تاریخ ایران، از ناصرالدین شاه تا مشروطه

تاریخ ایران، از ناصرالدین شاه تا مشروطه

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 37، 21 شعبان 1444) به تبیین موضوع «تاریخ ایران، از ناصرالدین شاه تا مشروطه» می‌پردازیم.

در جلسات قبل گفته شد که در زمان قاجار حکومت ایران، به سه کشور انگلیس، فرانسه و روسیه وابسته بود. و خصوصاً از زمان ناصرالدین شاه ورود فرهنگ غرب به ایران آغاز شد. غرب‌زدگی و تقلید از فرهنگ غرب از دربار ایران شروع شد و در آغاز، آشنایی عوام مردم از فرهنگ غرب تنها چیزی بود که در شاهزادگان و درباریان می‌دیدند و غالباً به آن خوشی و رفاه حسرت می‌خوردند.

در این زمان فرقه‌های بابیت و بهائیت در ایران ساخته شد و فرقۀ اسماعیلیه که تحت حمایت انگلیس بود، به ایران بازگشت و از این طریق یکپارچگی مذهبی در ایران از بین رفت. البته امیرکبیر سردستۀ بهائیان را دستگیر و اعدام کرد و تا حدودی از رشد این فرقه جلوگیری کرد.

در اواخر قرن نوزدهم بار دیگر ناصرالدین شاه با ترغیب میرزاحسین‌خان سپه‌سالار راهی اروپا ‌شد. شاه هزینۀ این سفر را از روسیه قرض گرفت. وقتی از این سفر برگشت پوشش زنان حرم‌سرا به تقلید از رقاصان اروپایی، تغییر کرد. شاه در این سفر با سپاه قزاق روسیه آشنا شد و تصمیم گرفت در ایران سپاهی شبیه به آن تشکیل دهد. همچنین دستور داد نظام اداری و مدیریت کشور به شیوۀ اروپاییان تغییر کند. در این تقلید، اقتضای جغرافیا و فرهنگ و امکانات ایران در نظر گرفته نشد.

کمپانی‌ها و بانک‌های خارجی به‌دست مستشاران غربی در ایران ایجاد شدند و راه‌آهن و مخابرات احداث شد. به کسانی که با روحیۀ غرب‌گرایی از این به ظاهر آبادی‌ها یاد می‌کنند، باید بگوییم همۀ این امور زیر نظر مستقیم خود غربی‌ها انجام می‌گرفت و در مقابل این مختصر آبادی که در ایران انجام شد، سرمایه‌های مادی و معنوی بسیاری را از ما گرفتند. سرمایه‌هایی مثل نیروهای خودساخته‌ای که به لطف انقلاب اسلامی، امروز در ایران جان گرفتند و در بسیاری از رشته‌‌های علمی و صنعتی پیشرفت‌های زیادی داشته‌اند.

درقبال این آبادی‌ها امتیازات بسیاری به اروپاییان داده می‌شد. و مردم در این حال سه دسته بودند؛ گروهی که خودشان از این فضا بیشترین بهره را می‌بردند، یعنی درباریان، گروه دوم مردم عادی که در خواب بودند و چشمشان فقط ظاهر را می‌دید و گروه سوم که رهبران دینی و روحانیونِ همیشه بیدار بودند که با داشتن اعتقاد به وحی و ارتباط با عالم غیب جلوی این گونه مسائل می‌ایستادند و مردم را به حقیقت دعوت می‌کردند. البته این گروه هیچ گاه از آزار و اذیت گروه اول در امان نبودند.

پیشرفت علمی و استفاده از تکنولوژی، جایی خوب است که براساس نیاز مردم جامعه و با تلاش خود مردم و با استفاده از منابع کشور خودشان باشد، نه اینکه این مسئله باعث وابستگی بی قید و شرط به مستکبران شود و یک ملت نتواند برای خودش تصمیم بگیرد. همان طور که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، ملت ایران کاملاً وابسته و محتاج علم و تکنولوژی غرب بودند. و متأسفانه این وابستگی به قدری شدید بود که هنوز هم به طور کامل نتوانسته‌ایم نیازهای خود را داخل کشورمان تأمین کنیم. اگرچه تا حد زیادی این اتفاق افتاده است.

