شوق دیدار

 

شوق دیدار

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 72، 13 صفر 1445) به تبیین موضوع «شوق دیدار» می‌پردازیم.

حضرت علی(علیه‌السلام) سه نوع انسان را در سیر صعود[1] به کمیل معرفی کردند: عالم ربانی، متعلّم (آموزنده) در راه نجات و انسان‌های سرگردان.[2] سپس خصوصیات هر کدام را بیان فرمودند.

عالم ربانی[3]، همان شیعۀ شعاعی‌ است که مجرا و مظهر ولی شده، متعلّم نیز شیعۀ مشایعتی‌ست که با تبعیتش در مسیر نجات است. اما عده‌ای که قلبشان به هر بادی تکان می‌خورد، یا بصیرت ندارند یا عشق را در لذات مادی جستجو می‌کنند و از عالم غیب بریده‌ و سرگردان هستند.

سه گروه نیز شایستگی دریافت علم ربانی را ندارند و با وجود آن‌ها، علم با حاملش می‌میرد؛ یعنی آنچه خدا خواسته پیاده نمی‌شود و راه عالم انسانی بسته می‌شود.

سپس فرمودند:

"اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ و رواة كتابه، وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ هم الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ قَدْراً. بِهِمْ يَحْفَظُ اللَّهُ حُجَجَهُ حَتَّى يُودِعُه نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ. هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِايق الإيمان، فبَاشَرُوا رَوْحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَ منهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أُستأنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى.

يا كميل أُولَئِكَ أمناء الله في خلقه و خُلَفَاءُه فِي أَرْضِهِ و سراجه في بلاده وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ. واشَوْقاه إِلَى رُؤْيَتِهِمْ..."[4].

«پرودگارا، آری. زمین هیچ‌گاه از حجت الهی و قیام‌کننده به حق الله خالی نمی‌شود. این حجت یا ظاهر و شناخته شده یا ترسانِ ناپیداست، برای اینکه حجت الهی و بیّنات و راویان کتاب او باطل نشوند. و اینان کجایند؟ ایشان در کمیت و تعداد اقل هستند اما قدر و منزلتشان عظیم و بزرگ است.

خداوند با ایشان حجت‌هایش را حفظ می‌کند و نظرات (نگاه و بینش، سبک خُلق و اندیشه) حجج الهی را به ودیعه گذاشته و در قلوب شبیه آن‌ها می‌‌کارد. اولین صفت این شیعیان شعاعی آن است که علم به آن‌ها با حقایق ایمان هجوم آورده و مباشرتشان با روح یقین است. آن چیزی را که برای افراد راحت‌طلب دشوار است، آسان کرده‌اند. و به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند، انس می‌گیرند. با بدن‌هایشان با دنیا مصاحبت دارند در حالی که ارواحشان به ملکوت اعلی معلّق و وابسته است.

ای کمیل! اینان امینان خدا در خلق، جانشینان او در زمین، چراغ روشن او در شهرها و فراخوانندگان به سوی دین او هستند. به شدت مشتاقم آن‌ها را ببینم.»

حضرت علی(علیه‌السلام) در ادامه با خدا سخن می‌گوید: آری پروردگارا! سنت تو تمام کردن حجت است؛ حجتی که ظاهر مشهور یا ترسان مخفی است. اما زمین از این حجت الهی تا زمانی‌که زمینه برای عالم ربانی و متعلّم شدن وجود دارد خالی نمی‌‌شود تا عذری برای مردم باقی نماند.

سپس حضرت به دنبال شیعیان شعاعی گشته و از خدا می‌پرسد: اینان کجایند؟ کسانی‌که از نظر تعداد و کمیت اقلیت‌اند[5]، اما از نظر قدر و منزلت ارزششان بسیار بالاست، تا آنجا که حجت‌های خدا با این علمای ربانی (شیعیان شعاعی) حفظ شده و بینش و نگرششان در قلوب شبیه آن‌ها کاشته می‌شود.

پس حجج الهی با کسانی‌که حجت‌های خدا را حفظ می‌کنند متفاوتند. حجج الهی، ائمه معصومین(علیهم‌السلام) هستند که توسط شعاع‌ نورانی خودشان یعنی علمای ربانی حفظ می‌شوند و نگاه توحیدی‌شان با آنان نشر پیدا می‌کند.

اولین صفت این شیعیان شعاعی آن است که علم به آن‌ها با حقایق ایمان هجوم می‌آورد؛ یعنی آنچنان ظرف وجودی‌شان از علم پر است که هرگز از آن خالی نشده و با این علمِ در جریان، به حقیقت ایمان می‌رسند.

