روایاتی در وصف مقام شیعیان

روایاتی در وصف مقام شیعیان

 

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 63، 30 محرم 1445) به تبیین موضوع «روایاتی در وصف مقام شیعیان» می‌پردازیم.

همراهی همۀ هستی با انسان شیعه!

گفتیم تمام عبادات انسان زمانی مقبول است که زندگی او تحت سیطرۀ ولایت باشد. این در مورد اساس عبادات یعنی نماز هم صادق است. شرط قبولی نماز داشتن سبک زندگی ولایی است. فقط کسی که در تمام لحظات شبانه روز با افعال، اوصاف و اندیشه در مسیر ولایت حرکت کند، می‌تواند نماز مقبولی بخواند که از تمام ارکان آن بهرۀ کافی ببرد.

کسی که تحت سیطرۀ ولایت نباشد، ممکن است عبادات را انجام دهد؛ اما در تصمیمات زندگی مطابق میل و سلیقۀ خود پیش ‌رود نه خواست امام. اما شیعه در ریز و درشت زندگی، میل خود را کنار می‌گذارد و زیر چتر ولایت از حب و بغض شخصی عبور می‌کند.

امام سجاد(علیه‌السلام) از قول جدشان حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «خوشا به حال آنان که ولايت علی(عليه‌السلام) را پذيرفته‌اند؛ در حالی که به محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ايمان داشته و سخنان او را تصدیق می‌کنند. [آنان نمی‌دانند که] چگونه خداوند با گرانمایه‌ترين پيام‌ها از بالای عرش، از آنان یاد می‌کند و چگونه فرشتگان عرش و کرسی برایشان دعا می‌کنند و حجاب‌ها و آسمان‌ها و زمین و هوا و آنچه میان آن و زیر آن تا زمین است و [نمی‌دانند] چگونه فرشتگان ابرها و باران‌ها و فرشتگان دشت‌ها و دریاها و خورشید آسمان و ماه و ستارگانش و سنگریزه‌های زمین و شن‌هایش و هر حیوانی که حرکت می‌کند برای آن‌ها دعا می‌کنند. پس خداوند عزّوجلّ به دعاى هر يک از آنان جایگاه ایشان را در عالم قرب بالا می‌برد و عظمت آنان نزد او بلند می‌شود تا آنكه در روز قيامت بر حق‌تعالی وارد شوند. در حالی که نزد شاهدان به کرامت الهی مشهور هستند و آنان را از یاران محمد و علی(علیهماالسلام) به شمار می‌آورند.»[1]

این روایت نشان می‌دهد که ولایت امام در امتداد ایمان به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است و چیزی خارج از دین الهی نیست. وقتی کسی زیر چتر ولایت وارد شود، جایگاهی در نظام هستی پیدا می‌کند که تمام مراتب هستی برای او دعا می‌کنند و صلوات می‌فرستند. یعنی تمام عوالم و هر چه در آن است در خدمت او قرار می‌گیرند و مسیر قرب را برای او هموار می‌کنند. چون تمام موجودات، بود خود را از ولایت گرفته‌اند؛ پس با کسی که ولایت را می‌شناسد همراهی می‌کنند و راه را به او نشان می‌دهند. علت مشروط شدن قبولی اعمال به ولایت هم همین است.

همراهی هستی با انسان ولایی او را به این درک می‌رساند که حتی نان هم از مجرای ولایت به او می‌رسد. او در بالا و پایین‌های مسیر زندگی، رشد می‌کند و هرگز به بن‌بست نمی‌رسد؛ چون می‌داند تمام هستی پشت اوست.

البته این رابطه دو طرفه است؛ یعنی با دعای موجودات مقام شیعه بالا می‌رود و با بالا رفتن او، آن موجودات هم رشد می‌کنند. شیعه در این مسیر هم طاهر می‌شود و هم طاهر می‌کند. هم بالا می‌رود؛ هم بالا می‌برد.

