تحولات ایران در دوران مشروطه و آغاز پهلوی

تحولات ایران در دوران مشروطه و آغاز پهلوی

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 39، 23 شعبان 1444) به تبیین موضوع «تحولات ایران در دوران مشروطه و آغاز پهلوی» می‌پردازیم.

پس از پیروزی جریان مشروطه، با شهادت شیخ‌فضل‌الله نوری و ترور آیت‌الله بهبهانی و منزوی ‌شدن آیت‌الله طباطبایی، بسیاری از هواداران آن سرخورده شده و مردم و مذهب از جریان مشروطه حذف شدند.

ادارۀ کشور به‌دست روشنفکران افتاد و مخالفان مشروطه بر سر کار آمدند. به ‌جز نیروهای آذربایجان یعنی ستارخان و باقرخان، اکثر نیرو‌های اشغال‌کننده در تهران، وابستگان انگلیس بودند. افراد تحصیل‌کرده‌ در اروپا که عضو لُژهای فرماسونی‌ بودند، ارتباط فکری و سیاسی با انگلیس برقرار کردند و تهران یکپارچه مستعمرۀ انگلیس شد.

قوانین حاکم بر جامعه کاملاً سکولاری و مخالف با اسلام شده بود. حزب‌بازی‌، فرقه‌گیری‌، درگیری‌های لفظی و فیزیکی جامعه را مشوش و مضطرب کرده بود. دخالت قدرت‌های غربی هم ایران را به هرج‌ومرج کشانده بود. مشکلات آذوقه و معیشت و امنیت مردم هم بسیار بود و کابینه‌های وثوق‌الدوله، مشیرالدوله‌، ولی‌الله‌خان تنکابنی و... یکی پس از دیگری استعفا می‌دادند و امیدی به بهبودی اوضاع نداشتند.

این دوره آغاز آشنایی مردم با تکنولوژی غرب بود که آداب و رفتار ایرانیان تغییر کرد و وضعیت فرهنگی ایران نابه‌سامان شد. زندگی ساده و پر از قناعت مردم جای خود را به مصرف‌گرایی، خرید کالاها و لباس‌های لوکس غربی داد، کت و شلوار و کروات به جای عبا و قبا و شال کمر و... جایگزین شد.

با واردات کالاها و دخالت مستشاران خارجی، صنایع ایرانی ورشکست شد. مدارس تهران سبک آموزشی غربی را در پیش گرفته بودند و خبری از آموزش سنتی در ایران نبود. بی‌حجابی، موسیقی‌های غربی جدید، تمرینات ژیمناستیک برای دختر و پسر و... در ایران رایج شد.

حدود سی سال در دارالفنون امیرکبیر، علوم فرانسوی تدریس می‌شد و خبری از علوم و فنون و صنایع قدیمی ایرانی نبود. بلورسازی و شیشه‌گری، ریسمان‌بافی و مخمل‌دوزی، پارچه‌بافی و شمع‌ریزی، قندریزی، گوگرد‌سازی، کاغذگری، همگی محدود شده و همۀ کالا‌ها از اروپا می‌آمدند، حتی دانش‌آموزان، پوتینِ دوخته شده در غرب را به پا می‌کردند.

غربی‌ها معادن طلا، نقره، سرب‌، نیکل و... را غارت می‌کردند و مستشاران خارجی در صنایعی همچون اسلحه‌سازی، کشتی‌ و ماشین‌‌سازی، ساعت‌سازی و... همۀ وسایل و دستگاه‌ها را وارد و تعمیر می‌کردند، بدون آنکه به ایرانیان یاد دهند. تقلید از غرب و واردات تمام لوازم حتی پیچ ساعت، بدون آنکه چیزی در داخل توسط ایرانیان تولید شود، آنان را وابسته و محتاج غرب کرده بود تا آنجا که حاضر بودند جان و مالشان را نثار بیگانه کنند.

تهران به دو بخش تقسیم شده بود؛ بخش قدیم (پایین شهر) با کوچه‌های تنگ و تاریک که اثری از روشنایی و برق نداشت و اصالت قدیمی‌اش را حفظ کرده بود. و بخش جدید (بالا شهر) که سبک معماری‌، پارک‌ها، مغازه‌ها، کالسکه‌ها، رستوران‌ها، هتل‌ها، غذا‌ها، لباس‌ها و موسیقی‌هایشان به سبک اروپایی بود.

