عرضۀ ولایت در هستی

عرضۀ ولایت در هستی

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 54، 19 محرم 1445) به تبیین موضوع «عرضۀ ولایت در هستی» می‌پردازیم.

دانستیم ذات حق ناشناخته است و طلوع می‌کند و محل طلوع ذات الهی در تجلی اسماء و صفات، همان نور ولایت علوی در تجلی انبیا و اولیاست. پس نور ولایت ماسوی‌الله و حادث است؛ اما از ازل تا ابد در جریان است و این جریان مساوی است با تمام مراتب خلقت اعم از آفاق‌ و انفس.

اما ماسوای این نور الهی، از نظر تکوینی در دو تجلی ظاهر و باطن، مُلک و ملکوت تعین و تشخص می‌گیرد:

  • یکی از این جلوه‌ها مراتب شعاعی و همان شیعیان‌اند؛ يعنی آدم و هابیلیان، نوح و سواران بر کشتی تا دیگر انبیا، امم و تابعین ایشان بودند تا به محمد(صلیالله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) رسید و ایشان به ‌عنوان شعاعی از آن شعاع اصلی، خودش، خود را در آن شعاع تعین داد. مثل خورشید که تمام مراتب شعاعش را با نور اصلی تعین می‌دهد. اولین تشعشع این شعلۀ حقیقی در تعین و تجسد عالم ماده، اهل‌بیتش؛ "فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها" بودند و به دنبال ایشان شیعیانی که با شعاع نور علی(علیه‌السلام) حرکت کردند.
  • جلوۀ دیگر آن اممی شدند که مقابل انبیا ایستادند. در مثال خورشید، این‌ها شعاعی شدند که در پنجره و اتاق و... قرار گرفتند و حدود را پذیرفتند و حجاب این نور شدند؛ مانند قابیل و قابیلیان تا سقیفه، بنی‏امیه، بنی‌مروان و بنیالعباس و سلطنت‌های مختلف شیعی و سنی.

فرق نور با منیر و حد چیست؟ نور، مستقیم وصل به خورشید است و از او جدا نیست؛ اما منیر آن است که از نور، روشنایی را می‌گیرد. آنکه در اتاق می‌تابد منیر نیست؛ چراکه از شیشه و درودیوار عبور می‌کند و حدی می‌شود که رنگ آن نور را گرفته است.

ولایت نوری است که از نظر تکوینی بر همۀ هستی عرضه شده است که اگر نمی‌شد موجودات اصلاً وجود را نمی‌گرفتند؛ اما در این سریان، شیعیان ممتحن القلب کسانی هستند که اگر هم به قالبی برخورده باشند، قلبشان آن قالب را نپذیرفته است. چنان‌که وقتی نصارای نجران خواستند با حضرت رسول اکرم(صلیالله‌علیه‌و‌آله‌) مباهله کنند، پیامبر(صلیالله‌علیه‌و‌آله‌) نفس خود را تحت عنوان تعین و تشخص علی‌بن‌ابیطالب(علیه‌السلام) در میدان مباهله حاضر کرد، یعنی اصلاً هیچ قالبی به نام شخص محمد نپذیرفته بود که بخواهد خود را معرفی کند، بلکه تمام وجود و نفسش علی(علیه‌السلام) بود. نفسی که در روز غدیر به عنوان مولا معرفی شد.

در حدیثی از امام صادق(علیه‌السلام) خطاب به مفضّل دربارۀ این دو جلوه آمده:

"إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی تَوَحَّدَ بِمُلْکِهِ فَعَرَّفَ عِبَادَهُ نَفْسَهُ ثُمَ فَوَّضَ إِلَیْهِمْ أَمْرَهُ وَ أَبَاحَ لَهُمْ جَنَّتَهُ فَمَنْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قَلْبَهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ عَرَّفَهُ وَلَایَتَنَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَطْمِسَ عَلَی قَلْبِهِ أَمْسَکَ عَنْهُ مَعْرِفَتَنَا ثُمَّ قَالَ یَا مُفَضَّلُ وَ اللَّهِ مَا اسْتَوْجَبَ آدَمُ (علیه السلام) أَنْ یَخْلُقَهُ اللَّهُ بِیَدِهِ وَ یَنْفُخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ إِلَّا بِوَلَایَهْ عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ مَا کَلَّمَ اللهُ مُوسی تَکْلِیماً إِلَّا بِوَلَایَهْ عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ لَا أَقَامَ اللَّهُ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ (علیه السلام) آیَهً لِلْعَالَمِینَ إِلَّا بِالْخُضُوعِ لِعَلِیٍّ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ أَجْمَلُ الْأَمْرِ مَا اسْتَأْهَلَ خَلْقٌ مِنَ اللَّهِ النَّظَرَ إِلَیْهِ إِلَّا بِالْعُبُودِیَّهْ لَنَا."[1]

