سپر تقوا

 

سپر تقوا

 

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 78، 28 صفر 1445) به تبیین موضوع «سپر تقوا» می‌پردازیم.

صفات شیعیان شعاعی را شناختیم، برای شناخت بیشتر، حکمت‌ها و موعظه‌های امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) را هم بررسی می‌کنیم.

در روایتی، از مسایل اخلاقی مثل زهد، حلم، سِداد، شرف و... از ایشان پرسیده شد و فرمودند:[1]

زهد، رغبت در تقوا[2] و بی‌رغبتی به دنیاست. حلم، فرو خوردن خشم و مالک نفس شدن است. راستی و درستی، جایگزین کردن معروف به جای منکر است. شرف، احسان به قبیله و تحمل سختی‌ها و به عهده گرفتن خسارت و جرم آنان است.

نیرومندی، در حمایت از همسایه، صبر در جایگاه خود و محکم بودن در سختی‌هاست. بزرگواری، عطابخشی در غرامت و گذشتن از جرم است. مروّت و جوانمردی، حفظ دین و عزّت نفس، نرم رفتاری و به راحتی حمایت کردن از همه، تعهد داشتن در نیکی و ادای حقوق و اظهار دوستی به مردم است.

کرم، بخشش قبل از خواهش و طعام دادن به مردم در هنگام قحطی‌ است. فرومایگی، خُردبینی و دریغ کردن از اندک است. پستی، بخشش اندک و گفتن سخنان زشت است. بزرگ‌منشی، بذل و بخشش در خوشی و سختی است. بخل آن است که آنچه را در دست داری مایۀ شرف پنداری و آنچه را انفاق کنی، تلف شده بدانی. برادری، همراهی در خوشی و سختی است.

ترس، گستاخی و جرئت بر دوست و گریز از دشمن است. توانگری، همان رضایت نفس است به آنچه روزىِ او شده هرچند اندک باشد. فقر نیز، سیری ‌ناپذیری و آزمندی نفس نسبت به هر چیزی است. جود، بخششِ دست‌رنج خویش و کرم، حفاظت از خود در سختی و خوشی است.

جرئت، دست‌وپنجه نرم کردن با حریفان هم‌وزن خود و نیرومندی، نبرد سخت و ستیزه کردن با مردمان پر قدرت است. ذلّت و خواری، هراس از راستی و اظهار حقیقت است. کج‌فهمی، مبارزه با فرماندۀ خود و آن کس است که می‌تواند به تو زیان برساند.

جلال و شکوه، انجام کار نیک و ترک کار زشت است. دوراندیشی و استواری، همان صبر طولانی، مدارا با کارگزاران و ملاحظه و هوشیاری نسبت به همۀ مردم است. شرف، همراهی با برادران و حفاظت از همسایگان و محرومیت، از دست دادن بهره‌ای است که به تو عرضه شده. سبک‌سری و سفاهت، پیروی از فرومایگان و هم‌نشینی با گمراهان است.

شجاعت، دست‌و‌پنجه نرم کردن با حریفان هم‌وزن و شکیبایی در شنیدن سخن نیش‌دار و طعنه است. تکلّف و به زحمت افتادن، اظهار نظر در اموری است که به تو مربوط نیست و سودی برایت ندارد. سفاهت نیز حماقت در از دست دادن مال و بی‌اعتنایی نسبت به آبروست.

ایشان همچنین در سخنان حکمت‌آمیزشان فرمودند:[3]

«ای مردم! کسی که برای خدا نصیحت و خیرخواهی کند و کلام خدا را راهنمای خود گیرد، به راهی پایدار رهنمون شود و خدا او را به رشد و هدایت موفق سازد و به نیکویی و حُسن استوار گرداند. همانا کسی که پناهنده به خداست در امان و محفوظ و دشمن او ترسان و بی‌یاور است. با ذکر بسیار خود را در پناه و حفاظت خدا قرار دهید، با تقوا از خدا بترسید و با اطاعت به او نزدیک شوید. زیرا او به ما نزدیک و اجابت‌کنندۀ دعای ماست.

