خطبه‌های امام حسین(ع) در روز عاشورا

خطبه‌های امام حسین(علیه‌السلام) در روز عاشورا

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 45، 10 محرم 1445) به تبیین موضوع «خطبه‌های امام حسین(علیه‌السلام) در روز عاشورا» می‌پردازیم.

در روز عاشورا امام حسین(علیه‌السلام) بارها برای هدایت دشمن خطبه خواندند. بعضی از این خطبه‌ها زمانی بود که هیچ کس برای امام باقی نمانده بود و وضعیت خیمه‌ها و اهل حرم هم حضرت را نگران می‌کرد. اما باز هم این عشق بود که جریان داشت و از زبان امام، جاری می‌شد. این خطبه‌ها باید در تاریخ ثبت می‌شد تا به گوش ما آخرالزمانی‌ها هم برسد.

حضرت اوایل صبح عاشورا سوار بر اسب شدند و مقابل سپاه دشمن قرار گرفتند و فرمودند:

"اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی خَلَقَ الدُّنْیا فَجَعَلَها دارَفَناءٍ وَ زَوالٍ، مُتَصَرِّفَةً بِأَهْلِها حالاً بَعْدَ حالٍ، فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَالشَّقِی مَنْ فَتِنَتْهُ، فَلا تَغُرَّنَّکُمْ هذِهِ الدُّنْیا، فَإِنَّها تَقْطَعُ رَجاءَ مَنْ رَکَنَ إِلَیها وَ تُخَیبُ طَمَعَ مَنْ طَمِعَ فیها وَ أَراکُمْ قَدْ اِجْتَمَعْتُمْ عَلی أَمْرٍ قَدْ أَسْخَطْتُمُ اللهَ فیهِ عَلَیکُمْ، فَأَعْرَضَ بِوَجْهِهِ الْکَریمِ عَنْکُمْ وَ أَحَلَّ بِکُمْ نِقْمَتَهُ وَ جَنَّبَکُمْ رَحْمَتَهُ. فَنِعْمَ الرَّبُ رَبُّنا وَ بِئْسَ الْعَبَیدُ أَنْتُمْ، أَقْرَرْتُمْ َبِالطَّاعَةِ وَ آمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّدٍ(صَلَّى‌اللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَ‌آلِهِ) ثُمَّ إنَّکُمْ زَحَفْتُمْ إِلی ذُرِیتِهِ تُریدُونَ قَتْلَهُمْ، لَقَدِ اسْتَحَوَذَ عَلَیکُمُ الشَّیطانُ، فَأَنْساکُمْ ذِکْرَاللهِ الْعَظیمِ، فَتَبّاً لَکُمْ وَ ما تُریدُونَ، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ.أقُولُ لَکُمْ، إتَّقُوا اللهَ رَبَّکُمْ وَلاتَقْتُلُونِ، فَإنَّهُ لایحِلُّ لَکُمْ قَتْلی وَلا إنْتِهاکُ حُرْمَتی، فَإِنّی إبْنُ بِنْتِ نَبیکُمْ وَ جَدَّتی خَدیجَةُ زَوْجَةُ نَبِیکُمْ، وَ لَعَلَّهُ قَدْ بَلَغَکُمْ قَوْلُ نَبِیکُمْ مُحَمَّدٌ(صَلَّى‌اللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَ‌آلِهِ): اَلْحَسَنُ وَالْحُسَینُ سَیدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ"[1]؛

سپاس خدایى را كه دنیا را آفرید و آن را منزل فنا و نیستى قرار داد كه پیوسته اهل خود را از حالى به حال دیگر درآورد. فریب‌خورده كسى است كه فریب دنیا را بخورد و بدبخت كسى است كه دنیا گمراهش كند؛ پس فریب دنیا را نخورید كه دنیا امیدواران خود را ناامید و طمع‌کاران به خود را محروم مى‌كند. مى‌بینم قصد انجام كارى را دارید كه با آن خدا را خشمگین مى‌سازید و توجه كریمانۀ او را از خود بازمى‌دارید و عذاب او را بر خود فرود مى‌آورید و رحمت او را از خود دور مى‌كنید. پروردگار ما چه خوب پروردگارى است و شما چه بد بندگانى هستید كه به اطاعت خدا اقرار كرده‌اید و به پیامبرش محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ایمان آورده‌اید و آنگاه به فرزندان او هجوم آورده‌اید تا آن‌ها را بكشید! به‌راستى كه شیطان بر شما غلبه كرده و خداى بزرگ را از یادتان برده است! هلاكت بر شما و آنچه شما می‌خواهید! به‌حق كه ما از آنِ‌ خداییم و به‌سوى او بازمى‌گردیم. این‌ها مردمى هستند كه بعد از ایمانشان كافر شدند؛ پس دور باد رحمت خدا از گروه ستمكاران! از خدا بترسید و مرا نکشید، زیرا هیچ مجوّزی برای کشتن من و هتک احترام خاندان من ندارید. من فرزند پیامبر شما هستم و مادربزرگم خدیجه همسر پیامبر شماست، شاید این فرمودۀ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را شنیده‌اید که فرمود:«حسن و حسین دو سرور جوانان بهشت هستند».

حضرت در این خطبه می‌فرماید که صفت فنا و زوال برای دنیا جعل شده و حالات آن مدام در حال تغییر و دگرگونی است. پس چقدر فریب‌خورده است کسی که مغرور چنین دنیایی شود و چقدر شقی است کسی که در فتنه‌های آن گرفتار شود و اجازه دهد دنیا با او بازی کند.

گاهی انسان فریب دنیا را می‌خورد؛ ولی راضی نمی‌شود به هر قیمتی دنیا را برای خود نگه دارد. اما کسانی هم هستند که دنیا فریبشان می‌دهد و سعی می‌کنند دنیا را از دست ندهند؛ و واضح است که به نتیجه نمی‌رسند. در ادامه با این ازدست‌دادن، در فتنه می‌افتند؛ یعنی ایمانشان ضعیف می‌شود، ناراحت می‌شوند، زمین و زمان را به هم می‌ریزند، بدخلق می‌شوند و... .

