فضیلت ماه رجب

فضیلت ماه رجب

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 12، 12 رجب 1444) به تبیین موضوع «فضیلت ماه رجب» می‌پردازیم.

رجب: ماه اهتزاز وجود

حتماً شنیده‌ایم که در ماه‌هایی خاص مثل رجب، شعبان و رمضان، زمینه برای دریافت نور هدایت بیشتر است. مگر فیض الهی همیشه جاری نیست؟ پس این سه ماه چه تفاوتی با سایر ماه‌ها دارد؟

باطن ماه‌ها مثل ظاهر فصولی است که با چرخش افلاک تغییر می‌کند. هر فصل خصوصیات مربوط به خود را دارد. نسیمی که در بهار می‌وزد، درختان را زنده می‌کند و جوانه‌ها و شکوفه‌ها را رشد می‌دهد. اما باد سرد زمستان این خاصیت را ندارد. با اینکه فیض آسمان به زمین در تمام فصول جاری است؛ اما در هیچ فصلی مثل بهار همه چیز اینقدر در تعادل نیست. در نتیجه بهار مستعدترین فصل برای رشد است. به همین ترتیب در رجب که ماه «تجلی ولایت حق تعالی» است، راه برای سالکین بسیار هموارتر است.

ولایت ساری و جاری در وجود است و نمی‌توان زمانی را تصور کرد که ولایت نبوده است. اما همین ولایت که در عالم امر محقق شده، باید در عالم خلق هم محقق شود. یعنی ولی خدا از دریچۀ زمان و مکان ظهور کند. در رجب نور تام علوی در بدن عنصری امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تولد یافت و عالم امر و خلق یکی شد. نه به این معنا که ولایت در زمان پیامبران دیگر نبوده است؛ بلکه تجلی تام آن در زمان پیامبر خاتم(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) اتفاق افتاد.

اگر فیض الهی را به نور خورشید تشبیه کنیم، در رجب این نور با شدت بیشتری می‌تابد و درخت‌های وجود را مستعد شکوفه دادن می‌کند. مثل خورشید سر ظهر که در اوج گرما و نور است. کافی است خود را در معرض این نور قرار دهیم تا گرم شویم! این سه ماه ویژه، زمان طلایی برای رسیدن به درک است تا انسان به زایش جدید برسد و به اسمایی که حامل آن‌هاست متخلق شود.

آنچه رجب را از شعبان و رمضان متمایز می‌کند، تجلی تام ولایت است. شعبان و رمضان هم زمان‌های ویژه برای عروج انسان است؛ اما هیچ کدام خاصیت رجب را ندارند و تجلی ولایت نیستند. کسی که از فیض خاص رجب محروم شود، نمی‌تواند آن را در ماه‌های بعدی جبران کند. چون این یک روند است. مثل باغبانی که اگر در بهار دانه را نکارد، در تابستان به میوه نمی‌رسد. چون زمان کاشتن بذر و نهال بهار است و اگر در غیر وقت خود کاشته شود، رشد نمی‌کند.

در این ماه سیر سالک سریع‌تر انجام می‌شود و موانع زودتر کنار می‌رود و راه برای درک ولایت هموارتر می‌شود. در زیارت رجبیه می‌خوانیم: «من شما را می‌خواهم و آرزومند شما هستم!»[1] یعنی «در این ماه من نمی‌خواهم راه را به من نشان دهی! بلکه می‌خواهم دستم را بگیری و با خود ببری و به مقصد برسانی!» در رجب زمینه برای این درخواست فراهم است. رودخانۀ ولایت آنقدر مواج است که کافی است سالک به آن وارد شود تا آلودگی‌ گناهان و بدایات را پاک کند؛ موانع را بزداید و او را به فوز رها شدن از قید و بندها برساند. در روایات هم رجب به نهری در بهشت توصیف شده است.[2]

بین عوالم پرده‌هایی وجود دارد. اما در ماه رجب حجاب بین عوالم ملک و ملکوت کنار می‌رود. به همین دلیل اعمال ناسوتی ما در زمان ملکوتی محاسبه می‌شود و دعاها می‌تواند به سرعت نور انسان را به خدا نزدیک کند. البته به همان اندازه گناهان هم می‌تواند خطرناک‌تر باشد و مانعیت بیشتر ایجاد کند.

