نور نبی، منشأ تمام خیرها

نور نبی، منشأ تمام خیرها

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 58، 23 محرم 1445) به تبیین موضوع «نور نبی، منشأ تمام خیرها» می‌پردازیم.

بحث ما شناخت نحوۀ بودن حضرات و جایگاه ولایتشان در نظام هستی و مقام عنداللهی است. هرچند نحوۀ خلقت و سبک زندگی‌شان هم جدای از نحوۀ بودنشان نیست. این جایگاه، فوق جایگاه امامت و علم و خصوصیات حضرات معصومین(علیهم‌السلام) است.

پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده‌اند:

"وَ اَللَّهِ لَقَدْ خَرَجَ آدَمُ مِنَ اَلدُّنْیا وَ قَدْ عَاهَدَ قَوْمَهُ عَلَى اَلْوَفَاءِ لِوَلَدِهِ شِیثٍ فَمَا وُفِی لَهُ وَ لَقَدْ خَرَجَ نُوحٌ مِنَ اَلدُّنْیا وَ عَاهَدَ قَوْمَهُ عَلَى اَلْوَفَاءِ لِوَصِیهِ سَامٍ فَمَا وَفَتْ أُمَّتُهُ وَ لَقَدْ خَرَجَ إِبْرَاهِیمُ مِنَ اَلدُّنْیا وَ عَاهَدَ قَوْمَهُ عَلَى اَلْوَفَاءِ لِوَصِیهِ إِسْمَاعِیلَ فَمَا وَفَتْ أُمَّتُهُ وَ لَقَدْ خَرَجَ مُوسَى مِنَ اَلدُّنْیا وَ عَاهَدَ قَوْمَهُ عَلَى اَلْوَفَاءِ لِوَصِیهِ یوشَعَ‌بْنِ‌نُونٍ فَمَا وَفَتْ أُمَّتُهُ وَ لَقَدْ رُفِعَ عِیسَى‌اِبْنُ‌مَرْیمَ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ قَدْ عَاهَدَ قَوْمَهُ عَلَى اَلْوَفَاءِ لِوَصِیهِ شَمْعُونَ‌بْنِ‌حَمُّونَ‌اَلصَّفَا فَمَا وَفَتْ أُمَّتُهُ وَ إِنِّی مُفَارِقُكُمْ عَنْ قَرِیبٍ وَ خَارِجٌ مِنْ بَینِ أَظْهُرِكُمْ وَ قَدْ عَهِدْتُ إِلَى أُمَّتِی فِی عَلِی‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ وَ إِنَّهَا اَلرَّاكِبَةُ سَنَنَ مَنْ قَبْلَهَا مِنَ اَلْأُمَمِ فِی مُخَالَفَةِ وَصِیی وَ عِصْیانِهِ أَلاَ وَ إِنِّی مُجَدِّدٌ عَلَیكُمْ عَهْدِی فِی عَلِی فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمٰا ینْكُثُ عَلىٰ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَیهُ اَللّٰهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً"[1]؛

به خدا سوگند آدم از دنیا رفت درحالی‌که از قوم خود پیمان گرفته بود که به فرزندش «شیث» وفا کنند؛ ولی به او وفا نکردند و نوح از دنیا رفت درحالی‌که از قوم خود پیمان گرفته بود که به فرزندش «سام» وفا کنند؛ ولی امّتش به او وفا نکردند و ابراهیم خلیل از دنیا رفت و با اینکه از قوم خود پیمان گرفته بود که به فرزندش «اسماعیل» وفا کنند؛ ولی امّتش به او وفا نکردند و موسی نیز از دنیا رفت در صورتی که از قوم خود پیمان گرفته بود که به وصی او «یوشع‌بن‌نون» وفا کنند، ولی امّتش به او وفا نکردند و عیسی‌بن‌مریم عروج کرده بود و از قومش پیمان گرفته بود که به وصی او «شمعون‌بن‌حمون‌صفا» وفا کنند، ولی امّتش به او وفا نکردند و من به زودی شما را ترک خواهم گفت و از میان شما رخت برخواهم بست و از امت خود، در ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام) پیمان گرفته‌ام؛ حال آن که آنان سنّت امت‌های پیشین خود را در سرپیچی و نافرمانی از وصی من پیش گرفته‌اند. بدانید که من پیمانم را با شما در باره‌ علی تجدید می‌کنم. پس هر که (به این عهد) خیانت کند، به خود خیانت کرده است و هر که بر آن چه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودی خدا پاداشی بزرگ به او می‌بخشد.