امام ما را برحذر می‌دارد که به دنیا با این خصوصیاتش تکیه نکنیم؛ چرا که پشت ما را خالی می‌کند و به زمینمان می‌زند. همچنین هشدار می‌دهد که به اطاعت خدا، اعتقاد به پیامبر و ایمانمان دلخوش نباشیم؛ چرا که بدون امام هیچ یک از این‌ها سودی ندارد. چنانکه بیشتر کسانی که در سپاه کوفیان مقابل اباعبدالله(علیه‌السلام) ایستادند دوست نداشتند حضرت، شهید شود؛ اما به ولایت و امامت و فعل امام راضی نبودند. از کجا معلوم که ما در امتحانات فردی و اجتماعی درمقابل خواست و ارادۀ امام زمانمان راضی باشیم؟!

در روز عاشورا این پیغام امام را به غیر از حُر و تنی چند، کسی دریافت نکرد. امروز ما دریافت‌کنندۀ این پیغام اباعبدالله(علیه‌السلام) باشیم.

در خطبۀ دیگری در همان روز عاشورا امام فرمودند:

"عِبادَاللّهِ اِتَّقُواللّهَ وَکُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلی حَذَرٍ، فَاِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ لِاَحَدٍ اَوْ بَقِیَ عَلَیْها اَحَدٌ، کانَتِ الاَنْبِیاءُ اَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَ اَوْلی بِالرِّضی وَ اَرْضی بِالْقَضاءِ. غَیْرُ اَنَّ اللّهَ تَعالی خَلَقَ الدُّنْیا لِلْبَلاءِ وَ خَلَقَ اَهْلَها لِلْفَناءِ فَجَدیدُها بالٍ وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکفَهِرٌّ وَ الْمَنْزِلُ بُلْغَةٌ وَ الدّارُ قَلْعَةٌ فَتَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی"[2]؛

اى بندگان خدا، تقواى خدا را پیشه سازید و از دنیا دورى كنید كه اگر دنیا براى كسى مى‌ماند یا كسى در دنیا مى‌ماند، پیامبران شایسته‌تر بودند كه بمانند و آنان بیش از همه سزاوار خشنودى‌اند و بیش از همه به قضاى الهى راضی‌اند. خداوند بلندمرتبه دنیا را براى بلا و اهل آن را براى فنا آفرید. پس تازگى دنیا كهنگى است و نعمت‌هایش نابودشونده و شادمانى آن غم و اندوه است، سراى آخرت فرامى‌رسد و خانۀ دنیا از دست مى‌رود. پس توشه بردارید كه بهترین توشه تقواست. تقواى الهى پیشه سازید، امید است رستگار شوید.

حضرت ریشۀ تمام اتفاقاتی که در کربلا افتاد را حب دنیا معرفی می‌کنند. حب دنیا یعنی میل داشتن، رضایت و آرام شدن به غیر خدا؛ حتی به عبادات و اخلاق خوب خود دلبسته شدن که این هم دنیاخواهی است.

تا زمانی که انسان حب دنیا را داشته باشد نمی‌تواند باتقوا باشد و از خدا بترسد. ترس خدا زمانی در دل وارد می‌شود که انسان به دنبال نفع و میل شخصی خود نباشد و هر چه برایش اتفاق افتاد مورد رضای او باشد و آن را میدانی برای رشدش ببیند. اینجاست که تکلیف خود را به روشنی می‌یابد.

در ادامۀ خطبه، اباعبدالله(علیه‌السلام) می‌فرماید که خداوند دنیا را برای ابتلا خلق کرده است. چرا که در اصل، انسان برای عبودیت و پرستش حق آمده است و این یعنی ظهور اسماء و صفات الهی. برای این مظهریت، راه و روشی لازم است: در وهلۀ اول شریعت انبیاء الهی و سپس طریقت که همان عبور از بلاهاست؛ چه بلاهای تکوینی مثل مرگ‌ومیرها و مرض‌ها و فقرها و ثروت‌ها و در یک کلام جمال‌ها و جلال‌ها و چه ابتلائات تشریعی که به جان خریدن زحمات و سختی عبادات است. درواقع خدا خواسته که انسان از مسیر شریعت و طریقت، مظهر حق شود و به این ترتیب به حقیقت برسد که همان ظهور ولایت از انسان است.

پس دنیا خلق شده است برای ابتلای انسان تا زوائد وجودش از بین برود. اما انسانی که حاضر نیست حتی یک پرتقال را بدون دفع زوائد به خونش برساند انتظار دارد با حفظ زوائد، مظهر خدا شود! درحالی که از چهار عنصری تشکیل شده است که هر کدام در تضاد با دیگری هستند.

و اما سومین خطبه:

"أَیهَا النَّاسُ! اسْمَعُوا قَوْلِی وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّی أَعِظَکمْ بِمَا یحِقُّ عَلَی لَکمْ وَ حَتَّی أُعْذِرَ إلَیکمْ! فَإنْ أَعْطَیتُمُونِی النِّصْفَ کنْتُمْ بِذَلِک أَسْعَدَ وَ إنْ لَمْ تُعْطُونِی النِّصْفَ مِنْ أَنْفُسِکمْ فَأَجْمِعُوا رَأْیکمْ وَشُرَکآءَکمْ ثُمَّ لَا یکنْ أَمْرُکمْ عَلَیکمْ غُمَّه ثُمَّ اقْضُوا إِلَی وَلَا تُنظِرُونِ! إِنَّ وَلِی اللَهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکتَبَ وَهُوَ یتَوَلَّی الصَّلِحِینَ"[3]؛

ای مردم! گفتار مرا بشنوید و شتاب نکنید تا آنچه حقّ شماست بر من از اندرز و موعظه، شما را بدان پند دهم و عذر خود را در حرکت از مکه به سوی شما برای شما بیان کنم. پس اگر از درِ انصاف در آئید و عذر مرا بپذیرید که البتّه سعادتمند شوید و دیگر راه مقاتله و جنگ با من بر روی شما بسته می‌شود و اگر عذر مرا نپذیرید و حجّت مرا کافی ندانید، پس در آن هنگام رأی خود و شریکان خود را روی هم گرد آورده، تا اینکه کار شما و امر شما بر شما پوشیده نماند و سپس بدون هیچ مهلتی به من بپردازید و کار خود را یکسره کنید. بدانید که صاحب اختیار و ولیّ من خداست که قرآن کریم را فرستاد و او زمام امور مردمان صالح را در دست دارد.

