مشایعتی نباش!

مشایعتی نباش!

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 70، 11 صفر 1445) به تبیین موضوع «مشایعتی نباش!» می‌پردازیم.

در یک جمع‌بندی، جایگاه شیعۀ شعاعی را در دنیا و آخرت شناختیم. این جلسه، جایگاه شیعۀ مشایعتی را بررسی می‌کنیم.

ویژگی اصلی شیعیان مشایعتی، تبعیت از ظاهر است. در دنیا ظاهر دینشان را حفظ می‌کنند و نماز و روزه و حجّ و زیارتشان به‌جاست. برای زندگی دنیایشان هم کلی توجیه دارند که ظاهراً هم‌سو با ولایت است. اما درواقع به خودشان ارفاق می‌کنند و آنجا که امر دین برایشان سنگین است، طبق میل خود پیش می‌روند.

به بیان دیگر، به دینشان رنگ دنیا زده‌اند و دنبال خواسته‌های خویش هستند، اگرچه با رنگ شرعی. یعنی ظاهراً دین دارند؛ اما سبک زندگی ولایی ندارند. مثلاً به واجبات عمل می‌کنند؛ اما در مجلسی هم که در شأن ولایت نیست، می‌نشینند و با خیال راحت، کار خود را توجیه می‌کنند.

آن‌ها همه چیز را در سطح می‌بینند و با حس و خیال زندگی می‌کنند. هم خود و هم دیگران را براساس ظاهر قضاوت می‌کنند که چقدر به ولایت نزدیک‌اند و چقدر دور. تفقّه در دین ندارند و نفس خود را نمی‌شناسند؛ برای همین در پلّۀ اول وجودشان می‌مانند و به مراتب بالاتر نمی‌رسند.

ولایت را دوست دارند؛ اما به‌قدر کافی، آگاهی ندارند و سیر درونی نمی‌کنند. به همین دلیل برخلاف شیعیان شعاعی که نور ولایت را ظهور می‌دهند، اینان همواره موجب شده‌اند نور ولایت در حجاب بماند. مثل خوارج که در ظاهر عبادات، بسیار قوی بودند؛ اما چون ولایت را درک نکرده بودند، در مقابل امامشان ایستادند و نگذاشتند ولایتش را ظهور دهد.

ولایت را قبول دارند؛ اما چون ربط وجودشان را به ولایت نمی‌دانند، خوبی‌ها را از خود می‌‌بینند. مثل پنجره‌ای که اسیر قالب خود مانده و به جای اینکه نور را از خورشید ببیند، فکر می‌کند گرما و روشنی از خودش است. ازهمین‌رو در مقابل خوبی‌هایشان خود را طلب‌کار امام می‌بینند و توقع دارند حاجاتشان را بدهد.

آن‌ها فقط برای خودشان روشن هستند و هیچ شعاعی را دور خود روشن نمی‌کنند. همه چیز را هم با رنگ نوری که از پنجره‌شان می‌تابد، می‌بینند و در پی این نیستند که ببینند خورشید یعنی امامشان چه می‌خواهد. در زمان ظهور هم او را نمی‌شناسند؛ زیرا دنبال امامی می‌گردند که خود شناخته‌اند و برای خود ساخته‌اند!

شیعیان مشایعتی مأموم هستند، نه مؤتمٌ‌به. آن‌ها معتقد به ولایت و محبّ آن هستند؛ اما انگار این باور و محبت را گوشۀ ذهنشان گذاشته‌اند تا هروقت برایشان سخت نبود و دلشان خواست، سراغش بروند و از او کمک بخواهند.

به خیال خود بر خدا توکّل می‌کنند و کارشان را به ولایت می‌سپارند؛ اما چون ولایت را نشناخته‌اند و آن را محدود می‌بینند، باز نگران‌اند و می‌پندارند اگر خودشان فکری نکنند و به هر دری نزنند، مشکل حل نمی‌شود.

در صورتی که اگر ولایت را بشناسند و خود را به او بسپارند، می‌بینند که زندگی‌شان به‌راحتی به جریان می‌افتد و پیش می‌رود و اگرچه سختی‌هایی سر راهشان باشد، با آرامش و انجام وظیفه از آن می‌گذرند و قلبشان آسیب نمی‌بیند.

