نگاه توحیدی در بلا و نعمت

 

نگاه توحیدی در بلا و نعمت

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 84، 4 ربیع‌الاول 1445) به تبیین موضوع «نگاه توحیدی در بلا و نعمت» می‌پردازیم.

امام صادق(علیه‌السلام) در ادامۀ سفار‌ش‌های خود به پسر جندب می‌فرماید:

"‏وَ خُذْ حَظَّکَ مِنْ آخِرَتِکَ، وَ لَا تَکُنْ بَطِراً فِی الْغِنَى وَ لَا جَزِعاً فِی الْفَقْرِ. وَ لَا تَکُنْ فَظّاً غَلِیظاً یَکْرَهُ النَّاسُ قُرْبَکَ، وَ لَا تَکُنْ وَاهِناً یُحَقِّرُکَ مَنْ عَرَفَکَ. وَ لَا تُشَارَّ مَنْ فَوْقَکَ وَ لَا تَسْخَرْ بِمَنْ هُوَ دُونَکَ."؛

بهرۀ خود را از آخرتت بگیر. و در توانگری و بی‌نیازی، سرخوش و سرکش مباش و در تنگ‌دستی و فقر، بی‌تابی نکن.

لازمۀ طغیان نکردن در خوشی‌ها و بی‌تاب نشدن در سختی‌ها، نگاه و بینش توحیدی است. اصل و محوری که امام در حدیث جندب بیان فرمودند، نگاه توحیدی شیعۀ شعاعی و جدا نکردن ذات خدا از فعل اوست.

حق‌تعالی به لحاظ ظهوراتش، دو نظر به هستی دارد؛ یک نظر به ذات خودش که عین خیر و زیبایی و جمال و کمال است و جز زیبایی و خیر از او صادر نمی‌شود. در این نظرِ وجه‌اللّهی، تمام ظهورات به لحاظ وجودشان، زیبا و خیر و کامل و باقی‌اند. و دیگری به لحاظ فعلش که همراه زیبایی و خیر، تضاد و زشتی و شرّ هم به تبع وجود دارد. این دو نظر، همیشگی است و همواره در هستی جریان دارند.

خداوند به لحاظ فعل و مظاهرش، با اسم رب به هستی نظر دارد و با مخلوقات روبروست، البته آن‌ها هم با اسم رب، در ربوبیت حق‌تعالی هستند و با او ارتباط دارند. مخلوقات به لحاظ فعلِ حق، در تضاد و کثرت‌اند و این تضاد‌ها هم از جانب خداست، گرچه در ذات، کثرت و تضادی وجود ندارد.

به بیان دیگر، انسان در ربوبیت حق‌تعالی، دو جیب جلال و جمال دارد که از هم جدا نیستند و دو روی یک سکه‌اند.[1] یعنی جلال، نقص، شرور و تضادها در عالم ماده و فعل الهی هستند اما در باطن و درونشان، جمال، خیر و وحدت وجود دارد. جمال، جیب ذات الهی‌ست و چون خدا در ذاتش منفک از مخلوقات نیست و ذات و فعل از هم جدا نیستند، انسان نیز جیب جمال را داراست البته مال خودش نیست و امانت است.

حال برای بهره‌مندی از جمال الهی، باید خیر را از خود نبینیم و با سپر تقوا آن را به حق‌تعالی نسبت دهیم. بفهمیم زیبایی و خیر و نعمت هیچ ربطی به ما ندارد و همان نظر ذات به خودش است که عین خیر و جمال است.

در جلال‌ها هم، تمام مراتب تضاد و بدی و شرّ و نقص را با سپر تقوا از ذات حق دور کنیم و بفهمیم جلال‌ها به لحاظ فعل الهی‌اند و به ما و مخلوقات برمی‌گردند. این دو نگاه همراه با هم بوده و منفک نمی‌شوند. باید در بطن جمال الهی، جلال دیده شود تا طغیان و سرکشی نکنیم و در بطن جلال‌ها، جمال حق را ببینیم تا افسرده و مأیوس نشویم. و این همان نگاه توحیدی حدیث امام صادق(علیه‌السلام) است.