پیامد بد دیگری که این تقلید فرهنگ غرب و استفاده از محصولات غربی برای ملت ایران داشت این بود که در بهره بردن از این امکانات مردم دو گروه می‌شدند؛ گروهی که امکان استفاده را داشتند و گروهی که از آن محروم بودند. فاصله‌ای که بین این دو گروه ایجاد شده بود به حدی بود که شهری مثل تهران به شمال و جنوب تقسیم می‌شد؛ یعنی شمال شهر از انواع امکانات فرهنگ غربی بهره‌مند بود، ولی جنوب شهر هیچ خبری از این رفاه نبود. همان‌ها که امام خمینی(رحمةالله‌علیه) از آن‌ها به نام کوخ نشینان یاد می‌فرمود.

در سفر سوم ناصرالدین‌شاه به اروپا دولت انگلیس امتیازاتی از ایران گرفت از جمله امتیاز رژی، امتیاز تنباکو، امتیاز بانک شاهنشاهی، امتیاز کشتیرانی در رود کارون و امتیاز لاتاری. درمقابل هریک از این امتیازات، روحانیون بیدار به مخالفت برخاستند. برای مثال در مقابل قرارداد رژی، شیخ فضل الله نوری و نجفی اصفهانی مخالفت خود را اعلام کردند.

در مقابل امتیاز تنباکو سیدحسن شیرازی به ناصرالدین شاه نامه نوشت. مضمون نامه این بود که اجازۀ مداخلۀ اتباع خارجی در امور داخلی مملکت و تردد آنان، اجرای عمل بانک، راه‌آهن، غیر از جهاتی چند منافی صریح قرآن و نوامیس الهی، مخالف استقلال دولت و مخل نظام مملکت و موجب گرفتاری عمومی رعیت است. از طرفی هم فتوا به تحریم تنباکو دادند. متن فتوا از این قرار است: «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، الیوم إستعمال تنباکو و توتون، بأی نحو کان، در حکم محاربۀ با امام‌زمان(عجل‌الله‌فرجه) است.»

این فتوا در بین مردم انتشار پیدا کرد. براساس اعتمادی که به روحانیت در میان مردم بود، خرید و فروش تنباکو متوقف شد و مردم حتی قلیان‌هایشان را شکستند. دولت انگلیس مجبور به لغو قرارداد شد.

دورۀ ناصرالدین شاه دورۀ مهمی از نظر ارتباط با غرب بود. در این دوره اولین دانش‌آموختگان غرب به ایران آمدند. محافل فراماسونی در ایران تشکیل شد. آموزشگاه‌های مدرن موسیقی، برای دختر و پسر شکل گرفت. رشته‌های گوناگون علمی مثل معدن، طب، مهندسی و داروسازی به ایران آمد.

سیدجمال‌الدین اسدآبادی عالم مذهبی بود که در شانزده سالگی سفرهای تبلیغی، سیاسی خود را با سفر به هند شروع کرد. محور اصلی‌ سفرهایش اتحاد ملت‌های مسلمان و تبری از استبداد و استعمارگران بود. او سه دوره در ایران حضور داشت. در دورۀ اول که نوجوان بود، خیلی شناخته نشد. بعد در پنجاه سالگی به ایران آمد، شناخته شد و آوازۀ شهرتش به دول اسلامی و اروپایی رسید. ناصرالدین‌شاه در سفرش به اروپا از معروفیت سیدجمال‌الدین اسدآبادی آگاه شد و از او دعوت کرد تا به ایران بیاید به فعالیت‌های خودش ادامه دهد. به ایران آمد و حاضر شد که اصلاحاتی را با دولت داشته باشد. اما شاه اصلاح‌ناپذیری خودش را نشان داد و سید که عدم رضایت شاه را دید به روسیه رفت.