حتماً با موانع و مخالفت‌هایی روبه‌رو می‌شوند. اما همین که از ذهنشان بگذرد که می‌خواهند طبق رضای ولایت عمل کنند، شرایط طوری ردیف می‌شود که بتوانند از گناه و خلاف خواست ولی دور بمانند، بی آنکه با کسی دعوا و بداخلاقی کنند. چرا این‌گونه است؟ زیرا صاحبان ولایت(علیهم‌السلام) در کنار طلب‌های صادق ما هستند، نه حتی فعل ما؛ اگر نمی‌بینیم، مشکل از خودمان است که نمی‌توانیم شعاع باشیم.

این شرح حال شیعیان مشایعتی در دنیاست. اما عاقبتشان در آخرت چه می‌شود؟

آن‌ها دخول در جهنم دارند، اما خلود ندارند. یعنی وارد آن می‌شوند، اما تا ابد در آن نمی‌مانند؛ بلکه با سختی‌های مرگ و جان کندن، بعد هم با عذاب‌های برزخی کم‌کم پاک می‌شوند تا نهایتاً مورد شفاعت قرار گیرند. عذاب اصلی‌شان نیز این است که حسرت می‌کشند چرا در دنیا شیعۀ شعاعی ولایت نشده‌اند تا در آخرت، زیبایی قرب و معیت او را بچشند.

مسئله اینجاست که آن‌ها هم ظرفیت شعاع شدن را دارند و به‌هرحال باید سختی‌های این راه را بگذرانند؛ پس اگر در دنیا به اختیار سختی‌ها را نپذیرند، در مرگ و برزخ آن‌قدر حسرت می‌خورند و می‌سوزند تا به درک ولایت برسند. مثل دانش‌آموزی که سر کلاس، درس‌ها را می‌فهمد و چون به خود مغرور می‌شود، برای امتحان درس نمی‌خواند؛ اما وقتی نتیجه‌ها آمد و دید قبول نشده، افسوس می‌خورد و تصمیم می‌گیرد برای شهریور واقعاً درس بخواند تا قبول شود.

پس از این مقدمه، روایتی از حضرت علی(علیه‌السلام) می‌خوانیم که با وصف شیعیان مشایعتی، تمام شیعیان را بر حذر می‌دارد از اینکه چنین باشند:

"لاتَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ يَرْجُو التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ. يَقُولُ فِي الدُّنْيَا قَوْلَ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا عَمَلَ الرَّاغِبِينَ. إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ لَمْ يَقْنَعْ. يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ. يَنْهَى النَّاسَ وَ لايَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ النَّاسَ مَا لايَأْتِي."

همچون کسی نباش که بدون عمل، به آخرت امید دارد و با آرزوی دراز، توبه را به تأخیر می‌اندازد. دربارۀ دنیا مثل زاهدان حرف می‌زند؛ اما در عمل، مشتاق دنیاست. اگر چیزی از دنیا به آن‌ها داده شود، سیری ندارد و اگر از آن منع گردد، قناعت نمی‌کند. از شکر آنچه دارد، عاجز است و درعین‌حال بیشتر می‌طلبد. دیگران را پرهیز می‌دهد، اما خودش بی‌پرواست و دیگران را به اموری امر می‌کند که خود انجام نمی‌دهد.

"يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لايَعْمَلُ بِأَعْمَالِهِمْ وَ يُبْغِضُ الْمُسِيئِينَ وَ هُوَ مِنْهُمْ؛ وَ يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ سَيِّئَاتِهِ وَ لايَدَعُهَا فِي حَيَاتِهِ. يَقُولُ: «كَمْ أَعْمَلُ؟ فَأَتَعَنَّى! أَلا أَجْلِسُ فَأَتَمَنَّى؟» فَهُوَ يَتَمَنَّى الْمَغْفِرَةَ وَ يَدْأَبُ فِي الْمَعْصِيَةِ. وَ قَدْ عُمِّرَ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ. يَقُولُ فِيمَا ذَهَبَ: «لَوْ كُنْتُ عَمِلْتُ وَ نَصِبْتُ لَكَانَ خَيْراً لِي»؛ وَ يُضَيِّعُهُ غَيْرَ مُكْتَرِثٍ لاهِياً."