خداوند می‌فرماید: «و هنگامی‌ که بندگانم از تو دربارۀ من پرسیدند بگو: من نزدیکم، دعای دعا‌کننده را هنگامی که مرا می‌خواند اجابت می‌کنم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند.» پس خدا را اجابت کنید و به او ایمان بیاورید، زیرا آن که عظمت خدا را شناخت، شایسته نیست برای خود عظمتی قائل شود و خود را بزرگ شمارد.

آنان که عظمت او را یافتند، رفعت و بزرگی‌شان در این است که متواضعند و آنان که شکوه و جلال خدا را یافتند خود را خوار و ذلیل می‌دانند و آنان که قدرت خدا را درک کردند در برابر او تسلیم محض هستند. و پس از این معرفت و هدایت، نفسشان را در کوچکی انکار نمی‌کنند و دچار گمراهی و بی‌معرفتی نمی‌شوند.

یقین بدانید هرگز تقوا را نمی‌شناسید تا آن که هدایت را بشناسید و هرگز به قرآن تمسک نمی‌جویید مگر اینکه افرادی را که از قرآن دست کشیدند بشناسید. هرگز حق تلاوت آن را نمی‌دانید مگر اینکه تحریف‌کنندگان را بشناسید که در این صورت بدعت، تکلف‌، افترادهندگان به خدا و تحریف را هم خواهید شناخت و چگونگی هلاکت و سقوط اهل هوی را خواهید دید.

مبادا نادانان، شما را به جهالت کشانند، پس فهم آن علم را از اهلش بخواهید، زیرا آنان خاصان به نور‌بخشی‌اند که باید از نورشان گرفت و امامانی هستند که به ایشان اقتدا شود. حیات علم و مرگ جهل‌ به ایشان است. آنانند که حلمشان، شما را از جهل دیگران باخبر می‌کند. سکوتشان دلیل گفتارشان و ظاهرشان نشانۀ باطنشان است. آنان از حق مخالفت نمی‌کنند و در آن دچار اختلاف نمی‌شوند. برای آن‌ها شیوه و مسیری از سوی خدا مقرّر و حکمی در حق آن‌ها جاری شده که در این مورد برای ذاکران یادآوری شده است.

هرگاه آن را شنیدید دربارۀ آن تعقل کنید و تنها به روایت کردن آن بسنده نکنید، زیرا راویان قرآن فراوانند، اما عاملان و رعایت کنندگان به آن اندک‌اند و خداوند مستعان است.»

و نیز هنگامی که حسن بصری با تملّق، نامه‌ای به امام نوشت[4] و دربارۀ اختلاف و حیرتشان در قدَر و جبر و اختیار از ایشان سؤال کرد، فرمودند:

«نامه‌ات به دستم رسید و اگر به خاطر حیرت و سرگردانی در تو و گذشتگانت نبود، تو را آگاه نمی‌کردم. اما بعد، هر کس به قدر، چه خیر و چه شرّش، ایمان نیاورد که خدا آن را می‌داند کافر است. و کسی که گناهان را به خدا نسبت دهد فاجر و تبهکار است.

به راستی خدا به زور و اجبار اطاعت نشود و هرگز با معصیت مغلوب نگردد. (اطاعت و معصیت به دامان کبریایی‌اش گردی نمی‌نشاند.) در عین حال، خدا مردم را به حال خود رها نکرده و از سیطرۀ خود خارج ننموده، بلکه او مالک آن چیزی‌ست که به آن‌ها داده و به هر چه آنان را به انجام آن قدرت بخشیده قادر است. آن‌ها را از روی اختیار و انتخاب فرمان داده و با اخطار و انذار بازداشته است.