برای درک بهتر جایگاه ذات و فعل الهی مثالی از نفس و دست می‌زنیم. نفس، حقیقت واحد و جامعی‌ است که اراده در آن حاکم است و هیچ تضاد و تناقضی ندارد. دست من در رابطه با نفسم، فعل اوست که تناقض در قبض (بستن) و بسط (باز کردن) دارد. نفس در توجه و نظر به خودش، عین اراده است و همانند ذات، تضادی در آن وجود ندارد ولی اگر در مرحلۀ فعل یعنی دست ظهور کند قبض و بسط می‌شود که با هم در تضادند. نظر فعلی و ذاتی حق‌تعالی هم همین است. به لحاظ ذات، وحدت و به لحاظ فعل، کثرت است اما فعل هم به ذات برمی‌گردد و جدا از آن نیست.

در نگاه توحیدی، وحدت عین کثرت و کثرت عین وحدت، فعل عین ذات و ذات عین فعل، دنیا عین آخرت و آخرت عین دنیاست. فعل حق هرگز از ذات او جدا نیست اما در عین یکی بودن، فعل می‌تواند از ذات دور شود. چگونه؟

زمانی که به فعل الهی با لحاظ به ذات نظر نکنیم و در بطن جلال‌ها، جمال را نبینیم، با تضاد و تناقض عالم ماده دچار شک و تردید شده و از حق دور می‌شویم. فعل خود را فعل خدا می‌بینیم، در حالی که فعل ما فعل خدا نیست. فعل خدا، ظهور اسماء الهی است که به لحاظ ذات و ارادۀ اوست و از آن جدا نیست.

در مثال نفس و دست، اگر قبض و بسط را به لحاظ ارادۀ نفس در نظر نگیریم و مستقل به دست نسبت دهیم، ارتباط نفس با دست را نمی‌فهمیم و از حقیقت نفس دور می‌شویم.

به عبارتی، جمال در بطن هستی و جلال، نوع بودن مخلوق و فعل الهی است. وقتی در بطن جلال‌های فعل الهی، جمال ذات را نمی‌بینیم، چون‌وچرا و ای کاش و سخت و آسان داریم و راضی به اراده و مشیت حق‌تعالی نیستیم. حال آنکه ما هیچ وظیفه‌ای نداریم جز اینکه نگاهمان را به هستی توحیدی کنیم و در بطن تضاد دنیا که مربوط به خاصیت ماده و فعل الهی است، آرامش و وحدتِ به لحاظ ذات را بیابیم.

اصلی‌ترین مانع ظهور و فرج امام زمان(روحی‌له‌الفداء) هم عدم معرفت توحیدی است. توحید، فقط یگانه دانستن حق‌تعالی نیست بلکه این حقیقت است که دنیا، کثرت و تضاد و شر را از آخرت، وحدت و خیر جدا نکنیم و در بطن جلال‌ها و فعل الهی، جمال ذات را مشاهده کنیم. با این نگاه، زندگی زیبا و آسان شده و قدرت تشخیص و فرقان پیدا می‌کنیم.

ارتباط با خدا و قرب به او نیز به میزان درک و فهم و معرفت ما به عالم غیب و ذات الهی است. وجود ما به ذات الهی نزدیک است، اما با توجه قلب به دنیا و نزدیکی به عالم فعل (کثرت و تضاد) و مشغولیت ذهنی، از ذات دور شده و اسیر کثرت و جلال و تضادهای عالم ماده می‌شویم. برعکس، هر چه توجه و نظر ما به ذات الهی و عالم وجه‌اللّهی‌مان بیشتر شود، از کثرت و تضاد عالم ماده و شلوغی‌های ذهن و شک و شبهه دورتر خواهیم شد.

عالم فعل، عالم تضاد و کثرت است. حتی عمل عبادی بدون معرفت نیز، ما را از عالم وحدت و توجه به ذات و ارتباط با خدا و حضور قلب دور می‌کند. در عالم ماده ما موظف به انجام احکام و آداب الهی در خوردن، خوابیدن و... هستیم تا بتوانیم در بطن کثرت، وحدت را پیدا کنیم.

قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نیز دو ماتَرک پیامبرند که با تمسک به آنان می‌توانیم توجه قلبمان را همواره رو به ذات الهی کنیم. برای آنکه در کثرت، از وحدت دور نشویم، باید در بطن و درون عالم ماده، ذات الهی را ببینیم که آرامش و سعادت ما وابسته به این نگاه توحیدی است.

