نور شیعگی

نور شیعگی

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 61، 27 محرم 1445) به تبیین موضوع «نور شیعگی» می‌پردازیم.

با روایتی در رابطه با شیعه شناسی، موضوع را آغاز می‌کنیم:

امام موسی کاظم(علیه‌السلام) می‌فرماید: «گروهی از شیعیان پدرم امام صادق(علیه‌السلام) در شبی مهتابی، نزد پدرم نشسته بودند و عرضه داشتند: ای فرزند رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) صحنه‌ای که در آسمان می‌بینیم چقدر زیبا و نور این ستارگان چه جالب است! حضرت در جواب آن‌ها فرمود: «شما این سخنان را می‌گویید درحالی‌که چهار فرشتۀ تدبیر کننده؛ یعنی جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و ملک‌الموت به زمین نگاه می‌کنند و شما و همتایانتان را در مناطق مختلف زمین می‌بینند، درحالی‌که نوری که از شما به آسمان‌ها و زمین می‌تابد، از نور این ستارگان زیباتر است و آن‌ها نیز مشابه همان گفتۀ شما را می‌گویند که: «نور این مؤمنان چه زیبا است.»[1]

چگونه است که این چهار فرشتۀ مدبر الهی، شیعیان را این‌گونه می‌بینند؟ منظور از نور در روایت فوق چیست؟

زمانی که شیعه وارد وادی ولایت می‌شود، ولایت حدهای او را می‌شکند و صاف و زلالش می‌کند؛ درنتیجه نور که همان ولایت است از او ظهور می‌کند و مظهری از مظاهر ولایت می‌شود.

در روایت دیگر امام صادق(علیه‌السلام) از پدرانشان از نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌) نقل می‌کنند که فرمودند:

"إنّ المؤمنَ يُعرَفُ في السَّماءِ كما يَعرِفُ الرّجُلُ أهلَهُ و ولدَهُ و إنّه لَأكرَمُ علَى اللّه ِ مِن مَلَكٍ مُقَرَّبٍ."[2]

شیعه در آسمان چنان شناخته می‌شود، مانند کسی که اهل ‌و عیالش را می‌شناسد. او نزد خدا از فرشتۀ مقرّب گرامی‌تر است.

منظور از مؤمن در این روایت، شیعه است. چون برای سایرین از لفظ مسلمان استفاده می‌شود. درواقع شيعيان از باقيماندۀ گل اهل‌بیت(علیهم‌السلام) آفریده‌ شده‌اند، ولايتِ ایشان با سرشت آنان عجين شده است.[3] درست مانند اعضای پک خانواده که همه از یک سرشت هستند، شیعیان نیز با اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از یک سرشت‌اند؛ و چون اهل آسمان، هیچ حجابی ندارند و شناختشان نسبت به ولایت بسیار واضح، وجودی و تکوینی است؛ ارتباط این شعاع را با نور اصلی به‌وضوح می‌بینند.

امام رضا(علیه‌السلام)، از پيامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نقل می‌کند که ایشان فرمودند:

"أَنَا وَ هَذَا يَعْنِی عَلِيّاً كَهَاتَيْنِ وَ ضَمَّ بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ وَ شِيعَتُنَا مَعَنَا وَ مَنْ أَعَانَ مَظْلُوماً كَذَلِكَ."[4]

حضرت با [اشاره به دو انگشت چسبیده] خودشان می‌فرمایند: من و علی این‌چنین هستیم. شیعیان ما هم با ما هستند (حضرت هنگام اشاره به شیعیان، انگشتشان را سه تا نکردند بلکه فرمودند «معنا»؛ يعنی با این دو و در همان هستند.) و ‌کسی که ‌مظلومی را یاری بکند، نیز این‌چنین است.

حضرت با قرار دادن دو انگشت و چسباندن آن به هم نشان داده‌اند که نور علی(علیه‌السلام) و پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) دو وجه از یک حقیقت است؛ لذا شیعه اگر به هرکدام از آن‌ها نزدیک شود به حقیقتی واحد نزدیک شده است؛ اما چرا در طول تاریخ آن‌ها را از هم جدا کردند و ماجرای سقیفه پیش آمد؟ چون علی(علیه‌السلام) را شخص دیدند و آن نور واحد را نشناختند. لذا به آن جنبۀ موروثی دادند. البته این دسته هم در وادی اسلام یا حتی شیعگی قرار می‌گیرند، ولی چون خصوصیت «مع» را ندارند، احتمال مغضوب و ضالین بودنشان هست.