قبل از انقلاب اسلامی، چنین فضایی در ایران حاکم بود و بیشتر افراد تحصیل‌کرده و تأثیر گذار خود را محتاج و وابستۀ غرب می‌دانستند. بعد از انقلاب نیز افرادی با چنین طرز تفکری وجود داشتند اما با خودباوری و توکل به خدا، جوانان ما توانستند بعد از چهل سال به پیشرفت‌های قابل توجهی برسند.

در زمان قاجار، روسیه و انگلیس، در دربار ایران نفوذ بسیاری داشتند و انتخاب و عزل نخست‌وزیرها با اجازۀ سفارت‌خانۀ آن‌ها بود. بعد از جنگ جهانی اول، دخالت‌ روس‌ها کمتر شد و از صحنۀ سیاست ایران خارج شدند و قراردادهایشان را لغو کردند.

انگلیس‌ها در غیاب روس‌ها و بدون اطلاع مجلس، قرارداد 1919 را با وثوق‌الدوله[1] امضا کردند تا ایران کاملاً تحت حمایت انگلستان باشد. براساس این قرارداد اختیارات ارتش، امور مالی آن و تأمین اسلحه و تجهیزات به مستشاران انگلیسی واگذار ‌شد. نیروهای نظامی قزاق هم که تاکنون نیروهای ایرانی تحت کنترل روسیه در شمال کشور بودند، تحت نظارت ژاندارمری یعنی نیروهای نظامی تحت کنترل انگلیس در آمدند و یک تشکل و قشون نظامی متحد و واحد شکل گرفت.

ایرانی که برای پیچ و فشنگش محتاج غرب بود، حالا نیروهای نظامی‌ و امور مالی‌اش هم در دست مستشاران انگلیسی بود. دولت باید به آن‌ها برای تربیت نیروهای نظامی حقوق می‌داد تا آن‌ها فقط تمامیت ارضی ایران را به رسمیت بشناسند و در عوض، هرگونه استعمار و استثمار و چپاولی را بکنند.

در مقابل با حمایت مرجعیت دینی، در گوشه‌وکنار ایران، قیام‌های مردمی برای مبارزه با استعمار خارجی و بی‌کفایتی دولت مرکزی شکل ‌گرفت. آیت‌الله مدرس به عنوان نمایندۀ مجلس، به قرارداد اعتراض کرد و مردم نیز به مخالفت با دولت پرداختند.[2]

تلگرافی به انگلستان فرستاده شد که در متن آن آمده است:

«رهبر این گروه آشتی‌ناپذیر سید حسن مدرس است. چند روز قبل دعوت‌نامه‌ای برای وزرای کابینه، افسران ژاندارمری، صاحبان مناصب لشکر قزاق فرستاد و از آن‌ها درخواست کرد تا در میتینگی که مخالفان به‌عنوان اعتراض به بسته‌شدن این قرارداد دارند شرکت کنند.»

در کنار آیت‌الله مدرس، میرزاکوچک‌خان جنگلی در رشت و شیخ‌محمد‌تقی خیابانی در تبریز هم به بی‌کفایتی کابینۀ وثوق‌الدوله اعتراض کردند. عشایر قشقایی و بختیاری در فارس و رئیسعلی دلواری و تنگستانی‌ها در بوشهر هم به فتوای قاطع علمایشان از جمله آیت‌الله عبدالحسین لاری، برای جهاد علیه استعمار قیام ‌کردند.

مقاومت‌های ضد استعماری و ضد اشغالگری مردم ایران، انگلیس را به این نتیجه می‌رساند که برای تسلط بر ایران و حفظ منافع خودش و نیز تغییر فرهنگ و فکر ایرانی به غربی (استعمار فرهنگی و فکری)، باید احمدشاه قاجار را برکنار کند و فردی وابسته به خود و مستبد و مقتدر همچون رضاشاه[3] را بر ایران حاکم کند.

اردشیر ریپورتر، جاسوس انگلیسی[4] زمینه را برای کودتای رضاخان فراهم می‌کند و آموزش‌های سیاسی لازم را به او می‌دهد. با کمک آیرونساید[5]، رضاخان به قدرت می‌رسد و تحولات ایران به سرعت شکل می‌گیرد. در عراق نیز پس از شکست عثمانی‌ها و اشغالگری انگلیسی‌ها، قیام‌های گسترده‌ای علیه استعمار به رهبری علما شکل می‌گیرد و روحانیت، درگیر تحولات ایران و عراق می‌شود.

