شناخت شیعیان شعاعی

شناخت شیعیان شعاعی

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 67، 5 صفر 1445) به تبیین موضوع «شناخت شیعیان شعاعی» می‌پردازیم.

برای شناخت شیعیان شعاعی، ابتدا جایگاه امام را در نورانیت و تجلی ولایت حق بررسی کردیم. دانستیم لقاء الهی همان رؤیت نور ولایت امام با چشم قلب است.

ولایت، اول ظهور بی‌واسطه از حق‌تعالی و مُظهر و مَظهر حق است که همواره سریان و جریان دارد؛ یعنی در اسماء و صفات تجلی کرده و تمام مراتب وجود از آن نشأت می‌گیرند.

این ولایت از آدم تا خاتم به عنوان ولایت علی‌بن‌ابیطالب(علیه‌السلام) در بطن انبیاء حضور داشت. جلوۀ ناسوتی ولایت نیز، همان امامت، وصایت و خلافت ایشان است. این وصایت در انبیاء نیز استمرار و تداوم شریعت نبی قبلی بوده و هر کدام از انبیاء دوازده وصی داشتند.

حضرات معصومین(علیهم‌السلام) ظل ولایت کلیۀ الهی‌اند که تمام هستی و انسان‌ها از نور وجودشان تعیّن گرفته‌اند. بعد از نبی خاتم، ولایت در جلوۀ امامت دوازده امام در حیات زمینی ظهور کرد، اما به دلیل عدم معرفت مردم به ولایت، حتی امامت ایشان نیز در نظام زمینی تحقق پیدا نکرد. فقط حکومت و امامت حضرت علی(علیه‌السلام) چهار سال تداوم داشت که به دلیل جنگ‌های متعدد با مارقین و ناکثین و قاسطین باز هم نتوانست پیرایه‌های دین خلفا را بزداید و شریعت نبوی را ظهور دهد.

در دوران امام حسن(علیه‌السلام) هم به ایشان خیانت کردند و امام حسین(علیه‌السلام) را نیز به شهادت رساندند. فرزندان ایشان هم امامتشان در زمین تحقق پیدا نکرد، گرچه ولایتشان همواره در هستی جاری بوده و هست. در این دوران‌، شیعیان امامی و مشایعتی همواره حضور داشتند اما به دلیل عدم ‌معرفتشان به ولایت اهل بیت،[1] فرقه فرقه شدند و دست ائمه(علیهم‌السلام) را در امامتشان نیز بستند و ایشان را غریب و شهید کردند.

در ایران هم حکومت‌های شیعی متعددی حاکم شدند، اما اولین حکومت شیعی ولایی، به برکت ولایتمداری امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) در انقلاب اسلامی تشکیل شد. حکومت اسلامی ایران، تحت ولایت فقیه قرار گرفت، ولایتی که استمرار حاکمیت ائمه است. گرچه این حاکمیت هم در زمان غیبت بدون نقص و خطا نیست اما بستری برای شناخت جایگاه ولایت ائمه و نحوۀ حضور نورانیتشان در تمام مراتب هستی است.

در طول تاریخ، شیعیان همواره در دو جلوۀ شیعیان مشایعتی و شعاعی بودند. شیعۀ مشایعتی، امام را به امامت شناخته و در فقه و اخلاق و صفات از او تبعیت می‌کند، اما معرفتی به اصل ولایت ندارد و امام را به نورانیت در وجود نمی‌شناسد. حال آنکه اگر امام به ولایت، نورانیت و نحوۀ بودنش به لحاظ حق‌تعالی و نحوۀ حضورش در باطن انسان‌ها شناخته نشود، دست بسته در غیبت می‌‌ماند.

چنین شیعیانی با عدم شناخت ولایت، امام را تنها گذاشته و به مرگ جاهلیت می‌میرند.[2] مرگ جاهلیت عدم شناخت مکانت و منزلت امام به ولایت است نه امامت ظاهری؛ زیرا شناخت امام، شناخت ظاهری او به امامت و شریعت نیست، بلکه معرفت به حقیقت نورانیت و نحوۀ بود و وجود اوست.

در مثال خورشید و شعاع نورانی‌اش، شیعیان مشایعتی همان شعاع‌های تابیده شده به شیشه و دیوار اتاق‌اند که حد و حجاب گرفته‌اند. یعنی با اینکه از فقه و اخلاق امام پیروی می‌کنند، از هوای نفس، روحیه، سلیقه، حب و بغض شخصی و جزئی خود نیز تبعیت می‌کنند.