اما چرا کسی که در رابطه با ولایت عهدشکنی کند به خود خیانت کرده است؟ مگر ولایت چه عهدی است؟

ما علاوه بر نیازهای دنیوی نیازهای وجودی هم داریم که رفعشان باعث آرامش ما می‌شود و از عالمی بدون محدودیت و تنازع برآورده می‌شود؛ عالمی گسترده که اگر وارد آن شویم وسعت می‌گیریم؛ همان عالم ولایت که اسماء الهی علی‌الاتصال در آن کار می‌کنند و مختص یکی دو نفر هم نیست. کسی که وارد عالم ولایت نشود نمی‌تواند نیاز معنوی خود را تأمین کند و هیچ‌وقت روی آرامش را نمی‌بیند؛ از این‌رو چنین کسی به نفس خود خیانت کرده است.

خداوند در قرآن فرموده است:

"یا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِی الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِیای فَارْهَبُونِ، وَ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَ لَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَ لَا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا وَ إِیای فَاتَّقُونِ"[2] ؛ اى بنى اسرائیل، نعمتى را كه بر شما ارزانى داشتم به یاد بیاورید و به عهد من وفا كنید تا به عهدتان وفا كنم و از من بترسید و به آنچه نازل كرده‌ام و كتاب شما را تصدیق مى‌كند ایمان بیاورید و از نخستین كسانى كه انكارش مى‌كنند نباشید و آیات مرا به بهاى اندک مفروشید و از من بیمناک باشید.

پیش از این هم گفتیم که خداوند در ذاتش مبرّا از تأسف و غضب و مورد ترس واقع شدن و... است. پس اگر در این آیات خداوند می‌فرماید از من بترسید مربوط به ذات خدا نمی‌شود. آنچه می‌تواند مورد ترس باشد به تجلی الهی در اسمائش برمی‌گردد که همان حقیقت نوری حضرات معصومین(علیهم‌السلام) است و به آن‌ها اذن داده شده که تعین بیابند و هم‌جنس ما شوند. اینجاست که ما می‌توانیم از سخطشان بترسیم و دوری کنیم و به دنبال کسب خشنودی‌شان باشیم؛ به ما هم اذن داده شده که آن‌ها را بشناسیم.

چنانکه از امام حسن عسکری(علیه‌السلام) در تفسیر این آیات، چنین روایت شده است:

قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ... "وَ إِیٰای فَارْهَبُونِ" فِی مُخَالَفَةِ مُحَمَّدٍ(صَلَّى‌اللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَآلِهِ) ... "وَ إِیٰای فَاتَّقُونِ" فِی كِتْمَانِ أَمْرِ مُحَمَّدٍ(صَلَّى‌اللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَآلِهِ) وَ أَمْرِ وَصِیهِ. فَإِنَّكُمْ إِنْ تَتَّقُوا لَمْ تَقْدَحُوا فِی نُبُوَّةِ اَلنَّبِی وَ لاَ فِی وَصِیةِ اَلْوَصِی بَلْ حُجَجُ اَللَّهِ عَلَیكُمْ قَائِمَةٌ وَ بَرَاهِینُهُ لِذَلِكَ وَاضِحَةٌ وَ قَدْ قَطَعَتْ مَعَاذِیرَكُمْ وَ أَبْطَلَتْ تَمْوِیهَكُمْ"[3]؛

خداوند عزوجل فرمود: از من بترسید در مورد مخالفت با محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ... و تقوای مرا پیشه کنید در مورد كتمان امر محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امر وصى او. اگر پرهیزگار باشید اشكال‌تراشى در مورد نبوت او و امامت وصیش نمى‌كنید. بلکه حجت خدا بر شما تمام شده و دلائل واضحى در این مورد براى شما فرستاده است؛ به‌طورى‌كه بهانه‌اى باقى نمانده است و دیگر جاى شک و تردید نیست.

