مروری بر تاریخ قبل از اسلامِ ایران

مروری بر تاریخ قبل از اسلامِ ایران

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 21، 24 رجب 1444) به تبیین موضوع «مروری بر تاریخ قبل از اسلامِ ایران» می‌پردازیم.

بحثِ رابطۀ ایران و ائمۀ معصومین(علیهم‌السلام) را شروع می‌کنیم ابتدا با بیان اجمالیِ تاریخ ایرانِ باستان قبل از اسلام.

ایران باستان از قدیمی‌ترین و پهناورترین سرزمین‌ها و شامل شمال شرق آفریقا و جنوب شرقی اروپا بود و به همین خاطر سرزمین بروز ادیان و اقوام مختلف بود.

واژهٔ ایران در فارسی میانه به شکل «اِران» بوده، و در فارسی باستان «اَریا». واژۀ «ایر» به معنای نجیب است و جمع آن ایران به معنی «سرزمین نجیب‌زادگان» است. در دورۀ ساسانی، لفظ ايرانشهر برای ایران، نيز معمول بوده است. در ميان اروپائيان ایران را به زبان فرانسه «پرس» و به انگلیسی «پرشیا» می‌گفتند و در سایر زبان‌های اروپایی هم کلماتی نظیر آن‌ها معمول بود. تا اینکه در سال 1314 شمسی نام «ایران» رسمی شد.[1]

جغرافیای ایران قدیم، شامل ایران امروز و افغانستان، ترکمنستان، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، ازبکستان، قرقیزستان، جنوب قزاقستان، غرب پاکستان و شرق عراق بود.

دین باستانی ایران زرتشت است که حدود 3000 سال قدمت داشت. زرتشت، یکتاپرست و از بنیان‌گذاران توحید در ایران است. دین زرتشت در زمان ساسانیان دین رسمی ایران بود.

قبل از ورود آریایی‌ها به ایران اقوامی به قدمت 800 هزار سال در این سرزمین زندگی می‌کردند. آریایی‌ها که اقوام هند و اروپایی بودند از آسیای مرکزی وارد فلات ایران شدند. از شاخص‌ترین آریایی‌ها مادها و پارس‌ها بودند.

پارس‌ها بعد از اقامت کوتاهی در غرب فلات ایران، در جنوب غربی پراکنده شدند. هخامنش یکی از بزرگان پارس بود که اطراف فارس و خوزستان، حکومت محلی تحت امر مادها را تشکیل داد. پسر او (چیش پیش) از فرصت سقوط مادها به دست سکاها استفاده کرد و قلمرو خود را گسترش داد و پارس را گرفت که بعد از او بین پسرانش کوروش اول و آریارمنه تقسیم شد. از این به بعد شاهان هخامنشی دو دسته شدند. [2]

کوروش دوم (نوۀ کوروش اول) بعد از از بین رفتن مادها خاندان‌های پارسی را متحد کرد. در شرق تا خوارزم پیش رفت. در غرب با فتح بابل با یونان هم مرز شد. او پایه‌گذار هخامنشیان بود.[3] میراث کوروش به پسرش کمبوجیه رسید. او با کمک عرب‌ها از صحرای سینا گذشت. مصر را فتح کرد، پیشروی‌اش را تا شمال آفریقا ادامه داد. بعد از او داریوش حکومت را به دست گرفت.

در دوران داریوش که مقتدرترین فرمانروای دوران باستان است، سیستم منظم اداری اقتصادی و نظامی کاملاً منسجم شد. سپاه تشکیل شد، سکۀ طلا ضرب شد. بعد از او پسرش خشایارشاه به حکومت رسید. از زمان حکومت او، روند سقوط هخامنشیان شروع شد.[4]

داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی بود و با لشکرکشی اسنکدر مقدونی به ایران حکومت هخامنشیان منقرض شد.[5] بعد از اسکندر، سلوکیان در ایران حکومتی مستقل تشکیل دادند. آن‌ها حدود 250 سال بر ایران حکومت کردند، اما ایرانیان خیلی با آن‌ها همراهی نکردند.[6]