امام در این فراز می‌فرماید که اگر انصاف به خرج ندادید و سخنان مرا نپذیرفتید هر کاری که خواستید با من بکنید؛ چرا که الله ولیّ من است و هیچ باکی از شما ندارم. آری؛ اهل ولا در برابر هیچ مانعی توقف نمی‌کنند؛ چه مانع بیرونی و چه درونی. کسانی که در برابر موانع درونی و بیرونی از حرکت می‌ایستند اهل ولایت نیستند؛ بلکه تنها در ظاهر دین حرکت می‌کنند.

حضرت در ادامه فرمودند:

"فَانْسُبُونِی فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا ثُمَّ رَاجِعُوا أَنْفُسَكُمْ وَ عَاتِبُوهُمْ فَانْظُرُوا هَلْ یصْلُحُ لَكُمْ قَتْلِی وَ اِنْتِهَاكُ حُرْمَتِی أَ لَسْتُ اِبْنَ نَبِیكُمْ وَ اِبْنَ وَصِیهِ وَ اِبْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ مُؤْمِنٍ مُصَدِّقٍ لِرَسُولِ‌اَللَّهِ(صَلَّى‌اللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَ‌آلِهِ) بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ أَ وَ لَیسَ حَمْزَةُ سَیدُاَلشُّهَدَاءِ عَمِّی أَ وَ لَیسَ جَعْفَرٌاَلطَّیارُ فِی اَلْجَنَّةِ بِجَنَاحَینِ عَمِّی أَ وَ لَمْیبْلُغْكُمْ مَا قَالَ رَسُولُ‌اَللَّهِ(صَلَّى‌اَللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَآلِهِ) لِی وَ لِأَخِی هَذَانِ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ"؛

اى مردم! به من بگویید من چه کسى هستم؟ آنگاه به خود آیید و خویشتن را نکوهش کنید، و ببینید آیا کشتن و هتک حرمت من براى شما جایز است؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر من فرزند وصى و پسرعموی پیغمبر شما نیستم؟ مگر من پسر کسى نیستم که او پیش از همۀ مسلمانان ایمان آورد؟ و پیش از همه، رسالت پیامبر را تصدیق کرد؟ آیا حمزه سیدالشهداء، عموى پدر من نیست؟ آیا جعفر طیار عموى خود من نیست؟ مگر شما سخن پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را دربارۀ من و برادرم نشنیده‌اید که فرمود: این دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟

"فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِی بِمَا أَقُولُ وَ هُوَ اَلْحَقُّ وَ اَللَّهِ مَا تَعَمَّدْتُ كَذِباً مُذْ عَلِمْتُ أَنَّ اَللَّهَ یمْقُتُ عَلَیهِ أَهْلَهُ وَ إِنْ كَذَّبْتُمُونِی فَإِنَّ فِیكُمْ مَنْ إِنْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِكَ أَخْبَرَكُمْ اِسْأَلُوا جَابِرَبْنَ‌عَبْدِاَللَّهِ‌اَلْأَنْصَارِی وَ أَبَا سَعِیدٍاَلْخُدْرِی وَ سَهْلَ‌بْنَ‌سَعْدٍاَلسَّاعِدِی وَ زَیدَبْنَ‌أَرْقَمَ وَ أَنَسَ‌بْنَ‌مَالِكٍ یخْبِرُوكُمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ اَلْمَقَالَةَ مِنْ رَسُولِ‌اَللَّهِ(صَلَّى‌اَللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَآلِهِ) لِی وَ لِأَخِی أَ مَا فِی هَذَا حَاجِزٌ لَكُمْ عَنْ سَفْكِ دَمِی؟!"؛

اگر سخنان مرا تصدیق می‌کنید، این‌ها همه حق‌اند و کوچک‌ترین خلاف واقعى، در آن‌ها نیست، زیرا هنوز در طول عمر خود از آن روزی که فهمیده‌ام خداوند بر دروغ‌گویان غضب کرده و دروغ را به خودش برمی‌گرداند، هرگز دروغ نگفته‌ام و اگر گفتارم را باور ندارید، اینک هنوز برخى از صحابۀ رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در قید حیات هستند، می‌توانید از آن‌ها بپرسید، از جابربن‌عبدلله‌انصارى، ابوسعیدخدرى، سهل‌بن‌سعدساعدى، زیدبن‌ارقم، انس‌بن‌مالک. از اینان بپرسید. این‌ها همه سخنان پیغمبر را دربارۀ من و برادرم از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیده‌اند. آیا همین یک جمله نمی‌تواند مانع شما شود تا از ریختن خون من دست بردارید؟

"فَإِنْ كُنْتُمْ فِی شَكٍّ مِنْ هَذَا أَ فَتَشُكُّونَ أَنِّی اِبْنُ بِنْتِ نَبِیكُمْ فَوَ اَللَّهِ مَا بَینَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ اِبْنُ بِنْتِ نَبِی غَیرِی فِیكُمْ وَ لاَ فِی غَیرِكُمْ وَیحَكُمْ أَ تَطْلُبُونِی بِقَتِیلٍ مِنْكُمْ قَتَلْتُهُ أَوْ مَالٍ لَكُمُ اِسْتَهْلَكْتُهُ أَوْ بِقِصَاصٍ مِنْ جِرَاحَةٍ"؛