اما شیعیان شعاعی همان شعاع‌های تابیده شده‌ای هستند که حدی نگرفته ولی مراتب دارند. آنان ولایتمدارانی هستند که در سیر وجودشان تمام حدود را کنار زده‌ و مَظهر امام شده‌اند. زمینه‌سازان ظهورند و حضور حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه) را در وجود و هستی ادراک می‌کنند و به نورانیت ایشان به عنوان ولیّ زنده، موعود و موجود معرفت دارند.

در ادامه با بررسی روایات مربوط به خصوصیات شیعیان مشایعتی و شعاعی، سعی می‌کنیم جایگاه خود را در هستی بیابیم، فاصلۀ وجودی خود را با شیعیان شعاعی ادراک کنیم. پس از این شناخت، در فعل، اخلاق و اعتقاد تلاش کنیم تا در مسیر شیعۀ شعاعی شدن حدود خود را بشکنیم.

به بیانی دیگر، وظیفۀ ما شناخت نورانیت امام در وجود، ادراک حضور او در ریز و درشت زندگی ناسوتی و سبک زندگی توحیدی است، آنچنان‌ که عاشق و شیفتۀ او شویم. یعنی با شناخت و معرفت به نورانیت امام، عظمت و بی‌حد بودن او را بیابیم، فاصلۀ وجودی خود را با امام و شیعیان شعاعی ادراک کنیم تا در نفس خود انقلاب کرده و حب و بغض و پیرایه‌های عملی، صفتی و اعتقادی خود را کنار گذاشته و در لاحدی، نور خورشید را دریافت کنیم.

امام صادق(علیه‌السلام) به نقل از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید:[3]

«هنگامی‌که آیۀ "طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ"[4] بر رسول خدا نازل شد، مقداد نزد رسول خدا آمد و عرض کرد: "طوبی" چیست؟

حضرت فرمود: درختی‌ست در بهشت که اگر راکب سبک‌بار و چابک در سایۀ آن صد سال حرکت کند، هنوز در سایۀ آن است و تمام نشود. برگ آن بُرد سبز رنگ و شکوفه‌هایش گلستان زرد و خوشه‌هایش حریر و دیبا و میوه‌های آن حُلّه‌های سبز و شیره (صمغ) آن زنجبیل و عسل است. دشت اطراف آن یاقوت سرخ، خاک آن مشک و عنبر و چوبش زعفران و عود است که بدون افروختن برافروزد و از ریشۀ آن سلسبیل و رحیق و معین می‌جوشد.

سایۀ این درخت طوبی، مجلسی از مجالس شیعیان علی‌بن‌ابیطالب است که دور هم جمع شده‌اند. روزی که شیعیان در سایۀ درخت نشسته‌اند و با یکدیگر گفتگو می‌کنند، فرشتگانی از راه می‌رسند که مهار چند شتر نجیب را به دست دارند که سرشت این شتران از یاقوت آفریده شده و هنوز روحی در آن دمیده نشده است.

مهار آن شتران، زنجیرهایی از طلاست و صورت آن‌ها از شدت طراوت و زیبایی همچون چراغی روشن است. پشمشان سرخ و کرک سفیدی زیر پشم آن‌هاست که هیچ چشمی مثل آن‌ها را در زیبایی ندیده است. رام‌اند بدون آنکه ذلیل باشند.[5] نجیب‌اند بدون آنکه تربیت شده باشند. زینت‌هایی بر آن‌ها نهاده شده به رنگ‌ درّ و یاقوت که با لؤلؤ و مرجان نقره‌کاری شده و رویۀ آن‌ها طلای سرخ با روپوش عبقری و ارغوان است.

فرشتگان، شتران را در این مجلس می‌خوابانند، سپس به شیعیان می‌گویند: پروردگارتان به شما سلام می‌رساند، شما را نظاره می‌کند و خوش آمد و تهیت می‌گوید و فضل و رحمتش را بر شما می‌افزاید، زیرا او صاحب رحمت واسعه و فضل بزرگ است.

