکنش نشان می‌دهید اما نسبت به عهود پیامبر که مورد تحقیر قرار گرفته بی‌تفاوت هستید. نابینایان و لالان و زمین‌گیران در همۀ شهرها بدون حمایت و کمک مانده‌اند و آن‌ها را رها کرده‌اید؛ درحالی‌که شما از منزلت و موقعیت خودتان براى کمک رساندن به آنان استفاده نمی‌کنید و کسى را هم که در این راه احساس وظیفه می‌کند و به آنان کمک می‌نماید موردحمایت و کمک خود قرار نمی‌دهید و با چاپلوسى و سازش با ستمگران، امنیت خود را فراهم می‌آورید... همیشه در غفلتيد.»[14]

امروز در جامعه و در کشورها و شهرهای مختلف دنیا، معتادان، گرسنگان، فقیران رهایند. بیماران پولی برای درمان ندارند و رهایند و... ، و ما کور و کر و بی‌خبر به زندگی خود مشغولیم! کاری نمی‌کنیم و برنمی‌خیزیم! حتی اگر کسی هم بخواهد کاری بکند دستش را نمی‌گیریم.

امام چنین ادامه می‌دهند: «بیشترین مصیبت شامل حال شماست که نتوانستید جایگاه واقعى علما را حفظ نمایید و در این خصوص مغلوب شدید و ای‌کاش شما شعورتان را در این رابطه به کار می‌گرفتید! این به خاطر آن است که راهکارها و اجراى احکام به دست دانشمندان خداشناس است که بر حلال و حرام خدا امین هستند و این موقعیت و منزلت از شما گرفته شده است و این از دست دادن موقعیت به سبب آن است که شما در خصوص حقّ دچار تفرقه شدید و دربارۀ راه و روش پیامبر(صلی‌اللَّه‌علیه‌وآله) با وجود دلیل روشن، به اختلاف پرداختید.»[15]

بزرگ‌ترین مصیبت ما این است که ناممان شیعه است. این اسم‌ورسم به ما حس بزرگی داده، اما دست‌های خود را بسته‌ایم و کاری نمی‌کنیم! درصورتی‌که شیعه، کسی است که باید دنیا را بیدار و آباد کند. دنیا نیاز به معرفت شیعی دارد. اما تفرقۀ میان ما، سبب شده تا احکام و حقایق نورانی را جاری نکنیم. تفرقه از کجا ناشی می‌شود؟ من! بیشتر من‌ها کجاست؟ آنجا که ملأ‌ها هستند. دارایان علم، عبادت، مقام و پول و... درحالی‌که همۀ این‌ها از خداوند است و تنها باید از ما صادر ‌شوند.

امام در ادامه اوصاف شیعیان مقلد را می‌فرمایند: «اگر بر آزار شکیبا بودید و به خاطر خدا تحمل به خرج می‌دادید، کارهایى را که خدا بر شما مقرر داشته بود به شما بازمی‌گردید و از سوى شما در دسترس دیگران قرار می‌گرفت و داورى در احکام خدا را نزد شما می‌آوردند؛ ولى شما جایگاه و موقعیت خود را به ستمکاران واگذاشتید و زمام کارهاى خدا را به دست آنان سپردید و آنان هم به شبهات عمل کردند و در پى خواهش‌های نفسانى خود رفتند. آنچه موجب سلطۀ آنان بر این مقام شد، گریز شما از مرگ و شیفتگی‌تان به زندگى دنیوى بوده که سرانجام از شما جدا خواهد شد. شما با این روحیه و روش، ناتوانان را در چنگال این ستمکاران گرفتار کردید تا یکى برده‌وار سرخورده باشد و دیگرى بیچاره و سرگرم تأمین آب‌ونان. باعث شدید که فرمانروایان، خودسرانه مملکت را دستخوش حوادث ناخوشایند نمایند و رسوایی و ننگ هوس‌بازی را با پیروى کردن از تبهکاران و گستاخى بر خداى جبّار، بر خود هموار سازند.