معیار دوری و نزدیکی از حق و معارف الهی، حب و بغض قلب است. اگر با شنیدن روایات و آیات قرآن، قلبمان حالت نفرت، فرار و پشیمانی دارد و از محبت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) خالی شده، زنگ خطری است که از حقیقت دور شده‌ایم. اما اگر در سوز و اشتیاق و رغبت و هجران است و میل و گرایشش به محبت الهی است هرگز از دایرۀ ولایت دور نشده‌ایم و باید طلبمان را شدیدتر کنیم.[2]

ملاک، قلب و عقل است نه حال بد و خوب که فقط اعتبار ذهن براساس حس و خیال است. حال خوب یعنی عقل و قلب گرایش به معرفت و شناخت ذات الهی دارند و حال بد یعنی مشغول عالم فعل الهی شده و از ذات حق دور شده‌اند.

امام در ادامه می‌فرماید:

"وَ لَا تَکُنْ فَظّاً غَلِیظاً یَکْرَهُ النَّاسُ قُرْبَکَ، وَ لَا تَکُنْ وَاهِناً یُحَقِّرُکَ مَنْ عَرَفَکَ. وَ لَا تُشَارَّ مَنْ فَوْقَکَ وَ لَا تَسْخَرْ بِمَنْ هُوَ دُونَکَ. وَ لَا تُنَازِعِ الْأَمْرَ أَهْلَهُ وَ لَا تُطِعِ السُّفَهَاءَ، وَ لَا تَکُنْ مَهِیناً تَحْتَ کُلِّ أَحَدٍ وَ لَا تَتَّکِلَنَّ عَلَى کِفَایَةِ أَحَدٍ. وَ قِفْ عِنْدَ کُلِّ أَمْرٍ حَتَّى تَعْرِفَ مَدْخَلَهُ مِنْ مَخْرَجِهِ، قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِیهِ فَتَنْدَمَ وَ اجْعَلْ قَلْبَکَ قَرِیباً تُشَارِکُهُ"

چنان عبوس و عصبانی نباش که مردم برای نزدیکی به تو کراهت داشته باشند و نیز سست و بی‌ارزش هم مباش که آشنایان تو را کوچک شمارند و تحقیرت کنند. با برتر از خود و بالا دستت، ستیزه مکن و زیر دست خود را مسخره منما. در کارها و امور با اهلش مجادله و نزاع مکن (کار را به کاربلد و اهلش بسپار) و از نادانان و سفیهان اطاعت نکن. خوار و زیردست برای هر کس مشو (خودت را زیر پای کسی له نکن)، و برکسی اتکا و توکل نکن برای اینکه تو را کفایت کند. قبل از انجام هر کاری و پیش از آنکه در آن قرار بگیری و پشیمان شوی، توقف و احتیاط کن تا جایی که راه ورود و خروجش را بشناسی. و قلبت را نزدیک‌ترین شریک خود قرار بده.

انسانی که ذات خدا دائم با اوست و در وجود از خدا دور و جدا نیست، سزاوار نیست غافل شود. برای آنکه در انجام هر کاری دچار غفلت و پشیمانی نشویم باید با معارف انس داشته و اهل تفکر شویم. آنقدر فکر کردنِ قبل از عمل را تکرار کنیم تا ملکۀ جانمان شود و خودبه‌خود در هر امری، نیت و انگیزۀ آن را بسنجیم.

قلب، نزدیکترین شریک ماست که قبل از انجام هر عمل باید به صدای او گوش دهیم. تفکر هم باید قلبی باشد و بر اساس ذهن و برمبنای عادت، عرف، موقعیت، محیط و معاشر نباشد. یعنی در هر کاری ابتدا باید احتیاط کنیم و به ندای قلبمان گوش دهیم که همچون شریکی، خوب و بد را به ما نشان می‌دهد. اما از آنجا که انس به خلوت با قلب نداریم و عادت کرده‌ایم با ذهنمان تصمیم بگیریم به سرعت و بدون تأمل کار را انجام می‌دهیم و بعد پشیمان می‌شویم.

"وَ اجْعَلْ عَمَلَكَ وَالِداً تَتَّبِعُهُ، وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ عَدُوّاً تُجَاهِدُهُ وَ عَارِیَّةً تَرُدُّهَا، فَإِنَّکَ قَدْ جُعِلْتَ طَبِیبَ نَفْسِکَ وَ عُرِّفْتَ آیَةَ الصِّحَّةِ وَ بُیِّنَ لَکَ الدَّاءُ وَ دُلِلْتَ عَلَى الدَّوَاءِ فَانْظُرْ قِیَامَکَ عَلَى نَفْسِکَ"

عملت را همچون پدری که از او تبعیت می‌کنی قرار بده. نفست را هم دشمنی که دائم در مجاهده با او هستی و امانت و عاریه‌ای‌ست که باید آن را بازگردانی و پس دهی، قرار بده. به درستی که تو را طبیب نفست قرار داده‌اند. نشانۀ سلامتی‌اش را به تو شناسانده‌اند و برای تو دردهایش را بیان کرده و بر درمانش نیز دلالتت داده‌‌اند. پس بنگر چگونه بر نفست قیام می‌کنی.