خداوند تبارک‌وتعالی در فرمانروایی یکتاست و خواست که خود را به بندگان بشناساند؛ پس امر خود را به آنها واگذار کرد و بهشت را برایشان ارزانی داشت؛ هرکه را بخواهد از جنّ و انس دل پاک می‌دهد و او را آشنا به ولایت ما می‌نماید؛ و هرکه را بخواهد کوردل نماید، معرفت ما را از او جلوگیری می‌کند. ای مفضّل! به خدا قسم آدم شایستۀ آفریده شدن به دست خدا و دمیدن روح خویش در او نشد؛ مگر به ‌واسطۀ ولایت علی(علیه‌السلام)؛ خدا با موسی سخن نگفت مگر به ولایت علی(علیه‌السلام)؛ عیسی‌بن‌مریم را آیت برای جهانیان قرار نداد مگر به ‌واسطۀ خضوع نسبت به علی(علیه‌السلام). بالاتر بگویم، احدی از جانب خدا اهلیّت برای نظر کردن به خدا پیدا نکرد، مگر به‌ واسطۀ بندگی و عبودیت برای ما.

"تَوَحَّدَ بِمُلْکِهِ" یعنی خورشید (ذات اقدس الهی) یکی است و هرقدر هم شعاع داشته باشد، شعاع‌هایش ظهور همان خورشید هستند؛ اما خورشید خودِ خودش را هرگز نمیتواند نشان بدهد، زیرا سبحات جلالش کلِّ کرۀ زمین را مضمحل میکند؛ لذا نور خود و شعاعش را نشان میدهد؛ یعنی گرما و روشنایی‌اش را با شعاعش می‏فرستد. شعاع درعین‌حال که نور و روشنایی خورشید را می‌دهد، ماسوای اوست؛ شعاع خورشید نیست، آینۀ نور و حرارت و گرمای اوست. درست مانند حضرات معصومین(علیهم‌السلام) که آینۀ کامل حق‌تعالی هستند.

"و اباح لهم جنته" یعنی تمام وجود این‏ها سرشار از مظهریت، تخلق، تحقق اسمای الهی شده است. منظور از جنت در این روایت، جنتی است که خداوند مخصوص انسان آفریده است؛ یعنی جنت اسماء. جنت اسماء آرامشی است که فرد غیر حسود نسبت به فرد حسود، در قلبش احساس می‌کند. آن‌هایی که راحت میبخشند، صبورند، کینه ندارند و...، نسبت به افرادی که در رنج و کینه و بخل هستند، در آرامش اسمایی هستند. يکی در همین دنیا به‌واسطۀ ظهور اسمای الهی در وجودش، در بهشت زندگی می‌کند و دیگری در جهنم.

جنت اسماء همان حقیقتی است که ما در وجود و نفسمان، معلَم به آن شدیم و تمام اسما اعم از جمال و جلال را تعلیم دیدیم. وجود انسان با ظهور دادن تمامی این اسما، در بهشت و آرامش قرار می‌گیرد؛ حتی در ظهور اسمای جلال هم آرامش درونی همراه است. برای همین گاهی جنگیدن، دفاع از حق و حتی کشتن برای فرد عین جنت می‌شود مانند آنچه در تاریخ شاهدش بودیم؛ کشتن عمروبن‌عبدود برای علی(علیه‌السلام) برابر با عبادت ثقلین بود. می‌کُشد آرامش دارد. می‌بخشد آرامش دارد. داد می‏زند آرامش دارد. چشم می‌بندد آرامش دارد. نه از روی بغض شخصی کسی را می‌زند، نه از روی منفعت شخصی کسی را می‌بخشد؛ و این یعنی جنت اسماء.

"فَمَنْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قَلْبَهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ عَرَّفَهُ وَلَایَتَنَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَطْمِسَ عَلَی قَلْبِهِ أَمْسَکَ عَنْهُ مَعْرِفَتَنَا"

اینجا دو جلوه از هم جدا می‌شوند: از میان جن و انس، کسانی که خدا اراده کرده[2] تا قلبشان (نه ذهن و نه باورشان) را تطهیر کند، ولایت را در قلبشان قرار می‌دهد و ولایت را به آن‌ها می‌شناساند؛ اما دسته دوم از میان جن و انس کسانی هستند که خدا اراده کرده که قلبشان را آلوده کند، لذا در قلبشان معرفت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را امساک می‌کند.

نور ولایت قبل از خلقت وجود داشته و این نور، خلقت را رقم زده است؛ چون قبل از آن چیزی نبوده " لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا "[3] ولایت امری جامع در پذیرش جمال و جلال است. ولایتمدار کسی نیست که در جمال الهی حمد گوید و در جلالش ناراضی باشد، بلکه کسی است که به آنچه خدا راضی است، راضی باشد و وظیفه‌اش را در عبودیت چه در جمال و چه در جلال پیدا ‌کند و به آن عمل نماید.

فرشتگان مظهر تام جمال الهی بودند؛ اما نتوانستند حامل ولایت شوند؛ زیرا اصلاً نمی‌توانستند مظهر جلال بشوند مضمحل می‌شدند. پس این امانت به انسان عرضه شد و او پذیرفت.

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل می‌کند که به علی(علیه‌السلام) فرمود:

"يا علي إن الله عزوجل عرض مودتنا أهل البيت على السماوات والارض فأول من اجاب منها السماء السابعة فزينها بالعرش والكرسي ثم السماء الرابعة فزينها بالبيت المعمور ثم السماء الدنيا فزينها بالنجوم، ثم أرض الحجاز فشرفها بالبيت الحرام، ثم أرض الشام فزينها ببيت المقدس، ثم أرض طيبة فشرفها بقبري، ثم أرض كوفان فشرفها بقبرك يا علي، فقال له: يارسول الله أقبري بكوفان العراق؟ فقال: نعم يا علي تقبر بظاهرها قتلا بين الغريين والذكوات البيض، يقتلك شقي هذه الامة عبدالرحمان بن ملجم، فو الذي بعثني بالحق نبيا ما عاقر ناقة صالح عند الله بأعظم عقابا منه، يا علي ينصرك من العراق مائة ألف سیف"[4]

ای علی، خداوند عزوجل اولین چیزی که به آسمان‌ها و زمین عرضه داشت، مودت و ولایت ما اهل‌بیت بود. اولین تعین و تشخصی که پذیرفت تا این ولایت را (در جلوۀ جمال و جلال) حمل کند، آسمان هفتم بود که در جایگاه و منزلتی به نام عرش و کرسی زینت گرفت. منزلت دوم، آسمان چهارم بود که آن را به بیت‌المعمور مزین کرد. (این‌ها همه جایگاه معنوی است که در وجود ما هم هست. چون ما به‌ عنوان نفس جزئیه، علی‌الاتصال جامع مراتب خلقت را از نفس کلیه دریافت می‌کنیم.) بعد آسمان دنیا که با ستارگان تزیینش کرد. بعد از آن، زمین حجاز ولایت را قبول کرد و مشرف شد به ‌بیت‌الحرام. سپس زمین شام آن را قبول کرد و به بیت‌المُقدس مشرف شد. سپس زمین طیبی که آن را شرافت داد با قبر من که مدینه باشد و سپس زمین کوفه که آن را به قبر تو ای علی(علیه‌السلام) شرافت بخشید.

در سال دهم هجری، خداوند غدیر را به آسمان و زمین عرضه داشتند؛ اما حقیقت آن است که غدیر تجلی حضرت حق‌تعالی است و در خلقت رخ داده است. غدیر امری معنوی است که تعینش در روز هجده ذی‌الحجه اتفاق افتاده است.