اگر در گفتار پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دربارۀ من و برادرم شک دارید آیا در این واقعیت هم شک دارید که من فرزند دختر پیغمبر شمایم؟! به خدا قسم در تمام دنیا، نه در میان شما، و نه در میان غیر شما از من، پیغمبر فرزندى ندارد. واى بر شما، آیا کسى را از شما کشته‌ام که در مقابل خون او می‌خواهید مرا بکشید؟ آیا مال کسى را حیف و میل کرده‌ام؟ یا جراحتی بر کسى وارد ساخته‌ام که می‌خواهید مجازاتم کنید؟

در مقابل گفتار امام هم سکوت کردند و کسى جوابى نداشت، لذا امام به چند نفر از افراد ناشناس که در لشکر عمر سعد بودند و برایش دعوت‌نامه نوشته بودند، خطاب کرد و فرمود:

"یا شَبَثَ‌بْنَ‌رِبْعِی یا حَجَّارَبْنَ‌أَبْجَرَ یا قَیسَ‌بْنَ‌اَلْأَشْعَثِ یا یزِیدَبْنَ‌اَلْحَارِثِ أَ لَمْ تَكْتُبُوا إِلَی أَنْ قَدْ أَینَعَتِ اَلثِّمَارُ وَ اِخْضَرَّ اَلْجَنَابُ وَ إِنَّمَا تَقْدَمُ عَلَى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٍ؟"؛

اى شبث‌بن‌ربعى، اى حجّاربن‌ابجر، اى قیس‌بن‌اشعث، اى یزیدبن‌حارث، آیا شما براى من نامه ننوشتید كه درختان ما ثمر داده است و باغ‌ها سرسبز شده و چاه‌ها پرآب گشته و تو در سرزمینى پا مى‌گذارى كه لشكرى آراسته و انبوه در خدمت تو است.

این افراد در برابر سخنان امام پاسخى جز انکار نداشتند و لذا گفتند: "لم نفعل"؛ ما چنین نامه‌ای به تو ننوشته‌ایم.

امام فرمود: "سُبْحانَ اللّهِ! بَلى وَاللّهِ لَقَدْ فَعَلْتُمْ"؛ سبحان‌الله! آرى به خدا سوگند! شما این نامه را نوشتید.

سپس افزود: "أَیهَا النّاسُ! اِذْ كَرِهْتُمُونی فَدَعُونی اَنْصَرِفُ عَنْكُمْ اِلى مَأْمَنی مِنَ الاْرْضِ"؛

اى مردم! اگر از آمدنم به این دیار ناخشنودید، پس رهایم كنید تا به سرزمین امنى بروم.

قیس‌بن‌اشعث گفت: آیا نمى‌خواهى زیر پرچم پسرعمویت (یزید) درآیى؟! چرا كه به آنچه كه دوست دارى مى‌رسى و از آنان بدى نخواهى دید!

امام حسین(علیه‌السلام) فرمود: "أَنْتَ أَخُو أَخیكَ (محمّدبن‌الاشعث) أَتُریدُ أَنْ یطْلُبَكَ بَنُوهاشِم بِأَكْثَرَ مِنْ دَمِ مُسْلِمِ‌بْنِ‌عَقیل؟! لا وَاللّهِ لا أُعْطیهِمْ بِیدی إِعطاءَ الذَّلیلِ وَ لا اُقِرُّ اِقْرارَ الْعَبیدِ"[4]؛

تو همانند برادرت (محمّدبن‌اشعث كه مسلم را در كوفه به شهادت رساند) هستى. آیا مى‌خواهى بنى‌هاشم، بیشتر از خون‌بهاى مسلم‌بن‌عقیل را از تو طلب كنند؟ نه! به خدا سوگند دستم را همانند افراد ذلیل و پست در دست آنان نخواهم گذاشت و مانند بردگان نیز تسلیم نخواهم شد یا فرار نخواهم كرد.

در خطبه‌ای دیگر در روز عاشورا امام در برابر سپاه كوفه ایستاد و از آن‌ها خواست كه ساكت شوند، ولى آنان نپذیرفتند. امام به آن‌ها فرمود:

"وَیلَكُمْ مَا عَلَیكُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَی فَتَسْمَعُوا قَوْلِی وَ إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِیلِ اَلرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِی كَانَ مِنَ اَلْمُرْشَدِینَ وَ مَنْ عَصَانِی كَانَ مِنَ اَلْمُهْلَكِینَ وَ كُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِی غَیرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِی فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ اَلْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَیلَكُمْ أَ لاَ تُنْصِتُونَ أَ لاَ تَسْمَعُونَ"؛

واى بر شما! چرا ساكت نمى‌شوید تا سخنان مرا گوش كنید؟! من شما را به راه راست دعوت مى‌كنم، هر كس از من پیروى كند به راه راست هدایت مى‌شود و هر كس از من نافرمانى كند هلاک خواهد شد. شما از دستور من سرپیچى مى‌كنید و به سخنانم گوش فرا نمى‌دهید، چرا كه شكم‌هایتان از حرام پر شده است و خداوند بر دل‌هاى شما مُهر زده است. واى بر شما! آیا ساكت نمى‌شوید؟ آیا به سخنانم گوش فرا نمى‌دهید؟

در اینجا اصحاب عمرسعد یكدیگر را سرزنش كرده و گفتند: گوش فرا دهید! پس از سكوت آن‌ها، امام فرمود:

"تَبّاً لَكُمْ أَیتُهَا اَلْجَمَاعَةُ وَ تَرَحاً أَ فَحِینَ اِسْتَصْرَخْتُمُونَا وَلِهِینَ مُتَحَیرِینَ فَأَصْرَخْتُكُمْ مُؤَدِّینَ مُسْتَعِدِّینَ سَلَلْتُمْ عَلَینَا سَیفاً فِی رِقَابِنَا وَ حَشَشْتُمْ عَلَینَا نَارَ اَلْفِتَنِ خَبَأَهَا عَدُوُّكُمْ وَ عَدُوُّنَا فَأَصْبَحْتُمْ أَلْباً عَلَى أَوْلِیائِكُمْ وَ یداً عَلَیهِمْ لِأَعْدَائِكُمْ بِغَیرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِیكُمْ وَ لاَ أَمَلٍ أَصْبَحَ لَكُمْ فِیهِمْ إِلاَّ اَلْحَرَامُ مِنَ اَلدُّنْیا أَنَالُوكُمْ وَ خَسِیسُ عَیشٍ طَمِعْتُمْ فِیهِ مِنْ غَیرِ حَدَثٍ كَانَ مِنَّا لاَ رَأْی تَفَیلَ لَنَا فَهَلاَّ"؛

اى مردم! هلاكت و اندوه همیشگى بر شما باد! آیا با آن شور و شوق فراوان كه ما را به یارى خویش طلبیدید و ما براى فریادرسى به سوى شما شتافتیم و به یاری‌تان برخاستیم روا بود شمشیرى را كه براى دفاع از ما به دست گرفته بودید به روى ما بكشید و آتش فتنه‌اى كه دشمن شما و ما فراهم ساخته بود بر ضدّ ما شعله‌ور سازید؟! یكپارچه بر ضدّ دوستانتان و به یارى دشمنانتان برخاستید؛ بى‌آن‌كه آنان در میان شما به عدل رفتار كرده باشند و آرزویى از شما برآورده سازند به جز اندک مال حرام و زندگى پستى كه بدان طمع دارید و بى‌آن‌كه از ما گناهى سرزده باشد یا سخن ناروایى گفته باشیم.

"لَكُمُ اَلْوَیلاَتُ إِذْ كَرِهْتُمُونَا وَ تَرَكْتُمُونَا تَجَهَّزْتُمُوهَا وَ اَلسَّیفُ لَمْ یشْهَرْ وَ اَلْجَأْشُ طَامِنٌ وَ اَلرَّأْی لَمْ یسْتَحْصَفْ وَ لَكِنْ أَسْرَعْتُمْ عَلَینَا كَطَیرَةِ اَلذُّبَابِ وَ تَدَاعَیتُمْ كَتَدَاعِی اَلْفَرَاشِ فَقُبْحاً لَكُمْ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ مِنْ طَوَاغِیتِ اَلْأُمَّةِ وَ شُذَاذِ اَلْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةِ اَلْكِتَابِ وَ نَفَثَةِ اَلشَّیطَانِ وَ عُصْبَةِ اَلْآثَامِ وَ مُحَرِّفِی اَلْكِتَابِ وَ مُطْفِئِ اَلسُّنَنِ وَ قَتَلَةِ أَوْلاَدِ اَلْأَنْبِیاءِ و مُبِیرِی عِتْرَةِ اَلْأَوْصِیاءِ وَ مُلْحِقِی اَلْعُهَّارِ بِالنَّسَبِ وَ مُؤْذِی اَلْمُؤْمِنِینَ و صُرَّاخِ أَئِمَّةِ اَلْمُسْتَهْزِئِینَ اَلَّذِینَ جَعَلُوا اَلْقُرْآنَ عِضِینَ"؛

پس واى بر شما! كه از ما روى برتافته و از یارى ما سر باز زدید. آنگاه كه شمشیرها در نیام و دل‌ها آرام و فكرها بى‌تشویش بود، شما آتش فتنه را آماده ساختید و مانند مور و ملخ از هر سو به جانب ما روى آوردید و بسان پروانه‌ها از هر سو هجوم آوردید. پس رویتان زشت باد! شمایید همان طاغوت‌هاى این امّت و بازماندگان احزاب و رهاكنندگان كتاب و پیروان شیطان و گروه گناهكاران و تحریف‌كنندگان كتاب خدا و خاموش‌كنندگان سنّت پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) و كشندگان فرزندان انبیاء و نابودكنندگان عترت اوصیاء و ملحق‌كنندگان ناپاكان به صاحبانِ نسب‌هاى پاک و آزاردهندگان مؤمنان و فریادرسان رهبران استهزاگر كه قرآن را پاره‌پاره كردند.

"وَ أَنْتُمْ اِبْنَ حَرْبٍ وَ أَشْیاعَهُ تَعْتَمِدُونَ وَ إِیانَا تُخَاذِلُونَ أَجَلْ وَ اَللَّهِ اَلْخَذْلُ فِیكُمْ مَعْرُوفٌ وَشَجَتْ عَلَیهِ عُرُوقُكُمْ وَ تَوَارَثَتْهُ أُصُولُكُمْ وَ فُرُوعُكُمْ وَ ثَبَتَتْ عَلَیهِ قُلُوبُكُمْ وَ غُشِیتْ صُدُورُكُمْ فَكُنْتُمْ أَخْبَثَ شَیءٍ سِنْخاً لِلنَّاصِبِ وَ أُكْلَةً لِلْغَاصِبِ"؛

شما به پسر حرب (معاویه) و پیروانش تكیه مى‌كنید و دست از یارى ما برمى‌دارید. آرى به خدا سوگند! كه این پیمان‌شكنى خوى دیرینۀ شماست و ریشه‌هاى وجود شما بر آن استوار گشته و شاخه‌هاى شما از آن رشد یافته و دل‌هاى شما بر آن روییده و سینه‌هاى شما با آن پوشیده است.

"فَكُنْتُمْ أَخْبَثَ شَیءٍ سِنْخاً لِلنَّاصِبِ وَ أُكْلَةً لِلْغَاصِبِ أَلاَ لَعْنَةُ اَللَّهِ عَلَى اَلنَّاكِثِینَ اَلَّذِینَ ینْقُضُونَ اَلْأَیمٰانَ بَعْدَ تَوْكِیدِهٰا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اَللّٰهَ عَلَیكُمْ كَفِیلا فَأَنْتُمْ وَ اَللَّهِ هُمْ"؛

شما براى باغبان خود پلیدترین نهال، ولى براى تجاوزكاران غاصب، لقمه‌اى گوارا و لذیذید! لعنت خدا بر پیمان‌شكنانى كه میثاق‌هاى محكم خود را شكستند. شما خدا را ضامن پیمان‌هاى خود قرار داده بودید، به خدا سوگند شما همان پیمان‌شكنان هستید.