بعد از سلوکیان پارت‌ها به رهبری دو برادر به نام ارشک و تیرداد، قیام کردند. ارشک شهرهای اشک‌آباد (عشق‌آباد امروزی که پایتخت ترکمنستان است.) دامغان، هگمتانه (همدان) و تیسفون که پایتخت‌های این سلسله (اشکانیان) بودند را ساخت. اشکانیان بر تمام مناطق ایران مسلط شدند. با استفاده از خط پهلوی کوشیدند با احیای دیوان‌سالاری سلطۀ خود را نشان دهند.[7]

اولین جنگ ایران و روم در زمان اشک نهم آغاز شد. اشکانیان حدود 470 سال بر ایران حکومت کردند. بعد از انقراض اشکانیان نوبت به حکومت ساسانیان رسید. اردشیر پاپکان (نوۀ ساسان) نخستین شاه ساسانی بود. ساسانیان حکومتی بر محور اتحاد دین و دولت ساختند. شاپور اول به مانویان اجازۀ فعالیت دینی داد. مانویت ترکیبی بود از تناسخ بودایی، اعتقاد دوگانۀ اهورا و اهریمن و تفکرات مسیحی.[8]

شاپور دوم (شاپور ذوالاکتاف) پس از رسیدن به سلطنت، به جنگ اعرابی رفت که جنوب سرزمین ایران را تصرف کرده بودند و توانست با بیرون راندن آن‌ها، امنیت را به مرزهای جنوبی ایران بازگرداند. در دورۀ شاپور دوم، قلمرو جغرافیایی ایران گسترش پیدا کرد. او دین زرتشتی را دین رسمی کشور دانست.

قباد یکی دیگر از پادشاهان ساسانی است که در زمان او مزدک ظهور کرد. مزدک پسر یکی از موبدان زرتشتی بود. دین او ترکیبی از عقاید زرتشتی و مانوی بود. یکی از عقاید او توزیع عادلانۀ اموال بین مردم بود، درحالی‌که موبدان زرتشتی و اشراف‌زادگان ساسانی همۀ ثروت را در بین خود تقسیم کرده بودند. یکی دیگر از شاهان ساسانی به نام خسرو انوشیروان، مزدک و پیروانش را قتل عام کرد.

دیگر شاه ساسانی، خسرو پرویز نوۀ اوشیروان بود. بهرام چوبین که سردار سپاه ایران بود در مقابل خسرو پرویز قرار گرفت و با او جنگید. خسروپرویز شکست خورد، به روم رفت و با مریم دختر موریس، امپراتور بیزانس، ازدواج کرد. و با کمک رومیان به جنگ بهرام چوبین آمد و او را شکست داد. خسروپرویز فتوحات زیادی انجام داد و قلمرو ایران را به زمان هخامنشیان برگرداند. سرانجام مردم و سپاهیان در سال ۶۲۸ بر او شوریدند و از شاهی خلع و کشته شد.

بعد از او قباد دوم (شیرویه) به سلطنت رسید. در این زمان سلسلۀ ساسانی رو به افول نهاد. به طوری که در طول چهار سال، ده نفر، بر تخت شاهی نشستند. یزدگرد سوم، از نوادگان خسروپرویز، آخرین شاه ساسانی بود. این سلسله هم بعد از 427 سال منقرض شد.

تاریخ اعراب قبل از اسلام

مورخان می‌گویند عرب قبل از میلاد، به‌واسطۀ وضعیت جغرافیایی‌اش، تمدن و تاریخ پویایی داشته است. البته به پای ایران نمی‌رسید. جزیرةالعرب بزرگ‌ترین شبه‌جزیرۀ جهان بود. محدودۀ وسیعی تا سورریه و عراق امروزی را دربرمی‌گرفت.[9] شامل سه بخش عمدۀ تمدنی بود؛ جنوبی (یمن)، شمالی (کوهستانی) و مرکزی (صحرایی). نخستین تمدن‌های جزیرةالعرب در یمن تشکیل شد؛ معین، قتبان، حضرموت و سبا، چهار تمدن اصلی یمن بودند.