امام صادق(علیه‌السلام) خطاب به شیعیان می‌فرماید: «به خدا سوگند! شمایید آن کسانی که خدای عزّوجلّ دربارۀ ایشان فرموده: "وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ"»[2]

اگر این روایات را با نگاه سطحی بخوانیم خود را شیعه می‌پنداریم و تمام این مقامات را به خود نسبت می‌دهیم و دچار غرور کاذب می‌شویم! درحالی‌که این روایات در مورد شیعیان شعاعی است که مسیر سختی را پیموده‌اند. چون قرار گرفتن در جاذبۀ ولایت و پیمودن این مسیر سخت است! معصوم برای توصیف آن از عبارت "صعب مستصعب" به معنای «سختی در سختی» استفاده می‌کند. این عبارت در عربی به اسب سرکشی اطلاق می‌شود که رام شدنی نیست! پس سطحی‌نگری است اگر کسی گمان کند با نماز و روزۀ ظاهری و مجاهدت عملی می‌تواند به مقام شیعۀ حقیقی دست پیدا کند.

چطور طی کردن این مسیر می‌تواند سخت باشد در حالی که همۀ هستی سالک را همراهی می‌کنند تا او پاک شود؛ زواید را از دست بدهد و به مقام بالاتری برسد؟ این سختی در حوزۀ باور ذهنی نیست. پذیرش مفاهیم ذهنی در مورد مقام ولایت راحت است. این سختی در حوزۀ عبادات ظاهری و فروع دین هم نیست. سختی آنجاست که سالک در میادین امتحان باید از سطح عبور کند و به عمق برسد. هر چه مقام بالاتر باشد فشار بیشتر است. مثل زمانی که طوفان درمی‌گیرد هر چه ارتفاع بیشتر باشد، شدت طوفان هم بیشتر می‌شود.

مسیحیان باور دارند که حضرت مسیح بلا دید تا آنان بدون ابتلا رشد کنند و پاک شوند! شیعه چنین باوری ندارد و آن به آن در میادین بلا از متعلقات مادی و معنوی پاک می‌شود. نه اینکه به شریعت‌مداری راحت و بی‌دغدغه بسنده کند. شیعه‌ای که این سختی را به جان می‌خرد، حلاوت و شیرینی بی‌مثالی را می‌چشد که شبیه هیچ حس دیگری نیست! جز این مسیر چیز دیگری نمی‌بیند و جز مقصد ولایت، مقصدی برایش متصور نیست و حاضر نیست این سختی شیرین را با چیزی عوض کند.

خوشا به حال کسی که تو را دوست دارد!

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «ای علی! خداوند محبت فقرا را به تو عنایت فرموده است. تو آن‌ها را به عنوان برادر پسندیده‌ای و آن‌ها نیز تو را به عنوان امام پسندیده‌اند. خوشا به حال کسی که تو را دوست دارد و وای بر کسی که بغض تو را دارد.»[3]

منظور از مساکین در این روایت، فقرای مادی و معنوی است. افرادی که در مقابل مقام ولایت، خود را عین فقر می‌بینند، فقرای معنوی هستند که خودی نمی‌بینند. تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد بیشتر افرادی که با پیامبران و اولیای الهی همراه شدند، فقرا و عامۀ مردم بودند. چون روحیۀ مادی ندارند و بیشتر به معنا نزدیک‌اند.

امروز هم می‌بینیم بیشتر افرادی که اظهار نارضایتی و القای یأس می‌کنند و مدام غر می‌زنند، افرادی هستند که از امکانات رفاهی خوبی برخوردارند. آن‌ها در دام فتنه‌ها گرفتار می‌شوند و کسانی که در فتنه‌ها سمت حق را انتخاب می‌کنند، عوام هستند.

البته مسکین بودن به روحیه برمی‌گردد. برخی با اینکه از مال دنیا بهره‌ای ندارند همیشه در آرزو و حسرت دنیا هستند. برخی دیگر هم ثروت دارند اما آن را برای پیشبرد اهداف اخروی و جاری کردن رفاه در جامعه می‌خواهند. گروه اول در عین فقر دنیاطلب هستند و گروه دوم در عین متمول بودن، آخرت طلب!