درواقع همۀ هستی تعین خود را با عرضۀ ولایت در مظاهر جلال و جمال گرفتند؛ چنانکه در روایتی از امام رضا(علیه‌السلام) آمده است:

"فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ عَرَضَ اللَّهُ الْوَلَايَةَ عَلَى أَهْلِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ فَسَبَقَ إِلَيْهَا أَهْلُ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ فَزَيَّنَ بِهَا الْعَرْشَ ثُمَّ سَبَقَ إِلَيْهَا أَهْلُ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فَزَيَّنَهَا بِالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ ثُمَّ سَبَقَ إِلَيْهَا أَهْلُ السَّمَاءِ الدُّنْيَا فَزَيَّنَهَا بِالْكَوَاكِبِ ثُمَّ عَرَضَهَا عَلَى الْأَرَضِينَ فَسَبَقَتْ مَكَّةُ فَزَيَّنَهَا بِالْكَعْبَةِ ثُمَّ سَبَقَتْ إِلَيْهَا الْمَدِينَةُ فَزَيَّنَهَا بِالْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ثُمَّ سَبَقَتْ إِلَيْهَا الْكُوفَةُ فَزَيَّنَهَا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ عَرَضَهَا عَلَى الْجِبَالِ فَأَوَّلُ جَبَلٍ أَقَرَّ بِذَلِكَ ثَلَاثَةُ أَجْبُلٍ الْعَقِيقُ وَ جَبَلُ الْفَيْرُوزَجِ وَ جَبَلُ الْيَاقُوتِ فَصَارَتْ هَذِهِ الْجِبَالُ جِبَالَهُنَّ وَ أَفْضَلَ الْجَوَاهِرِ ثُمَّ سَبَقَتْ إِلَيْهَا جِبَالٌ أُخَرُ فَصَارَتْ مَعَادِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ َ"[5]

در روز غدیر خداوند ولایت را بر اهل آسمان‌های هفتگانه عرضه داشت. پس اهالى آسمان هفتم از همه پيشى گرفتند به همین جهت آن آسمان را به عرش آراست. سپس اهل آسمان چهارم. آن را آراست با بیت‌المعمور بعد اهل آسمان دنيا، آن را آراست به‌ وسیلۀ ستارگان سپس عرضه داشت بر زمين‏ها مكه از همه سبقت گرفت. مكه را به ‌وسیلۀ كعبه آراست، بعد مدينه سبقت گرفت آن را آراست به ‌وسیلۀ محمد مصطفى(صلّى‌اللَّه‌عليه‌و‌آله) بعد كوفه آنجا را به ‌وسیلۀ اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) زينت بخشيد و بر کوه‌ها عرضه داشت جلوتر از همه سه كوه پيشى گرفتند و اولین کوهی که این ولایت را قبول کرد، عقيق، دوم فیروزه و سوم یاقوت بود. این سه کوه را افضل کوه‌ها و جواهرات قرار داد (که بهترین خواص توحیدی و ولایی در آن‌هاست.) و بعد کوه‌های ديگر پذيرفتند كه معدن طلا و نقره شدند.

"وَ مَا لَمْ يُقِرَّ بِذَلِكَ وَ لَمْ يَقْبَلْ صَارَتْ لَا تُنْبِتُ شَيْئاً وَ عُرِضَتْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ عَلَى الْمِيَاهِ فَمَا قَبِلَ مِنْهَا صَارَ عَذْباً وَ مَا أَنْكَرَ صَارَ مِلْحاً أُجَاجاً وَ عَرَضَهَا فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ عَلَى النَّبَاتِ فَمَا قَبِلَهُ صَارَ حُلْواً طَيِّباً وَ مَا لَمْ يَقْبَلْ صَارَ مُرّاً ثُمَّ عَرَضَهَا فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ عَلَى الطَّيْرِ فَمَا قَبِلَهَا صَارَ فَصِيحاً مُصَوِّتاً وَ مَا أَنْكَرَهَا صَارَ أَحَرَّ أَلْكَنَ"

و هر چه اقرار نياورد و نپذيرفت در او چيزى نروئيد. سپس خداوند در روز غدیر، ولایت را بر آب‌ها عرضه داشت. هر آبی که قبول کرد، آب گوارایی شد. هرکدام که قبول نکرد، شور و تيز و تند شد. خداوند ولایت را در روز غدیر بر گياهان عرضه داشت هر چه قبول كرد شيرين و خوب شد و هر چه نپذيرفت تلخ شد. سپس عرضه داشت در آن روز ولايت را بر پرندگان هرکدام قبول كردند فصيح و خوش‌صدا شدند و هرکدام انكار كردند گنگ و لال شدند.

"وَ مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي قَبُولِهِمْ وَلَاءَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ كَمَثَلِ الْمَلَائِكَةِ فِي سُجُودِهِمْ لآِدَمَ وَ مَثَلُ مَنْ أَبَى وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ مَثَلُ إِبْلِيس فِي رَفْضِهِ السُّجُودَ لآِدَمَ"

مَثل مؤمنینی که ولایت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در روز غدیر در جانشان نشست، مانند فرشتگانی است که بر آدم سجده کردند و مثال کسانی که از پذیرش ولایت سرپیچی کردند مانند مثال شيطان است.