از جابربن‌عبدالله‌انصاری روایت شده که از پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دربارۀ سلمان فارسی پرسید. حضرت فرمود:

"سَلْمَانُ بَحْرُ اَلْعِلْمِ لاَ یقْدَرُ عَلَى نَزْحِهِ سَلْمَانُ مَخْصُوصٌ بِالْعِلْمِ اَلْأَوَّلِ وَ اَلْآخِرِ أَبْغَضَ اَللَّهُ مَنْ أَبْغَضَ سَلْمَانَ وَ أَحَبَّ مَنْ أَحَبَّهُ"؛  

سلمان دریاى علم ‏و معرفت است كه نمی‌توان به آخر آن رسید. سلمان داراى علم‏ گذشته و آینده است. خداوند دشمن دارد، كسى را كه با سلمان‏ دشمنى كند و دوست دارد آن را كه با او دوستى ورزد.

جابر در ادامه از حضرت پرسید: دربارۀ ابی‌ذر چه می‌فرمایید؟

حضرت فرمود: "وَ ذَاكَ مِنَّا أَبْغَضَ اَللَّهُ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ أَحَبَّ اَللَّهُ مَنْ أَحَبَّهُ"؛ و او از ماست؛ خداوند دشمن دارد، كسى را كه با او‏ دشمنى كند و دوست دارد آن را كه با او دوستى ورزد.

جابر سپس دربارۀ مقداد و عمار هم همان سؤال را پرسید و حضرت همان پاسخ را فرمود.

جابر از نزد حضرت خارج شد تا به این افراد بشارت دهد. همین که روی برگرداند حضرت فرمود: "إِلَی إِلَی یا جَابِرُ وَ أَنْتَ مِنَّا أَبْغَضَ اَللَّهُ مَنْ أَبْغَضَكَ وَ أَحَبَّ مَنْ أَحَبَّكَ"؛ به سوی من بیا، به سوی من بیا ای جابر و تو از ما هستى، خداوند دشمن دارد آن‏ را كه با تو دشمنى ورزد و دوست دارد آن را كه با تو دوستى ‏كند.

جابر به رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) عرضه داشت: "یا رَسُولَ اَللَّهِ فَمَا تَقُولُ فِی عَلِی‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ(عَلَیهِ‌السَّلاَمُ)"؛ ای رسول خدا دربارۀ علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام) چه می‌فرمایید؟

حضرت فرمود: "ذَاكَ نَفْسِی"؛ او نفس من است.

جابر پرسید: "فَمَا تَقُولُ فِی اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَینِ(عَلَیهِمَااَلسَّلاَمُ)"؛ دربارۀ حسن و حسین(علیهماالسلام) چطور؟

حضرت فرمود: "هُمَا رُوحِی وَ فَاطِمَةُ أُمُّهُمَا اِبْنَتِی یسُوؤُنِی مَا سَاءَهَا وَ یسُرُّنِی مَا سَرَّهَا أُشْهِدُ اَللَّهَ أَنِّی حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ یا جَابِرُ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَدْعُوَ اَللَّهَ فَیسْتَجِیبَ لَكَ فَادْعُهُ بِأَسْمَائِهِمْ فَإِنَّهَا أَحَبُّ اَلْأَسْمَاءِ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ"[4]؛ این دو روح من و فاطمه مادرشان دخترم، ناراحت می‌کند من را آنچه ناراحت کند او را و شاد می‌کند مرا آنچه شاد می‌کند او را. گواهی می‌دهم که همانا من در جنگم با کسی که با ایشان بجنگد، در سِلم هستم با کسی که با ایشان در سِلم است. ای جابر هنگامی که خواستی خدا را بخوانی تا استجابت کند تو را پس بخوان او را با اسماء ایشان. همانا آن‌ها بهترین اسماء به سوی خداوند عزوجل هستند.