"أَلاَ إِنَّ اَلدَّعِی اِبْنَ اَلدَّعِی قَدْ رَكَزَ بَینَ اِثْنَتَینِ بَینَ اَلسَّلَّةِ وَ اَلذِّلَّةِ وَ هَیهَاتَ مَا آخُذُ اَلدَّنِیةَ أَبَى اَللَّهُ ذَلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ جُدُودٌ طَابَتْ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِیةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِیةٌ لاَ تُؤْثِرُ مَصَارِعَ اَللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ اَلْكِرَامِ أَلاَ قَدْ أَعْذَرْتُ وَ أَنْذَرْتُ أَلاَ إِنِّی زَاحِفٌ بِهَذِهِ اَلْأُسْرَةِ عَلَى قِلَّةِ اَلْعَتَادِ وَ خُذَلَةِ اَلْأَصْحَابِ"؛

بدانید این زنازاده پسر زنازاده ما را در برابر دو امر قرار داده، شمشیر و تن دادن به ذلت. و هرگز پستی را نخواهم پذیرفت، خدای بزرگ این زبونی و پستی را بر ما نمی‌پسندد و نیز پیامبرش و اصلاب پاک و دامن‌های پاکیزه و غیرتمندان و آنانکه از ذلت گریزانند، فرمانبرداری فرومایگان را بر مرگ شرافتمندان برنمی‌گزینند. آگاه باشید که من برای شما عذر و بهانه‌ای به جای نگذاردم و پند و اندرزتان دادم، آگاه باشید که با این گروه، با آنکه یاران و اصحاب اندک و قلیلی دارم با شما کارزار می‌کنم.

"أَلاَ ثُمَّ لاَ تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلاَّ كَرَیثِ مَا یرْكَبُ اَلْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمُ اَلرَّحَى عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَی أَبِی عَنْ جَدِّی فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكٰاءَكُمْ ثُمَّ كِیدُونِ جَمِیعاً فَلاٰ تُنْظِرُونِ إِنِّی تَوَكَّلْتُ عَلَى اَللّٰهِ رَبِّی وَ رَبِّكُمْ مٰا مِنْ دَابَّةٍ إِلاّٰ هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیتِهٰا إِنَّ رَبِّی عَلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ"؛ 

آگاه باشید که دیری نپاید که گردش آسیاب روزگار به شتاب آذرخش بر علیه شما بگردد و شما را بسان محورش در اضطراب و ورطه افکند. این پیمانی است که پدرم از جدم پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به من رسانده است. پس دست به دست هم داده و همۀ توانتان را بکار گیرید و سرانجام کار خود را از دیده دور مدارید، آنگاه هر آنچه خواهید به ما روا دارید و درنگ ننمائید، که من بر خدا، پروردگار خود و شما تکیه دارم و هیچ جنبنده‌ای نیست مگر آنکه زمام اختیارش به دست اوست، به درستی که پروردگارم بر راه مستقیم قرار دارد.

اینجا بود که حضرت بعد از این همه خطبه خواندن و روشنگری، لشکر دشمن را نفرین کردند:

"اَللَّهُمَّ اِحْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ اَلسَّمَاءِ وَ اِبْعَثْ عَلَیهِمْ سِنِینَ كَسِنِی یوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَیهِمْ غُلاَمَ ثَقِیفٍ یسْقِیهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً وَ لاَ یدَعُ فِیهِمْ أَحَداً إِلاَّ قَتَلَهُ قَتْلَةً بِقَتْلَةٍ وَ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ ینْتَقِمُ لِی وَ لِأَوْلِیائِی وَ أَهْلِ بَیتِی وَ أَشْیاعِی مِنْهُمْ فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ كَذَبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا عَلَیكَ تَوَكَّلْنٰا وَ إِلَیكَ أَنَبْنٰا وَ إِلَیكَ اَلْمَصِیرُ"؛

خداوندا! باران رحمتت را از ایشان بازگیر و سال‌های خشک چون روزگاران قحطی یوسف را برایشان برانگیز و بر آنان جوانی از ثقیف را چیره نما تا تلخ‌ترین جام‌ها را به آن‌ها بچشاند و فردی از آنان را رها نکند مگر کشته‌ای را در مقابل کشته‌ای و ضربتی را در برابر ضربتی انجام دهد تا برای من و دوستان و خاندان و پیروانم از آنان انتقام گیرد؛ چرا که اینان به ما دروغ گفته و از ما بریدند و ما را خوار نمودند و تو پروردگار ما هستی بر تو توکل کرده و به سوی تو روی آورده و بازگشت به سوی توست.

آنگاه فرمود: عمربن‌سعد کجاست؟ او را خواندند و دوست نداشت که نزد حضرت رود. امام فرمود:

"یا عُمَرُ أَنْتَ تَقْتُلُنِی تَزْعُمُ أَنْ یوَلِّیكَ اَلدَّعِی اِبْنُ اَلدَّعِی بِلاَدَ اَلرَّی وَ جُرْجَانَ وَ اَللَّهِ لاَ تَتَهَنَّأُ بِذَلِكَ أَبَداً عَهْداً مَعْهُوداً فَاصْنَعْ مَا أَنْتَ صَانِعٌ فَإِنَّكَ لاَ تَفْرَحُ بَعْدِی بِدُنْیا وَ لاَ آخِرَةٍ وَ لَكَأَنِّی بِرَأْسِكَ عَلَى قَصَبَةٍ قَدْ نُصِبَ بِالْكُوفَةِ یتَرَامَاهُ اَلصِّبْیانُ وَ یتَّخِذُونَهُ غَرَضاً بَینَهُمْ"[5]؛ 

ای عمر تو مرا می‌کشی، در حالی که گمان می‌کنی که زنازاده پسر زنازاده تو را فرماندار شهر ری و گرگان می‌کند، سوگند به خدا هرگز بدان مسرور نمی‌گردی، این پیمانی است که بسته شده است، آنچه می‌خواهی انجام ده، به درستی که تو بعد از من در دنیا و آخرت هرگز شادمان نخواهی بود و گویا می‌بینم سر تو بر بالای نیزه‌ای در شهر کوفه قرار دارد که کودکان به سویش سنگ پرتاب می‌کنند و آن را بین خود، هدف سنگ‌اندازی قرار داده‌اند.