پس اگر بندگان، سر به فرمان الهی نهند، هرگز مانعی نباشد و اگر به گناه کشیده شوند، چنانچه خدا بخواهد بر آن‌ها منت نهد، می‌تواند مانع از انجام گناه شود. اما اگر چنین نکند، او نیست که آنان را با زور به گناه کشانده و خلاف میلشان به آن وادار کند، بلکه باز هم بر ایشان منت نهاده که آن‌ها را اهل بصیرت و بینا و آگاه ساخته و بر حذر داشته و امر و نهی نموده است.

خداوند سرشت آنان را همچون فرشتگان قرار نداده که مجبور به طاعت باشند و بر آنچه از آن نهی‌شان کرده اجبار نگذاشته. حجت رسا از آنِ خداست و اگر می‌خواست همه را هدایت می‌کرد. درود بر آنکه راه راست را پیروی کند.»

در توضیح کلام امام؛ باید بدانیم تمام قدَرها در علم خداست و خداوند به تمام قدرهای خیر و شرّ آگاه است. اگر کسی به علم خدا ایمان نیاورد کافر است، در عین حال اگر معصیت و قدرهای شرّ را به خدا نسبت دهد فاجر و گناهکار است.

خیرِ مطلق فقط ذاتی خداوند است و سایر مراتب فقط از خیر بهره‌مند هستند. اقتضای مراتب هستی (فعل الهی) آن است که خیر ذاتی آن‌ها نیست و می‌تواند از آن‌ها ظهور پیدا کند یا نکند. عدم خیر همان شرّ است. علم خدا هم به این اقتضا احاطه دارد و او می‌داند قدرها یا خیرند یا شرّ، اما انتخاب کدام قدر به اختیار انسان است و چون خیر، ذاتی‌‌اش نیست می‌تواند عدم خیر یعنی شرّ از او آشکار شود.

قوای انسان به اختیار او می‌تواند در جهت خیر استفاده شود یا شرّ، مثلاً دستش می‌تواند کودکی را نوازش کند یا کتک بزند و به او ظلم کند. خدا در علمش هم نوازش را می‌داند و هم کتک زدن و ظلم کردن را، اما اینکه انسان کدام را انتخاب کند به اختیار اوست و جبری در انتخابش وجود ندارد.

به بیان دیگر خداوند می‌داند انسان هم می‌تواند خیر را انتخاب کند و هم شرّ را و در این انتخاب جبری نیست. پس با تخییر (اختیار دادن به خیر و نشان دادن راه درست) و تحذیر (بازداشتن از شرّ) او را در این انتخاب و اختیار یاری داده. و انسان بعد از آنکه با اختیار، مسیری را انتخاب کرد به خواستش در خیر یا شرّ خواهد رسید.

در انتخاب قدر، مانع و سدّ راهی برای رسیدن به خیرات وجود ندارد، اما در نیّت شرّ، یا خدا منت می‌نهد و مانع گناه می‌شود تا عمل شرّ در وجود تثبیت نشود[5] یا آنکه انسان بی‌اجبار گناه می‌کند، در حالی که خدا او را از آن گناه برحذر داشته بود.

بنابراین نیّت، انگیزه و طلب، مسئلۀ مهمی در قضا و قدر است. اگر در نیّت و وجودمان، طلب خیر برای کسی داشته باشیم امکان ندارد شرّ به او برسد. ممکن است در بیرون و عالم ماده مانعی برای انجام کار خیر به وجود آید، اما عالم ماده اصالت ندارد و خداوند (خیر مطلق) در قلب حضور دارد. ارزش عمل به قلب و نیّت‌ است،[6] پس خیر حتماً در وجود تثبیت شده، هر چند در قالب عمل ظهور نکند.

امام مجتبی(علیه‌السلام)، در موعظه‌ای نیز به اهمیت تقوا اشاره کرده و می‌فرماید:[7]

«بدانید خداوند شما را بیهوده و عبث نیافریده و به حال خود نیز رهایتان نساخته، عمر (زندگی آن‌به‌آن) و اجل شما را کتابت کرده و روزی‌تان را بین شما تقسیم کرده تا هر خردمندی منزلت خود را بشناسد و بداند آنچه در تقدیر اوست به او خواهد رسید و آنچه از او دریغ داشته هرگز به او نمی‌رسد.