در ادامۀ روایت پیامبر فرمود: «ای علی! دوستداران تو دائماً در حال توبه و بازگشت و حفظ [عمل] هستند...اگر به خدا قسم یاد کنند، به آن وفا می‌کنند. ای علی! دوستداران تو نزد خلق حقیر و نزد حق بلندمرتبه‌اند. ای علی! دوستداران تو در بهشت اعلی همسایگان خداوند هستند! آنان بر چیزهای دنیوی که از دست می‌دهند افسوس نمی‌خورند... آثار رهبانیت در چهره‌هایشان نمایان است.»[4]

شیعۀ حقیقی تمام هم و غمش این است که عمل خود را حفظ کند و بیشتر از انجام عمل در این فکر است که عمل در جای خود بنشیند. شیعۀ مشایعتی در عین پایبندی به فروعات، حب و بغض خود را بر خواست امام ترجیح می‌دهد. اما شیعۀ حقیقی نفس خود را از هر خواسته‌ای جز خواستۀ امام باز می‌دارد حتی اگر خواستۀ نفسش، مباح باشد.

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در این روایت تعبیر عجیبی برای شیعیان به کار می‌برد و آنان را «همسایگان خدا» در بهشت می‌داند. نشانۀ ایشان افسوس نخوردن بر از دست دادن‌هاست. آنان دارایی‌های توهمی نظیر امواد، اولاد، سلامتی، مقام، ثروت و... را اصلاً دارایی محسوب نمی‌کنند که به دست آوردن و از دست دادن هر کدام، آن‌ها را شاد و غمگین کند. منظور از رهبانیت در این حدیث هم همین است. نه رهبانیت مسیحی که استفاده از نعمت‌ها و موهبت‌های دنیا را حرام می‌داند و موجب فساد در بین کشیشان می‌شود.

رهبانیت شیعه، بی‌تفاوتی نسبت به دارایی‌های دنیاست؛ نه استفاده نکردن از آن‌ها. شیعه بزرگترین نعمت و دارایی یعنی ولایت را دارد. پس می‌داند اگر نعمتی جزئی از او سلب شود در واقع چیزی از دست نداده است. اگر چشمش کور شود، تأسف نمی‌خورد؛ چون چشم اصلی را دارد و باکی ندارد از اینکه ثروت و مقامش را از دست دهد.

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در ادامه می‌فرماید: «آنان در سه جایگاه خوشحالند: هنگام مرگ چون من شاهدشان هستم. هنگام سؤال و جواب در قبر درحالی‌که تو به آنان [پاسخ‌ها] را تلقین می‌کنی و هنگامی که اعمال عرضه می‌شود؛ وقتی همۀ مردم با امامشان فراخوانده می‌شوند. ای علی! برادران خود را بشارت ده که خداوند از ایشان راضی است! ای علی! تو امیر مؤمنان و پیشوای سپیدرویان هستی و شیعۀ تو در صف ایستاده و تسبیح‌گو هستند.»[5]

دعوت در اینجا دعوت وجودی است و وجود هر کسی به سمت امامش کشیده می‌شود. شیعه بودن منجر به رضایت الهی می‌شود و آثار این رضایت حضور خدا در مرگ، حضور امام در تلقین قبر و سربلندی هنگام قیامت است.

تسبیح، اعتراف به منزه بودن خداست. اما اینکه خوبی خدا را بگوییم به چه درد ما می‌خورد؟! خداوند ما را نه برای بازی سطحی دین‌داری بلکه برای کمال آفریده تا ما به او نزدیک شویم. این نزدیک شدن هم زمانی و مکانی نیست. بلکه نزدیک شدن وجود به صفات الهی است. هدف از تسبیح این است که وجود ما حرکت کند و اسمای الهی را بدون اینکه رنگی از خود به آن اضافه کنیم نشان دهیم.