اباعبدالله(علیه‌السلام) قبل از شهادتش رو به یارانش می‌کند و دربارۀ آیندۀ کسانی که در مسیر ولایت حرکت می‌کنند چنین بشارت می‌دهد:

"فَأَبْشِرُوا فَوَ اَللَّهِ لَئِنْ قَتَلُونَا فَإِنَّا نَرِدُ عَلَى نَبِینَا ثُمَّ أَمْكُثُ مَا شَاءَ اَللَّهُ فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ اَلْأَرْضُ فَأَخْرُجُ خَرْجَةً یوَافِقُ ذَلِكَ خَرْجَةَ أَمِیرِاَلْمُؤْمِنِینَ(عَلَیهِ‌السَّلاَمُ) وَ قِیامَ قَائِمِنَا وَ حَیاةَ رَسُولِ‌اَللَّهِ(صَلَّى‌اَللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَآلِهِ) ثُمَّ لَینْزِلَنَّ عَلَی وَفْدٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ لَمْ ینْزِلُوا إِلَى اَلْأَرْضِ قَطُّ وَ لَینْزِلَنَّ إِلَی جَبْرَئِیلُ وَ مِیكَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ جُنُودٌ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ لَینْزِلَنَّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِی وَ أَنَا وَ أَخِی وَ جَمِیعُ مَنْ مَنَّ اَللَّهُ عَلَیهِ فِی حَمُولاَتٍ مِنْ حَمُولاَتِ اَلرَّبِّ خَیلٍ بُلْقٍ مِنْ نُورٍ لَمْ یرْكَبْهَا مَخْلُوقٌ ثُمَّ لَیهُزَّنَّ مُحَمَّدٌ(صَلَّى‌اَللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَآلِهِ) لِوَاءَهُ وَ لَیدْفَعَنَّهُ إِلَى قَائِمِنَا مَعَ سَیفِهِ. ثُمَّ إِنَّا نَمْكُثُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ یخْرُجُ مِنْ مَسْجِدِ اَلْكُوفَةِ عَیناً مِنْ دُهْنٍ وَ عَیناً مِنْ لَبَنٍ وَ عَیناً مِنْ مَاءٍ ثُمَّ إِنَّ أَمِیرَاَلْمُؤْمِنِینَ(عَلَیهِ‌السَّلاَمُ) یدْفَعُ إِلَی سَیفَ رَسُولِ‌اَللَّهِ(صَلَّى‌اَللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَآلِهِ) فَیبْعَثُنِی إِلَى اَلشَّرْقِ وَ اَلْغَرْبِ وَ لاَ آتِی عَلَى عَدُوٍّ إِلاَّ أَهْرَقْتُ دَمَهُ وَ لاَ أَدَعُ صَنَماً إِلاَّ أَحْرَقْتُهُ. حَتَّى أَقَعَ إِلَى اَلْهِنْدِ فَأَفْتَحَهَا وَ إِنَّ دَانِیالَ وَ یونُسَ یخْرُجَانِ إِلَى أَمِیرِاَلْمُؤْمِنِینَ(عَلَیهِ‌السَّلاَمُ) یقُولاَنِ صَدَقَ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ  وَ یبْعَثُ مَعَهُمَا إِلَى اَلْبَصْرَةِ سَبْعِینَ رَجُلاً فَیقْتُلُونَ مُقَاتِلَتَهُمْ وَ یبْعَثُ بَعْثاً إِلَى اَلرُّومِ فَیفْتَحُ اَللَّهُ لَهُمْ. ثُمَّ لَأَقْتُلَنَّ كُلَّ دَابَّةٍ حَرَّمَ اَللَّهُ لَحْمَهَا حَتَّى لاَ یكُونَ عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ إِلاَّ اَلطَّیبُ وَ أَعْرِضُ عَلَى اَلْیهُودِ وَ اَلنَّصَارَى وَ سَائِرِ اَلْمِلَلِ وَ لَأُخَیرَنَّهُمْ بَینَ اَلْإِسْلاَمِ وَ اَلسَّیفِ فَمَنْ أَسْلَمَ مَنَنْتُ عَلَیهِ وَ مَنْ كَرِهَ اَلْإِسْلاَمَ أَهْرَقَ اَللَّهُ دَمَهُ وَ لاَ یبْقَى رَجُلٌ مِنْ شِیعَتِنَا إِلاَّ أَنْزَلَ اَللَّهُ إِلَیهِ مَلَكاً یمْسَحُ عَنْ وَجْهِهِ اَلتُّرَابَ وَ یعَرِّفُهُ أَزْوَاجَهُ وَ مَنَازِلَهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ لاَ یبْقَى عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ أَعْمَى وَ لاَ مُقْعَدٌ وَ لاَ مُبْتَلًى إِلاَّ كَشَفَ اَللَّهُ عَنْهُ بَلاَءَهُ بِنَا أَهْلَ‌اَلْبَیتِ وَ لَتَنْزِلَنَّ اَلْبَرَكَةُ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَى اَلْأَرْضِ حَتَّى إِنَّ اَلشَّجَرَةَ لَتَقْصِفُ بِمَا یرِیدُ اَللَّهُ فِیهَا مِنَ اَلثَّمَرِ وَ لَیؤْكَلَنَّ ثَمَرَةُ اَلشِّتَاءِ فِی اَلصَّیفِ وَ ثَمَرَةُ اَلصَّیفِ فِی اَلشِّتَاءِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اَللَّهِ تَعَالَى:«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُرىٰ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیهِمْ بَرَكٰاتٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لٰكِنْ كَذَّبُوا». ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ لَیهَبُ لِشِیعَتِنَا كَرَامَةً لاَیخْفَى عَلَیهِمْ شَیءٌ فِی اَلْأَرْضِ وَ مَا كَانَ فِیهَا حَتَّى إِنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ یرِیدُ أَنْ یعْلَمَ عِلْمَ أَهْلِ بَیتِهِ فَیخْبِرَهُمْ بِعِلْمِ مَا یعْلَمُونَ"[6]؛

