داغ زدن

داغ زدن

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 73، 14 صفر 1445) به تبیین موضوع «داغ زدن» می‌پردازیم.

حضرت علی(علیه‌السلام) در وصیتشان به کمیل می‌فرمایند:

 "یا کُمَیْلُ! سَمِّ کُلَّ یَوْم بِاسْمِ اللهِ، وَ قُلْ لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ، وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللهِ... "

 ای کمیل! هر روز را با یاد خدا آغاز کن و ذکر "لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ" را فراموش نکن و بر خدا توکّل کن.

حدیث فوق را از منظر شیعۀ مشایعتی و شیعۀ شعاعی می‌توان بررسی کرد. شیعۀ مشایعتی به ظاهر روایت بسنده نموده، اذکار فوق را بر زبان جاری می‌کند و نهایتاً معنایش را نیز می‌فهمد. هر لحظه و در هر کاری، اعم از خوردن و خوابیدن، عبادت و...، ذکر "بسم‌الله" را می‌گوید، اسم الهی را به یاد می‌آورد تا اعمالش با نام خدا مزین شود. لفظ توکل بر خدا را به کار می‌برد؛ اما در همه‌جا قدرت خود را نشان می‌دهد. عمل می‌کند، ولی نگران و مضطرب تبعات آن عمل است و بااینکه ذکر "لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ" می‌گوید، اما خودش هم حول و قوه دارد!

"سم" یعنی داغ و علامت‌زدن گوسفندان برای اینکه صاحبشان مشخص شود. از نظر شیعۀ مشایعتی بسم‌الله یعنی داغ بندگی بر دل زدن، به‌طوری‌که هر کس چنین فردِ علامت خورده‌ای را ببیند، گویی کانال ظهور و آیینۀ صفات الهی را دیده است. این بندگی، با تسلیم بودن نشان داده می‌شود؛ یعنی فرد در لحظه‌به‌لحظۀ زندگی خدا را بابت داده‌هایش که نعمت‌اند شکر می‌کند و نداده‌هایش را بر اساس اسرار و حکمتی می‌داند که هنوز بر او آشکار نیست. تمام اضطراب‌ها و نگرانی‌ها و درگیری‌های متأثر از شرایط بیرونی و تسلیم نبودن از او رخت برمی‌بندد.

فردی که داغ بندگی الهی را در هر حرکت بر وجود می‌زند، حب و بغض‌ها، ترس‌ها و شادی‌هایش تحت‌تأثیر بیرون نیست، بلکه در این موضوعات تنها معیارش حب و بغض الهی است. شیعۀ شعاعی صرفاً ذکر نمی‌گوید، بلکه علاوه بر ذکر زبانی، در همه‌جا قدرت خدا را نشان می‌دهد. کنار می‌رود تا او جاری شود، می‌داند تسبیح در دل، معرفت به فقرِ ذاتی است. تسبیح یعنی اینکه خود را کنار بزند و در هر کار فقط آن قدرت را ببیند که جاری و ساری است.

به‌گونه‌ای توکل می‌کند و خداوند را وکیل می‌گیرد که خود را کاملاً کنار می‌کشد و تمام وجوه کار و نتیجه را به دست وکیلش می‌سپارد و براین‌اساس قلب و روحش آرام می‌شود و در آن موضوع به‌یقین می‌رسد. چنین فردی مسمای اللّه و ولایت شده؛ داغ الله را بر قلبش زده و آن را با خواستِ خدا مهروموم کرده است و با این مُهر، ذکر "لاحول و لا قوة الا بالله" را می‌گوید و توکل بر خدا می‌کند.

شیعۀ شعاعی طبق روایت، در هر وظیفه‌ای که انجام می‌دهد یا در هر حرکتی که از او صادر می‌شود، اسمی از اسمای خدا را ظهور می‌دهد، نشانی از من، ترسش، قدرتش، نگرانی‌اش، گذشته و آینده‌اش نیست. جز از اسمای الهی چیزی از او ظهور نمی‌کند. زیرا می‌داند اگر کار را برای خدا کرده، نافع و ضارّ خداست. نه با اسم نافع خیالش راحت می‌شود و نه از ضارّ می‌ترسد، بلکه خود را آماده می‌کند.