خداوند در این ماه زشتی‌ها و آلودگی‌های درون را به انسان نشان می‌دهد. البته هر چقدر گناه و رذایل در وجود رسوخ کند، نباید ناامید شد چون در توبه باز است. اینکه شخص متوجه سیاهی‌ها و زشتی‌های درونش می‌شود لطف خداست که او دریابد مشکل دارد و به فکر اصلاح بیفتد. اما نباید به ناامیدی دچار شود؛ چون با اتصال به ولایت می‌تواند این سیاهی‌ها را بزداید.

 تشنۀ ولایت در ماه‌های دیگر باید تلاش کند تا به آب برسد ولی در این ماه مثل ماهی در آب است! انگار مطلوب، خودش پا پیش گذاشته و نزدیک‌ شده است! باران در این ماه نم نم نمی‌بارد! آنقدر شدید است که تمام آلودگی‌ها را می‌شوید. تجلی خدا در آینۀ ولایت آنقدر شدید است که می‌توان او را واضح و نورانی دید. به همین دلیل رجب «شهر‌الله» است. در ماه‌های دیگر برای قرب به الله تلاش زیادی لازم است اما در این ماه خداوند آغوشش را باز کرده است. در روایت داریم که فرشته‌ای در شب‌های رجب تا صبح ندا می‌دهد که الله تعالی می‌فرماید: «من کسی را که استغفار کند می‌بخشم... هر کس مرا در این ماه بخواند او را اجابت می‌کنم و هر کس چیزی از من بخواهد به او می‌دهم و هر کس از من هدایت بخواهد او را هدایت می‌کنم.»[3]

برای بهره بردن از فیوضات این ماه باید سه قدم برداشت: قدم اول این است که در مورد ماه رجب و خاصیت ویژۀ آن شناخت کافی پیدا کنیم. در قدم دوم ادعیه و اعمالی را که در این ماه توصیه شده است، به جای آوریم و در قدم بعدی به این عبادات، با معرفت، عمق دهیم.

در توقیع شریف امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) در ماه رجب می‌خوانیم: "اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاَهُ أَمْرِکَ" یعنی خداوندا من همۀ آن چیزی را می‌خواهم که والیان امر تو با آن‌ تو را می‌خوانند!

در هیچ کدام از ادعیه و مناجات‌هایی که از زبان معصوم وارد شده است، چنین درخواست بزرگی وجود ندارد! یعنی در هیچ زمانی به اندازۀ رجب، استعداد امت برای چنین طلبی فراهم نیست. درست است که فیض الهی تحقق یافته اما زمانی به مستفیض می‌رسد که شرایط فراهم باشد. امام زمان(عجل‌الله‌‌فرجه) از ما می‌خواهد در رجب سیر وجودی خود را با این دعا پیش ببریم. چون در رجب، تدبیر افلاک و تنویر نورانیت حضرات مستعد چنین سیری است.

ولایت در ناسوت، ملکوت و جبروت ساری و جاری است. سالک باید در حرکت نفس خود در بدن، قلب، اندیشه و عشق ولایت را بیابد. استعداد آخرزمانی‌ها از مردم دیگر بیشتر است. سقف خواستۀ آنان نجات از جهنم و ورود به بهشت اعمال و اوصاف نیست. آنان جز به بهشت ذات راضی نمی‌شوند.

در ادامۀ این توقیع شریف می‌خوانیم: "أَسْأَلُکَ بِمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَ" یعنی ما همان چیزی را می‌خواهیم که ذات حق در وجود امام نطق کرده و او حاملش شده است. لذا امام معدن کلمات الهی و ارکان توحید است. ما هم به عنوان شیعه به راهبری امام باید به این مقامات نزدیک شویم.

وقتی دانه باز می‌شود و ساقه و برگ و بار می‌دهد می‌گویند که این گیاه به اهتزاز درآمد. رجب ماه اهتزاز وجود است. حتی خواندن ظاهر ادعیه هم انسان را رشد می‌دهد. حال اگر کسی از ظاهر این ادعیه عبور کند و به عمقش برسد به همان اندازه بهره‌اش بیشتر می‌شود.

حقیقت تجلی ولایت در ماه رجب، توقیع شریف امام زمان(عجل‌الله‌‌فرجه) است. او ما را دعوت می‌کند که بر اساس مضامین این توقیع سلوک کرده و با آن از امواج ظلمانی آخرزمان و عقبه‌های دشوار آن عبور کنیم.