شما را از روزی و زحمت دنیا کفایت نموده (همۀ امور دنیا را خودش بر عهده گرفته و ضامن شده) و خاطرتان را برای عبادت و پرستش خود آسوده و فارغ ساخته و بر شکرگزاری تشویق و تحریک کرده است. ذکر و یادآوری خود را بر شما واجب و به پرهیزکاری و تقوا سفارش نموده است. تقوا را نهایت خشنودی و رضای خود قرار داده که باب توبه و اساس هر حکمت و دانایی است. شرافت و مرتبۀ عالی هر عملی نیز به تقواست و پرهیزکاران با رعایت تقوا رستگار شدند.

خداوند می‌فرماید: همانا رستگاری برای پرهیزکاران و متقین است.[8] و نیز می‌فرماید: خدا کسانی را که تقوا پیشه کنند با رستگاری و فوز نجات دهد، نه بدی به آن‌ها رسد و نه اندوهگین شوند.[9]

پس ای بندگان خدا! تقوا پیشه کنید و بدانید هرکس تقوای خدا را داشته باشد، راه بیرون رفتن از هر گرفتاری و فتنه را برایش قرار داده، او را در کارش راهنمایی و برهانش را بر او چیره کرده و روسفیدش کند و به رغبت و آرزویش برساند. اینان با کسانی خواهند بود که خدا بر ایشان نعمت داده که از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحانند و یاران خوب و هم‌نشینان عالی هستند.[10]

انسان، وابسته به خدا و وصل به وجود است، یعنی به لحاظ خدا، هستی و وجود دارد. پس نه بیهوده آفریده شده و نه به حال خود رها شده است. موجودی است در عین نیستی، وابسته و متصل به عین هستی. اگر فقط به وجه محدود نیستی‌اش نظر کند افسرده شده و اگر هستی را به خود نسبت دهد، طغیان می‌کند. پس باید همزمان به دو وجه خلقی و امری خود نظر کند و در عین نیستی خود، هستی حق‌تعالی را ببیند.

حضرت در فرازهای بعدی شرط رسیدن به فوز، خروج از فتنه‌ها، روسفیدی چهره، هم‌نشینی با پیامبران و صدیقان و... را تقوا معرفی می‌کند. تقوا، همان سپری است که تمام خیرات را به طور مطلق به خدا نسبت می‌دهد و اجازه نمی‌دهد شرّی از اقتضائات عالم ماده به وجود برگردد. تقوا همان یافتن جایگاه ممکن و واجب یا جایگاه عبودیت و فقر خود، در مقابل ربوبیت و غنای مطلق حق‌تعالی‌ست.

اهل تقوا با نگاه توحیدی، محدودیت‌ها و ترکیبات عالم ناسوت را اقتضای این عالم دانسته و با سپر تقوا، فعل خود را از فعل الهی و همچنین از ذات الهی جدا کرده و از فتنه‌ها در امان می‌مانند.

 


