توصیف شیعه در آیینۀ روایات

توصیف شیعه در آیینۀ روایات

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 68، 6 صفر 1445) به تبیین موضوع «توصیف شیعه در آیینۀ روایات» می‌پردازیم.

دو وجه شیعه را معرفی کردیم و بر آن شدیم از شیعۀ مشایعتی بودن عبور کنیم و شیعۀ شعاعی شویم. چون مشایعت امام در ظاهر اگر چه مطلوب است؛ اما قدم اول محسوب می‌شود و تا رسیدن به قله یعنی حقیقت ولایت فاصلۀ زیادی دارد. عده‌ای در مشایعت ظاهری می‌مانند و عدۀ دیگر این رتبه را پله‌ای برای مظهر ولایت شدن می‌دانند و مسیری طولانی را در پیش می‌گیرند.

باور روایاتی که در معرفی شیعیان شعاعی وارد شده سخت است! چون ما چنین توصیفاتی را در مورد خودمان نمی‌یابیم و اثرات شیعۀ شعاعی را خیلی کم می‌بینیم. ما یک عمر به مشایعت ظاهری امام بسنده کرده‌ و در ابتلائات دنیا شعاع ولایت را در حب و بغض شخصی خود حبس کرده‌ایم. پس این روایات برای ما عجیب و دور از ذهن به نظر می‌رسند.

در ادامه چند نمونه از این روایات را بررسی می‌کنیم:

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: «اگر شیعیان علی(علیه‌السلام) را که در زمین زندگی می‌کنند کنار بگذاری، فقط هیزم جهنم را ملاقات خواهی کرد! مخالفان شما به سبب همجواری با شما نعمت داده می‌شوند. اگر شیعیان علی(علیه‌السلام) نبودند، هرگز باران نمی‌بارید. اگر یکی از شما بیرون رود در حالی که کار نیکی در نامۀ عملش نباشد، قبل از اینکه برگردد خداوند نامۀ عملش را پر از حسنه می‌کند! به این جهت که او از مجلسی رد شده است که در آن ما را شماتت می‌کردند. وقتی او را دیدند گفتند: «ساکت شوید! او هم جزئی از آن‌هاست!» و وقتی او عبور کرد به خاطر ما او را شماتت کردند.»[1]

چطور ممکن است یک شیعه عامل نزول برکات الهی و زندگی مادی خوب برای همه حتی دشمنان باشد؟

اگر ذات الهی را به خورشید تشبیه کنیم، حضرات معصومین(علیهم‌السلام) تابش‌های این خورشیدند. اما آنچه این تابش و سریان و جریان را نشان می‌دهد شعاع‌های خورشید یا همان شیعیان هستند. اگر شیعیان نبودند، حقیقت ولایت در اندماج می‌ماند و منتشر نمی‌شد. مثل کتابی بسیار پیچیده که باید شرح و تفسیر شود تا همگان بتوانند از آن استفاده کنند. مثل حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) که اگر در کربلا حضور نداشت، حقیقت این واقعه عالمگیر نمی‌شد.

شیعیان به شتر تشبیه شدند. شتر موجودی مقاوم و صبور است که ادعایی ندارد. می‌تواند مدت‌های مدید بدون آب و غذا در شرایط بد مسیر را طی کند و بار را به مقصد برساند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در شب معراج، شیعیان را همانند شترانی دید که اسرار اهل بیت را حمل می‌کردند.[2] جایگاه شیعه در وجود همین است. آنان موظفند اسرار ولایت را حمل کرده و نور آن را در دنیا منتشر کنند.

از آغاز نبوت تا کنون، بیشتر پیامبران ظاهراً شکست خوردند و مطرود و مقتول شدند یا به دلیل همراهی نکردن امت‌ها نتوانستند رسالت خود را کامل کنند. تمام قدرت‌ها از فرعون، نمرود و قارون گرفته تا بنی‌امیه و بنی‌عباس نتوانستند نور دین را خاموش کنند. شیاطین انسی پس از رنسانس تمام تلاش خود را به کار بردند تا علم را در مقابل دین قرار دهند و آن را از بین ببرند. اما علی‌رغم پیشرفت اعجاب‌آور علم، صنعت، مدرنیته و تکنولوژی، نتوانستند سه دین بزرگ ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) را نابود کنند. امروز حتی بدترین حاکمان جور خود را به یکی از این ادیان منسوب می‌دانند. چون انسانی در این دنیا هست که رابطۀ خود را با غیب حفظ کرده است. چون پای موعود موجود یعنی حجت‌بن‌الحسن(ارواحنافداه) در میان است. پیش از ایشان هم در هر دوره‌ای پیامبر یا امامی حضور داشته که ریسمان از آسمان به زمین باشد.