ولایت در معنای قرب

ریشه وِلایت و وَلایت «ول‌ی» است و «ولی» و «مولا» از این ماده مشتق شده‌اند. در معنای ولایت به یاری، نصرت، متولی شدن، امارت، تسلط و سرپرستی هم اشاره شده است.[4] ولی در معنای باران بهاری هم آمده است. بارانی که همه جا را سرسبز می‌کند.[5] ولی هم در معنای فاعل است و هم مفعول. در جایگاه فاعل به معنای پی‌در‌پی اطاعت کردن و دنبال چیزی دویدن است و در معنای مفعول احسان و فضل پی‌در‌پی است.[6] خود معصومین(علیهم‌السلام) هم عبد هستند و پی‌در‌پی در طاعت خدا به سر می‌برند و هم منشأ احسان و فیوضات دائمی برای سایر بندگان هستند.

معنای اصلی ولایت، «قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است؛ به گونه‌ای که فاصله یا شیء سومی بین آن دو نباشد.»[7] پس ولایت یعنی چسبیده به ولی بودن! پس هر چیزی که بین ما و او فاصله بیندازد، چه فعل باشد؛ چه صفت و چه بالاتر و از جنس ذات باید از خود بزداییم تا در فعل و صفت و ذات به او نزدیک شویم.

 اصل این مقام که هیچ حجاب و مانعی بین دو چیز نباشد، در مفهوم لفظی به «قرب» تعلق می‌گیرد. انسان کامل «ولی‌الله» است؛ چون بیشترین قرب را به حق تعالی دارد. از نظر تکوینی خداوند به تمام مراتب خود نزدیک است؛ اما همۀ مراتب به او نزدیک نیستند. در قرب تکوینی، مولی به موجودات نزدیک است و در قرب تشریعی این انسان است که باید به مولی نزدیک شود. قرب تکوینی مثل تابش نور خورشید است. خورشید به همه می‌تابد بدون اینکه استثنایی در نظر بگیرد. اما اشیایی که در معرض تابش هستند، بسته به جنسی که دارند، به یک اندازه نور و حرارت دریافت نمی‌کنند. دیوار بتنی نور را یک جور می‌گیرد و پنجرۀ شیشه‌ای جور دیگر. با اینکه فیض وجود به همۀ موجودات تابیده است؛ اما اگر انسانی بخواهد به قرب تشریعی برسد خودش باید موانع درونی را بردارد تا بتواند از آن نور استفاده کند.

برای بهره‌مندی از ولی باید در جاذبه سرپرستی‌اش قرار گرفت. یاری ولی دائمی و عمومی است. اما همه یکسان از آن بهره‌مند نمی‌شوند. خداوند می‌فرماید: "اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا"[8] اما چرا الله فقط ولی مؤمنان معرفی شده است؟ مگر او ولی همه نیست؟

درست است که افاضۀ خدا دائمی است اما فقط نسبت به مؤمن ولایت تشریعی دارد. اثر این ولایت خروج از ظلمات به سوی نور است.

قرب به خداوند هم مادی است و هم معنوی. یعنی فرد هم باید اعمال عبادی را انجام دهد و هم به خداوند معرفت داشته باشد. این در مورد تمام قرب‌ها صادق است. مثلاً در مورد ماه رجب، قرب معنوی زمانی حاصل می‌شود که انسان این ماه را بشناسد. معرفت این ماه مساوی معرفت ولایت است. رجب «شهر الله» است. الله یعنی ظهور حق تعالی و ظهورش همان ولایت است.

قرب مادی هم با انجام اعمال و عبادات وارد شده در این ماه حاصل می‌شود. دعاهای توصیه شده در ماه‌های دیگر تا این اندازه عمیق نیست.

پس معرفت به تنهایی کافی نیست و باید آداب و اعمال عبادی هم انجام شود. کافی نیست که فرد درک کاملی از جایگاه ویژۀ رمضان داشته باشد. تا روزه نگیرد، از فیوضات آن بهره‌مند نمی‌شود. هر چقدر انسان از فواید غذا بداند و اهمیت آن در رشد و سلامت را بشناسد، تا وقتی غذا نخورد، خاصیت آن به بدنش نخواهد رسید. پس قرب مادی و معنوی باید در کنار هم باشد.

معرفت به رجب مثل این است که بدانیم باران می‌بارد و این باران چقدر حیات بخش، سیراب‌کننده و رشددهنده است. اما برای استفاده از این باران باید با انجام دعاها و اعمال این ماه خود را در معرض فیوضاتش قرار دهیم.