[1]- تحف العقول، نص، صص 225- 226 : "قيلَ لَهُ (علیه‌السلام) مَا الزُّهْدُ؟ قَالَ: الرَّغْبَةُ فِي التَّقْوَى وَ الزَّهَادَةُ فِي الدُّنْيَا. قِيلَ فَمَا الْحِلْمُ؟ قَالَ: كَظْمُ الْغَيْظِ وَ مِلْكُ النَّفْسِ. قِيلَ مَا السَّدَادُ؟ قَالَ: دَفْعُ الْمُنْكَرِ بِالْمَعْرُوفِ. قِيلَ فَمَا الشَّرَفُ؟ قَالَ: اصْطِنَاعُ الْعَشِيرَةِ وَ حَمْلُ الْجَرِيرَةِ. قیل فما النجدة؟ قال: الذب عن الجار و الصبر فی المواطن و الإقدام عند الكریهة. قِيلَ فَمَا الْمَجْدُ؟ قَالَ: أَنْ تُعْطِيَ فِي الْغُرْمِ وَ أَنْ تَعْفُوَ عَنِ الْجُرْمِ. قِيلَ فَمَا الْمُرُوَّةُ؟ قَالَ: حِفْظُ الدِّينِ وَ إِعْزَازُ النَّفْسِ وَ لِينُ الْكَنَفِ وَ تَعَهُّدُ الصَّنِيعَةِ وَ أَدَاءُ الْحُقُوقِ وَ التَّحَبُّبُ إِلَى النَّاسِ قِيلَ فَمَا الْكَرَمُ؟ قَالَ: الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ فِي الْمَحْلِ. قِيلَ فَمَا الدَّنِيئَةُ؟ قَالَ: النَّظَرُ فِي الْيَسِيرِ وَ مَنْعُ الْحَقِيرِ. قِيلَ فَمَا اللُّؤْمُ؟ قَالَ: قِلَّةُ النَّدَى وَ أَنْ يُنْطَقَ بِالْخَنَا. قِيلَ فَمَا السَّمَاحُ؟ قَالَ: الْبَذْلُ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاء. قِيلَ فَمَا الشُّحُّ؟ قَالَ: أَنْ تَرَى مَا فِي يَدَيْكَ شَرَفاً وَ مَا أَنْفَقْتَهُ تَلَفاً. قِيلَ فَمَا الْإِخَاءُ؟ قَالَ: الْإِخَاءُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ. قِيلَ فَمَا الْجُبْنُ؟ قَالَ: الْجُرْأَةُ عَلَى الصَّدِيقِ وَ النُّكُولُ عَنِ الْعَدُوِّ. قِيلَ فَمَا الْغِنَى؟ قَالَ: رِضَا النَّفْسِ بِمَا قُسِمَ لَهَا وَ إِنْ قَلَّ. قِيلَ فَمَا الْفَقْرُ؟ قَالَ: شَرَهُ النَّفْس إِلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ. قِيلَ فَمَا الْجُودُ؟ قَالَ: بَذْلُ الْمَجْهُودِ. قِيلَ فَمَا الْكَرَمُ؟ قَالَ: الْحِفَاظُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ. قِيلَ فَمَا الْجُرْأَةُ؟ قَالَ: مُوَاقَفَةُ الْأَقْرَانِ. قِيلَ فَمَا الْمَنَعَةُ؟ قَالَ: شِدَّةُ الْبَأْسِ وَ مُنَازَعَةُ أَعِزَّاءِ النَّاسِ. قِيلَ فَمَا الذُّلُّ؟ قَالَ: الْفَرَقُ عِنْدَ الْمَصْدُوقَةِ. قِيلَ فَمَا الْخُرْقُ؟ قَالَ: مُنَاوَأَتُكَ أَمِيرَكَ وَ مَنْ يَقْدِرُ عَلَى ضُرِّكَ. قِيلَ فَمَا السَّنَاءُ؟ قَالَ: إِتْيَانُ الْجَمِيلِ وَ تَرْكُ الْقَبِيحِ. قِيلَ فَمَا الْحَزْمُ؟ قَالَ: طُولُ الْأَنَاةِ وَ الرِّفْقُ بِالْوُلَاةِ وَ الِاحْتِرَاسُ مِنْ جَمِيعِ النَّاسِ. قِيلَ فَمَا الشَّرَفُ؟ قَالَ: مُوَافَقَةُ الْإِخْوَانِ وَ حِفْظُ الْجِيرَانِ. قِيلَ فَمَا الْحِرْمَانُ؟ قَالَ: تَرْكُكَ حَظَّكَ وَ قَدْ عَرَضَ عَلَيْكَ. قِيلَ فَمَا السَّفَهُ؟ قَالَ: اتِّبَاعُ الدُّنَاةِ وَ مُصَاحَبَةُ الْغُوَاةِ. قِيلَ فَمَا الْعِيُّ؟ قَالَ: الْعَبَثُ بِاللِّحْيَةِ وَ كَثْرَةُ التَّنَحْنُحِ عِنْدَ الْمَنْطِقِ. قِيلَ فَمَا الشَّجَاعَةُ؟ قَالَ: مُوَافَقَةُ [مُوَاقَفَةُ] الْأَقْرَانِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الطِّعَانِ. قِيلَ فَمَا الْكُلْفَةُ؟ قَالَ: كَلَامُكَ فِيمَا لَا يَعْنِيكَ. قِيلَ وَ مَا السَّفَاهُ؟ قَالَ: الْأَحْمَقُ فِي مَالِهِ الْمُتَهَاوِنُ بِعِرْضِهِ."