دومین ویژگی‌شان، مباشرت با روح یقین است؛ آنچنان روحشان بی‌واسطه با یقین آمیخته شده که هیچ شک و تردیدی در وجود ندارند و دچار ضعف ایمان و یقین نمی‌شوند.

سومین خصوصیت‌شان، آسان گرفتن اموری‌ است که برای رفاه‌زدگان و افراد با روحیۀ راحت‌طلبی، سخت و دشوار است. بسیاری از شیعیان مشایعتی، به دلیل روحیۀ راحت‌طلبی‌ نمی‌توانند در زمرۀ شیعیان شعاعی قرار بگیرند و سبک زندگی‌شان مطابق میل و هوای نفسشان است. با اینکه در فعل، عمل، صفات و اعتقاد شیعه هستند اما طبق خواست دلشان هم عمل می‌کنند و در مقابله و جهاد با نفس، ضعیف هستند.

اعمال به ظاهر کوچک و ریزی که در باطن بزرگ و مهم هستند. مثل حضور در نماز، رعایت کردن حجاب و حفظ حیا در ارتباط با نامحرم، سبک زندگی در خواب شبانه، سحرخیز بودن و... که برای مشایعتی‌ها سخت و سنگین است، برای شیعیان شعاعی سهل و آسان است. آنان دائم در جهادند و عادت به راحتی ندارند، زیرا در ورای هر چیز جریان ولایت را می‌بینند و همۀ امور با ولایت برایشان آسان است.

اما شیعۀ مشایعتی همواره به دنبال شرایطِ آماده است و به بهانۀ آماده نبودن شرایط، طبق هوای نفس و خواست دلش عمل می‌کند. در بلاها و امتحانات زود خسته می‌شود و صبر کردن برایش سخت و دشوار است. از انفاق و بخشش‌های پر هزینه می‌ترسد و اگر چیزی را ببخشد به سختی و با منّت و توقع است. همواره به دنبال انجام کارهای آسانِ پرسود است و برای نتیجه گرفتن از عمل، عجله دارد. در تکالیف شرعی انعطاف کمی دارد و در برابر اوامر الهی تسلیم محض نیست.

چهارمین ویژگی، انس گرفتن با چیزی ‌است که جاهل از آن وحشت دارد. جاهل از مرگ هراسان است اما عالم ربانی با مرگ آنچنان انسی دارد که هر چه بر سنّش افزوده ‌شود، تلاشش برای مجاهده و شوقش برای رفتن و شهادت بیشتر است.

او با عالم ولایت، معرفت، ملائکه و عوالم غیبی انس دارد و در همه چیز به خدا توکل می‌کند، امورش را به حق تفویض کرده و از او رضایت دارد. اما جاهل به اسباب و علل چشم دوخته و از اینکه خود نقشی در پیشبرد اهداف و سرنوشتش نداشته باشد می‌ترسد. در مشکلات و موانع دست غیب را بسته می‌داند و به عقل و اندیشه و تدبیر خود متکی است.

شیعۀ شعاعی در فتنه‌ها نمی‌ترسد و با یقین به ولایت حرکت می‌کند. در عصر غیبت گوشش به دهان ولیّ فقیه است و وحشت، ملاحظه، حساب و کتاب و چرتکه ندارد. سرنوشت خود را به ولیّ خدا سپرده و چنان توکل و انسی به غیب دارد که اگر همه چیزش در راه خدا از دست رود، باز هم ندای "مارأیت الا جمیلا" سر می‌دهد.

او انس با وحدت دارد و در دفاع از حق و زنده نگه داشتن دین خدا، پر تلاش است. در این راه از تنهایی، سرزنش، از دست دادن آبرو، جان و مال و منافع شخصی‌اش نمی‌ترسد و حتی از حق مسلم خود می‌گذرد تا دینش را حفظ کند و پرچم حق برافراشته شود. به نیازمندان انفاق می‌کند و از نبود امکانات هراسی ندارد.

در حالی ‌که جاهلان از تنهایی‌ها، بی‌احترامی‌ها و از دست‌ دادن‌ها وحشت دارند و در راه حق استقامتی نمی‌کنند. ولیّ فقیه را دوست دارند اما در شرایط بحرانی از او دفاع نمی‌کنند و به مال و جان و منافع خود چسبیده‌اند.

شیعۀ شعاعی در سبک زندگی توحیدی، اهل معرفت و عبودیت است و بدون تحقیق و کسب معارف روزش را به شب نمی‌رساند، اما جاهل، با دنیا مأنوس و درگیر زندگی روزمره است. همواره نگران جا ماندن از تنوعات عالم دنیا و مجاز است و در راه رسیدن به آن تلاش می‌کند.