تاجران زیادی به یمن رفت‌وآمد داشتند برای مثال هاشم‌بن‌عبدمناف که از تاجران قریش است در این شهر از دنیا رفته است. تمدن‌های یمن مجموعه‌های ملوک‌الطوایفی بودند. در نهایت، ابتدا تحت سلطۀ حبشه درآمدند و با ورود عرب‌ها به ایران، یمن جزئی از ایران شد.

پیشینۀ خانوادگی برای عرب اهمیت فراوانی داشت. به هین دلیل نسب‌شناسی در جزیرةالعرب خیلی رایج و دانستن آن باعث افتخار بود. هرچه این نسب‌ها را به عقب می‌رویم به صورت افسانه و اسطوره‌ برمی‌گردد. گروه اول در این نسب‌شناسی، اقوام از بین رفته‌ای مثل عاد و ثمود بودند.

دو شاخۀ دیگر عرب قحطانی (جنوبی) و عدنانی (شمالی) بود که پیوسته در رقابت با هم بودند. یمن خاستگاه شاخۀ قحطانی است. این شاخه به صورت یکجانشین و در منطقۀ خوش‌آب‌وهوا زندگی می‌کردند. نسب ایشان به قحطان از نوادگان حضرت نوح می‌رسد. این گروه را عرب اصیل (عاربه) می‌دانستند.[10]

نسب شاخۀ عدنانی به عدنان از نوادگان ابراهیم می‌رسد.[11] به این گروه، عرب غیراصیل یا مستعربه می‌گفتند. عدنانی‌ها در صحرا زندگی می‌کردند. در نام‌گذاری قبائل خود از نام حیوانات استفاده می‌کردند؛ بنی‌اسد، بنی‌کلب. و تحت تأثیر تفکرات یونانی بودند.

برخلاف ایرانیان که دین زرتشت داشتند و یونان که دین رسمی‌شان مسیحیت بود، عرب‌های‌ جزیرةالعرب بت‌پرست بودند. تا جایی که بت‌سازی پرسودترین حرفه در مکه بود. وقتی حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مکه را فتح کرد، 360 بت در خانۀ کعبه بود و این علاوه بر بت‌هایی بود که در خانه‌ها وجود داشت. سبک زندگی‌شان متأثر از تمدن سامی و یونانی بود. خدایان مختلفی از ستارگان، درختان، سنگ‌ها و... می‌پرستیدند. از جملۀ این بت‌ها؛ «لات»، «منات»، «عزّی»، «هبل» و «کنانه» است. کلمۀ «الله» خدای بی‌نشانی بود که آن را برای همۀ این خدایان به کار می‌بردند. کلمۀ «اللّهم» را در آغاز نام‌های خود می‌نوشتند.[12]

ایرانیان در زمان ساسانیان راه‌های زمینی را برای نفوذ اقتصادی و ارتباط با جزیرةالعرب تقویت می‌کردند. شمار قابل توجهی از تاجران جزیرةالعرب را ایرانیان تشکیل می‌دادند. خود عرب‌ها هم از نیمۀ دوم سدۀ پنجم میلادی به تجارت رو آوردند و اعتماد عمومی آن‌ها به ایرانیان از همین جا شکل گرفت. یمن بعد از رهایی از سلطۀ حبشه، تا ظهور اسلام در دست ایرانیان بود.

سلسلۀ حاکمان عرب پیش از اسلام در حیره، لخمیان هستند که از قبایل مهاجر یمنی هستند. مرکز حکومت آنان حیره بود. حیره شهری است در نزدیکی کوفۀ امروزی. بیست حاکم لخمی بیش از 300 سال در حیره (شمال شرقی جزیرةالعرب) حکومت کردند. تاج شاهی‌شان را از پادشاه ساسانی می‌گرفتند. نام‌های ایرانی و بازی‌های چوگان و شطرنج بین آن‌ها رواج داشت. به این شکل فرهنگ و دین ایرانیان از طریق حیره به جزیرةالعرب راه پیدا کرد.[13]

ساسانیان به لخمیان آن‌قدر اطمینان داشتند که یزدگرد، تربیت پسرش، بهرام گور را به امرؤالقیس لخمی سپرد. نعمان (یکی از شاهان لخم) دستور داد که سِنمار معمار کاخ خورنَق را در حیره برای بهرام بسازد. نعمان، برای آن‌که سِنمار کاخی شبیه یا بهتر از آن برای دیگری نسازد، دستور داد تا او را از بالای کاخی که خود ساخته‌بود به زمین انداختند.

