شفاعت

شفاعت

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 66، 4 صفر 1445) به تبیین موضوع «شفاعت» می‌پردازیم.

بحث شیعه شناسی را در شناخت دو جلوه از شیعیان؛ یعنی شیعیان مشایعتی يا تابعان امامت ظاهری و صوری امام در شریعت و شیعیان شعاعی يا مظاهر ولایت امام در ولایت، آغاز کردیم و دانستیم متأسفانه در طول تاریخ، زیاد دربارۀ فرهنگ شیعۀ شعاعی کار نشده است؛ زیرا بیشتر حکومت‌های اسلامی تحت تسلط اهل سنت بوده‌اند.

تاریخ زمان ائمه(علیهم‌السلام) و جنگ‌های داخلی در زمان ایشان، فرصتی برای ترویج فرهنگ شیعی باقی نمی‌گذاشت. چنانکه می‌بینیم حضرت علی(علیه‌السلام) در دوران چهار سال و اندی حاکمیتشان، هیچ لشکرکشی برای گسترش جغرافیای اسلامی انجام ندادند و بیشتر لشکرکشی‌ها به دست سه خلیفۀ اول انجام گرفت و به‌این‌ترتیب افکار و فرهنگ اهل سنت، در این کشورگشایی‌ها ترویج یافت. حاکمان بنی‌امیه، مروانی‌ها، بنی‌العباس، سلجوقیان و عثمانیان همگی از اهل سنت بودند. حتی بخش عمده‌ای از ایران نیز تحت حاکمیت اسلام عثمانی و سنی بود.

البته معدود حکومت‌هایی هم وجود داشتند که به‌طور موقت شیعی بودند؛ مانند آل‌بویه که در یک دورۀ کوتاه شیعه را مذهب خود کرد، اما شکست خورد. پس‌ازآن يکی از حاکمان مغول به نام الجایتو (محمد خدابنده) شیعه شد. در دورۀ صفویه شیعه حاکمیت رسمی پیدا کرد، اما به دلیل اینکه فرهنگ شیعه فقط در ایران رواج داشت و جهانی نبود، میدانی برای بزرگان شیعه در گسترش این فرهنگ پیدا نشد.

از میان بزرگان شیعی تنها عدۀ معدود مانند: صدرا، سید حیدر آملی، علامه طباطبایی، امام خمینی(رضوان‌اللّه‌علیهم) توانستند روایات نابی را که از جایگاه نورانیت امام و ویژگی‌های شیعۀ ولایی سخن می‌گفت، حفظ کنند و در فرهنگ‌سازی ولایت گام بردارند.

از طرف دیگر جریانات انحرافی مانند صوفیگری، اسماعیلیه و فرقه‌فرقه شدن شیعیان، مانع از این می‌شد که انوار تبیین این روایات کاملاً زلال و صاف در افکار و قلوب شیعیان بنشیند. تا اینکه در حدود قرن یازدهم، سید حیدر آملی توانست مسئلۀ صوفیگری و تفاوت آن را با صفات شیعۀ حقیقی باز کند. اما با تمام تلاش‌هایی که بزرگان دین در نشان دادن جایگاه حقیقی ولایت انجام دادند؛ هنوز هستند کسانی که این روایات را نمی‌پذیرند و ولایت فوق بشری و نورانی ائمه(علیهم‌السلام) را قبول ندارند.

امروز من و شما به یُمن زحمات امام خمینی(رضوان‌الله‌علیه) که محوری‌ترین‌ انقلابشان در کنار انقلاب سیاسی، انقلاب فکری بود و به یُمن خون پاک شهدای عزیزمان، می‌توانیم بر سفرۀ معارفی بنشینیم که حقیقت ولایت را در وجودمان، در سبک افعال، عقاید و زندگی‌ برایمان شرح می‌دهد و پرده از عمق و حقیقت این دو سبک شیعگی برمی‌دارد تا ما بتوانیم مرز افراط‌‌وتفریط را بیابیم و مسیر صراط اعتدال را برگزینیم؛ نه جزء غلوکنندگان در مدح ائمه(علیهم‌السلام) باشیم و نه مشایعت‌کنندگان ظاهری آنان؛ بلکه با درک عمق ولایت و نورانیت این بزرگواران در مسیر تحقق شیعۀ حقیقی قدم برداریم، شاید با این کار قدمی در کنار زدن پرده‌های غیبت امام برداریم.