اگر من حسین‌بن‌علی این خطبه را می‌خوانم و کاری می‌کنم، رقابت براى دستیابى به سلطنت و قدرت و آرزو به زیاد کردن کالاى بی‌ارزش دنیا  نیست؛ بلکه برای آن است که نشانه‌های دین خدا را افراشته ببینیم و اصلاحات را در شهرهایش آشکار نماییم و امن‌وامان براى بندگان ستمدیده‌اش فراهم آورم تا به واجبات و آداب و احکام خدا عمل شود؛ پس شما [علماى دین و شیعیان ] ما را یارى نکردید و در حقّ ما انصاف ننمودید؛ لذا زیر سلطۀ ستمگران قرار گرفتید و آنان در خاموش ساختن نور پیامبرتان دست‌به‌کار شدند.» [16]

پس کار ما به‌عنوان شیعه آن است که اول ولایت را خوب بشناسیم. بفهمیم ولایت شخص نیست، یک حقیقت علی‌الاتصال جاری و ساری از خداوند در تمامی مراتب است. بدانیم قلب دست صاحب قلب است و اگر قلب‌های ما و به خصوص جوانان به میدان معرفت و شناخت ولایت کشیده شده، برای آن است که در جهاد تبیین حرکت کنيم. وظیفۀ ما این است که فرهنگ ولایت را گسترش دهیم؛ برای این کار ابتدا باید خودمان ولایت را درک کنیم و در زندگی‌مان پیاده کنیم. باید در دنیای مجاز یا در دانشگاه و مدرسه حقیقت و فرهنگ ولایت را برای دیگران باز کنیم، تا مردم، رهبرشان را «ولی» انتخاب کنند. که اگر چنین کردیم برای دنیا و تعجیل در فرج حضرت حجت(عجلّ‌الله‌فرجه) قدم برداشته‌ایم.

وقتی ولایت را پیدا کردیم، همه‌چیز را به دستش بدهیم. بفهمیم ولایت شخص نیست، یک مسیر است؛ آن مسیر را پیدا کنيم که اگر پیدا کردیم خودشان ما را می‌برند. فقط کافی است روی این ریل ثابت‌قدم باشيم، این ریل توقف ندارد. ولایت یعنی ظهور حق و ظهور حق توقف ندارد. جلوه‌های تازه‌به‌تازه دارد، پس همۀ کارها را به آن‌ها بسپاریم که در این صورت، بدون این‌که برنامه‌ای بریزیم، سیستم زندگی‌مان عوض می‌شود؛ چون هرچه بیشتر در این ریل باشیم معرفتمان را بیشتر و چشمانمان را بازتر می‌کنند. مدام از کف‌ها جدا می‌شویم. می‌فهمیم ما مکلف به تکلیف هستیم و نتیجه دست خودشان است.

مسلماً ما برنامه‌ریزی برای انجام وظایف دنیا داریم و بی‌نظم نیستیم؛ اما نتیجه را به دست خودشان بسپاریم. حتی برنامه‌ریزی در مسیر رشد و تعالی وجودی هم نمی‌خواهد داشته باشیم! خودشان برنامه می‌دهند تا در شرایط مختلف ما را رشد دهند. "هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي"[17] منتها به‌قدر دل دادنمان، به‌قدر راضی بودنمان، به‌قدر خود نبودنمان، به‌قدر بی‌برنامگی‌مان، برایمان برنامه می‌ریزند و ما را حرکت می‌دهند.

پس ما در روند شخصیت خودمان هیچ برنامه‌ای نمی‌توانیم برای خودمان بریزیم. در روند شخصی‌مان هم با شریعت برنامه را ریخته‌اند. نحوۀ وضو گرفتن، نمازخواندن، خوردن، خوابیدن و...؛ ولی در برنامۀ شخصیتمان یک شخصیت بیشتر در هستی نیست، آن‌هم ظهور ولایت حضرت حق‌تعالی است که ساری و جاری و بدون انقطاع است و ایستایی ندارد. اگر با این مسیر و سریان هم‌روند شویم، شخصیت‌مان ساخته می‌شود.

 

 


[2] - زیارت جامعۀ ائمه.

[3] - زیارت جامعۀ کبیره.