صالحان را دوست دارد، اما مثل آن‌ها عمل نمی‌کند و از بدکاران بدش می‌آید، اما خودش از آن‌هاست. به سبب گناهان زیادش از مرگ بیزار است، اما باز در زندگی‌اش گناه را ترک نمی‌کند. می‌گوید: «چقدر عمل کنم؟ خسته شدم! دیگر وقتش نیست که بنشینم و آرزو کنم؟!» آرزوی مغفرت دارد؛ اما اهل معصیت است. آن‌قدر عمر کرده که هرچه باید می‌فهمیده، فهمیده و دربارۀ عمری که گذشته، می‌گوید: «اگر عمل می‌کردم و زحمت می‌کشیدم، برایم بهتر بود.» اما باقی عمرش را بی‌باکانه ضایع می‌کند.

"إِنْ سَقِمَ، نَدِمَ عَلَى التَّفْرِيطِ فِي اَلْعَمَلِ وَ إِنْ صَحَّ، أَمِنَ مُغْتَرّاً، يُؤَخِّرُ الْعَمَلَ. تُعْجِبُهُ نَفْسُهُ مَا عُوفِيَ وَ يَقْنَطُ إِذَا اُبْتُلِيَ. تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ وَ لايَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ. لايَقْنَعُ مِنَ الرِّزْقِ بِمَا قُسِمَ لَهُ وَ لايَثِقُ مِنْهُ بِمَا قَدْ ضُمِنَ لَهُ. وَ لايَعْمَلُ مِنَ الْعَمَلِ بِمَا فُرِضَ عَلَيْهِ، فَهُوَ مِنْ نَفْسِهِ فِي شَكٍّ."

هنگام بیماری، از کوتاهی‌اش در عمل، پشیمان می‌شود و وقتی سلامت خود را بازیافت، بی‌خیال و مغرور می‌گردد و باز عمل را به تأخیر می‌اندازد. هنگام عافیت به خود مغرور می‌شود و هنگام ابتلا ناامید می‌گردد. نفس او با پندارهایش بر او چیره می‌شود، اما او در آنچه یقین دارد، حاکم بر نفسش نیست. نه به رزقی که قسمتش شده، قانع است و نه به اینکه خدا روزی‌اش را تضمین کرده، اعتماد دارد. به واجباتش عمل نمی‌کند و به خودش شک دارد.

"إِنِ اِسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ اِفْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ. فَهُوَ مِنَ الذَّنْبِ وَ النِّعْمَةِ مُوَفَّرٌ، وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ وَ لايَشْكُرُ. وَ يَتَكَلَّفُ مِنَ النَّاسِ مَا لايَعْنِيهِ وَ يَصْنَعُ مِنْ نَفْسِهِ مَا هُوَ أَكْثَرُ. إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ وَاقَعَهَا بِاتِّكَالٍ عَلَى التَّوْبَةِ؛ وَ هُوَ لايَدْرِي كَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ! لاتُغْنِيهِ رَغْبَتُهُ وَ لاتَمْنَعُهُ رَهْبَتُهُ. ثُمَّ يُبَالِغُ فِي الْمَسْأَلَةِ حِينَ يَسْأَلُ وَ يُقَصِّرُ فِي الْعَمَلِ."

هنگام بی‌نیازی، سرکشی می‌کند و به فتنه می‌افتد و چون محتاج شود، ناامید و سست می‌گردد. غرق نعمت است و پرگناه؛ اما باز بیشتر می‌خواهد و شکر هم نمی‌گزارد. به اموری از مردم می‌پردازد که به او ربط ندارد. اگر شهوتی بر او عرضه شود، با اتّکا به توبه، در آن میدان وارد می‌شود؛ حال آنکه نمی‌داند چه خواهد شد! نه شوق و رغبتش او را به عملی وامی‌دارد و نه ترسش او را از عملی بازمی‌دارد. در خواستن، زیاده‌روی می‌کند و در عمل، کوتاهی.

"فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ. يَرْجُو نَفْعَ عَمَلِ مَا لَمْ يَعْمَلْهُ وَ يَأْمَنُ عِقَابَ جُرْمٍ قَدْ عَمِلَهُ. يُبَادِرُ مِنَ الدُّنْيَا إِلَى مَا يَفْنَى وَ يَدَعُ جَاهِلاً مَا يَبْقَى. وَ هُوَ يَخْشَى الْمَوْتَ وَ لايَخَافُ الْفَوْتَ. يَسْتَكْثِرُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ، مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ؛ وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْتَقِرُ مِنْ غَيْرِهِ. يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَدْنَى مِنْ عَمَلِهِ."

در حرف، چیره‌دست است و در عمل، کم‌کار. امید به فایدۀ عملی دارد که آن را انجام نمی‌دهد و خود را از عِقاب گناهی که مرتکب می‌شود، ایمن می‌پندارد. از دنیا دنبال اموری می‌رود که برایش نمی‌ماند و آنچه را باقی است، جاهلانه وامی‌نهد. از مرگ می‌ترسد؛ اما از اینکه وقت را از دست بدهد، نمی‌ترسد. گناه دیگران را بزرگ می‌شمارد، حال آنکه گناه بزرگ‌تر از آن را برای خود کوچک می‌پندارد؛ و طاعت خود را بزرگ و طاعت دیگران را کوچک می‌بیند. دیگران اگر گناهی کوچک‌تر از او مرتکب شوند، برایشان می‌ترسد؛ اما برای عمل خود که کمتر از دیگران است، توقع پاداش دارد.

"فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مَدَاهِنٌ. يُؤَدِّي الْأَمَانَةَ مَا عُوفِيَ وَ أُرْضِيَ وَ الْخِيَانَةَ إِذَا سَخِطَ وَ اُبْتُلِيَ. إِذَا عُوفِيَ، ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ تَابَ وَ إِنِ اُبْتُلِيَ، ظَنُّ أَنَّهُ قَدْ عُوقِبَ. يُؤَخِّرُ الصَّوْمَ وَ يُعَجِّلُ النَّوْمَ، لايَبِيتُ قَائِماً وَ لايُصْبِحُ صَائِماً. يُصْبِحُ وَ هِمَّتُهُ الصُّبْحُ وَ لَمْ يَسْهَرْ؛ وَ يُمْسِي وَ هِمَّتُهُ الْعَشَاءُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ. يَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِمَّنْ هُوَ دُونَهُ وَ لايَتَعَوَّذُ مِمَّنْ هُوَ فَوْقَهُ."

برای مردم، ایرادگیر است و به خود آسان می‌گیرد. هنگام عافیت و خوشی، امانت‌دار است و هنگام سختی و ابتلا خیانت می‌کند. در عافیت می‌پندارد نتیجۀ توبه‌اش است و در ابتلا گمان می‌کند مجازات شده است. روزه را به تأخیر می‌اندازد و به سوی خواب می‌شتابد. نه شب را به عبادت برمی‌خیزد و نه صبح، روزه‌دار است. صبح می‌کند که روز را آغاز کند درحالی‌که شب‌بیداری ندارد؛ و شب می‌کند درحالی‌که روزه نیست و دغدغه‌اش خوردن است. از زیردستش به خدا پناه می‌برد و از بالادستش نه.  

"يُنْصِبُ النَّاسَ لِنَفْسِهِ وَ لايُنْصِبُ نَفْسَهُ لِرَبِّهِ. النَّوْمُ مَعَ الْأَغْنِيَاءِ، أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الرُّكُوعِ مَعَ الضُّعَفَاءِ. يَغْضَبُ مِنَ الْيَسِيرِ وَ يَعْصِي فِي الْكَثِيرِ. يَعْزِفُ لِنَفْسِهِ عَلَى غَيْرِهِ وَ لايَعْزِفُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ. فَهُوَ يُحِبُّ أَنْ يُطَاعَ وَ لايُعْصَى وَ يَسْتَوْفِيَ وَ لايُوفِيَ. يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِي نَفْسَهُ؛ وَ يَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ وَ لايَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ."