یافتن این اعتدال و درک و تشخیص حقیقی جایگاه ائمه(علیهم‌السلام) مرزی بسیار باريک دارد. تاریخ، عملکرد «خوارج» را به ما نشان داده است! آنان جزء بهترین شیعیان بودند، اما درنهایت مقابل حق ایستادند، زیرا امام را در امامت ظاهری شناخته بودند. یا «غالیان» که به علت درک جنبه‌های نورانی .ج.د امام، به ایشان مقام خدایی دادند و در مرز شرک و کفر قرار گرفتند!

این افراط‌‌وتفریط‌ها در مسیر فکری شیعیان، باعث شد که آخرین فرزند از سلالۀ امامت و ولایت حضرت حجت(عجل‌الله‌‌فرجه) که وجودش از جانب خدا لطف است، به غیبتی رود که ناشی از حرکت‌ غلط ما شیعیان است. او در این غیبت، هزار و اندی سال منتظر است تا شیعیان جایگاه ولایتش را بدون افراط‌‌وتفریط؛ در تعادل بشناسند و به این درک برسند که امام نه مانند همۀ مردم است و نه مانند خداست. از خدا پایین‌تر و از تمام مخلوقات خدا بالاتر است.

ما در این مباحث درصددیم تا به مدد و یاری ائمه(علیهم‌السلام) و با استفاده از روایات برجای‌مانده از ایشان و تعمق در آن‌ها، به این تعادل راه یابیم. جایگاه امام و نقش آن را در نحوۀ وجود خود بشناسیم و به درک این موضوع برسیم که کدام بخش از وجود ما به نورانیت امام وصل است و علی‌الاتصال از امام در باطن تغذیه می‌کند و کدام بخش از وجود ما نیاز به امامت ظاهری امام در ناسوت دارد و تعدیل قوای مادی ما را بر عهده دارد. شاید به این وسیله، افکار غلط پُر از پیرایه‌ای که در وجود ما ریشه دوانده، اصلاح شود و عمق این روایات بر جانمان بنشیند.

از امام علی(علیه‌السلام) نقل است که فرمودند:

"انَا وَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلَى الْحَوْضِ وَ مَعَنَا عِتْرَتُنَا فَمَنْ أَرَادَنَا فَلْيَأْخُذْ بِقَوْلِنَا وَ لْيَعْمَلْ بِأَعْمَالِنَا فَإِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَنَا شَفَاعَةٌ فَتَنَافَسُوا فِي لِقَائِنَا عَلَى الْحَوْضِ فَإِنَّا نَذُودُ عَنْهُ أَعْدَاءَنَا وَ نَسْقِي مِنْهُ أَوْلِيَاءَنَا وَ مَنْ شَرِبَ مِنْهُ لَمْ يَظْمَأْ أَبَداً"[1]

من و رسول اکرم(صلی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌) در کنار حوض کوثر هستیم و خاندان ما، با ما هستند. پس هرکس می‌خواهد در این حوض بر ما وارد شود، باید گفتار ما را بگیرد و به کردار ما عمل کند. زيرا ما خاندانى هستيم كه شفاعت از آنِ ماست. پس رقابت کنید براى ديدار ما در كنار حوض. چون ما دشمنان خود را از آن دور و اولیای خود را از آن سیراب می‌کنیم و هر كس از آن آب بنوشد هرگز تشنه نمی‌شود.

طبق روایت فوق ما باید در سه بُعد، «قول»، «فعل» و «تقریر» از ائمه(علیهم‌السلام) الگوبرداری کنیم. منظور از قول پیامبر(صلی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌) همان وحی است. قول امام نیز روایاتی است که از ایشان بیان شده است. منظور از تقریر، صحت و تأییدی است که امام بر سخن یا رفتار فرد دیگری می‌گذارد. فعل نیز اعمالی است که معصومین(علیهم‌السلام) انجام می‌دانند و پیروانشان می‌دیدند و منطبق با آن عمل می‌کردند. مثل نحوۀ وضو گرفتن، نمازخواندن و...؛ کسی که در این جامعیت از ائمه(علیهم‌السلام) الگو بگیرد، در کنار حوض کوثر با آن‌ها همراه است.

موضوع دیگری که در روایت بیان شده، مسئلۀ «شفاعت» ائمه(علیهم‌السلام) است که جزء مسائل اعتقادی و ضروری شیعیان است. «شفع» یعنی جفت بودن، خدا اِذن شفاعت به حضرات داده است.