بعد از کودتای نظامی رضاخان، ضیاءالدین ‌طباطبایی (روزنامه‌نگار) به عنوان وزیرالوزرا انتخاب می‌شود و بسیاری از آزاداندیشان و علما را به زندان می‌اندازد. رضاخان نیز بسیاری از عشایر و قبایل را از بین می‌برد. او همانند آتاتورک (پدر ترک‌ها)، با عنوان سردار سپه و پدر وطن در ایران مشهور می‌شود.

رضاخان با الگوگیری از آتاتورک، برای آنکه قدرت سیاسی ایران را به دست گیرد، زمزمۀ جمهوری خواهی سر می‌دهد. از بی‌لیاقتی شاهان قاجار و لزوم تغییر رژیم از سلطنت به جمهوری، سخن می‌گوید و با سرکوبی مخالفین و نفوذ در مطبوعات، قدرت نظامی‌ و سیاسی‌اش را افزایش می‌دهد.

در این زمان مدرس، نمایندۀ مجلس، از سرسخت‌ترین مخالفان رضاخان بود. مدرس که با همراهی گروهی از نمایندگان، قرارداد 1919 را نیز باطل کرده بود، به عنوان نیروی ضد انگلیسی و مردمی، مورد هجوم روزنامه‌ها و طرفداران رضاخان قرار می‌گیرد. او، حکومت جمهوری رضاخانی را خواست انگلیس دانسته و با همراهی بازاریان، واعظین و... رضاخان را مجبور به عقب‌نشینی می‌کند. اما فضای مطبوعاتی و تبلیغاتی شدیدی از سوی طرفداران رضاخان و نظامیان با همراهی انگلیس شکل می‌گیرد تا جایی که مجلس دوباره رضاخان را به نخست‌وزیری انتخاب می‌کند.

مدرس در مجلس، دولت رضاخان را استیضاح می‌کند اما او با حمایت روزنامه‌ها و سران ارتش، سلسلۀ قاجار را منقرض و سلطنت پهلوی را بنیان‌گذاری می‌نماید.

مدرس که درک صحیحی از تمدن و فرهنگ استعمار غرب دارد بیان می‌کند:

«قریباً چوپان‌های قریۀ کنگاور و قرائینی با فُکُل سفید و کراوات خودنمایی می‌کنند؛ اما در زیباترین شهرهای ایران هنوز آب لوله‌کشی تمیز برای نوشیدن مردم پیدا نمی‌شود. ممکن است کارخانه‌های نوشابه‌سازی افزون گردد؛ اما کورۀ آهن‌گدازی و کارخانۀ کاغذسازی پا نخواهد گرفت، درهای مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد؛ اما سیلی از رمان‌ها و افسانه‌های خارجی که در واقع جز حسین‌کُرد فرنگی و رموز حمزه فرنگی چیزی نیستند به وسیلۀ مطبوعات و پردۀ سینماها به این کشور جاری خواهد شد، به‌طوری که افکار و عقاید و اندیشه‌های نسل جوان ما از دختر و پسر تدریجاً بر بنیاد همان افسانه‌های پوچ بنا خواهد گرفت، و مدنیت و معیشت ملل مغرب را در رقص و آواز و دزدی‌های عجیب و آرسن‌لوپن و بی‌عفتی‌ها و مفاسد اخلاقی خواهند داشت.»

مخالفت‌های مدرس به جایی نمی‌رسد و سلطنت پهلوی شکل می‌گیرد. محمدعلی فروغی از تحصیل‌کردگان اروپا و مورد اعتماد انگلیسی‌ها، نخست‌وزیر می‌شود و رضاخان تاج‌گذاری می‌کند.

رضاخان در ابتدا به دین اسلام تظاهر می‌کرد و به علما و مجالس عزاداری و شعائر اسلامی احترام می‌گذاشت تا جایی که علمای درباری طرفدار او شدند. اما هم‌زمان با سلطنتش، دین‌زدایی از جامعۀ ایرانی و سکولاریسم را آغاز کرد، به طوری‌که در قم پایگاه ترویج دین و معارف اسلامی، تربیت روحانیون در حوزه‌های علمیه پنهانی انجام می‌شد.

رضاشاه برای زیرنظر داشتن عشایر، دستور یک‌جانشینی عشایر را می‌دهد که به دامپروری آسیب زیادی رساند، آنچنان که برای تأمین شیر و گوشت و پنبه و پشم، محتاج غرب شدند. همچنین برای تکمیل قشون نظامی، سربازی را اجباری کرد و جوانان را از فعالیت کشاورزی و دامپروری به بیگاری ارتش برد.