[4] - زیارت جامعۀ ائمه؛ "لا يسبقكم ثناء الملائكة فی الاخلاص والخشوع، و لا يضادكم ذو ابتهال و خضوع..."

[5] - "أَنَّى لَكُمُ الْقُلُوبُ الَّتِي تَوَلَّى اللَّهُ رِيَاضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ"

[6] - اصول کافی، جلد اول، باب الحجه.

[7] -  آملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الأنوار، ص 28 و 170،

[8] -  نهج البلاغه، حکمت 147.

[9] - الکافي (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص 34.

[10] - تحف العقول ، ص: 237؛ " أَنْتُمْ أَیَّتُهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ بِالنَّصِیحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ یَهَابُکُمُ الشَّرِیفُ وَ یُکْرِمُکُمُ الضَّعِیفُ وَ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لَا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ تَشْفَعُونَ فِی الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا وَ تَمْشُونَ فِی الطَّرِیقِ بِهَیْبَةِ الْمُلُوکِ وَ کَرَامَةِ الْأَکَابِرِ"

[11] - " أَ لَیْسَ کُلُّ ذَلِکَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنَ الْقِیَامِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّةِ"  

[12] - "فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَیَّعْتُمْ وَ أَمَّا حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ"

[13] - "فَلَا مَالًا بَذَلْتُمُوهُ  وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِی خَلَقَهَا وَ لَا عَشِیرَةً عَادَیْتُمُوهَا فِی ذَاتِ اللَّهِ انْتُمْ تَتَمنّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجَاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ أَمَاناً مِنْ عَذَابِهِ أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ أَنْ تَحُلَّ بِکُمْ نَقِمَةٌ مِنْ نَقِمَاتِهِ لِأَنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرَامَةِ اللَّهِ مَنْزِلَةً فُضِّلْتُمْ بِهَا وَ مَنْ یُعْرَفُ بِاللَّهِ لَا تُکْرِمُونَ وَ أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبَادِهِ تُکْرَمُونَ "

[14] - وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَفْزَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَفْزَعُونَ وَ ذِمَّةُ رَسُولِ اللَّهِ ص مَحْقُورَةٌ وَ الْعُمْیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمْنَى فِی الْمَدَائِنِ مُهْمَلَةٌ لَا تُرْحَمُونَ وَ لَا فِی مَنْزِلَتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَ لَا مَنْ عَمِلَ فِیهَا تُعِینُونَ وَ بِالْإِدْهَانِ وَ الْمُصَانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأْمَنُونَ کُلُّ ذَلِکَ مِمَّا أَمَرَکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّنَاهِی وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُون.

[15] - ذَلِکَ بِأَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْوَاضِحَةِ.

[16] - وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فِی ذَاتِ اللَّهِ کَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَیْکُمْ تَرْجِعُ وَ لَکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِکَ فِرَارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُکُمْ بِالْحَیَاةِ الَّتِی هِیَ مُفَارِقَتُکُمْ فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفَاءَ فِی أَیْدِیهِمْ فَمِنْ بَیْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِیشَتِهِ مَغْلُوبٍ یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ «4» وَ یَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْیَ بِأَهْوَائِهِمْ اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَةً عَلَى الْجَبَّارِ.

فِی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِیبٌ یَصْقَعُ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ وَ أَیْدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَةٌ وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لَا یَدْفَعُونَ یَدَ لَامِسٍ فَمِنْ بَیْنِ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ ذِی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدِیدٍ مُطَاعٍ لَا یَعْرِفُ الْمُبْدِئَ الْمُعِیدَ فَیَا عَجَباً وَ مَا لِیَ لَا أَعْجَبُ وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ وَ عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحِیمٍ فَاللَّهُ الْحَاکِمُ فِیمَا فِیهِ تَنَازَعْنَا وَ الْقَاضِی بِحُکْمِهِ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَنَا اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ  وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِکَ فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِیَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فِی إِطْفَاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ.

[17] - سورۀ نمل، آيۀ 40؛ اين از فضل پروردگار من است. 

 



نظرات کاربران

//