شیعۀ شعاعی وقتی کاری را انجام می‌دهد، می‌داند طبق قوانین عالم ماده، هر کاری که خالص برای خدا انجام می‌دهد، تبعات خود را دارد؛ لذا تبعاتش را هم به جان می‌خرد. نمی‌توان در عالم ناسوت کارِ درست را انجام داد و تبعاتش را نگرفت. در هر میدانی اگر کار صرفاً برای خدا انجام شود، جایی برای تعریف، تمجید، کمک و دنبال نتیجه بودن نیست. برای همین چنین شیعه‌ای به سبب‌ها متوسل نمی‌شود تا تبعات را از خود دور کند، در نگرانی و اضطراب نیست. بلکه کاملاً منقاد است. وقتی حرفی می‌شنود، عمل می‌کند و می‌داند عملش تبعاتی را با او همراه می‌کند و ممکن است هر لحظه بلغزد، لذا با تمام بصیرتش پا در میدان می‌گذارد و در حفظ آن عمل کوشاست. شیعۀ شعاعی می‌داند مهم‌تر از عمل، حفظ آن از آفات است؛ بنابراین با بصیرت و توکلش به خدا، خود را از آفاتی که علی‌الاتصال همچون باران بر سرش می‌بارد، حفظ می‌کند.

"اَلنّاسُ كُلُّهُم هالِكُونَ الاّ العالمونَ وَ العالمونَ هالکون الا العاملون و العاملون هالکون الا المخلصون و المخلصون علی خطر عظیم"[1]

مردم در هلاک‌اند مگر اینکه آگاه و عالم باشند، و علما نیز در هلاک‌اند مگر آن‌ها که عامل‌اند و عاملان نیز در هلاک‌اند مگر آن‌ها که مخلص‌اند، و مخلصان در خطری عظیم هستند .

دقت کنید! دانستن این نکات و علم به آن‌ها مهم نیست. مهم این است که بتوانیم به آنچه می‌دانیم عمل کنیم، عملمان را خالص نگه داریم و بدانیم حتی در اوج خلوص، باز در خطریم.

شیعۀ شعاعی می‌داند اگر کسی یک نکته را درست بفهمد و طبق فکر صحیح حرکت کند، بسیاری از موانع ظهور حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه) را کنار می‌زند. اما هزاران نفر کارهای مختلفی را در راستای دین انجام دهند؛ ولی در تبعات اسیر باشند و با ترس پیش روند، مانعی از ظهور کنار نمی‌رود.

شیعۀ مشایعتی در زبان توکل بر خدا می‌گوید، اما در شرایط سخت فراموش می‌کند که چه کسی را وکیل گرفته است و با توکل بر اسباب و علل و صرف‌نظر از خواست خدا، کارش را به هر نحوی شده به انجام می‌رساند. ولی شیعیان شعاعی در جمال و جلال و حتی در اوج تاریکی، باز هم به نور الهی یقین دارند و توکلشان خالص است و می‌دانند وقتی کسی را وکیل می‌گیرد تمام اطمینان و نقطۀ امنش همان وکیل می‌شود.

شیعۀ شعاعی داغ الله را بر وجود زده و به وکیلِ کلِ هستی معرفت دارد و به نظام و سنن الهی بصیرت پیدا کرده، خود را برای هر چیز آماده می‌کند و دربست کار را به وکیل می‌سپارد و تبعاتش را هم به جان می‌خرد. دیگر ملاحظه‌کاری ندارد. در بالا و پایین شدن‌ها درونش تکان نمی‌خورد و آرام است، زیرا یقین بر قلبش نشسته است و در تمام این روند قلباً می‌داند که با حول و قوۀ خودش حرکت نکرده؛ بلکه بصیرت است که او را درست پیش برده است؛ لذا در شرم عشق می‌ورزد، در شرم نزدیک می‌شود و... ؛ مسلماً این سوز و شرم برایش سازنده است و شیرین. به‌عنوان‌مثال حرّ، در ظاهر به امام حسین(علیه‌السلام) رسید و در مقام شهدای کربلا شهید شد؛ اما بابت همان مقاومت ابتدای جنگ، جسدش همراه کربلاییان دفن نشد و از امام جدا شد. درست است که سوز این دوری همیشه با اوست، ولی شوق در کنار محبوب شمشیرزدن نیز با اوست.