مردم را برای خود به زحمت می‌اندازد و خود را برای پروردگارش نه! خوابیدن با ثروتمندان برایش محبوب‌تر است از عبادت همراه ضعیفان. در کمبودها عصبانی می‌شودو در فراخ‌بالی، نافرمانی می‌کند. برای سود خود به دیگران ضرر می‌رساند و برای سود دیگران حاضر نیست خودش ضرر کند. دوست دارد اطاعت شود و نافرمانی‌اش نکنند و حقّش را بدهند و او حقّ کسی را ندهد. دیگران را راهنمایی می‌کند و خودش را گمراه؛ و از مردم می‌ترسد نه برای پروردگارش، اما از پروردگارش دربارۀ مخلوقات نمی‌ترسد.

"يَعْرِفُ مَا أُنْكِرَ وَ يُنْكِرُ مَا عُرِفَ، وَ لايَحْمَدُ رَبَّهُ عَلَى نِعَمِهِ وَ لايَشْكُرُهُ عَلَى مَزِيدٍ، وَ لايَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لايَنْهَى عَنْ مُنْكَرٍ. فَهُوَ دَهْرَهُ فِي لَبْسٍ؛ إِنْ مَرِضَ أَخْلَصَ وَ تَابَ وَ إِنْ عُوفِيَ قَسَا وَ عَادَ. فَهُوَ أَبَداً عَلَيْهِ وَ لا لَهُ، لايَدْرِي عَمَلَهُ إِلَى مَا يُؤَدِّيهِ إِلَيْهِ، حَتَّى مَتَى وَ إِلَى مَتَى. اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِنْكَ عَلَى حَذَرٍ؛ اِحْفَظْ وَ اِنْصَرِفْ إِذَا شِئْتَ."

معروف را منکَر و منکَر را معروف می‌پندارد. نعمت‌های پروردگارش را سپاس نمی‌گوید و بر زیادی نعمت‌ها شاکر نیست. امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نمی‌کند. عمری در اشتباه به سر می‌بَرد و تنها هنگام بیماری، خالص می‌شود و توبه می‌کند؛ اما ‌هنگام عافیت، با سخت‌دلی [به اشتباهش] برگردد. تا ابد به ضرر خویش می‌رود، نه به سودش؛ و نمی‌داند عملش او را کی و به کجا می‌انجامد! خدایا، ما را از خود بر حذر دار؛ [و ای شنونده،] این را حفظ کن و هرگاه خواستی، بازگرد.

آری؛ این بود اوصاف شیعیانی که ظاهراً پیرو امام هستند؛ اما نگاهشان ولایی نیست و حاضر نیستند روحیات خود را کنار بگذارند. در سختی‌ها با درماندگی به درگاه خدا رو می‌آورند و دعا و استغفار می‌کنند؛ اما وقتی راحتی رسید، یادشان می‌رود چه تصمیم‌هایی گرفته‌اند و با غرور از خدا روی می‌گردانند و به معصیت روی می‌آورند.

در فعل، خود را به فشار می‌اندازند و نسبت به اعمال ظاهری حساس‌اند؛ اما عمل قلب را که برای آخرت لازم است و انسان را از خودبینی پاک می‌کند، راحت می‌گیرند و نفس خود را یله کرده‌اند. برای همین تبعیت ظاهری‌شان نیز سر جایش نیست و همۀ شئون زندگی‌شان گیر دارد.

می‌خواهند زیاد بفهمند؛ اما همه را در ذهن خود بایگانی می‌کنند و چون عمل ندارند، برایشان حجاب می‌شود. خوب حرف می‌زنند؛ اما انگار نمی‌دانند این حرف‌ها باید در عمل پیاده شود و چون تحمل سختی را ندارند، پیاده نمی‌کنند. برایشان مهم‌تر است که رضای مردم را به دست آورند؛ حتی اگر در این راه، خلاف رضای خدا پیش روند.

خلاصه آنکه دین‌داری‌شان کاملاً وابسته به شرایط است و دنبال سود خویش‌اند. این ویژگی‌ها نیز از آنان زدوده نمی‌شود، تا آنکه از سطح و ظاهر فراتر روند و با درک حقیقت ولایت، شیعۀ شعاعی گردند.

 



نظرات کاربران

//