 خودِ امام در سیر نزول و صعود، نیازی به شفیع ندارد، اما دیگر افراد نیاز به شفاعت دارند. مانند نوری که مستقیماً از خورشید ساطع می‌شود، این نور نیازی به جفت شدن و تقویت ندارد؛ اما نوری که از پنجره به خانه وارد می‌شود، چون حد می‌گیرد، باید با چیزی جفت شود تا حدها را از او جدا کند و بتواند به اصل خودش بازگردانده شود.

توضیح آنکه به‌غیراز امام يا انسان کامل که شعاع مستقیم ظهور خورشید وجود است، تمام موجودات مراتب دارند و در سیر نزول حد گرفته‌اند. مجردات مانند ملائکه حد لطیف دارند و ماده حد ثقیل. ائمه(علیهم‌السلام) هم در سیر نزول و هم در سیر صعود، جفتی هستند که می‌توانند این حدود را بر‌دارند.

درواقع موجودات با حدودی که در سیر نزول گرفته‌اند، نمی‌توانند به‌تنهایی به غایتشان يعنی "الله" برسند؛ بنابراین نیاز به شفیع دارند. در مثال قبل، شعاعی که از خورشید ساطع‌ شده و حد گرفته، قوت و روشنایی کافی برای روشن کردن همه‌جا را ندارد و باید تقویت شود، این نور هنگامی‌که خورشید نورش را جمع می‌کند، نمی‌تواند به‌تنهایی و با حدودش بازگردد. موجودی هم که در نزول آمده، با حدهایی که گرفته، قدرت ظهور کامل اسمایی را در وجود حامل است ندارد؛ پس نیاز به یک قرین و همراه در سیر صعود دارد تا به او قوت و شدت ببخشد؛ و این معنای شفاعت است. شفاعت امام برای شیعیان، حتی شیعیان مشایعتی، یعنی قرین شدن امام با ایشان و گرفتن حدود از آن‌ها در ابتلائات دنیا یا لحظۀ مرگ.

می‌دانیم نور خورشید به‌راحتی از شیشه عبور می‌کند، اما از بتن آرمه رد نمی‌شود؛ نور شفاعت امام نیز با اینکه می‌تواند شامل حال همگان شود، اما مختص کسانی است که در جرگۀ شفاعت ایشان وارد شده باشند و در محاذات ایشان قرار گيرند.

هرچه وجود موجود مرکب‌تر باشد، از نور وجود دورتر است و حدود بیشتری گرفته است. اگر این غلظت و ترکیب وجود فرد را همچون بتن آرمه سخت کرده باشد، راهی برای نفوذ نور شفاعت در آن باقی نمی‌ماند. پس برای رسیدن به شفاعت‌ امام باید از ترکیب‌ها و حدودمان، با اختیار جدا شویم و برای سیرابی از چشمه کوثر با هم به رقابت برخیزیم. "وَ نَسْقِي مِنْهُ أَوْلِيَاءَنَا" شیعیان شعاعی همان اولیایی هستند که با کنار زدن حدود از وجودشان در ابتلائات دنیایی، در محاذات با امام و مورد شفاعت ایشان قرار می‌گیرند و لایق نوشیدن از حوض کوثر می‌شوند. اینان کسانی هستند که نه‌تنها به قول و عمل و تقریرِ امام اقتدا می‌کنند و مأموم ایشان هستند، بلکه مؤتمٌ‌به امامشان نیز می‌باشند. این شیعیان خاص، محبوب خدا هستند"وَ اللَّهُ أَشَدَّ حُبّاً لِشِيعَتِنَا مِنَّا لَهُمْ"[2] ؛ زیرا تعین‌بخش حقیقی آن نوری هستند که از حق تجلی کرده است[3].

امام در ادامه، حوض کوثر را چنین معرفی می‌کند:

"وَ حَوْضُنَا مُتْرَعٌ فِيهِ مَثْعَبَانِ يَنْصَبَّانِ مِنَ الْجَنَّةِ أَحَدُهُمَا تَسْنِيمٌ وَ الْآخَرُ مَعِينٌ عَلَى حَافَتَيْهِ الزَّعْفَرَانُ وَ حَصْبَاهُ الدُّرُّ وَ الْيَاقُوتُ"[4]

بر حوض ما از دو نهر بهشتى ريخته مى‏شود؛ یکی از چشمۀ تسنیم و دیگری چشمۀ معین که بر لبه‌های آن زعفران و سنگ‌هایی از یاقوت و مروارید است.