در روایت دیگر جابر از رسول خدا می‌پرسد: "أَوَّلُ شَیءٍ خَلَقَ اَللَّهُ تَعَالَى مَا هُوَ"؛ اولین چیزی که خداوند خلق کرد چه بود؟ حضرت فرمود: "نُورُ نَبِیكَ یا جَابِرُ خَلَقَهُ اَللَّهُ ثُمَّ خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ خَیرٍ ثُمَّ أَقَامَهُ بَینَ یدَیهِ فِی مَقَامِ اَلْقُرْبِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَقْسَاماً فَخَلَقَ اَلْعَرْشَ مِنْ قِسْمٍ وَ اَلْكُرْسِی مِنْ قِسْمٍ وَ حَمَلَةَ اَلْعَرْشِ وَ خَزَنَةَ اَلْكُرْسِی مِنْ قِسْمٍ وَ أَقَامَ اَلْقِسْمَ اَلرَّابِعَ فِی مَقَامِ اَلْحُبِّ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَقْسَاماً فَخَلَقَ اَلْقَلَمَ مِنْ قِسْمٍ وَ اَللَّوْحَ مِنْ قِسْمٍ وَ اَلْجَنَّةَ مِنْ قِسْمٍ وَ أَقَامَ اَلْقِسْمَ اَلرَّابِعَ فِی مَقَامِ اَلْخَوْفِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَجْزَاءً فَخَلَقَ اَلْمَلاَئِكَةَ مِنْ جُزْءٍ وَ اَلشَّمْسَ مِنْ جُزْءٍ وَ اَلْقَمَرَ وَ اَلْكَوَاكِبَ مِنْ جُزْءٍ وَ أَقَامَ اَلْقِسْمَ اَلرَّابِعَ فِی مَقَامِ اَلرَّجَاءِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَجْزَاءً فَخَلَقَ اَلْعَقْلَ مِنْ جُزْءٍ وَ اَلْعِلْمَ وَ اَلْحِلْمَ مِنْ جُزْءٍ وَ اَلْعِصْمَةَ وَ اَلتَّوْفِیقَ مِنْ جُزْءٍ وَ أَقَامَ اَلْقِسْمَ اَلرَّابِعَ فِی مَقَامِ اَلْحَیاءِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَیهِ بِعَینِ اَلْهَیبَةِ فَرَشَحَ ذَلِكَ اَلنُّورُ وَ قَطَرَتْ مِنْهُ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ قَطْرَةٍ فَخَلَقَ اَللَّهُ مِنْ كُلِّ قَطْرَةٍ رُوحَ نَبِی وَ رَسُولٍ ثُمَّ تَنَفَّسَتْ أَرْوَاحُ اَلْأَنْبِیاءِ فَخَلَقَ اَللَّهُ مِنْ أَنْفَاسِهَا أَرْوَاحَ اَلْأَوْلِیاءِ وَ اَلشُّهَدَاءِ وَ اَلصَّالِحِینَ"[5]؛