آنگاه هر کدام از شیعیان به مرکب خود سوار می‌شوند (مرکب‌ها روح می‌گیرند) و به صورت صفی منظم که عقب و جلو نباشند و حتی گوش‌ها و سینه‌های شتران هم در یک خط مستقیم باشد، حرکت می‌کنند. از هیچ درخت بهشتی عبور نمی‌کنند جز آنکه آن درخت، میوه‌هایش را به آن‌ها پیشکش می‌کند و از سر راه آن‌ها دور می‌شود تا مبادا راه آن‌ها پیچ‌وخم پیدا کند و آن‌ها یکدیگر را گم کرده و بین یاران جدایی افتد. (یعنی هیچ حرکتی آن‌ها را از توجه و حضور باز نمی‌دارد و حرکتشان عروجی به سمت جنت است و تمام موانع خودبه‌خود از راهشان کنار می‌روند.)[6]

چون به آستان حضرت جبّار (ربوبیت) رسند گویند: تو سلامی و سلام از تو و برای توست و سزاوار جلال و جمال هستی. (یعنی در جلال و جمال تو در امنیت و رضایت و سلامت هستیم) خداوند جواب می‌دهد: من سلامم و سلام از من است و جلال و اکرام (جمال) سزاوار من است. (یعنی کسی غیر از من نمی‌تواند در دو جلوۀ جمال و جلال ربوبیت کند، پس هر چه از زیبایی (جمال) و سختی (جلال) به تو می‌رسد از من ببین.)

خوش‌به‌حال بندگان من که وصیت مرا در حق خاندان من[7] حفظ کردند و حق مرا رعایت نمودند و در غیاب، جانشین من بودند و در همۀ حالاتشان از سنت‌ها و عظمت من می‌ترسند.

شیعیان می‌گویند: به عزت و جلالت سوگند، ما قدر تو را ندانستیم و تمام حق تو را ادا نکردیم. به ما اجازه بده تو را سجده کنیم.

پروردگارشان می‌فرماید: من امروز زحمت عبادت و بندگی را از شما برداشتم و بدن‌های شما را آسایش و استراحت دادم. شما مدت طولانی بدن‌های خود را برای عبادت من رنج دادید و چهره‌های خود را برای من به خاک نهادید. هم اکنون به لطف و مهر من رسیدید و هرچه می‌خواهید از من خواهش و آرزو کنید تا آرزوهایتان را بدهم، زیرا امروز من پاداش کردار شما را نمی‌دهم بلکه به اندازۀ مهر و کرامت و بخشش و بزرگیم و به اندازۀ حبّ و دوستی شما با خاندان پیامبر به شما می‌دهم.

ای مقداد! از آن به بعد محبین علی(علیه‌السلام) دائم در عطا و بخشش‌های حق‌اند تا آنجا که شیعیان مقصر (کسانی که امامت را بدون معرفت ولایت دارند و سبک زندگی و فکرشان ولایی نیست) تمام دنیا را از اول آفرینش تا قیامت آرزو می‌کنند و پروردگارشان می‌فرماید: چقدر آرزوهایتان کوتاه است و به آنچه نازلترین و کمترین حق و شایستگی شماست راضی شدید. پس به مواهب و بخشش‌های پروردگارتان بنگرید. ناگاه گنبدها و قصرهایی در اعلی‌علیین بهشت از یاقوت سرخ و سبز و زرد می‌بینند که نور آن‌ها می‌درخشد، طوری که اگر نور آن کنترل نشده و رنگ‌هایش تو در تو نبود برق روشنایی آن قصرها، دیده‌ها را سفید می‌کرد.

یاقوت این قصرها با سندس و حریر سبز فرش شده و یاقوت سفید، فرش یکپارچۀ نازک زرد دارد که با زبرجد سبز و نقره سفید و طلای سرخ گسترده شده. پایه و ستون‌های قصرها از گوهر است. از در و دیوارهای قصر نوری می‌درخشد که نور شعاع آفتاب در برابر آن همچون نور ستارۀ درخشان در روز روشن است... .

هنگامی که می‌خواهند به منزل‌های خود بازگردند بر مراکبی از نور سوار شوند...، و وقتی به منزل‌هایشان وارد شوند فرشتگان به آن‌ها خوشامد ‌گویند و از آن‌ها می‌پرسند شما وعدۀ پروردگارتان را درست یافتید؟ می‌گویند: بله، پروردگارا! ما از تو راضی شدیم، تو نیز از ما راضی شو. خطاب می‌شود: به جهت خشنودی‌ و رضایتم از شما و محبت شما با اهل بیتم به خانۀ من در آمدید و با فرشته‌ها مصافحه کردید. پس گوارایتان باد عطایی که تمام نشدنی‌ست و نقصی در آن نیست.