زعفران و مروارید و یاقوت، همه سخنانی رمزی است که باید در عمق آن وارد شد و با توجه به خواص این سنگ‌ها رمزگشایی کرد.

"انَّ الْأُمُورَ إِلَى اللَّهِ وَ لَيْسَتْ إِلَى الْعِبَادِ وَ لَوْ كَانَتْ إِلَى الْعِبَادِ مَا اخْتَارُوا عَلَيْنَا أَحَداً وَ لَكِنَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَاحْمَدِ اللَّهَ عَلَى مَا اخْتَصَّكُمْ بِهِ مِنَ النِّعَمِ وَ عَلَى طِيبِ الْمَوْلِدِ"[5]

و همۀ امور به‌سوی خداوند عزوجل است. این کار بنده نیست. اگر این امر را خدا به ارادۀ خود، به اختیار بندگان نمی‌گذاشت، احدی از بندگان غیر ما را اختیار نمی‌کردند. ولیکن خداوند به رحمت خود کسانی را که بخواهد به این مقام اختصاص می‌دهد. پس برای تخصیصی که خداوند به شما داده و بر نعمت آغازینی که در طیب کردن سرشت و بدایاتتان بر شما ارزانی داشته، خدا را شکر کنید.

"انَّ ذِكْرَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ شِفَاءٌ مِنَ الْوَعْكِ وَ الْأَسْقَامِ وَ وَسْوَاسِ الرَّيْبِ وَ إِنَّ حُبَّنَا رِضَى الرَّبِّ"[6]

ذکر و ياد ما اهل‌بیت شفای کسالت، بیماری‌ها، وسواس و تردیدهاست و محبت ما رضایت رب را دربردارد.

چرا شیعه نمی‌تواند رذایل اخلاقی‌ و روحیۀ خرابش را با امام درمان کند؟ چرا عده‌ای مانند سلمان‌ها و مقدادها و...، «منا اهل‌البیت» و با امام جفت شدند، اما ما چنین نشده‌ایم؟ چرا درگیر مرض‌هایمان هستیم؟ اکثر مرض‌های جسمی به‌غیراز پیری و حوادث که سنت ناسوت است؛ به مرض‌های نفسانی ما مربوط می‌شود. مگر سخنان امام عین حق نیست، پس چرا در ما شیعيان این‌همه اثرات مخرب روحی و روانی و جسمی هست؟ آيا اگر تردید و وسواس در ما مسلمانان و شیعیان نبود ماجرای کربلا ایجاد می‌شد؟ آيا اگر تردید نبود، حسن‌بن‌علی(علیه‌السلام) شهید می‌شد؟ اگر تردید نبود، آيا امام غایب می‌شد؟

ذکر و یاد امام باید طبق حدیث تمام رذایل ما را از میان ببرد؛ اما مسلماً این یاد، از نوع داشتن اطلاعاتی از تاریخ زندگی امام و جنگ‌های ایشان نیست. یاد امام؛ يعنی نور حضورش را در وجودمان بیابیم، چراکه این نور فرقان می‌دهد، قلب را رها می‌کند تا آنجا که قلب خودش می‌گوید چه چیز درست است و چه چیز غلط.

اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) در ادامه روایت می‌فرمایند:

"وَ الْآخِذُ بِأَمْرِنَا وَ طَرِيقَتِنَا مَعَنَا غَداً فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ وَ الْمُنْتَظِرُ لِأَمْرِنَا كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ "[7]

كسى كه مطيع فرمان ما باشد، در حظيره القدس (مجلس پاکی و قداست) با ما خواهد بود و کسی که منتظر امر ماست، مثل کسی است که در راه خدا به خون خودش غلتیده باشد.

طبق روایت یکی از ویژگی‌های شیعۀ شعاعی انتظار و خون‌دل خوردن در این انتظار است. مسلماً وقتی همه‌چیز زندگی ما سرجایش است، راحت و خوشيم و هیچ ابتلا، غم‌و‌غصه‌ و فشاری در راه دین خدا نداریم؛ خون ‌دل هم نمی‌خوریم.