نور نبی تو ای جابر. خداوند او را خلق کرد؛ سپس از او تمام خیر را آفرید. بعد آن نور را در مقام قرب خود اقامه کرد؛ هر آنچه خواست. سپس به چند قسمت تقسیم نمود. از یک قسمت عرش و از دیگرى كرسى و حاملین عرش و نگهبانان كرسى را یک قسمت دیگر. قسمت چهارم را در مقام حبّ‌ قرار داد تا موقعى كه خواست. (برایش زمان نمی‌توان تعیین کرد) آن‌گاه به چند قسم تقسیم نمود. از یک قسمت قلم و از قسمت دیگر لوح و از قسمت دیگر بهشت را آفرید. قسمت چهارم را در مقام خوف نگهداشت تا زمانى كه می‌خواست. سپس به چند قسم تقسیم نمود. ملائكه را از یک قسمت و خورشید از قسمت دیگر و ماه و ستارگان را از قسمت دیگر. قسمت چهارم را در مقام رجاء اقامه کرد تا هنگامى كه می‌خواست. آنگاه چهار قسمت كرد. عقل را از یک قسمت، علم و حلم را از قسمت دیگر و عصمت و توفیق را از قسمت سوم و قسمت چهارم را در مقام حیاء اقامه کرد تا موقعى كه می‌خواست. سپس با دیدۀ هیبت بر او نگریست. آن نور به صورت قطرات درآمد، 124 هزار قطره شد كه از هر قطره‌اى روح پیامبر و رسولى را آفرید. سپس ارواح انبیاء تنفسى كردند و از تنفس آن‌ها ارواح اولیاء و شهداء و صالحین را آفرید.

نور نبی چون عین اتصال به خداست هیچ شرّی در آن راه ندارد و هر چه از آن ظهور می‌کند خیر است. اگر شرّی می‌بینیم مربوط به جنبۀ وجه‌الخلقی است. چنانکه شعاع خورشید تمام خواص خورشید ازجمله حرارت و نور را دارد؛ اما وقتی به شیشه برخورد می‌کند حد می‌گیرد.

اینکه می‌فرماید تمام خیر از نور حضرت است «منِ» ما را هم شامل می‌شود. بودِ ما، روح ما، نفس ما و جسد ما و تمام آثار وجود ما همه از این نور است . نور نبی حامل آن اسمی بود که ما محمول آن بودیم و می‌خواستیم ظهور کنیم.

مثل شعاع‌های خورشید که از خورشیدند و با خورشید. وقتی می‌تابند از خورشید جدا نمی‌شوند؛ در عین حال که در مرتبۀ شعاع بودنشان وجود دارند؛ اما وجود مرتبط به خورشید و نه مستقل. خورشید نوردهنده است و شعاع خورشید، نور است. هر نوری به منبع نورش علی‌الاتصال وابسته است؛ هم خودش و هم خواصش.

به همین ترتیب، ما هم به نور نبی مرتبطیم؛ اگر می‌بینیم به اسم بصیر می‌بینیم که همان نور نبی است، اگر حرف می‌زنیم با اسم متکلم الهی سخن می‌گوییم که همان نور نبی است و ... . اما چرا باید تمام اسماء الهی را از نور نبی ببینیم و نه مستقیم از خدا؟ چون مثل این می‌ماند که بخواهیم آثار خورشید را مستقیم از خودِ خورشید بگیریم و نه از شعاع خورشید؛ نابود و مضمحل می‌شویم.

در ادامۀ روایت، حضرت می‌فرماید: "ثُمَّ أَقَامَهُ بَینَ یدَیهِ فِی مَقَامِ اَلْقُرْبِ مَا شَاءَ اَللَّهُ"؛ سپس آن نور را در مقابلش در مقام قرب اقامه کرد.

منظور از اینکه خدا نور نبی را در پیشگاه خود اقامه کرد چیست؟

وقتی می‌خواهیم نماز را اقامه کنیم به حالت مشخصی طبق آنچه که متناسب با خلقت اندام ماست و از جانب شریعت مقرر شده است در پیشگاه خدا رو به قبله می‌ایستیم. یعنی ایستاده روی دو پا و دست‌ها کنار بدن. در باطن هم تمام توجه فکر و خیال و ذهن به خدا باشد و نه حتی به اذکار نماز. در اقامه، استقامت هم نهفته است؛ یعنی تخلفی هم در کار نیست.

اینکه نور نبی اقامه شده یعنی همان را که در او تجلی شده ظهور می‌دهد؛ بدون هیچ تخلفی. مثل آینه‌ای که هرآنچه را در آن منعکس کنند دقیقاً همان را نشان می‌دهد و بس.