در روایت دیگر امام رضا(علیه‌السلام) نقل‌ کرده‌اند که پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود:

"توضع یوم‌ القیامه منابر حول العرش لشیعتی و شیعه اهل‌بیتی المخلصین فی ولایتنا و یقول اللّه‌ عزّ و جلّ: هلمّوا یا عبادی إنّی لأنشر علیکم کرامتی فقد أوذیتم فی الدنیا "[5]

روز قیامت منابری حول عرش الهی برای‌ شیعۀ من و اهل ‌بیتم که در ولایت‌ ما اخلاص می‌ورزند، برپا می‌گردد و خدای عزّوجلّ‌ می‌فرماید: ای بندگانم به‌سوی من‌ بشتابید تا کرامتم را بر شما نشر و پخش‌ نمایم، شما در دنیا رنج و آزار دیدید و اذیت شدید.

خاصیت ابتلائات دنیوی در شیعۀ ولایی آن است که او را تمیز و ناب می‌کند تا جایی که چنان خالص می‌شود که جزء «عبادی» می‌شود و خطاب عبد بودن می‌گیرد. به میزانی که این شیعۀ خالص در انسان کامل فانی می‌شود، خداوند از قلب انسان کامل به او نظر می‌کند. البته نفوس جزئی این شیعیان نیز از دید و نظارت حضرت حق‌تعالی پوشیده نیست، ولی ازآنجایی‌که جامعیتشان در حب و بغض، قلب انسان کامل است، از آن منظر به آن‌ها نظر می‌شود و چون انسان کامل عباد خاص خدا هستند، این مؤمن هم بندۀ خاص الهی می‌شود؛ و این دقیقاً معنای شیعۀ شعاعی است.

 در روایت آمده: "مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُم "‏[6] "ألْبَلآءُ لِلْوِلاءِ "؛ ابتلا سنت الهی و ملازم با دوستی است. خداوند هیچ قومی را دوست ندارد مگر آنکه آن قوم را به مشکلات مبتلا می‌سازد تا جوهرۀ انسانیت آنان رشد کند و صیقل یابد.

 به‌ عنوان ‌مثال امام حسن عسکری(علیه‌السلام) هرگز مشرف به حج واجب نشدند، قطعاً این ابتلا برای امام که مقید به ادای واجب دینی بودند بسیار سخت بود، اما ابتلایی بود که باید بر آن صبر می‌کردند. حج واجب شرطی به نام مستطیع بودن دارد. استطاعت به چند چیز است که یکی از آن‌ها امنیت است و چون امام‌ زندانی بودند، شرط امنیت را نداشتند و نتوانستند به حج روند؛ درست همان شرایط و ابتلائی که رهبر انقلابمان نیز در طول 35 سال رهبری در آن هستند.

حال سؤال این است که آیا ما که ده‌ها بار حج رفته‌ایم و در راحتی و عشق هستیم، شیعه و مؤمن ممتحن هستیم یا رهبری که ۳۵ سال است حج نرفته است؟ کسانی که بطن دین برایشان ارزش واقعی است، بر ابتلائات صبر می‌کنند و در سطح اعمال دینی نمی‌مانند. می‌دانند ولایت خودش حج است، زکات است و...؛ آن‌ها تنها به‌صورت یک وظیفه به اعمال واجب عبادی توجه کرده و موبه‌مو آن را رعایت می‌کنند.

در روایت دیگری نقل شده «پیر مردی با کمر خمیده به حضور حضرت صادق(علیه‌السلام) مشرف شد و سلام داد و امام پاسخش را دادند و فرمودند: ای پیرمرد نزدیک من بیا». وقتی پیرمرد نزد آن حضرت آمد، دست آن بزرگوار را بوسید و گریان شد. حضرت صادق(علیه‌السلام) به او فرمود: «‌ای پیرمرد چه چیزی تو را گریان کرد؟» گفت: یا ابن رسول اللَّه! من مدت صدسال است که به امید شما هستم و می‌گویم: در این سال، در این ماه، در این روز (شما خروج خواهید کرد)، ولی اثری از آن نیست. بعد شما مرا ملامت می‌کنید که چرا گریه می‌کنم؟! امام گریان شد و فرمود: «ای پیرمرد! اگر آرزوی تو به‌ تأخیر افتد با ما خواهی بود و اگر دربارۀ آن تعجیل شود، روز قیامت با عترت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) خواهی بود. ای پیرمرد! پیغمبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) فرمود:

"انی تارک فیکم الثقلین، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا: کتاب اللَّه المنزل و عترتی: اهل‌بیتی."