نفس جزئی ما، امانتی‌ست که متعلق به نفس کلی است. پس باید با مجاهده، مراقبش باشیم و آلوده‌اش نکنیم تا این امانت به سلامت به صاحبش برگردانده شود. این نفس، هم مبدأ و منشأ تمام دردهاست و هم تمام دواها را در خود دارد.

در نگاه توحیدی، درد و درمان نفس از هم جدا نیستند و دو روی یک سکه‌اند. نفس در عالم فعل الهی، یعنی در بُعد مادی و ترکیب عناصر بدن، منشأ درد و تضاد است. یعنی هرگونه نظر و توجه مستقل به بدن و نیازهای آن مبدأ درد و سختی است. اما در عین حال، با نظرِ نفس به جمال و حضور ذات الهی در روح و قلبش، دوا و درمان نیز در اوست و این دو از هم جدا نیستند. این همان یافتن وحدت قلب، در کثرت بدن و عناصر مادی است.

ایشان می‌فرماید:

"وَ إِنْ کَانَتْ لَکَ یَدٌ عِنْدَ إِنْسَانٍ، فَلَا تُفْسِدْهَا بِکَثْرَةِ الْمِنَنِ وَ الذِّکْرِ لَهَا. وَ لَکِنِ أَتْبِعْهَا بِأَفْضَلَ مِنْهَا فَإِنَّ ذَلِکَ أَجْمَلُ بِکَ فِی أَخْلَاقِکَ وَ أَوْجَبَ لِلثَّوَابِ فِی آخِرَتِکَ. وَ عَلَیْکَ بِالصَّمْتِ تُعَدَّ حَلِیماً جَاهِلًا کُنْتَ أَوْ عَالِماً، فَإِنَّ الصَّمْتَ زَیْنٌ لَکَ عِنْدَ الْعُلَمَاءِ وَ سَتْرٌ لَکَ عِنْدَ الْجُهَّالِ."

اگر دستی نزد انسان‌ها داشتی و کمک‌کارشان بودی، محبتت را با منت و به رخ کشیدن و یادآوری و گفتن آن فاسد و تباه مکن، بلکه با محبت بهتری تکرارش کن. همانا این کار اخلاقت را زیباتر کرده و موجب ثواب آخرتت می‌شود. سکوت را رعایت کن و ملازم آن باش تا بردبارت شمارند، چه جاهل باشی و چه عالم. همانا خاموشی برای تو در حضور عالمان زینت و در مجلس جاهلان ستر و پوشش است.

بازگو کردن خیرات و کارهای نیک حتی اگر به قصد ریا و منت گذاشتن نباشد، موجب توقف نفس می‌شود. نفس قبول می‌کند که کار خیری انجام داده، چه مستقل و چه به توفیق خدا. این امر او را قانع کرده و به فکر پیشرفت در انجام کار خیر بهتری نیست. اما با بازگو نکردن خیرات، نفس عملش را تکرار می‌کند. سکوت نیز زیاده‌گویی نکردن است، البته نیت و باطن حرف زدن و سکوت کردن هم بسیار مهم است.

امام در ادامه فرمودند:

"يَا ابْنَ جُنْدَبٍ! إِنَّ عِيسَى‌بْنَ‌مَرْيَمَ ع قَالَ لِأَصْحَابِهِ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ مَرَّ بِأَخِيهِ فَرَأَى ثَوْبَهُ قَدِ انْكَشَفَ عَنْ بَعْضِ عَوْرَتِهِ، أَ كَانَ كَاشِفاً عَنْهَا كُلِّهَا أَمْ يَرُدُّ عَلَيْهَا مَا انْكَشَفَ مِنْهَا؟ قَالُوا: بَلْ نَرُدُّ عَلَيْهَا. قَالَ: كَلَّا، بَلْ تَكْشِفُونَ عَنْهَا كُلِّهَا. فَعَرَفُوا أَنَّهُ مَثَلٌ ضَرَبَهُ لَهُمْ. فَقِيلَ: يَا رُوحَ اللَّهِ وَ كَيْفَ ذَلِكَ؟ قَالَ: الرَّجُلُ مِنْكُمْ يَطَّلِعُ عَلَى الْعَوْرَةِ مِنْ أَخِيهِ فَلَا يَسْتُرُهَا. بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ إِنَّكُمْ لَا تُصِيبُونَ مَا تُرِيدُونَ إِلَّا بِتَرْكِ مَا تَشْتَهُونَ وَ لَا تَنَالُونَ مَا تَأْمُلُونَ إِلَّا بِالصَّبْرِ عَلَى مَا تَكْرَهُونَ.