در ادامه می‌فرماید که برای آن نور اقسامی قرار داد. چنانکه در نماز بعد از اقامه، ارکان و اعمال نماز مثل قرائت و رکوع و سجود و... انجام می‌شود. بعد از اقامۀ نور نبی هم عرش و کرسی و به عبارتی تمام مراتب هستی خلق[6] شده است؛ چنانکه در نماز هم تکبیر و رکوع و سجود و... از اقامه آغاز می‌شود و در سلام آخر نماز، جمع می‌شود.

اینجا گریزی بزنیم به حکمتِ آخرین سلامی که در نماز می‌دهیم:

این سلام، اختتام سیر ما در نماز است و با آن به تمام ظهوراتی که در خلقت ما نقش داشته‌اند و دارند سلام می‌دهیم؛ از عرش و کرسی گرفته تا ملائکه و انسان‌ها و حیوانات و گیاهان و جمادات.

با این سلام در امنیت از کل هستی قرار می‌گیریم و کل هستی را هم از خودمان در امنیت قرار می‌دهیم که خلاف سیر کمالی‌شان حرکتی نکنیم و با رعایت آداب و احکام شریعت و طریقت، آن‌ها را با خود به قرب اصل و حقیقتشان برسانیم.

امام حسن عسکری(علیه‌السلام) در تفسیر آیۀ "وَ اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ" می‌فرماید:

"[أَی بِالصَّبْرِ] عَنِ اَلْحَرَامِ [وَ] عَلَى تَأْدِیةِ اَلْأَمَانَاتِ وَ بِالصَّبْرِ عَلَى اَلرِّئَاسَاتِ اَلْبَاطِلَةِ وَ عَلَى اَلاِعْتِرَافِ لِمُحَمَّدٍ بِنُبُوَّتِهِ وَ لِعَلِی بِوَصِیتِهِ. "وَ اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ" عَلَى خِدْمَتِهِمَا وَ خِدْمَةِ مَنْ یأْمُرَانِكُمْ بِخِدْمَتِهِ عَلَى اِسْتِحْقَاقِ اَلرِّضْوَانِ وَ اَلْغُفْرَانِ وَ دَائِمِ نَعِیمِ اَلْجِنَانِ فِی جِوَارِ اَلرَّحْمَنِ وَ مُرَافَقَةِ خِیارِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلتَّمَتُّعِ بِالنَّظَرِ إِلَى عِزَّةِ مُحَمَّدٍ سَیدِ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ وَ عَلِی سَیدِ اَلْوَصِیینَ وَ اَلسَّادَةِ اَلْأَخْیارِ اَلْمُنْتَجَبِینَ، فَإِنَّ ذَلِكَ أَقَرُّ لِعُیونِكُمْ وَ أَتَمُّ لِسُرُورِكُمْ وَ أَكْمَلُ لِهِدَایتِكُمْ مِنْ سَائِرِ نَعِیمِ اَلْجِنَانِ"[7]؛

به‌وسیلۀ صبر و خوددارى از حرام، كمک بگیرید براى باز دادن امانت‌ها و با خوددارى از ریاست‌هاى باطل، كمک بگیرید براى اعتراف به نبوت حضرت محمّد و وصایت حضرت علی و با صبر كمک بگیرید براى خدمت كردن به پیامبر و علی و كسانى كه این دو دستور خدمت به آن‌ها را مى‌دهند تا شایستۀ بهشت و آمرزش و نعمت‌هاى جاوید در پناه خدا و رفاقت مؤمنین شوید با بهره‌مندى از تماشا به عترت محمّد سرور جهانیان و علی سرور نیكان برگزیده. این تماشا بیشتر موجب خوشحالى شما و روشنى چشمتان می‌گردد و كامل‌تر می‌كند هدایت شما را از سایر نعمت‌هاى بهشت.