"وَ مَنْ‏ سَمِعَ‏ وَاعِيَتَنَا فَلَمْ يَنْصُرْنَا أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي النَّارِ نَحْنُ الْبَابُ إِذَا بُعِثُوا فَضَاقَتْ بِهِمُ الْمَذَاهِبُ نَحْنُ بَابُ حِطَّةٍ وَ هُوَ بَابُ الْإِسْلَامِ مَنْ دَخَلَهُ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ هَوَى بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا يَخْتِمُ وَ بِنَا يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ‏ وَ بِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ "[8]

هر كه فرياد ما را بشنود ولى ما را يارى نكند، خدا او را بر صورت و دو سوراخ بينى در دوزخ سرنگون سازد. (زیرا) ما تنها بابی هستیم که کسی که آن را بشناسد، درِ تمام روش‌ها را به روی خود می‌بندد. مائيم باب حطّه‏ كه همانا باب اسلام است. هركس در او آيد، نجات يابد و هركس از آن دور شود، فروافتد. خدا به‌وسیلهٔ ما آغاز كرد و به ما پايان داد و هر چیز را که بخواهد، با ما تثبیت می‌کند. خدا به‌وسیلهٔ ما هر آنچه را که بخواهد محو می‌کند. به‌وسیلهٔ ما باران فرود می‌آید.

باب حطه همان بابی بوده که به بنی‌اسرائیل گفتند اگر از این باب رد شوید، مغفرت و غفران خدا شامل حالتان می‌شود. اما منظور از باب حطه در این روایت، ائمه(علیهم‌السلام) هستند.

خلقت با حضرات شروع شده و با حضرات هم تمام می‌شود. آن‌ها فتح و گشایش در خلقت هستند؛ يعنی شروع ظهور اسماء الهی با انوار ایشان بوده است. آن‌ها در سیر نزول و صعود با همهٔ مخلوقات همراه هستند. انوار ایشان با خلقت ما عجین است، از بدو خلقت در سیر نزول عقل تا ماده، جفت ما بوده‌اند و در سیر صعود که نیم‌دایرهٔ برگشت به معبود است نیز جفت ما هستند و ما را شفاعت می‌کنند؛ یعنی کسی بی‌واسطه نمی‌تواند مخلوق خدا شود و اگر کسی بخواهد به الله برسد بی‌واسطه و بدون آن‌ها نمی‌تواند.

خداوند هر چیز را که بخواهد، با ایشان تثبیت يا محو می‌کند؛ اما نکته اینجاست که ما چگونه عمل کنیم که آن‌ها اسماء الهی را در ما ثبت و ذنوبمان را محو کنند؟ پاسخ این است که همه‌چیز به قلب ما بازمی‌گردد، باید مقام و جایگاه ایشان را قلباً باور داشته باشيم، اینکه به حرف بگویيم امام را قبول داريم و شیعهٔ ایشان هستيم، شیعه نمی‌شویم. اگر به این نکته پی ببريم که امام و ولایتش در تک‌تک لحظه‌ها با وجود ما عجین بوده و هست و بودمان به ایشان گره‌ خورده است و به قول و فعل و تقریر ایشان عمل کنیم، کم‌کم اسماء در وجود ما ثبت و ذنوب محو می‌شوند.

حضرت در ادامه روایت می‌فرمایند:

"فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ، لَوْ تَعْلَمُونَ مَا لَكُمْ فِي الْغَنَاءِ بَيْنَ أَعْدَائِكُمْ وَ صَبْرِكُمْ عَلَى الْأَذَى لَقَرَّتْ أَعْيُنُكُمْ وَ لَوْ فَقَدْتُمُونِي لَرَأَيْتُمْ أُمُوراً يَتَمَنَّى أَحَدُكُمُ الْمَوْتَ مِمَّا يَرَى مِنَ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ وَ الْأَثَرَةِ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ الْخَوْفِ"

مبادا غرور شما را بگیرد. اگر بدانيد در ماندن ميان دشمنانتان و تحمّل اذیت‌های آن‌ها چه اجرى داريد، چشم شما روشن شود، اگرچه من در میان شما نباشم، اما می‌بینم که شما اموری از ستم، دشمنى، خودبينى، سبک‏شمردن حق خدا و ترس را خواهید دید که در هر یک از آن‌ها هرکدامتان آرزوی مرگ می‌کنید.