إِيَّاكُمْ وَ النَّظِرَةَ فَإِنَّهَا تَزْرَعُ فِي الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ وَ كَفَى بِهَا لِصَاحِبِهَا فِتْنَةً. طُوبَى لِمَنْ جَعَلَ بَصَرَهُ فِي قَلْبِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْ بَصَرَهُ فِي عَيْنِهِ. لَا تَنْظُرُوا فِي عُيُوبِ النَّاسِ كَالْأَرْبَابِ وَ انْظُرُوا فِي عُيُوبِكُمْ كَهَيْئَةِ الْعَبِيدِ. إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ مُبْتَلًى وَ مُعَافًى فَارْحَمُوا الْمُبْتَلَى وَ احْمَدُوا اللَّهَ عَلَى الْعَافِيَةِ"

پسر جندب! عیسی‌بن‌مریم به اصحابش فرمود: آیا دیده‌اید کسی از شما وقتی می‌بیند برادرش خوابیده و لباسش كنار رفته و گوشه‌ای از عورتش پیداست، بقیه لباس را هم کنار بزند تا کامل نمایان شود، یا لباسش را برمی‌گرداند تا عورت پوشیده شود؟ گفتند: البته که برمی‌گرداند. فرمود: هرگز، شما همه را عقب می‌زنید و نشان می‌دهید. اصحاب فهمیدند كه این مثال است و مقصد چیز ديگری است، گفتند: یا روح اللَّه، چگونه لباس را عقب می‌زنیم؟

فرمود: شخصی از شما عیبى از برادرتان ببیند و از آن مطلع شود آن را نمی‌پوشاند. به حق می‌گویم كه شما جز با ترک شهوت و لذت‌ها به مقصود و هدف نرسید، و جز به صبر بر ناپسندها و کراهت‌ها به آرزوها نائل نشوید.

از نگاه به نامحرم بپرهیزید و چشم‌چران نباشید كه تخم شهوت در دل می‌کارد، و این فتنه برای نگرنده كافی است. خوشا به حال آن كه دیده را در اختیار دل نهد و بصیرت در دل و قلبش قرار گرفته باشد و نه در چشم و دیدۀ ظاهری‌اش.

همچون اربابان به عيوب مردم منگرید[3]، بلکه همانند بندگان عیب خود را ببینید. همانا مردم دو دسته‌اند: یا گرفتار و مبتلایند یا در عافیت‌اند و سر به سلامت برده‌اند. بر گرفتاران رحمت آرید، و در عافیت، خدا را شكر گویید.

"طُوبَى لِمَنْ جَعَلَ بَصَرَهُ فِی قَلْبِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْ بَصَرَهُ فِی عَیْنِهِ. لَا تَنْظُرُوا فِی عُیُوبِ النَّاسِ کَالْأَرْبَابِ وَ انْظُرُوا فِی عُیُوبِکُمْ کَهَیْئَةِ الْعَبِیدِ. إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ: مُبْتَلًى وَ مُعَافًى، فَارْحَمُوا الْمُبْتَلَى وَ احْمَدُوا اللَّهَ عَلَى الْعَافِیَةِ.

یَا ابْنَ جُنْدَبٍ! صِلْ مَنْ قَطَعَکَ وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَکَ، وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیْکَ وَ سَلِّمْ عَلَى مَنْ سَبَّکَ وَ أَنْصِفْ مَنْ خَاصَمَکَ وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ، کَمَا أَنَّکَ تُحِبُّ أَنْ یُعْفَى عَنْکَ. فَاعْتَبِرْ بِعَفْوِ اللَّهِ عَنْکَ، أَ لَا تَرَى أَنَّ شَمْسَهُ أَشْرَقَتْ عَلَى الْأَبْرَارِ وَ الْفُجَّارِ وَ أَنَّ مَطَرَهُ یَنْزِلُ عَلَى الصَّالِحِینَ وَ الْخَاطِئِینَ."