رضاخان در جهت منافع استعماری انگلستان، خط راه‌آهن کشید تا چپاول نفت ایران راحت‌تر شود. در آن زمان انگلستان بزرگ‌ترین نیروی دریایی را داشت و حالا سوخت کشتی‌های توپ‌دار به جای ذغال، از نفت تأمین می‌شد. باارزش‌ترین مراتع، باغ‌ها و زمین‌های زراعتی نیز جزء املاک خصوصی سلطنت شد و بیش از شش‌هزار قریه و روستا در دفتر املاک، به نام او ثبت شد.

نوسازی و مدرنیزاسیون در ایران آغاز شد تا ایران از غرب عقب نماند. حکومت سکولاری رضاشاه، به منظور جداسازی مذهب از حکومت، قدرت قضایی و وزارت عدلیه را به جای مقامات مذهبی و روحانی، به دست کارشناسان فرانسوی داد و دادگستری و دادگاه‌ها شکل گرفت. اجرای قانون هم به نظمیه و قوای نظامی‌ سپرده شد.

از دیگر اقدامات مدرنیزاسیون؛ تغییر لباس زنان و مردان بود. با این استدلال که مردم در مقابل اروپا احساس عقب‌ماندگی نکنند، لباس‌های متحدالشکل، کت‌وشلوار با کلاه را اجبار کرد. زنان هم کلاه پهلوی مخصوص خود را داشتند و از حجاب منع شدند.[6]

حتی روحانیون را هم مجبور به تغییر لباس‌ کرد و برای کنترل روحانیت و ضربه ‌زدن به تبلیغ در مساجد، پوشیدن عمامه و عبا را به امتحان دادن و صدور جواز مشروط کرد تا فقط به علمای درباری لباس داده شود. هجوم تبلیغاتی علیه روحانیت هم بسیار شدید بود و به آن‌ها اهانت می‌شد. عده‌‌ای، لباس روحانیت را از تن در آوردند و بسیاری از حوزه‌ها و مساجد تخریب شدند. گرچه علمایی حوزۀ علمیه تشکیل دادند تا بتوانند شاگردانی تربیت کنند اما عملاً روحانیت به انزوا رفت.

چنان‌که امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) می‌فرماید:

«مدارس علمی را که سرچشمۀ تبلیغات روحانی بود در تمام کشور از آن‌ها گرفته یا بستند و یا مرکز فحشای مشتی جوان تازه‌رَس و ارامنه قرار دادند.»

رضاشاه تصمیم گرفت ایران را بر اساس الگوی غرب دگرگون کند، بنابراین در سال 1314، چادر یا حجاب سنتی زنان را ممنوع کرد و زنان از حجاب منع شدند. ابتدا در روزنامه‌ها از مضرات و معایب حجاب نوشتند و با شعار آزادیِ زنان از خرافات و زواید دینی، بی‌حجابی را در مدارس، ادارات، دانشگاه‌ها و... رواج دادند و جشن زنان مترقی و پیشرفته گرفتند.

در ابتدای حکومت رضاخان، اعتراضات گسترده‌ای در قم و تهران با حمایت علما از جمله مرحوم شاه‌آبادی شکل گرفت اما بی‌نتیجه بود. در جریان منع حجاب زنان هم، علما تحصن کردند و بسیاری در مسجد گوهرشاد شهید شدند اما به نتیجه‌ای نرسیدند. مراسم عزاداری محرم نیز ممنوع شد و به جای آن در تاسوعا و عاشورا مراسم رقص و آواز به راه ‌انداختند.

 

 


[1]- وزیر گماشته شدۀ انگلیس‌ها.

[2]- ایرانیان، قلبشان به ولایت وابسته است و همواره به روحانیت و دین معتقد و پایبند بوده‌اند.

[3]- رضامیرپنج (رضا قلدر)، در نیروهای قزاق تربیت‌شدۀ مستشاران انگلیسی بود که از طرف اردشیر ریپورتر معرفی شد.

[4]- ترویج بهائیت در زرتشتیان، زمینه‌سازی تحصن در سفارت انگلیس در دوران مشروطه، نفوذ در قوای قزاق و هدایت کودتا برای برپایی سلطنت پهلوی از اقدامات ریپورتر است.

[5]- سرلشگر ارتش انگلستان و زمینه‌ساز کودتای نظامی به نفع رضاخان.

[6]- پیش از قانون منع حجاب، زنان و دختران شاه در حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) بی‌حجاب ظاهر شدند.

 



نظرات کاربران

//