عالم ربانی، بدنش با دنیا مصاحبت دارد در حالی که روحش معلق و وابسته به ملکوت اعلی است. شعاع نورانی وجود است که ادب تمام عوالم وجود حتی بدن را رعایت کرده و در همه چیز عدالت دارد. تمام وظایفِ متناسب با بدنش را بدون افراط و تفریط در ظاهر و باطن رعایت می‌کند و به انجام واجبات و مستحبات و ترک حرام‌ها و مکروهات اهتمام دارد.

عالِمی که جایگاه خود را در نظام هستی یافته و می‌داند از کجا آمده، در کجاست و به کجا می‌رود، تمام عوالم وجود را می‌شناسد و هیچ‌کدام را نادیده نمی‌گیرد، حتی بدن مادی که نازل‌ترین بعد وجود است. اما قلب و روحش هیچگاه به ماده و ترکیبات آن توجهی ندارد و در ملکوت اعلی سیر می‌کند.

او می‌داند همواره فاعلیت خدا حاکم است و به او فقط در افعالش اذن و اختیار برای انتخاب داده شده. پس تمام اعمال و افعالش را با بینش توحیدی، مطابق شریعت انجام می‌دهد و خود را شعاع و ظهور حق می‌بیند که استقلالی از خود ندارد. سرّ افعال را در زدودن حجاب‌ها و حدود یافته و آن‌ها را ابزاری می‌داند که او را از آلودگی‌ها پاک می‌کنند و از عالَم مشایعت به عالم شعاع نورانی می‌رسانند.

عمل با فعل متفاوت است. عمل انسان همان طلب، خواست، میل و رغبت او در قلب (نفس) است که ولایت انسان کامل و اسماء الهی در کنار این طلب حضور دارند و مطابق با آن، زمینۀ رشد و تکامل را برای طلب‌کننده آماده می‌کنند.

اگر قلب، طالب دنیا و عوالم فانی باشد، مسیر رسیدن به دنیا برایش هموار می‌شود و ولایت او را به مطلوبش می‌رساند و در فعل نیز به گناه و حرام مشغول می‌شود. اما اگر طلبش وجود، عوالم برتر و دوری از حرام باشد، از دنیا لذت نمی‌برد و به دنبال فهم آیات قرآن، روایات و مسائل عقلانی است و این طلب، عمل و فعل نفسش می‌شود.

در حالی که وظیفۀ انسان در دنیا فقط یافتن طلب وجود و اشتداد آن است که جز با معرفت حاصل نمی‌شود. معرفت نیز طلبی است که خواست انسان را به او می‌شناساند.

پس عمل نفس و قلب ما همان طلب ماست و فعل ما وظایفی است که خدا با شریعت در دنیا برایمان تعیین کرده و با انجام آن‌ها، رسیدن به طلب قلبمان هموارتر می‌شود. در این مسیر، حق در کنار طلب ما حضور دارد و موانع راه را با نور ولایتش آشکار می‌کند تا با شکستن حدود و حجاب‌ها به تدریج به مطلوب جانمان نزدیک‌تر ‌شویم.[6]

سپس امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، شیعیان شعاعی را امینان خدا در خلق، جانشینان او در زمین، چراغ روشن در شهرها و فراخوانندگان به سوی دین خدا معرفی می‌کند و می‌فرماید به شدت مشتاق دیدار آن‌ها هستم. همانطور که خدا به دیدار انسان کامل (آیینه و مظهر حق) شوق و رغبت دارد، حضرات معصومین(علیهم‌السلام) نیز مشتاق دیدار شیعیان شعاعی و علمای ربانی هستند که شعاع ولایت، بقادهنده و ظهور دهندۀ حقیقت اهل‌بیت‌اند.

 


[1]- در سیر نزول، فطرت همۀ انسان‌ها یکی‌ست و با ظهور اسماء، نوع و جنسی وجود ندارد، اما در سیر صعود، انسان قدرت انتخاب دارد و نوعی می‌شود که اجناس گوناگون دارد. مثلاً اگر به رتبۀ حیوانیت قانع شود، با اینکه نوعیت انسانی دارد بر اساس ملکاتش جنس حیوانیت با تعین‌های مختلف می‌گیرد.

[2]- "النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ."

[3]- ربوبیت در عالِم ربانی هم به الله برمی‌گردد و او هیچ استقلالی ندارد.

[4]- مكاتيب الأئمة )عليهم السلام(، ج‏2، ص 128: (همان حکمت 147نهج‌البلاغه با اندکی اختلاف).

[5]- شیعیان شعاعی مانور کمی دارند و در زیر فشار امواج و کف‌ها هستند.

[6]- طلب، حقیقتی جامع ا‌ست که ظهورش به تدریج است و متناسب با آن اسماء درونمان جلوه می‌کند.

 



نظرات کاربران

//