ای پسر جندب! بپیوند و وصل شو با كسى كه از تو بریده و قطع کرده و عطا کن به آن كه از تو دریغ كرده. و احسان كن به او كه با تو بدی كرده، و سلام كن بر كسی كه به تو دشنام داده و انصاف بده به كسی كه با تو خصومت كرده، و بگذر از كسى كه به تو ستم كرده، چنانچه دوست داری كه از تو گذشت شود. به عفو خدا از خودت توجه كن و عبرت بگیر. آیا نبینی كه آفتاب خدا بر نیکان و بدان هر دو می‌تابد و بارانش بر صالح و خطاكار می‌بارد. (همانند آفتاب و باران همه را از رحمتت بهره‌مند کن و از کسی دریغ نکن.)

"یا ابْنَ جُنْدَبٍ لَا تَتَصَدَّقْ عَلَى أَعْیُنِ النَّاسِ لِیُزَکُّوکَ، فَإِنَّکَ إِنْ فَعَلْتَ ذَلِکَ فَقَدِ اسْتَوْفَیْتَ أَجْرَکَ. وَ لَکِنْ إِذَا أَعْطَیْتَ بِیَمِینِکَ فَلَا تُطْلِعْ عَلَیْهَا شِمَالَکَ، فَإِنَّ الَّذِی تَتَصَدَّقُ لَهُ سِرّاً یُجْزِیکَ عَلَانِیَةً، عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ فِی الْیَوْمِ الَّذِی لَا یَضُرُّکَ أَنْ لَا یُطْلِعَ النَّاسَ عَلَى صَدَقَتِکَ."

ای پسر جندب! جلوی چشم مردم صدقه مده به قصد اینکه تو را خوب شمارند و تعریف کنند، اگر چنین كنی مزدت همانست كه گرفتی. ولی چنان (با اخلاص) باش که اگر به دست راستت عطا كنی، دست چپت نفهمد، زیرا برای آن‌کس كه نهانی صدقه می‌دهی عیان و آشکار هستی و در روز قیامت، روزى كه برای تو زيانی نیست كه مردم از صدقۀ تو مطلع شوند، در برابر مردمی که مشاهده می‌کنند به تو عوض می‌دهد.

"وَ اخْفِضِ الصَّوْتَ. إِنَّ رَبَّکَ الَّذِی یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ، قَدْ عَلِمَ مَا تُرِیدُونَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلُوهُ. وَ إِذَا صُمْتَ فَلَا تَغْتَبْ أَحَداً، وَ لَا تَلْبِسُوا صِیَامَکُمْ بِظُلْمٍ، وَ لَا تَکُنْ کَالَّذِی یَصُومُ رِئَاءَ النَّاسِ، مُغْبَرَّةً وُجُوهُهُمْ شَعِثَةً رُءُوسُهُمْ، یَابِسَةً أَفْوَاهُهُمْ لِکَیْ یَعْلَمَ النَّاسُ أَنَّهُمْ صِیَامٌ."

آهسته صحبت کن (صدایت بلند نباشد)، زیرا پروردگارت نهان و عیان همه را می‌داند، و سؤال نكرده می‌داند چه می‌خواهید. چون روزه گرفتی غیبت از كسی مكن. روزه‌تان را به ستم آلوده نکنید و همانند کسی مباش که برای ریا و نمایش دادن به مردم روزه می‌گیرد، چهره‌شان را تیره و سرهایشان را ژولیده و لب‌هایشان را خشكیده كنند تا مردم بدانند كه روزه دارند.

 


[1]- خاصیت فعل الهی این است که تضادها یعنی ظلمت و نور و جلال و جمال هر دو با هم و در بطن هم هستند.

[2]- انس با قرآن و مطالعۀ سیرۀ ائمه(علیهم‌السلام)، شیعیان شعاعی، علما و شهدا، نفس انسان را از توجه به کثرت باز می‌دارد و به عالم ذات نزدیک‌تر می‌کند.

[3]- ارباب، عیب بنده را کامل می‌بیند و تذکر می‌دهد اما باید عیوب مردم را بپوشانیم و سوءظن نداشته باشیم.

 



نظرات کاربران

//