در این هنگام گویند: خدا را شکر که حزن را از ما برداشت، همانا خدای ما بسیار آمرزنده و قدردان است که به فضل و کرمش ما را به خانۀ همیشگی در آورد، خانه‌ای که در آن رنج و خستگی نخواهیم دید.»

شیعیان شعاعی به دلیل شعاع و مظهر نور امام بودن، می‌توانند به یک موجود بی‌جان همچون شتر جان بدهند؛ یعنی مرتبۀ وجودی آن‌ها چنین است که می‌توانند هم روح بگیرند و هم روح بدهند. آن‌ها با ادراک فقر وجودشان همچون شعاع، وابسته و آویزان نور وجودند و با اتصال به ولایت موانع مسیر تجردشان را کنار می‌زنند و در مسیر صراط مستقیم حرکت می‌کنند. کرامت و لطف خدا به آنان هم به واسطۀ ولایت، محبت و دوستی و مظهریت اهل بیت(علیهم‌السلام) است.

 


[1]- اگر بیعت مردم با اصل ولایت نباشد، امام غریب و شهید می‌شود.

[2]- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 409: "من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية"؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.

[3]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج‏65، صص 71- 73: "... يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا طُوبَى؟ قَالَ: شَجَرَةٌ فِي الْجَنَّةِ لَوْ سَارَ الرَّاكِبُ الْجَوَادِ لَسَارَ فِي ظِلِّهَا مِائَةَ عَامٍ قَبْلَ أَنْ يَقْطَعَهَا وَرَقُهَا بُرُودٌ خُضْرٌ وَ زَهْرُهَا رِيَاضٌ صُفْرٌ وَ أَقْنَاؤُهَا سُنْدُسٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ ثَمَرُهَا حلل خُضْرٌ وَ صَمْغُهَا زَنْجَبِيلٌ وَ عَسَلٌ وَ بَطْحَاؤُهَا يَاقُوتٌ أَحْمَرُ وَ زُمُرُّدٌ أَخْضَرُ وَ تُرَابُهَا مِسْكٌ وَ عَنْبَرٌ وَ حَشِيشُهَا زَعْفَرَانٌ يَنِيعٌ وَ أَلَنْجُوجٌ يَتَأَجَّجُ مِنْ غَيْرِ وَقُودٍ وَ يَتَفَجَّرُ مِنْ أَصْلِهَا السَّلْسَبِيلُ وَ الرَّحِيقُ وَ الْمَعِينُ فَظِلُّهَا مَجْلِسٌ مِنْ مَجَالِسِ شِيعَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَجْمَعُهُمْ‏ فَبَيْنَمَا هُمْ يَوْماً فِي ظِلِّهَا يَتَحَدَّثُونَ إِذْ جَاءَتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ يَقُودُونَ نُجُباً قَدْ جُبِلَتْ مِنَ الْيَاقُوتِ لَمْ يُنْفَخْ فِيهَا الرُّوحُ مَزْمُومَةً بِسَلَاسِلَ مِنْ ذَهَبٍ كَأَنَّ وُجُوهَهَا الْمَصَابِيحُ نَضَارَةً وَ حُسْناً وَبَرُهَا حَشْوٌ أَحْمَرُ وَ مِرْعِزٌّ أَبْيَضُ مُخْتَلِطَانِ لَمْ يَنْظُرِ النَّاظِرُونَ إِلَى مِثْلِهَا حُسْناً وَ بَهَاءً ذُلُلٌ مِنْ غَيْرِ مَهَانَةٍ نُجُبٌ مِنْ غَيْرِ رِيَاضَةٍ عَلَيْهَا رجال أَلْوَانُهَا مِنَ الدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ مُفَضَّضَةً بِاللُّؤْلُؤِ وَ الْمَرْجَانِ ... ."

[4]- سورۀ رعد، آیۀ 29 : "الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ"؛ آنان که به خدا ایمان آورده و به کار نیکو پرداختند خوشا بر احوال آن‌ها، و بازگشت و مقام نیکو برای آن‌هاست.

[5]- اطاعت، تواضع و خضوع بدون پستی و خواری، یعنی قاطع و محکم بودن در عقاید.

[6]- این روایات امروز در وجود شیعیان شعاعی متحقق می‌شود اما تعیّن عینی و خارجی این مراتب در قیامت است.

[7]- "فَمَرْحَباً بِعِبَادِيَ الَّذِينَ حَفِظُوا وَصِيَّتِي فِي أَهْلِ بَيْتِي". خداوند می‌فرماید: خاندان من، نه خاندان پیامبر.

 



نظرات کاربران

//