امام هم فقط نفوس را سیر باطنی نمی‌دهد و بلکه دنیا را هم در حاکمیت خود آباد می‌کند. برای این منظور باید نسبت به امام هم قرب معنوی پیدا کرد هم قرب مادی. قرب معنوی به امام، رشد فردی و وسعت وجودی است که با معرفت حاصل می‌شود. اما برای رسیدن به قرب مادی باید امام در دنیا حاکم شود. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که از هبوط آدم تا به امروز پر از ظلم و قتل و بی‌عدالتی بوده است. تا امروز که این تباهی به اوج خود رسیده و هزاران نفر با بمب‌های اتمی و خوشه‌ای یک‌جا قتل عام می‌شوند. برای سامان دادن به وضعیت دنیا، قرب مادی لازم است.

ولی به معنای سرپرست دنیا و آخرت!

طبق نظر علامه طباطبایی(رحمة‌الله‌علیه‌) ولایت عبارت است از یک نوع قرب و نزدیکی که موجب نوع خاصی از حق تصرف و مالکیت تدبیر می‌شود.[9] علامه امینی(رحمة‌الله‌علیه‌) در الغدیر بیست و هفت معنا را برای ولی برمی‌شمرد: «رب، عمو، پسر عمو، پسر، پسر خواهر، آزاد‌کننده، آزاد شده، عبد، مالک، تابع، منعم‌علیه، شریک، هم‌پیمان، صاحب، همسایه، میهمان، داماد، نزدیک، منعم، فقید، ولی، اولی به شیء، سید غیرمالک و غیرمعتق، محب، ناصر، متصرف در امر و متولی در کار.» اما خود ایشان به جد معتقد است تنها معنای ولی «اولی بشیء» است.[10] ملاصدرا هم همین دیدگاه را دارد. از نظر ایشان ولی کسی است که به تدبیر امور، از خود انسان سزاوارتر و شایسته‌تر است.[11]

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) هم در خطبۀ غدیر ابتدا از مردم پرسید که «چه کسی از شما برای سرپرستی شما سزاوارتر است؟» و مردم اعتراف کردند که رسول خدا سزاوارتر است. یعنی به ولایت او اذعان داشتند.

برعکس رسالت که در نهایت ختم می‌شود، ولایت طولی است و انقطاعی ندارد. از ولایت خدا و معصومین(علیهم‌السلام) آغاز می‌شود و به ولایت معلم، پدر، همسر و... می‌رسد.

اگر ولایت پدر و مادر نباشند و نوزاد را تدبیر نکنند، چه بلایی بر سر او می‌آید؟ نوزاد آنقدر در ادارۀ خود ناتوان است که بدون ولایت پدر و مادر، حیاتش به خطر می‌افتد. پس ولایت والدین، فقط به معنای محبت و دوست داشتن نیست؛ بلکه تدبیر و سرپرستی در این معنا گنجانده شده است. با اینکه این تدبیر در مرحلۀ جسم و ظاهر است.

والیان امر، معصومین و تالی‌تلو ایشان سرپرستی دنیا و آخرت را به عهده دارند. به هر اندازه از سرپرستی آن‌ها سرپیچی کنیم، از کمال دنیوی و اخروی باز می‌مانیم.

در هیچ برهه‌ای جز حکومت پنج سالۀ امیرالمؤمنین، ولی حکومت ظاهری نداشته است. در آن پنج سال هم سه جنگ به ایشان تحمیل شد و او تا لحظۀ شهادت مشغول مبارزه با فتنۀ خوارج بود. این نشان می‌دهد که مردم تن به سرپرستی او نداده بودند.

آیا شاهان ولی مردم بودند؟!

در تاریخ کهن ایران فقط برهه‌ای کوتاه در زمان هخامنشیان که زرتشت به عنوان دین رسمی اعلام شد، هم آبادی دنیا مقصود بود و هم آبادانی آخرت. اما این مسیر دچار انحراف شد. بعثت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) مصادف با سلسلۀ ساسانی در ایران بود و پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) به خسرو پرویز نامه نوشت. ولی این شاه ایرانی نامۀ ایشان را پاره کرد. یک سال پس از این ماجرا، پسرش یزدگرد، پدر و پانزده برادر خود را کشت و بر تخت سلطنت نشست. در زمان پادشاهی او اوضاع کشور آنقدر آشفته شد که خلیفۀ دوم، وقت را برای حمله به امپراتوری ایران مساعد دید.