فقط شیعه می‌تواند ارتباط با غیب را گسترش دهد و آن را عالمگیر کند. انقلاب مردم ایران آغاز رویکرد به سمت معنا بود. امروز اگر مخالفین از نعمتی برخوردار می‌شوند، به سبب حضور شیعه‌ای است که رابطه‌اش را با غیب حفظ کرده است. دو رکعت نماز یک شیعۀ حقیقی چه عذاب‌هایی را از سر اهالی منطقه دور نمی‌کند! چه بسا خون پاک یک شهید شیعه، آتش فتنه را خاموش کند و صلابت و شجاعت یک رزمندۀ شیعه ورق جنگ را برگرداند. این اثر قدرت و اخلاص شیعه است که به چشم خود در فتنه‌های پس از انقلاب و در مقابله با داعش شاهدش بوده‌ایم.

حال این سؤال مطرح می‌شود که اگر شیعه عذاب را از روی زمین برمی‌دارد و باعث ریزش نعمت‌های الهی است؛ پس خودش نباید هیچ مشکلی داشته باشد؟! لزوماً اینطور نیست. شیعۀ حقیقی هم طبق قوانین دنیا ممکن است دچار بیماری، فقر یا هر امتحان دیگری شود، اما چون قلبش گنجینۀ ولایت است، همواره غنی و آرام است.

حضرت عیسی(علیه‌السلام) ابتدا دوازده نفر را به عنوان حواریون خود آموزش داد و سپس دعوت خود را علنی کرد و حواریون خود را برای تبلیغ به شهرهای مختلف فرستاد و به اذن الهی به حواریون هم قدرت شفا دادن بخشید. یکی از حواریون که می‌لنگید گفت: «من چطور می‌توانم فلج را شفا دهم درحالی‌که خودم همین مشکل را دارم؟ چرا شما مرا شفا ندادید؟» حضرت عیسی(علیه‌السلام) فرمود: «من ناتوان از شفا دادن تو نیستم و تو خود شفای دیگران را به چشم دیده‌ای. اما من تو را شفا ندادم چون قلب تو مرا پذیرفت و تو با همین قلب می‌توانی دیگران را شفا دهی. به یمن همین بیماری، مقام تو در درگاه الهی بالا رفته است.» به همین ترتیب گرفتاری دنیوی شیعیان هم بسته به رتبۀ ایشان حکمتی دارد.

اصالت با قلب است نه عبادت!

حضرت علی(علیه‌السلام) فرمود: «مثال شیعیان ما مثل زنبور است در بین پرندگان. هیچ پرنده‌ای نیست مگر اینکه زنبور را کوچک می‌شمارد. اگر پرندگان میدانستند در شکم زنبور چه برکاتی هست او را کوچک نمی‌شمردند.»[3]

همانطور که زنبور کوچک‌تر از پرندگان است، شیعیان هم نسبت به جمعیت مسلمانان کم‌تعداد هستند. اما علی‌رغم کم بودن، به جایگاه والایی رسیده‌اند. چون در وجود خود عسل معرفت و ولایت را دارند. کسی که شیرینی عسل را بچشد، آن‌ را رها نمی‌کند. به همین ترتیب شیرینی ولایت باید از جان‌های شیعیان بجوشد و کام‌ها را شیرین کند تا دنبال کندوی عسل بگردند.

حضرت علی(علیه‌السلام) فرمود: «هر كس مرا دوست بدارد، با من است. اما اگر تو همۀ روزها را روزه بداری و تمام شب را به عبادت ایستاده باشی؛ سپس بين صفا و مروه كشته شوی، خداوند تو را با آنچه دل تو با آن است بر می‌انگیزد. اگر دلت در بهشت باشد، پس در بهشتی و اگر در آتش باشد، در آتشی.»[4]

شیعۀ واقعی تعداد نمازها و روزه‌ها و حج و زیارات و انفاق‌های خود را نمی‌شمارد و بر این اساس به خود امتیاز نمی‌دهد. چون همۀ این‌ها را وظیفه می‌داند. او به مراقبت دائمی از قلب خود مشغول است تا آن را از تمام تعلقات خالی کند. حتی اگر این تعلقات از جنس عبادت و بندگی باشد. چون تا وقتی قلب خالی نشود و رنگ خودی داشته باشد، نور ولایت را به رنگ خود نشان می‌دهد نه خالص. همان‌طور که وقتی نور از شیشۀ رنگی می‌گذرد رنگ شیشه را می‌گیرد. پس شیعه به جای توجه به کمیت بندگی، روی کیفیت صعود خود متمرکز می‌شود و به جای اینکه روی اعمالش حساب باز کند، به فکر این است که رنگ بردارد و قالب بشکند.