به‌راستی کدام‌یک از ما شیعيان در پایمال شدن دین خدا آرزوی مرگ می‌کنيم؟ ما آنجایی آرزوی مرگ می‌کنیم که سختی و بلایی دنیوی به ما وارد شود یا عزیزی را از دست دهیم!

"إِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ وَ التَّقِيَّةِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُبْغِضُ مِنْ عِبَادِهِ الْمُتَلَوِّنَ فَلَا تَزُولُوا عَنِ الْحَقِّ وَ وَلَايَةِ أَهْلِ الْحَقِّ فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَبْدَلَ بِنَا هَلَكَ وَ مَنِ اتَّبَعَ أَثَرَنَا لَحِقَ وَ مَنْ سَلَكَ‏ َيْرَ طَرِيقِنَا غَرِقَ وَ إِنَّ لِمُحِبِّينَا أَفْوَاجاً مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ َ إِنَّ لِمُبْغِضِينَا أَفْوَاجاً مِنْ عَذَابِ اللَّهِ طَرِيقُنَا الْقَصْدُ وَ فِي أَمْرِنَا الرُّشْدُ"

چون چنين شود همه به رشتۀ خدا بچسبيد و از هم جدا نشويد و بر شما باد به صبر و نماز و تقيّه. بدانيد كه خداوند بندگان متلوّن و همه‌رنگ خود را دشمن می‌دارد. پس از حق و ولايت اهل حق دور نشويد؛ چون هر كس، ديگرى را جاى ما برگزيند نابود است و هر كه پيرو آثار ما شود، به ما پيوندد و هر كه از غير راه ما رود، غرق شود. همانا براى دوستان ما فوج‌هایی از رحمت خداست و براى دشمنانمان فوج‌هایی از عذاب. راه ما، ميانه است و رشد و صلاح در برنامۀ ماست.

در حدیث اشاره به «تفرقه» شده است. نکته اینجاست که تفرقه به یک شخص بازنمی‌گردد. تفرقه یعنی نتوانيم سلوک جمعی داشته باشيم و ساری و جاری نباشیم. امروز وظیفۀ ماست که از سلوک فردی بیرون بیاییم و در سلوک جمعی وارد شویم و در میدان گناه در جامعه ساکت نمانیم! نگوییم ما حجاب داریم، نمازخوان هستیم، دینمان را داریم مردم هر گناهی خواستند انجام دهند! در برابر استخفاف حق خدا ساکت نمانیم! باید انقلابی جمعی و کاری تیمی و گروهی انجام دهیم. فراموش نکنیم کوچک‌ترین تفرقه در مملکت ما، سالیان سال مسیر انقلاب امام زمان(عجل‌الله‌‌فرجه) را به تأخیر می‌اندازد. تفرقه باعث ایجاد «تلون» می‌شود. متلوّن کسی است که با هر رنگی، رنگ می‌گیرد و قاطعیت ندارد. درصورتی‌که شیعه یک باب و یک حطۀ ثابت دارد که در هر تلونی باید به این باب رجوع نماید و رنگ الهی او را بگیرد.

مگر نمی‌دانیم خداوند بر افراد متلون خشم گرفته است؟ چرا هرکجا می‌رويم رنگ آنجا را می‌گیريم؟ يک روز رنگ اسلام سنتی را بر قامتمان می‌زنیم و روز دیگر وقتی در پای سفرۀ معارف می‌نشینیم، رنگ ولایی می‌گیریم و...! چرا فکر و نظر و قلبمان دائم عوض می‌شود؟ اگر ولایت حق را پیدا کرده‌ایم همان‌جا ساکن شویم تا هلاک نشویم؛ زیرا طریق ائمه(علیهم‌السلام)  متعادل است نه افراط دارد و نه تفریط؛ در امر آن‌ها رشد است نه توقف. آن‌به‌آن حرکت و تعالی است.

"أَهْلُ الْجَنَّةِ يَنْظُرُونَ إِلَى مَنَازِلِ شِيعَتِنَا كَمَا يُرَى الْكَوْكَبُ الدُّرِّيُّ فِي السَّمَاءِ لَا يَضِلُّ مَنِ اتَّبَعَنَا وَ لَا يَهْتَدِي مَنْ أَنْكَرَنَا وَ لَا يَنْجُو مَنْ أَعَانَ عَلَيْنَا عَدُوَّنَا وَ لَا يُعَانُ "[9]

بهشتيان به خانه‏هاى شيعيان ما چنان نگاه می‌کنند كه ستارۀ درخشان را در آسمان مى‏بينند. هر كس از ما پيروى كند گمراه نشود و هر كه منكر ما شود هدايت نگردد. آن‌كه بر زيان ما كمک دشمن ما را دهد، نجات نيابد. آن‌كه ما را وابگذارد يارى نشود.