تمدن اسلامی اهل سنت به فتوحات بیشتر از هر چیزی اهمیت می‌داد. سعی حاکمان اسلامی بر این بود تا مرزهای خود را تا حد امکان گسترش دهند. خلیفۀ دوم کشورگشایی را تا جایی ادامه داد که علاوه بر عربستان و عراق، شامات، گرجستان و ایران را هم به تصرف خود درآورد.

اسلام اهل سنت با فتوحات به ایران رسید. اما مردم ایران در سال‌های بعد مذهب شیعه را برگزیدند. قبل از صفویان هم در برهه‌هایی کوتاه دولت‌هایی بر سر کار آمدند که شیعه را مذهب رسمی معرفی کردند. ولی این موضوع در زمان صفویه با جدیت و گستردگی بیشتری انجام شد.

اما حتی شاهان شیعه، ولی مردم نبودند؛ به این معنا که سرپرستی دنیا و آخرت مردم با ایشان باشد. چون آنان هم درگیر کشورگشایی‌ و بازی قدرت بودند. حتی شاه عباس که شیعه‌ای متعصب بود، برای حفظ و تثبیت قدرت خود سه پسرش را کور کرد. در زمان قاجار و پهلوی که هیچ تدبیری حتی برای دنیای مردم هم انجام نمی‌شد. تاریخ آن دوران پر است از قراردادهای ننگین و استعماری و به حراج گذاشتن نفت و سرمایه‌های ملی و تحقیر کردن استعداد ایرانی. مردم به این باور رسیده بودند که نمی‌توانند تولید علم داشته باشند و سازندگی کنند. اگر هم در جایی آبادانی و تمدن دیده می‌شد کار مستشاران بیگانه بود.

در هیچ دوره‌ای به جز ولایت فقیه، ولایت به معنای تدبیر دنیا و آخرت بر کشور حاکم نبوده است. جهت انقلاب به این سمت است که عزت دنیوی و اخروی را به ایرانیان برگرداند و بار تحقیر تاریخی را از روی دوششان بردارد. اگر چه تحقق این مهم ممکن است سال‌ها طول بکشد ولی جهت تصمیمات ولی به این سمت است.

ولایت فقیه، ولایت شخص نیست. جریانی است آزادکننده از اسارت نفس و هوا و دنیای فانی. این جریان ریشه در باطن دارد و می‌خواهد با محبت و عشق، دنیا را هم مثل آخرت آباد کند. به همین دلیل این انقلاب زمینه‌ساز ظهور است. البته مشخص نیست که با این همه فتنه، دشمنی و کاستی کی به نتیجه می‌رسد. ولی آینده قطعاً امیدبخش است.

معیار بیشتر ما برای سنجش حکومت رسیدن به خوشی و رفاه دنیاست؛ اما ولی می‌خواهد با در دست گرفتن سرپرستی امور، سرنوشت جامعه را در جهت سعادت ابدی رقم بزند و در عین حال رفاه قابل قبولی برای همه فراهم کند. چقدر به سرپرستی او تن می‌دهیم؟

 


[1]- "أَنَا سائِلُكُمْ وَ آمِلُكُمْ"

[2]- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 56: "رَجَبٌ نَهَرٌ فِي اَلْجَنَّةِ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنَ اَللَّبَنِ وَ أَحْلَى مِنَ اَلْعَسَلِ مَنْ صَامَ يَوْماً مِنْ رَجَبٍ سَقَاهُ اَللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ ذَلِكَ اَلنَّهَرِ"؛ رجب نهری است در بهشت که سفیدتر از شیر و شیرین‌تر از عسل است و اگر کسی روزی از ماه رجب را روزه بگیرد، خداوند از آن نهر به او می‌نوشاند.

[3]- اقبال‌الاعمال، ج2، باب 8: "يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَا...غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنِي فَمَنْ دَعَانِي فِي هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِي هَدَيْتُهُ"

[4]- مجمع‌البحرین، ج1، ص455؛ مفردات الفاظ القرآن، ص885.

[5]- منتهی الارب، ذیل ولی.

[6]- التعریفات جرجانی، ص112.

[7]- مفردات الفاظ القرآن، ص885.

[8]- سورۀ بقره، آیۀ 257.

[9]- المیزان، ج 6، ص 12.

[10]- الغدیر، ج1، ص 368.

[11]- تفسیر القرآن الکریم، ج 4، ص 226.

 



نظرات کاربران

//