منذر پسر نعمان کمک کرد بهرام گور (حدود سال 420 میلادی) شاه شود و این اوج قدرت لخمیان بود. 180 سال بعد خسروپرویز، نعمان سوم (شاه لخمیان) را زیر پای فیل‌ها انداخت و به حکومت لخمیان پایان داد.[14] بعد از این، ایران بدون هیچ محافظی درمقابل عرب‌ها قرار گرفت.

غسانیان (از قبایل مهاجر یمنی) 200 سال بعد از شروع حکومت لخمی‌ها در حوالی شام پا گرفتند. آن‌ها پیوسته با رومیان در جنگ بودند.

به دوران قبل از اسلامِ جزیرةالعرب، دوران جاهلیت گفته می‌شود. این دوره نامش چند بار با ملامت در قرآن آمده است.[15] بعضی جاهلیت را نادانی معرفی می‌کنند، بعضی جاهلیت را تندخویی دانسته‌اند و... جاهلیت مجموعه‌ای از مفاهیم سرکشی، خشونت، نادانی، گستاخی و تندخویی را شامل می‌شود.

در سال‌های نزدیک به ظهور اسلام (اواخر سدۀ ششم و اوایل سدۀ هفتم میلادی) محبوبیت ایرانیان در جزیرةالعرب رو به افول بود و درمقابل، اقبال عرب‌ها به رومی‌ها بیشتر می‌شد. برخوردهای سخت سپاه ساسانی با برخی عرب‌ها از جمله قبیلۀ بنی‌تمیم و شاخ و برگ یافتن داستان سوراخ کردن شانه‌های اعراب به وسیلۀ شاپور ذوالاکتاف و...، باعث شد نفرت عرب‌ها نسبت به ایرانیان بیشتر شود.

با آغاز عصر فتوحات، ایران سرزمین آماده‌تری برای گشوده شدن بود؛ خسروپرویز به تازگی از بین رفته بود، دربار ساسانی درگیر بحران سلطنت بود، طغیان رودخانه‌های دجله و فرات أراضی کشاورزی را نابود کرده بود، بیماری طاعون فراگیر شده بود و این عوامل باعث از بین رفتن یک‌سوم تا نیمی از مردم ایران شده بود. و همۀ این‌ها عوامل ضعف حکومت ایران شد. نزدیکی پایتخت ساسانیان (تیسفون) به جزیرةالعرب نیز عاملی برای حملۀ اعراب به ایران و فتح آن شد. [16]

 

 


[1]- لغت‌نامۀ دهخدا، مدخل ایران.

[2]- پیرنیا، ایران باستان، ص205.

[3]- پیرنیا، ایران باستان، ص257.

[4]- پیرنیا، ایران باستان، ص209.

[5]- پیرنیا، ایران باستان، ص1179.

[6]- پیرنیا، ایران باستان، ص1693.

[7]- پیرنیا، ایران باستان، ص1816.

[8]-  مجموعه آثار شهید مطهری، ج14، ص167.

[9]- ابن‌حائک، ۱۴۰۳.

[10]- دیاربکری، تاریخ الخمیس، بیروت، ج۱، ص۹۸.

[11]- علی، المفصل فی التاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۹۷۶ق، ص۳۵۴.

[12]- جوادعلي، تاريخ العرب قبل الاسلام، ج5، ص 97.

[13]- دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ج1، ص7198.

[14]- یعقوبی، ج اول، ص۲۶۶.

[15]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ ۱۵۴؛ سورۀ مائده، آیۀ ۵۰.

[16]- ایران در زمان ساسانیان، ص 646؛ ایران و تمدن ایرانی، ص136.

 



نظرات کاربران

//