همۀ اذکار از جمله تسبیح، اگر به حقیقت آن برسیم، منجر به سیر وجودی می‌شود. در صورتی که قلب پیش از زبان ذاکر شود، این ذکر موجب رشد است. اما اگر فقط زبان ذکر بگوید و قلب حرکتی نکند، ذکر گفتن فقط موجب عُجب می‌شود.

تسبیح، وقتی حقیقی است که آنچه خدا ندارد و ما داریم با این تسبیح کنار رود. یعنی توهمات و دارایی‌هایی را که در درون و بیرون برای خود قائل هستیم کنار بگذاریم و در دریای اسما و صفات الهی شنا کنیم. در شنا اعتماد به آب و رها کردن خود مهم است تا حرکت انجام شود. درتسبیح هم باید خود را رها کنیم و بگذاریم این آب ما را با خود ببرد!

صفت تسبیح‌کننده، در صف ایستاده است. این صفت نشان از نظم و برنامه‌ریزی دارد. شیعه پراکنده عمل نمی‌کند. اصول و فروع دین را با هم دارد. هم در خیال طهارت دارد؛ هم در عمل؛ هم در حب و بغض. نه اینکه نماز بخواند؛ اما در میادین امتحان طبق هوس خود عمل کند. او مبدأ و معاد را یکی میبیند؛ به چپ و راست حرکت نمی‌کند و با حرکت مستقیم خود به مقصد می‌رسد.

در ادامۀ روایت می‌خوانیم: « اگر تو و شیعیانت نبودید، دین خدا برپا نمی‌شد. اگر تو و شیعۀ تو در زمین نبودید، از آسمان یک قطره باران هم نمی‌بارید!»[6]

در طول تاریخ، پیامبران با پذیرش ولایت، دین الهی را اقامه کردند. شرط اقامۀ دین هم در دست داشتن حکومت است. خاتم الانبیاء(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم با تشکیل حکومت توانست دین الهی را اقامه کند. قرار بود پس از ایشان علی(علیه‌السلام) این مهم را اجرا کند که توطئۀ سقیفه مانع شد. امام باید حاکم می‌شد تا می‌توانست دین الهی را برپا کند. اما پس از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، جز مدت کوتاهی در دورۀ امام علی و امام حسن(علیهما‌السلام) این فرصت ایجاد نشد.

امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) هم تا به امروز نتوانسته حاکم شود. او منتظر شیعیان واقعی است تا نه تنها ظواهر دین بلکه ولایت را که بطن آن است، برپا کند؛ آن هم نه در یک منطقۀ کوچک؛ بلکه در تمام دنیا. از دوران صفویه به بعد با اینکه حاکمان، اکثراً شیعه بودند، نمی‌توانستد دین را اقامه کنند؛ چون فقط به امامت ظاهری معتقد بودند. پس با اینکه مذهب رسمی کشور شیعه بود، اما عملاً نفوذی‌های یهودی و مسیحی امورات کشور را در دست داشتند. وقتی ایرانیان به این بلوغ رسیدند که رهبرشان شیعۀ شعاعی باشد، توانستند با انقلاب خود در مرزهای ایران دین را اقامه کنند. امروز هم مسئول جهانی کردن ولایت و دین الهی هستند.

اگر بیشتر مردم جهان با حقیقت دین که ولایت است، غریبه هستند به این جهت است که شیعیان شعاعی کم‌اند. فقط شیعۀ شعاعی می‌تواند ولایت را گسترش دهد؛ نه شیعه‌ای که فقط به ظاهر دین بسنده کرده است. شیعۀ حقیقی عامل نزول برکات مادی و معنوی است. چون تمام موجودات ولایت را پذیرفته‌اند. این ولایت است که آسمان را تدبیر می‌کند. وقتی شیعۀ حقیقی در جایی باشد، آسمان با او هماهنگ است و به خاطر او می‌بارد.