مژده باد شما را، گرچه دشمنان ما را می‌کشند؛ ولی ما بر پیامبر خود وارد خواهیم شد. سپس من به‌قدری که خدا بخواهد مکث خواهم نمود. بعداً اوّل کسی که زمین برایش شکافته و او خارج می‌شود من خواهم بود. من با حضرت امیر(علیه‌السلام) و قیام حضرت قائم(عجل‌الله‌فرجه) و زنده‌بودن پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خارج خواهم شد. سپس افرادی از آسمان از طرف خدا نزد من می‌آیند که هرگز در زمین نازل نشده‌اند. جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، گروهی از ملائکه بر من نازل خواهند شد؛ حضرت محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و علی(علیه‌السلام) و من و برادرم و جمیع آن افرادی که خدا بر آنان منّت نهاده به ‌وسیلۀ شترانی از نور که احدی از مخلوقین بر آن‌ها سوار نشده فرود می‌آییم. پس از این جریان حضرت محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پرچم خود را به اهتزاز می‌آورد و آن را با شمشیر خود به قائم ما می‌دهد. سپس ما به قدری که خدا بخواهد مکث می‌کنیم. خدای توانا چشمه‌ای از روغن و چشمه‌ای از آب و چشمه‌ای از شیر در مسجد کوفه خارج می‌کند. پس از این جریان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) شمشیر پیغمبر خدا را به من می‌دهد و مرا به‌سوی مشرق و مغرب زمین می‌فرستد، من به هیچ‌یک برنمی‌خورم مگر اینکه خون او را می‌ریزم. هیچ بتی را نمی‌بینم مگر اینکه آن را می‌سوزانم، تا اینکه به هند می‌رسم و آن را فتح می‌نمایم. دانیال و یوشع خارج می‌شوند و به حضرت امیر(علیه‌السلام) می‌گویند: «خدا و رسول راست گفته‌اند». سپس ایشان با تعداد هفتاد مرد به‌سوی بصره می‌روند و دشمنان خود را می‌کشند. گروهی به‌ جانب روم اعزام می‌شوند و خدای توانا پیروزی را نصیب آنان می‌نماید. بعداً من هر حیوانی را که خدا گوشت آن را حرام‌ کرده می‌کشم تا اینکه در روی زمین غیر از گوشت طیب و طاهر چیزی نباشد. من بر یهود و نصارا و سائر ملل اسلام شمشیر را عرضه می‌کنم و آنان را بین اسلام و شمشیر مخیّر می‌نمایم. هرکسی از آنان اسلام بیاورد بر او منّت می‌گذارم و هرکسی که از اسلام بیزار باشد خدا خون او را خواهد ریخت. هیچ مردی از شیعیان ما روی زمین نیست مگر اینکه خدا ملکی می‌فرستد تا خاک را از روی او پاک نماید و زنان و مقام و منزلت او را در بهشت به وی معرفی نماید؛ در روی زمین شخص کور و زمین‌گیر و مبتلایی نخواهد بود مگر اینکه خدا به‌وسیلۀ ما اهل‌بیت بلا را از او برطرف می‌کند. به قدری برکت از آسمان به زمین نازل می‌شود که شاخۀ درخت از زیادی میوه می‌شکند! میوۀ زمستانی در تابستان و میوۀ تابستانی در زمستان خورده می‌شود. همین است معنای کلام خداوند سبحان که می‌فرماید: «و اگر مردم قريه‌ها ايمان آورده و پرهيزگارى پيشه كرده بودند بركات آسمان و زمين را به رويشان مى‌گشوديم، ولى پيامبران را به دروغگويى نسبت دادند. ما نيز به كيفر كردارشان مؤاخذه‌شان كرديم». سپس خدای رئوف کرامتی به شیعیان ما عطا می‌کند که چیزی در زمین بر آنان پنهان نخواهد بود. حتّی اینکه مردی از ایشان تصمیم می‌گیرد که علم اهل‌بیت خود را بداند آنان را از آنچه که می‌دانند آگاه می‌کند.

این خطبه، پیام بشارت‌دهندۀ اباعبدالله(علیه‌السلام) به شیعیان است؛ همان‌ها که فقط به امامت و وصایت امام راضی نیستند؛ بلکه با قلبشان ولایت امام را درک کرده و پذیرفته‌اند. امید است که با درک ولایت امام از شیعیان امام زمانمان باشیم و این بشارت اباعبدالله(علیه‌السلام) را فراراه حرکتمان در مسیر سلوک فردی و جهاد اجتماعی بر علیه شیطان بزرگ قرار دهیم و زمینه را برای ظهور این مژدۀ امام حسین(علیه‌السلام) و دوران رجعت فراهم کنیم.

 


[1]- بحارالانوار، ج45، ص5.

[2]- تاریخ ابن‌عساکر، شرح حال امام حسین(علیه‌السلام)، ص 215

[3]- بحارالانوار، ج45، ص4

[4] - بحارالانوار، ج45، ص4

[5] - بحارالانوار، ج45، ص8

[6] - الخرائج و الجرائح، ج2، ص۸۴۸

 



نظرات کاربران

//