 من دو چیز پر بهاء را در میان شما می‌گذارم که اگر به آن‌ها متوسل شوید، هرگز گمراه نخواهید شد. آن دو چیز عبارت‌اند از: قرآن خدا که نازل‌ شده و عترت من که اهل‌ بیت من است. ‌ای پیرمرد تو می‌آیی و در روز قیامت با ما خواهی بود.»[7]

آنچه از این روایت استنباط می‌کنیم آن است که حساسیت‌ بر اعمال ظاهری با دنبال امام بودن در ظاهر، از خصوصیات شیعۀ شعاعی نیست. شیعه علاوه بر انجام تمام اعمال ظاهری، به اعمالش نورانیت می‌دهد. او در نگاه ظاهری و امامت زندگی نمی‌کند. بلکه به بطن قضایا می‌رود تا عمق آن برایش آشکار شود.

به ‌عنوان ‌مثال ما شیعيان همگی دوست داريم هرسال در راهپیمایی اربعین به کربلا برويم، شاید همۀ امکانات هم برایمان فراهم باشد، اما يک شیعۀ حقیقی درعین‌حال که دوست دارد این عمل را از دست ندهد، اما عمیق‌تر فکر می‌کند و از خود می‌پرسد آیا در آن زمان وظیفه‌ای بالاتر بر عهده‌اش هست یا نه؟ اگر باشد پا روی لذت کربلا رفتن می‌گذارد. یک شیعۀ حقیقی باید تشخیص دهد کجا برای امامش مفید است و کجا برای لذت نفسش عمل می‌کند؟ نفس گاهی از عبادات هم لذت می‌برد، لذا درجایی که وظیفه‌ای بالاتر بر گردنمان است، باید پا روی این لذات گذاشت. مثلاً دین به امام جماعت دستور می‌دهد که نماز را درست و طولانی بخواند و همۀ مستحبات را حتماً انجام بدهد، اما درجایی که در صف جماعت افراد پیر حضور دارند، باید نماز را خلاصه کند. درواقع تشخیص و رعایت همین نکته‌های ریز است که تفاوت شیعیان شعاعی و مشایعتی را ایجاد می‌کند.

در بصائر‌الدرجات از امام باقر(علیه‌السلام)، به نقل از رسول اکرم(صلی‌الله علیه‌واله‌وسلم) آمده است:

«ای علی، امتم زمانی که در عالم طین و گل بودم، برای من ممثل شدند تا اینکه کوچک و بزرگشان را دیدم، درحالی‌که آن‌ها ارواحی بودند قبل از اینکه بدن‌هایشان آفریده شود. من نزد تو و شیعیانت رسیدم و برایتان استغفار کردم.» حضرت علی(علیه‌السلام) از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) درخواست می‌کنند: «یا رسول‌الله اندکی بیشتر دربارۀ آن‌ها بگو.» پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند: «ای علی، تو و شیعیانت از قبورتان با چهره‌هایی همچون ماه تابان بیرون می‌آیید. سختی‌ها بر شما هموار می‌شود، بدون هیچ حزن و هراسی در سایۀ عرش الهی آرام می‌گیرید. مردم هراسناک هستند و شما نمی‌ترسید. مردم از چیزهایی غم دارند که شما ندارید. شما بر سفرۀ خداوند هستید و مردم مشغول حسابرسی هستند.»[8]

منظور از برخاستن از قبور همان جسم است. نفس وقتی در این جسم قرار می‌گیرد درواقع داخل در قبر می‌شود. مثل نطفه که وقتی در بطن مادر وارد می‌شود، در قبر است، اما در همین قبر اولین جوانۀ تکثیر سلولی را می‌زند تا آماده بیرون آمدن از بطن شود. نفس ما نیز در هنگام حدوث در قالب جسم قرار می‌گیرد تا با جوانه زدن و تکثیر اسمای الهی در آن، آمادۀ خروجی نورانی از این قبور و منور به ظهور اسمای الهی شود.