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در ادامه می‌فرماید: «برای تو در بهشت گنج است و شیعۀ تو لشکر خداست و لشکر خدا پیروز است... شما در روز سختی بزرگ ایمن هستید. ای علی تو و شیعیانت در موقف قیامت زیر سایه‌اید و در بهشت‌ها متنعم می‌شوید.»[7]

محال است شیعه پیروز نباشد مگر اینکه در امامت ظاهری و سطحی بماند. شیعه ای که امروز منفعل است و با شادی و غم دنیا بالا و پایین می‌شود، در روز قیامت هم ایمن نیست. اما شیعه‌ای که امروز در اضطراب فتنه‌ها آرام باشد، در روز فزع اکبر هم در آرامش و امنیت است.

بهشت مشتاق علی(علیه‌السلام) و شیعیان اوست و فرشتگان مقرب عرش الهی از ورود آن‌ها خوشحال می‌شوند و برایشان استغفار می‌کنند. شیعیان واقعی در نهان و آشکار از خدا می‌ترسند و در رسیدن به درجات بالاتر از هم سبقت می‌گیرند و در حالی خدا را ملاقات می‌کنند که حسابی به گردنشان نیست.[8] رقابت و تنافس بین شیعیان از جنس چشم و هم چشمی و حسادت نیست. بلکه همه با هم پیوند دارند و با هم بالا می‌روند و دست یکدیگر را می‌گیرند. دائماً در حال حرکتند و در یک ایستگاه توقف ندارند.

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در ادامه می‌فرماید: «اعمال شیعیان تو هر جمعه به من عرضه می‌شود. از دیدن اعمال صالحشان شاد می‌شوم و برای بدی‌هایشان استغفار می‌کنم.»[9]

«سوء» جنسیت است. به بیان قرآن پس از نافرمانی آدم و حوا اولین اتفاقی که افتاد آشکار شدن «سوء» در ایشان بود. یعنی آنان متوجه جنسیت خود شدند و با برگ خود را پوشاندند.[10] وجود معنوی انسان جنسیتی ندارد. ولی وقتی به عالم ماده وارد می‌شود ناگزیر از پذیرش جنسیت است. بیشتر تضادها و تزاحم‌ها ریشه در جنسیت دارد. اگر جنسیت کنار رود، شعاع به خورشید می‌رسد. وقتی رسول برای شیعیان استغفار می‌کند یعنی آنان را غل و زنجیرهای مادی رهایی می‌بخشد تا شیعه به امام خود نزدیک‌تر شود.

در انتهای حدیث، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هشدار می‌دهد که مبادا شیعیان و دوستداران تو با این مقام والایی که دارند کارهایی را انجام دهند که دشمنان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) انجام می‌دهند.[11]

 


[1]- بحارالانوار، ج68، ص37: "طوبى للموالین علیا إیمانا بمحمد و تصدیقا لمقاله کیف یذکرهم الله بأشرف الذکر من فوق عرشه و کیف یصلی علیهم ملائکة العرش والکرسی و الحجب و السماوات و الارض والهواء و ما بین ذلک، و ما تحتها إلى الثری و کیف یصلی علیهم أملاک الغیوم و الامطار، و أملاک البراری و البحار، و شمس السماء و قمرها و نجومها، و حصباء الارض و رمالها، و سائر ما یدب من الحیوانات. فیشرف الله تعالى بصلاة کل واحد منها لدیه محالهم، و یعظم عنده جلالهم حتى یردوا علیه یوم القیامة و قد شهروا بکرمات الله على رؤوس الاشهاد، وجعلوا من رفقاء محمد وعلی صفی رب العالمین"

[2]- الکافی، ج8، ص214. ترجمۀ آیۀ 47 سورۀ حجر: هر كينه‌اى را از دلشان كنده‌ايم، همه برادرند، بر تخت‌ها روبه‌روى همند!