شیعۀ شعاعی مکلف به وظیفه است و دنبال نتیجه نیست؛ می‌داند اگر بخواهد در ناسوت دنبال نتیجه باشد، تضادها، تزاحم‌ها، نتایج و عکس‌العمل‌های گوناگونی برخلاف میل او رخ می‌دهد. او می‌داند خدا خودش نتیجه را ترسیم می‌کند. پس فقط کار را خالص برای خدا، بدون نظر به نتیجه انجام می‌دهد.

به‌راستی چرا ما حرکت می‌کنیم، اما یا می‌ترسیم یا عقب می‌کشیم یا ملاحظه‌کاری داریم یا ذهنمان دنبال نتیجه است؟ چرا این شرها دامنۀ توحید، اخلاص، معرفت و عمل ما را می‌گیرند؟ چه کنیم که آفاتی که لازمۀ زندگی دنیوی است در ما تأثیری نداشته باشد؟ حضرت در ادامۀ روایت راهکار را بیان می‌کنند و می‌فرمایند:

"وَ اذْکُرْنا وَ سَمِّ بِاَسْمائِنا وَصَلِّ عَلَیْنا، وَ اَدِرْ بِذلِکَ عَلی نَفْسِکَ وَ ما تَحُوطُهُ عِنایَتُکَ، وَ تُکَفُّ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ اِنْ شاءَ اللهِ"

ما را دائم به یادآور و به اسماء ما وصل شوید و بر ما صلوات بفرستید و تمام این‌ها را در حیطۀ نفس خود و آنچه در حیطۀ شماست (خانه و خانواده) بچرخانید که اگر چنین کنید به فضل خداوند از شرّ آن روز ایمن خواهید بود.

"اذْکُرْنَا" خطاب به انسان آمده و او را امر به یادآوری کرده است. یعنی ای انسان‌ها وقتی خودی‌هایتان را کنار زدید و قدرت را در دستان یک حقیقت ساری و جاری دیدید، باید نمودش را هم نشان دهید و دائم این را به خودتان یادآوری کنید. درواقع یادآوری آنجاست که فرد نسبت به مسئله‌ای آگاه بوده و شناخت داشته، اما آن را فراموش کرده و باید دوباره آن را به یاد آورد.

سپس این دو ذکر و داغ را (الله و اسمای الهی) در نفس خود و هرچه که از عنایت خدا به شما داده شده، (یعنی در کل و جزء زندگی، حقوق، وظایف، ریزودرشت کارهای روزمره) بچرخانید.

چرخاندن؛ یعنی وقتی نگاه و بینش داغ زدن بر جانتان را پیدا کردید، آن را برای خود در دیدن، شنیدن، عبادت، معنویت و... نگه ندارید، بلکه در همهٔ مراتب وجودی‌تان اعم از حس، خیال، عقل، اندیشه، شهوت و غضب، حب و بغض، میل و گرایش‌ها، در همۀ این‌ها، بچرخانید؛ یعنی این محور در تمام زوایای وجودی شما و در سبک زندگی‌تان رنگ خود را نشان دهد. آن وقت باب شرّ و تمام انفعال‌های بیرونی بسته می‌شود.

اما اینکه انسان چه چیزی را و چرا از یاد برده و چگونه باید آن را به یاد آورد؟ نکته‌ای است که در جلسۀ بعد به آن می‌پردازیم.

 

 

 

 

 

 

 


[1] -  مجلسى، بحارالانوار، ج 7، ص 245، روايت 18.

 



نظرات کاربران

//