کسی که هنوز درگیر حب و بغض‌های شخصی و خوشی و ناخوشی از داشتن‌ها و نداشتن‌هاست، نمی‌تواند بگوید «چون من نماز می‌خوانم و روزه می‌گیرم اهل نجات و عاقبت‌به‌خیر خواهم بود!» چون او اصالت را به عبادت داده است نه پاک شدن قلبش. اگر نمازش قضا شود ناراحت می‌شود؛ اما از تعلقات قلبش ناراحت نیست.

امام به این موضوع اشاره می‌کند که «شما نه با عبادت خود بلکه با آنچه دوست می‌دارید محشور می‌شوید.» یعنی مهم است که میل و گرایش قلب ما به کدام سو باشد. پس معیار ارزش‌گذاری باید قلب باشد نه اعمال ظاهری. اما ما بر اساس اعمال عبادی روی خود ارزش می‌گذاریم. در حالی که این‌ها ربطی به ساختار رشد ما در شعاع شدن ندارد.

این به معنای ترک عبادت نیست. عده‌ای می‌گویند: «لازم نیست نماز بخوانی! قلبت پاک باشد!» این غلط است؛ چون کسی که شریعت را کنار بگذارد، محال است قلبش پاک باشد. بلکه به این معناست که عبادت را پلۀ اول صعود ببینیم و به عنوان وظیفه انجام دهیم اما روی آن حساب باز نکنیم. چون عبادت فی‌نفسه چیزی نیست. اگر خود عبادت موضوعیت داشت، در آخرت هم امر به انجام آن می‌شدیم. پس نماز و سایر عبادات فقط ابزاری است تا به وسیلۀ آن ماهیت و حدود را بشکنیم تا به امام نزدیک‌تر شویم. اما اگر آن را اصیل ببینیم، خود نماز حجاب می‌شود و عجب می‌آورد و عنوان عابد، زاهد و عالم را به تعلقات قلب اضافه می‌کند.

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: «آگاه باشید که برای هر چیزی جوهری است و جوهر فرزند آدم حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است و ما و بعد از ما شیعیان ما. خوشا به حال شیعیان ما! که چقدر به عرش الهی نزدیک هستند و خداوند در روز قیامت چقدر به ایشان نیکی می‌کند! به خدا قسم اگر مردم شیعیان ما را خیلی بزرگ نمی‌شماردند [و در موردشان غلو نمی‌کردند] و خودشان گرفتار کبر و غرور نمی‌شدند، خداوند فرشتگان را تسلیم ایشان می‌کرد [تا هر لحظه در خدمتشان باشند.] به خدا سوگند هیچ بنده‌ای از شیعیان نیست که در نمازش در حالت ایستاده قرآن بخواند؛ مگر اینکه به ازای هر حرف آن هزار حسنه برای او نوشته می‌شود و اگر نشسته در نماز قرآن بخواند به ازای هر حرف آن پنجاه حسنه و اگر در غیر از نماز قرآن بخواند به ازای هر حرف آن ده حسنه برایش ثبت می‌شود. اگر شیعۀ ما ساکت باشد، اجر قرآن خواندن مخالفان ما را دارد! به خدا قسم اگر شما در بسترهایتان خواب باشید اجر مجاهدین و اگر به نماز ایستاده باشید اجر صف‌بستگان در راه خدا را دارید! به خدا قسم شما کسانی هستید که خدا در موردشان فرمود «و هر گونه کینه و دشمنی را از قلب‌هایشان برکنیدم. برادرانه بر تخت‌هایی روبروى يكديگر نشسته‌اند.» شیعیان ما صاحب چهار چشم هستند: دو چشم در سر و دو چشم در قلب. بدانید که همۀ مخلوقات همین‌طور هستند اما خداوند چشمان شما را باز و چشمان آن‌ها را کور کرده است.»[5]