[2]- زهد در علم کلام و مبانی اهل سنت، به معنای ترک دنیاست که همانند رهبانیت در مسیحیت است. اما زهد حقیقی، رغبت در تقواست که همان استفادۀ به جا و بدون افراط و تفریط از نعمت‌های دنیاست.

[3]- تحف العقول، نص، صص 227- 228: "أَیهَا النّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَلیلاً هُدِىَ لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ وَفَقَّهُ اللّهُ لِلرَّشادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنى فَإِنَّ جارَاللّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خائِفٌ مَخْذُولٌ، فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللّهِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِوَ اِخْشَوُا اَللَّهَ بِالتَّقْوَى وَ تَقَرَّبُوا إِلَى اَللَّهِ بِالطَّاعَةِ فَإِنَّهُ قَرِيبٌ مُجِيبٌ قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ إِذٰا سَأَلَكَ عِبٰادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ اَلدّٰاعِ إِذٰا دَعٰانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ  فَاسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ فَإِنَّهُ لاَ يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اَللَّهِ أَنْ يَتَعَاظَمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ اَلَّذِينَ يَعْلَمُونَ عَظَمَةَ اَللَّهِ أَنْ يَتَوَاضَعُوا وَ عِزَّ اَلَّذِينَ يَعْرِفُونَ مَا جَلاَلُ اَللَّهِ أَنْ يَتَذَلَّلُوا لَهُ وَ سَلاَمَةَ اَلَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَةُ اَللَّهِ أَنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ وَ لاَ يُنْكِرُوا أَنْفُسَهُمْ بَعْدَ اَلْمَعْرِفَةِ وَ لاَ يَضِلُّوا بَعْدَ اَلْهُدَى وَ اِعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا اَلتُّقَى حَتَّى تَعْرِفُوا صِفَةَ اَلْهُدَى وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِمِيثَاقِ اَلْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوا اَلْكِتَابَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي حَرَّفَهُ فَإِذَا عَرَفْتُمْ ذَلِكَ عَرَفْتُمُ اَلْبِدَعَ وَ اَلتَّكَلُّفَ وَ رَأَيْتُمُ اَلْفِرْيَةَ عَلَى اَللَّهِ وَ اَلتَّحْرِيفَ وَ رَأَيْتُمْ كَيْفَ يَهْوِي مَنْ يَهْوِي وَ لاَ يُجْهِلَنَّكُمُ اَلَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ وَ اِلْتَمِسُوا ذَلِكَ عِنْدَ أَهْلِهِ فَإِنَّهُمْ خَاصَّةً نُورٌ يُسْتَضَاءُ بِهِمْ وَ أَئِمَّةٌ يُقْتَدَى بِهِمْ بِهِمْ عَيْشُ اَلْعِلْمِ وَ مَوْتُ اَلْجَهْلِ وَ هُمُ اَلَّذِينَ أَخْبَرَكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ جَهْلِهِمْ وَ حُكْمُ مَنْطِقِهِمْ عَنْ صَمْتِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ لاَ يُخَالِفُونَ اَلْحَقَّ وَ لاَ يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ قَدْ خَلَتْ لَهُمْ مِنَ اَللَّهِ سُنَّةٌ وَ مَضَى فِيهِمْ مِنَ اَللَّهِ حُكْمٌ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ وَ اِعْقِلُوهُ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ وَ لاَ تَعْقِلُوهُ عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ اَلْكِتَابِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ."