در روایت دیگری از امام علی(علیه‌السلام) نقل است که فرمودند: "

"شَكَوتُ إلى رسولِ اللّه(صلى‌الله‌عليه‌وآله): حَسَدَ الناسِ إيَّايَ، فقالَ: يا عليُّ، إنّ أوَّلَ أربَعةٍ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ أنا و أنتَ و الحَسنُ و الحُسينُ و ذُرِّيَّتُنا خَلفَ ظُهُورِنا و أحِبّاؤنا خَلفَ ذُرِّيَّتِنا، و أشياعُنا عَن أيمانِنا و شَمائلِنا"[9]

 از حسدورزی مردم به خودم نزد رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شکایت کردم. آن حضرت فرمود: اى على! اولین کسانی که وارد در بهشت می‌شود چهار تن هستند: من هستم و تو و حسن و حسین و ذریۀ ما پشت ما وارد می‌شوند و پشت‌سر ذريۀ ما، دوستداران ما و شيعيان ما از سمت راست و چپ ما. 

از امام صادق(علیه‌السلام) نقل است که فرمودند:

"ألا وَ إنَّ لِکلِّ شَيْءٍ جَوهَراً و جَوهَرُ وُلْدِ آدَمَ مُحَمَّدٌ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - وَ نَحْنُ وَ شِيعَتُنا بَعدنا حبَّذا شيعَتَنا ما أقْرَبَهُمْ مِنْ عَرْشِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ."[10]

آگاه باشيد که به‌راستی برای هر چیزی جوهر و ریشه‌ای است. منشأ و جوهر ولد آدم، محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است و پس‌ از آن حضرت، ما و بعد از ما، شيعيان ما هستند. خوشا بر شيعيان ما که به عرش خدای عزوجل نزدیک‌اند؛ و چه نيکو است رفتار خدای عزوجل به آنان در روز قيامت. به خدا سوگند اگر بر مردم گران نمی‌آمد و شيعيان را خودبينی فرانمی‌گرفت فرشتگان رودررو به آن‌ها سلام می‌کردند.

 امام صادق(علیه‌السلام) در روایتی دیگر می‌فرمایند:

" إِنَّ اَلرَّجُلَ لَيُحِبُّكُمْ وَ مَا يَدْرِي مَا تَقُولُونَ فَيُدْخِلُهُ اَللَّهُ اَلْجَنَّةَ وَ إِنَّ اَلرَّجُلَ لَيُبْغِضُكُمْ وَ مَا يَدْرِی مَا تَقُولُونَ فَيُدْخِلُهُ اَللَّهُ اَلنَّارَ وَ إِنَّ اَلرَّجُلَ لَيَمْلَأُ صَحِيفَتَهُ مِنْ غَيْرِ عَمَلٍ! قُلْتُ فَكَيْفَ؟ قَالَ يَمُرُّ بِالْقَوْمِ يَنَالُونَ مِنَّا وَ إِذَا رَأَوْهُ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ إِنَّ هَذَا اَلرَّجُلَ مِنْ شِيعَتِهِمْ وَ يَمُرُّ بِهِمُ اَلرَّجُلُ مِنْ شِيعَتِنَا فَيَرْمُونَهُ وَ يَقُولُونَ فِيهِ فَيَكْتُبُ اَللَّهُ لَهُ بِذَلِكَ حَسَنَاتٍ حَتَّى يَمْلَأَ صَحِيفَتَهُ مِنْ غَيْرِ عَمَلٍ "[11]

گاهی کسی شما را دوست ‌دارد، ولی حرف شما را نمی‌فهمد، او داخل در بهشت می‌شود؛ اما کسی هم هست که بغض شما را دارد درحالی‌که باز حرف‌ شما را نمی‌فهمد داخل در آتش می‌شود؛ اما ممکن است که کسی نامۀ اعمالش پر باشد از چیزهایی که به یکی از آن‌ها هم عمل نکرده است!