خداوند در عرضۀ ولایت به هستی، هم جمال را به جلال عرضه می‌کند و هم جلال را به جمال، یعنی همۀ اسماء را به همگان عرضه می‌کند زیرا همۀ موجودات استعداد هر دو را دارند،

"انَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا..."[6]

ما بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌های عالم (و قوای عالی و دانی ممکنات) عرض امانت کردیم (و به آن‌ها نور معرفت و طاعت و عشق و محبت کامل حق یا بار تکلیف یا نماز و طهارت یا مقام ولایت را ارائه دادیم) همه از تحمّل آن امتناع ورزیده و اندیشه کردند.

شیطان جلال را در بعد ولایت دید و نتوانست آن را بپذیرد. در واقع طین رتبه جلالی آدم بود و شیطان با دیدن این رتبه از سجده بر آدم سر باز زد. فرشتگان هم چون مظهر جمال محض بودند، با دیدن بعد جلالی انسان گفتند که او در زمین فساد و خونریزی می‌کند و بر بعد جمالی او سجده کردند.

پس مسئلۀ عرضۀ ولایت در هستی برای همۀ موجودات اتفاق افتاده است و برای انسان‌ها در روز غدیر تعین پیدا کرده است. هر موجودی و هر اسمی در هستی، به اقتضای دولت خود، خواهان تعین شد، خدا هم بر اساس آن اسم، تعینشان داد. خداوند خدایی و ولایت خود را بر همۀ موجودات عرضه کرد. عده‌ای پذیرفتند و عده‌ای سرباز زدند. لذا آنچه ما از تلخی‌ها، زشتی‌ها می‌بینیم چه در گیاهان، چه در آب‌وهوا و... به شرطی که انسان در آن دخالت نداشته باشد؛ به علت قبول نکردن ولایت است.

همۀ انسان‌ها نه‌تنها در تکوین‌، بلکه به‌صورت تشریعی‌ هم امانت ولایت را قبول کردند؛ برای همین همۀ انسان‌ها فطرتاً عاشق کمال هستند. کمال نه جمال است و نه جلال. کمال رشد و تربیت است. آن است که خودمان را بالا ببريم. اینجاست که می‌گوییم اگر ولایت را درست بفهمیم، هیچ سؤالی در هستی و در تضادها برایمان ایجاد نمی‌شود. می‌فهمیم همه‌چیز بر اساس عدل، عشق و محبت الهی است و همه‌چیز سر جایش است.

آنچه لطیف است و ترکیب ندارد و بسیط است جمالی است مانند هوا در عالم ماده. اگر هوا نباشد، ما می‌میریم. چون آثار وجودی‌اش بیشتر است؛ اما خاک غلیظ و جلالی است. لذا نیاز به باران و آفتاب و... دارد و باز هزاران میکروب و کرم و جانور دارد. جلال یعنی آن چیزی که در مرتبۀ ترکیبی، غلیظ و کثیف است. برای رسیدن به کمال، باید از این جلال بگذریم. به عنوان مثال کوهی که سنگ عقیق می‌دهد، حرکت می‌کند و در سیر خودش در رابطه با ولایت، مسیری سخت و طولانی را طی می‌کند و حجاب‌ها و پیرایه‌ها را کنار می‌زند؛ زیرا خودش این روند را پذیرفته و قبول کرده جمال را ظهور دهد، لذا می‌داند که با عبور از جلال باید ولایت حق را ظهور دهد و از جلال ظهور دادن مستلزم این است که همۀ سختی‌ها را بپذیرد و مسیرش را طی کند.

 

 

 


[1]- تفسیر اهل بیت(علیهم‌السلام)، ج ۹، ص ۵۲۲؛  الإختصاص، ص ۲۵۰.

[2]- اراده از اسماء فعلی الهی‌ است و اسماء فعلی قابل‌تغییر هستند.

[3]- سورۀ انسان، آيۀ 1. چیزی ذکرکردنی نبود.

[4]- بحارالأنوار، ج 27،  ص 281.

[5]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج‏27، ص: 262.

[6]- سورۀ احزاب، آيۀ 72.

 



نظرات کاربران

//