[3]- بحارالأنوار، ج65، ص40: "یا عَلِيُّ إِنَّ اَللَّهَ وَهَبَ لَكَ حُبَّ اَلْمَسَاكِينِ وَ اَلْفُقَرَاءِ فِي اَلْأَرْضِ فَرَضِيتَ بِهِمْ إِخْوَاناً وَ رَضُوا بِكَ إِمَاماً فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّكَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَكَ"

[4]- همان: "يَا عَلِيُّ أَهْلُ مَوَدَّتِكَ كُلُّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ... لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اَللَّهِ لَأَبَرَّهُ يَا عَلِيُّ أَحِبَّاؤُكَ كُلُّ مُحْتَقِرٍ عِنْدَ اَلْخَلْقِ عَظِيمٌ عِنْدَ اَلْحَقِّ يَا عَلِيُّ مُحِبُّوكَ فِي اَلْفِرْدَوْسِ اَلْأَعْلَى جِيرَانُ اَللَّهِ لاَ يَأْسَفُونَ عَلَى مَا فَاتَهُمْ مِنَ اَلدُّنْيَا... تُعْرَفُ اَلرَّهْبَانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ"

[5]- همان: "يَفْرَحُونَ فِي ثَلاَثِ مَوَاطِنَ عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ أَنَا شَاهِدُهُمْ وَ عِنْدَ اَلْمُسَاءَلَةِ فِي قُبُورِهِمْ وَ أَنْتَ هُنَاكَ تُلَقِّنُهُمْ وَ عِنْدَ اَلْعَرْضِ اَلْأَكْبَرِ إِذَا دُعِيَ كُلُّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ يَا عَلِيُّ بَشِّرْ إِخْوَانَكَ إِنَّ اَللَّهَ قَدْ رَضِيَ عَنْهُمْ يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ وَ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ اَلصَّافُّونَ اَلْمُسَبِّحُونَ"

[6]- همان: "لَوْ لاَ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَا قَامَ لِلَّهِ دِينٌ وَ لَوْ لاَ مَنْ فِي اَلْأَرْضِ مِنْكُمْ مَا نَزَلَ مِنَ اَلسَّمَاءِ قَطْرٌ"

[7]- همان: "يَا عَلِيُّ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ كَنْزٌ وَ أَنْتَ ذُو قَرْنَيْهَا وَ شِيعَتُكَ حِزْبُ اَللَّهِ وَ حِزْبُ اَللَّهِ هُمُ اَلْغٰالِبُونَ وَ أَنْتُمُ اَلْآمِنُونَ يَوْمَ اَلْفَزَعِ اَلْأَكْبَرِ يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ تُظَلَّلُونَ فِي اَلْمَوْقِفِ وَ تُنَعَّمُونَ فِي اَلْجِنَانِ"

[8]- همان: "يَا عَلِيُّ إِنَّ اَلْجَنَّةَ مُشْتَاقَةٌ إِلَيْكَ وَ إِلَى شِيعَتِكَ وَ إِنَّ مَلاَئِكَةَ اَلْعَرْشِ اَلْمُقَرَّبِينَ يَفْرَحُونَ بِقُدُومِهِمْ وَ اَلْمَلاَئِكَةُ تَسْتَغْفِرُ لَهُمْ يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ اَلَّذِينَ يَخَافُونَ اَللَّهَ فِي اَلسِّرِّ وَ اَلْعَلاَنِيَةِ يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ اَلَّذِينَ يَتَنَافَسُونَ فِي اَلدَّرَجَاتِ وَ يَلْقَوْنَ اَللَّهَ وَ لاَ حِسَابَ عَلَيْهِمْ"

[9]- همان: "يَا عَلِيُّ أَعْمَالُ شِيعَتِكَ تُعْرَضُ عَلَيَّ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ فَأَفْرَحُ بِصَالِحِ أَعْمَالِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ لِسَيِّئَاتِهِمْ"

[10]- سورۀ اعراف، آیۀ22: "فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ"

[11]- بحارالأنوار، ج65، ص40: "يَا عَلِيُّ قُلْ لِشِيعَتِكَ وَ أَحِبَّائِكَ يَتَنَزَّهُونَ مِنَ اَلْأَعْمَالِ اَلَّتِي يَعْمَلُهَا عَدُوُّهُمْ"

 



نظرات کاربران

//