اثر چنین شیعه‌ای در جو پر از ظلمت و عذاب، رهایی است. اگر این در مورد همۀ آن‌ها که خود را شیعه می‌نامند صادق بود، امروز در جهان خبری از ظلم و عذاب نبود. امام نشانۀ شیعۀ حقیقی را پاکی از هرگونه کینه و پلیدی معرفی می‌کند. آیا ما این خصوصیت را داریم؟ یا هنوز در جمع مؤمنان گرفتار کینه، حسد و سایر رذایل هستیم؟

امام باقر(علیه‌السلام) فرمود: «شیعیان سه دسته‌اند: دسته‌اى به وسيلۀ ما خود را مى‌آرايند (با انتساب خود به ما كسب آبرو می‌كنند) و دسته‌ای با ما نان می‌خورند و دسته‌ای از ما و با ما هستند. به امن ما ایمن هستند و با ترس ما می‌ترسند. زیاده‌گو و افشاکنندۀ سرّ و به دنبال خودنمایی و ریاکاری نیستند [و با نشان دادن عبادت، علم و خیرات خود را پُر نشان نمی‌دهند] در حالی که واقعاً خالی هستند. اگر در جمعی نباشند کسی دنبالشان نمی‌رود و اگر در جایی باشند، مورد اعتنا نیستند. آن‌ها چراغ‌های هدایت هستند. اگر به تعداد اهل بدر (313 نفر) از ایشان در بین شما بودند، قائم قیام می‌کرد. ما مردم را مداوا می‌کنیم و می‌دانیم در جان‌هایشان چیست. پس عده‌ای از آن‌ها مودت ما را تصدیق می‌کنند و خون قلب خود را در [راه] ما می‌دهند. عده‌ای هم هستند که آنچه از طرفداری ما به زبان می‌آوردند در قلبشان نیست و گروهی چنان رفتار می‌کنند که انگار جاسوس دشمنان ما هستند. به سخنان ما گوش می‌دهند و اگر در چیزی از دنیا طمع کنند و ما به آن‌ها ندهیم، بدتر از دشمنان ما می‌شوند... شیعیان منتظر امر ظهور ما هستند. رغبت دارند که چه زمانی خدا دولت ما را به آن‌ها نشان می‌دهد. از طریق ما نان نمی‌خورند [خودشان را خرج ما می‌کنند؛ نه اینکه ما را خرج خود کنند.] و به ما طمع ندارند. بهترین خلق و نور در تاریکی‌های زمین و تاریکی‌های فتنه‌ها هستند. نور هدایتند که مردم از آن‌ها روشنی می‌گیرند. مانع خیر برای دوستان خود نیستند و دشمن در آن‌ها طمع نمی‌کند. اگر در جایی ذکر خیر ما باشد، شاد می‌شوند و قلب‌هایشان مطمئن و چهره‌هایشان درخشان می‌شود. و اگر از ما به بدی یاد شود، دل‌هایشان قبض می‌گیرد و چهره‌هایشان در هم می‌شود.»[6]

هدف از خواندن روایات فوق این است که ما این صفات را در خود زنده کنیم. خود را کنار بزنیم تا امام ظهور کند، وگرنه به خود خیانت کرده‌ایم و سرمایۀ ارزشمند شیعه بودنمان را هدر داده‌ایم.

 


[1]- امالی طوسی، ج2، ص287؛ بحارالانوار، ج65، ص75: "إذا انت احصيت ما على الارض من شيعة علي(عليه‌السلام) فلست تلاقي الا من هو حطب لجهنم، انه لينعم على اهل خلافكم بجواركم اياهم، ولولا ما على الارض من شيعة علي(عليه‌السلام) ما نظرت الى غيث ابدا ان احدكم ليخرج و ما في صحيفته حسنة فيملاها الله له حسنات قبل ان ينصرف وذلك انه يمر بالمجلس وهم يشتموننا، فيقال: اسكتوا هذا من الفلانية، فإذا مضى عنهم ستموه فينا"

[2]- ر.ک به انوار نعمانیه، نعمت الله جزایری.

[3]- بحارالانوار، ج65، ص75: "إِنَّمَا مَثَلُ شِيعَتِنَا مَثَلُ اَلنَّحْلَةِ فِي اَلطَّيْرِ لَيْسَ شَيْءٌ مِنَ اَلطَّيْرِ إِلاَّ وَ هُوَ يَسْتَضْعِفُهَا فَلَوْ أَنَّ اَلطَّيْرَ تَعْلَمُ مَا فِي أَجْوَافِهَا مِنَ اَلْبَرَكَةِ لَمْ تَفْعَلْ بِهَا ذَلِكَ"