[4]- تحف العقول، نص، ص 231: "أمَّا بَعْد فإنَّكُم معاشِرَ بني هاشِمٍ، الفُلْكُ الجاريَةٌ في الّلُجج الغامِرَةِ و الأعلامُ النيرة الشاهرة أو كسفينة نوح علیه‌السلام التي نزلها المؤمنون و نجا فيها المسلمون ... فإن من علم الله علمكم و أنتم شهداء على الناس و الله الشاهد عليكم‏"؛ بی‌شک شما جماعت بنی‌هاشم، کشتی روان در طوفان سهمگین و نشانه‌های تابان مشهورید یا همچون کشتی نوح هستید که اهل ایمان بر آن سوار شدند و مسلمانان نجات یافتند... . سرچشمۀ دانش شما، علم خداست. شما حجت بر مردم و خدا حجت بر شماست.

[5]- نیّت و عمل خیر همواره در وجود تثبیت شده، اما نیّت شرّ در صورتی که تبدیل به عمل شود تثبیت می‌شود.

[6]- "إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ".

[7]- تحف العقول، نص، ص 232: "اِعْلَمُوا أَنَّ اَللَّهَ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَيْسَ بِتَارِكِكُمْ سُدًى كَتَبَ آجَالَكُمْ وَ قَسَمَ بَيْنَكُمْ مَعَايِشَكُمْ لِيَعْرِفَ كُلُّ ذِي لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ وَ أَنَّ مَا قُدِّرَ لَهُ أَصَابَهُ وَ مَا صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ يُصِيبَهُ. قَدْ كَفَاكُمْ مَئُونَةَ اَلدُّنْيَا وَ فَرَغَكُمْ لِعِبَادَتِهِ وَ حَثَّكُمْ عَلَى اَلشُّكْرِ وَ اِفْتَرَضَ عَلَيْكُمُ اَلذِّكْرَ وَ أَوْصَاكُمْ بِالتَّقْوَى وَ جَعَلَ اَلتَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَاهُ وَ اَلتَّقْوَى بَابُ كُلِّ تَوْبَةٍ وَ رَأْسُ كُلِّ حِكْمَةٍ وَ شَرَفُ كُلِّ عَمَلٍ بِالتَّقْوَى فَازَ مَنْ فَازَ مِنَ اَلْمُتَّقِينَ قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفٰازاً  وَ قَالَ وَ يُنَجِّي اَللّٰهُ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا بِمَفٰازَتِهِمْ لاٰ يَمَسُّهُمُ اَلسُّوءُ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ  فَاتَّقُوا اَللَّهَ عِبَادَ اَللَّهِ وَ اِعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يَتَّقِ اَللّٰهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً  مِنَ اَلْفِتَنِ وَ يُسَدِّدْهُ فِي أَمْرِهِ وَ يُهَيِّئْ لَهُ رُشْدَهُ وَ يُفْلِجْهُ بِحُجَّتِهِ وَ يُبَيِّضْ وَجْهَهُ وَ يُعْطِهِ رَغْبَتَهُ - مَعَ اَلَّذِينَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ مِنَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلصِّدِّيقِينَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولٰئِكَ رَفِيقاً."

[8]- سورۀ نبأ، آیۀ 31.

[9]- سورۀ زمر، آیۀ 61.

[10]- سورۀ نسا، آیۀ 69.

 



نظرات کاربران

//