در روایت است که سلمان به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) عَرضه داشت:

"یا أَخَا رَسُولِ اَللَّهِ وَ مَنْ أَقَامَ اَلصَّلاَةَ أَقَامَ وَلاَیتَكَ"؛

اى برادر پیامبر هر كسى نماز به پا دارد ولایت تو را به پا داشته است.

حضرت فرمود: "نَعَمْ یا سَلْمَانُ تَصْدِیقُ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى فِی اَلْكِتَابِ اَلْعَزِیزِ : «وَ اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ وَ إِنَّهٰا لَكَبِیرَةٌ إِلاّٰ عَلَى اَلْخٰاشِعِینَ». فَالصَّبْرُ رَسُولُ اَللَّهِ(صَلَّى‌اَللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَ‌آلِهِ) وَ اَلصَّلاَةُ إِقَامَةُ وَلاَیتِی فَمِنْهَا قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى: «وَ إِنَّهٰا لَكَبِیرَةٌ»  وَ لَمْ یقُلْ وَ إِنَّهُمَا لَكَبِیرَةٌ؛ لِأَنَّ اَلْوَلاَیةَ كَبِیرَةٌ حَمْلُهَا إِلاَّ عَلَى اَلْخَاشِعِینَ وَ اَلْخَاشِعُونَ هُمُ اَلشِّیعَةُ اَلْمُسْتَبْصِرُونَ  وَ ذَلِكَ لِأَنَّ أَهْلَ اَلْأَقَاوِیلِ مِنَ اَلْمُرْجِئَةِ وَ اَلْقَدَرِیةِ وَ اَلْخَوَارِجِ وَ غَیرِهِمْ مِنَ اَلنَّاصِبِیةِ یقِرُّونَ لِمُحَمَّدٍ(صَلَّى‌اَللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَ‌آلِهِ) لَیسَ بَینَهُمْ خِلاَفٌ وَ هُمْ مُخْتَلِفُونَ فِی وَلاَیتِی مُنْكِرُونَ لِذَلِكَ جَاحِدُونَ بِهَا إِلاَّ اَلْقَلِیلُ"[8]؛

آرى؛ دلیل این مطلب آیۀ قرآن است"وَ اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ‌ وَ إِنَّهٰا لَكَبِیرَةٌ‌ إِلاّٰ عَلَى اَلْخٰاشِعِینَ‌"؛ كمک بگیر از صبر و نماز و آن سنگین و دشوار است مگر براى خشوع‌كنندگان. صبر، پیامبر است و نماز، اقامۀ ولایت من است. به همین جهت خداوند مى‌فرماید: "إِنَّهٰا لَكَبِیرَةٌ‌" و نفرموده "انهما لكبیرة"؛ آن دو سنگین است. چون حمل ولایت سنگین است؛ مگر براى خاشعین كه آن‌ها شیعیان صاحب بصیرتند. زیرا صاحب عقاید از قبیل مرجئه و قدریه و خوارج و دیگران از قبیل ناصبى‌ها اقرار به نبوت حضرت محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دارند و در این مورد اختلافى ندارند؛ ولى ایشان دربارۀ ولایت من اختلاف دارند و منكر آن هستند مگر تعداد كمى.

خدا را شاکریم که باب شناخت ویژگی‌های شیعۀ مستبصر را با این مباحث برایمان گشوده است.

 

 

 

 


[1] - معانی‌الاخبار، ج1، ص372

[2] - سورۀ بقره، آیات 40 و 41

[3] - بحارالانوار، ج9، ص178

[4] - الاختصاص، ج1، ص222 

[5] - بحارالانوار، ج54، ص170

[6] - هرچند خدا خلق کرده؛ ولی این خلق تابع آن اقامه‌ای بوده که در نور نبی انجام گرفته است.

[7] -التفسير المنسوب إلى الإمام‌العسکري(عليه‌السلام)؛ ج1، ص237

[8] - بحارالانوار، ج26، ص1

 



نظرات کاربران

//