 راوی می‌گوید عرض کردم چطور چنین چیزی اتفاق می‌افتد؟ فرمودند: از کنار ما مردمی عبور می‌کنند که به ما بد می‌گویند و باهم پچ‌پچ می‌کنند که این فرد از شیعۀ آن‌هاست. وقتی یکی از شیعیان ما از کنارشان عبور می‌کند، آنچه درباره او می‌گویند (با زبان‌هایشان آن‌ها را اذیت می‌کنند) خدا بابت این موضوع، برای این فرد شیعه حسنات می‌نویسد تا آنجا که صحیفه‌اش از زیبایی‌هایی پر می‌شود که به آن‌ها عمل نکرده است.

شیعۀ حقیقی همیشه در راحت‏طلبی، آماده بودن امکانات و شرایط به سر نمی‌برند، بلکه در ابتلا و امتحان است تا وجودش صیقل خورد و خالص شود و در این مسیر هر آزاری ببیند خداوند در نامۀ اعمالش زیبایی‌هایی را قرار می‌دهد که او تاکنون ندیده و به آن‌ها عمل نکرده است.

از امام صادق(علیهالسلام) نقل است:

"حُقُوقُ شِيعَتِنَا عَلَيْنَا أَوْجَبُ مِنْ حُقُوقِنَا عَلَيْهِمْ قِيلَ لَهُ: وَ كَيْفَ ذَلِكَ يَابنَ رَسُولِ اللَّهِ؟ قالَ لأَنَّهُمْ يُصَابُونَ فِينا وَلا نُصَّابُ فيهِم"[12]

حقوق شیعیان بر ما واجب‌تر از حقوق ما بر آن‌هاست. گفته شد این چگونه است ای پسر رسول خدا؟ امام فرمودند: علت آن است که شیعیان به خاطر ما مصیبت می‌بینند، ولی ما به خاطر آن‌ها مصیبت نمی‌بینیم.

چرا حق شیعه بر امام واجب‌تر است از حقوق ایشان بر ما؟ زیرا شیعیان برای اینکه به امام برسند، باید سختی و مصیبت‌های بسیاری را تحمل کنند، باید با اختیار خود فجور و نفس اماره را کنار زنند و پنجرۀ وجود‌شان را برای ورود نور آن‌ها بشکنند، اما ائمه برای شیعیانشان چیزی از خود را نمی‌شکنند. آن‌ها در مقابل خدا ظرفشان را شکستند که به این مقام رسیدند.

امروز شیعیان تمام آزارها و اذیت‌ها را در حالی تحمل می‌کنند که اهل‌ بیت(علیهم‌السلام) را هرگز ندیده‌اند! به همین علت این دسته از شیعیان مقامشان بسیار بالاتر است. همان‌هایی که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آرزوی دیدارشان را داشته و در وصفشان فرموده:

«ای‌ کاش برادرانم را ديده بودم!» چند تن از صحابه سؤال کردند: مگر ما برادران تو نيستيم؟ به تو ايمان آورديم و با تو هجرت كرديم. حضرت فرمود: «البته شما ايمان آورديد و هجرت كرديد [ولی] ای ‌کاش برادرانم را ملاقات كرده بودم.» آن دو، سخن خود را تكرار كردند. پيامبر خدا فرمود: «شما ياران من هستيد؛ اما برادران من، كسانی‌اند كه بعد از شما می‌آيند، به من ايمان می‌آورند و دوستم می‌دارند و یاری‌ام می‌رسانند و تصديقم می‌کنند، درحالی‌كه مرا نديده‌اند...»[13]

 

 

 


[1] -  عيون أخبار الرضا علیه‌السلام ، ج ۲، ص۲ 

[2] - عيون أخبار الرضا علیه‌السلام،ج۲، ص 33.

[3] - شجرۀ طوبی، ج 1، ص 3؛ امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: "شِيعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِينِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلايَتِنا يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا ويَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا"

 

[4] - بحارالأنوار، ج ۶۵، ص ۱۹.

[5] - طبری، جامع‌ البیان..

[6] - کافی، ج ۲، ص ۲۵۴.

[7] - الأمالي، طوسی، ج 1، ص 161.

[8] - بصائرالدرجات، ج 5، ص 84.

[9] - الارشاد، 43، 1.

[10] - الكافي، ج 8، ص 214.

[11] - بحارالأنوار، ج 27 ،  ص 136.

[12] -  بشارة المصطفى/ 310 و امالی الطوسی /457.

[13] - بحارالانوار، ج 22، ص 451.

 



نظرات کاربران

//