درست است که شیعه در سیاست تقیه دارد، اما طبق روایت نباید فکر، اندیشه و قلبش با دشمنان علی(علیه‌السلام) هم سو شود!

"مَنْ أَسْلَمَنَا فَلَا تَخَلَّفُوا عَنَّا لِطَمَعِ دُنْيَا بِحُطَامٍ زَائِلٍ عَنْكُمْ وَ أَنْتُمْ تَزُولُونَ عَنْهُ فَإِنَّهُ مَنْ آثَرَ الدُّنْيَا عَلَيْنَا عَظُمَتْ حَسْرَتُهُ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ سِرَاجُ الْمُؤْمِنِ مَعْرِفَةُ حَقِّنَا"

کسی که تسلیم ما شده، به طمع دنياى پوچ و بى‏ارزشى كه سرانجام از شما دور شود و شما نيز از آن زوال يابيد، هیچ‌وقت از ما تخلف نمی‌کند، زيرا هر كس دنيا را بر ما ترجيح دهد، افسوس فراوان دارد. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ای‌وای بر من كه جانب امر خدا را فروگذاشتم و در حق خود ظلم و تفريط كردم‏. چراغ راه مؤمن شناخت حق ماست.

‏"وَ أَشَدُّ الْعَمَى مَنْ عَمِيَ مِنْ فَضْلِنَا وَ نَاصَبَنَا الْعَدَاوَةَ بِلَا ذَنْبٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْنَاهُ إِلَى الْحَقِّ وَ دَعَاهُ غَيْرُنَا إِلَى الْفِتْنَةِ فَآثَرَهَا عَلَيْنَا"

و بدترين كورى، نابينایی از فضيلت ماست. به دشمنى با ما برخاسته است کسی که با ما بدون دلیل و گناه و فقط به جرم اينكه ما او را به‌سوی حق و دوستى خوانديم و ديگران او را به‌سوی فتنه دعوت كردند و آن‌ها را بر ما ترجيح‏ داد.

"لَنَا رَايَةٌ مَنِ اسْتَظَلَّ بِهَا كَنَّتْهُ وَ مَنْ سَبَقَ إِلَيْهَا فَازَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ وَ مَنْ تَمَسَّكَ بِهَا نَجَا "

ما را پرچمى است كه هر كه در سایۀ آن درآيد او را جا دهد و هر كه به‌سوی او پيش تازد پيروز است. هر كه از آن واماند نابود و هر كه بدان چنگ زند نجات يابد.

"أَنْتُمْ عُمَّارُ الْأَرْضِ الَّذِينَ اسْتَخْلَفَكُمْ فِيهَا لِيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْلَمُونَ فَرَاقِبُوا اللَّهَ فِيمَا يَرَى مِنْكُمْ وَ عَلَيْكُمْ بِالْمَحَجَّةِ الْعُظْمَى فَاسْلُكُوهَا لَا يَسْتَبْدِلْ بِكُمْ غَيْرَكُمْ‏ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ"

شما آباد کنندگان زمین هستید که خدا شما را جانشینان خودش قرار داده تا ببیند چطور عمل می‌کنید. پس مراقب خدا باشید در آن چیزی که از شما می‌بیند. بر شما باد به راه روشن بزرگ‌تر! در آن برويد كه فرد ديگرى جاى شما را نگيرد. (سپس اين آيه قرآن را تلاوت فرمود) به‌سوی آمرزش پروردگارتان بشتابيد و به راه بهشتى كه عرضش به‌قدر پهناى آسمان و زمين است و آن براى اهل ايمان به خدا و پيامبرانش مهيا گرديده‏. پس بدانيد شما به بهشت نمی‌رسید مگر به تقوی.

شیعۀ شعاعی اثرش را بر تمام دنیا می‌گذارد و محدود به سلوک فردی و جامعۀ خود نیست، وسعت دارد. او مراقب خداست يعنی اسمای الهی را دائم در خودش ظهورش می‌دهد تا خدا جاری شود.

"فاعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَنَالُوهَا إِلَّا بِالتَّقْوَى وَ مَنْ تَرَكَ الْأَخْذَ عَمَّنْ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِ قَيَّضَ اللَّهُ‏ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ‏ مَا بَالُكُمْ قَدْ رَكَنْتُمْ إِلَى الدُّنْيَا وَ رَضِيتُمْ بِالضَّيْمِ وَ فَرَّطْتُمْ فِيمَا فِيهِ عِزُّكُمْ وَ سَعَادَتُكُمْ وَ قُوَّتُكُمْ عَلَى مَنْ بَغَى عَلَيْكُمْ لَا مِنْ رَبِّكُمْ تَسْتَحْيُونَ وَ لَا لِأَنْفُسِكُمْ تَنْظُرُونَ وَ أَنْتُمْ فِي كُلِّ يَوْمٍ تُضَامُونَ وَ لَا تَنْتَبِهُونَ مِنْ رَقْدَتِكُمْ وَ لَا تَنْقَضِي فَتْرَتُكُمْ أَ مَا تَرَوْنَ إِلَى دِينِكُمْ يَبْلَى وَ أَنْتُمْ فِي غَفْلَةِ الدُّنْيَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ‏ وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون"

و هر كه پيروى از آن‌كه خدا فرمان اطاعتش را داده، رها سازد؛ براى او شيطانى برانگيخته شود كه قرين و مونس او شود. شما را چه باشد كه به دنيا تكيه كرديد و به ستم خشنوديد و فروگذاشتید آنچه را كه عزت و سعادت شما و نيروى عليه ستمگران در آن است؟! نه از خدايتان شرم داريد و نه به حال خود فكر می‌کنید! شما در هرروز ظلم می‌شوید ولى از خواب بيدار نمی‌شوید و سستى شما پايان نمی‌پذیرد! آيا نمى‏بينيد دين شما كهنه می‌شود و شما سرگرم دنیایید؟ خداى بزرگ می‌فرماید: و شما مؤمنان هرگز نبايد با ظالمان همدست و دوست باشيد وگرنه آتش كيفر آنان دامن شما را هم خواهد گرفت و در آن حال جز خدا هيچ دوستى نخواهيد يافت و هرگز كسى يارى‏ شما نخواهد کرد.

اکثر ما غافلیم از اینکه در کدام زمان زندگی می‌کنیم! به دستورات شریعت عمل می‌کنیم، اما از اینکه برای دیگر شیعیان چه اتفاقی می‌افتد غافلیم! شیعیان آفریقا و دیگر مردم دنیا مورد ظلم قرار می‌گیرند، اما ما قانع شده‌ایم به رکعات نماز و روزه‌هایمان! نور ولایت امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) و انقلاب اسلامی، ما را از ظلم‌هایی که هرلحظه بر سر شیعیان دنیا می‌آيد نجات داد، اما چرا ما قدر آن را نمی‌دانیم؟ چرا نمی‌شنویم هرروز چه بلاهایی بر سر شیعیان دنیا می‌آید؟ چرا از اینکه مملکت ما به دیگر شیعیان کمک می‌رساند ناراضی هستیم و اعتراض می‌کنیم؟ دینمان کهنه شده و ما همچنان متوجه دنیامداری خود هستیم؟ جوانان ما از دین کهنۀ ما بیزارند و ما همچنان در خوابیم و در غفلت و سستی خود غرقیم. آيا زمان آن نرسیده تا برای یاری امام چشم قلبمان را بگشایم؟

 

 

 

 

 


[1] - تفسیر فرات ص 367؛ و بحار الأنوار (ط - بيروت)؛ ج‏65؛ ص 61.

[2]- بحارالأنوار، ج 65، ص 44. خدا شیعیان ما را بیشتر ازآنچه ما شیعیانمان را دوست داریم؛ دوست دارد.

[3] - اشاره به روایت "اول خلق الله نوری" يا "اول ما خلق الله العقل"؛ سنن ابن داوود، جزء ،5 ص 76، حدیث شماره 4700 و بحارالأنوار، 1/97/7.

[4] - بحارالأنوار (ط - بيروت)؛ ج‏65؛ ص 61.

[5] - همان.

[6] - همان.

[7] - بحارالأنوار (ط - بيروت)؛ ج‏65؛ ص 61.

[8] - همان

[9] - بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج‏65، ص: 62

 



نظرات کاربران

//