[4]- بحارالانوار، ج39، ص395: "مَنْ اَحَبّنى كانَ مَعى، اَما أنّكَ لو صُمْتَ الدَّهْرَ كُلَّهُ و قُمْتَ اللَيْلَ كُلَّهُ ثُمّ قُتِلْتَ بَيْنَ الصَّفا و الْمَروَةَ لَما بَعَثَكَ اللّهُ الاّ مع هَواكَ بالِغا ما بَلَغَ، اِنْ فى جَنّةٍ فَفى جَنَّةٍ و إنْ فى نارٍ فَفى نارٍ"

[5]- بحارالأنوار، ج65، ص81: "أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ جَوْهَراً وَ جَوْهَرُ وُلْدِ آدَمَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا بَعْدَنَا حَبَّذَا شِيعَتُنَا مَا أَقْرَبَهُمْ مِنْ عَرْشِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَحْسَنَ صُنْعَ اَللَّهِ إِلَيْهِمْ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ أَنْ يَتَعَاظَمَ اَلنَّاسُ ذَلِكَ أَوْ يَدْخُلَهُمْ زَهْوٌ لَسَلَّمَتْ عَلَيْهِمُ اَلْمَلاَئِكَةُ قُبُلاً وَ اَللَّهِ مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ شِيعَتِنَا يَتْلُو اَلْقُرْآنَ فِي صَلاَتِهِ قَائِماً إِلاَّ وَ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ مِائَةُ حَسَنَةٍ وَ لاَ قَرَأَ فِي صَلاَتِهِ جَالِساً إِلاَّ وَ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ خَمْسُونَ حَسَنَةً وَ لاَ فِي غَيْرِ صَلاَةٍ إِلاَّ وَ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ إِنَّ لِلصَّامِتِ مِنْ شِيعَتِنَا لَأَجْرُ مَنْ قَرَأَ اَلْقُرْآنَ مِمَّنْ خَالَفَهُ أَنْتُمْ وَ اَللَّهِ عَلَى فُرُشِكُمْ نِيَامٌ لَكُمْ أَجْرُ اَلْمُجَاهِدِينَ وَ أَنْتُمْ وَ اَللَّهِ فِي صَلاَتِكُمْ لَكُمْ أَجْرُ اَلصَّافِّينَ فِي سَبِيلِهِ أَنْتُمْ وَ اَللَّهِ اَلَّذِينَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّوَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوٰاناً عَلىٰ سُرُرٍ مُتَقٰابِلِينَ (حجر/47) إِنَّمَا شِيعَتُنَا أَصْحَابُ اَلْأَرْبَعَةِ اَلْأَعْيُنِ عَيْنَانِ فِي اَلرَّأْسِ وَ عَيْنَانِ فِي اَلْقَلْبِ أَلاَ وَ اَلْخَلاَئِقُ كُلُّهُمْ كَذَلِكَ أَلاَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَتَحَ أَبْصَارَكُمْ وَ أَعْمىٰ أَبْصٰارَهُمْ (محمد/23)"

[6]- مشكاة الأنوار، ص127 و 128: "الشِّيعَةُ ثلاثةُ أصنافٍ: صِنفٌ يَتَزَيَّنُونَ بنا و صِنفٌ يَستَأكِلُونَ بنا و صِنفٌ مِنّا و إلَينا يأمنون بأمننا ويخافون بخوفنا، ليسوا بالبذر المذيعين ولا بالجفاة المرائين، إن غابوا لم يفقدوا، وإن يشهدوا لم يؤبه بهم، اولئك مصابيح الهدى...لو كان فيكم عدة أهل بدر لقام قائمنا، يا عبد الله إنا نداوي الناس ونعلم ما هم، فمنهم من يصدقنا المودة يبذل مهجته لنا، ومنهم من ليس في قلبه حقيقة ما يظهر بلسانه، ومنهم من هو عين لعدونا علينا، يسمع حديثناو إن أطمع في شئ قليل من الدنيا، كان أشد علينا من عدونا ينتظرون أمرنا ويرغبون إلى الله أن يروا دولتنا...و لا بنا مستأكلين ولا بالطمعين، خيار الامة، نور في ظلمات الأرض، ونور في ظلمات الفتن، ونور هدى يستضاء بهم، لا يمنعون الخير أولياءهم، ولا يطمع فيهم أعداؤهم، إن ذكرنا بالخير استبشروا وابتهجوا واطمأنت قلوبهم وأضاءت وجوههم، وإن ذكرنا بالقبح اشمأزت قلوبهم واقشعرت جلودهم وكلحت"

 



نظرات کاربران

//