ناصرالدین شاه در سفر دیگری که به مونیخ رفت با سید جمال‌الدین مواجه شد و از او خواست دوباره به ایران بیاید و متعهد شد که از نظراتش استفاده ‌کند ولی نتوانست نظرات او را تحمل کند، سعی کرد او را به انزوا بکشاند. سید جمال‌الدین در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن شد. ناصرالدین شاه حرمت حرم را نگه نداشت. سید را شبانه از حرم بیرون آورد و به شیوه‌های اهانت‌آمیز او را به کرمان و بعد هم به مرز عثمانی فرستاد و از ایران خارج کرد. سید به بصره رفت و اقداماتش علیه دربار ایران را در بصره تشدید کرد.

میرزارضای کرمانی که شاگرد سید جمال بود برای‌گرفتن انتقام از ناصرالدین شاه در سال‌روز پنجاه‌سالگی سلطنت ناصرالدین شاه او را در حرم حضرت عبدالعظیم ترور کرد.

ناصرالدین شاه فرزندی داشت بسیار بیمار و رنجور به نام مظفرالدین شاه که به جای پدرش نشست. او در آداب مملکت‌داری وارد نبود و در این دوران بیشتر کارها دست روشنفکران و فراماسون‌ها بود. حضور نیروهای خارجی در عرصۀ مدیریتی کشور خیلی بیشتر شد. برای مثال امین‌الدوله صدراعظم، ادارۀ گمرک ایران را به سه‌ بلژیکی داد.

نگاه دنیوی به دین و سکولار از همان زمان در ایران ریشه‌ زد. کتاب‌هایی در این زمینه و مدارس ایران به سبک اروپایی شد. مفاهیم غربی رایج شد. کمکم گرایش به قرآن و درس‌های گلستان و بوستان که در مدارس داده می‌شد کنار رفت. به شکل‌های مختلف به روحانیت توهین می‌شد.

مظفرالدین ‌شاه زمانی که به سومین سفرش به فرنگ رفت محمدعلی‌میرزا، فرزندش را به‌عنوان نایب به‌جای خودش قرار داد. بازرگانان تهران به مدیریت نوز، اعتصاب کردند و با مشورت‌ آیت‌الله‌طباطبایی در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن شدند. محمدعلی‌میرزا با وعده‌ووعید آن‌ها را ساکت کرد. حادثۀ بعدی که نارضایتی مردم را در این زمان زیاد کرد، تخریب قبرستان مسلمانان و مدرسۀ علمیۀ کنار آن، توسط بانک روسی بود.

اتفاق دیگری که خشم مردم را برانگیخت، فلک کردن تاجرانی بود که به نبود و گرانی قند به نوز بلژیکی اعتراض کردند. تجار بازار ایران را تعطیل کردند و در مسجد شاه جمع شدند، خواستار عوض‌شدن علاءالدوله شدند. با هجوم مأموران حکومتی به مسجد شاه، عده‌ای مجروح شدند، علما اعتراض کردند و علما در حضرت عبدالعظیم متحصن شدند. شهر خالی از روحانیت شد و به حالت تعطیل درآمد. آیت‌الله‌طباطبایی، آیت‌الله‌بهبهانی، آیت‌الله‌شیخ‌فضل‌الله‌نوری و عدۀ دیگری عازم شهرری شدند و در طول یک ماه دائم بر تعداد متحصنین اضافه می‌شد. این حرکت به مهاجرت صغرا معروف است.

حرم عبدالعظیم جایگاهی شد که روحانیون بر منبر بروند و صحبت کنند، مردم را روشن کنند. شاه بسیار می‌ترسید و خواست که خواسته‌های متحصنین را برآورده کند. مذاکرات بین علما و دولت انجام شد تا در هشت بند، مظفرالدین‌شاه حاضر شد که این تقاضا را بپذیرد و علما را با احترام برگرداند.

خواسته‌های متحصنین این بود.

1- برداشتن عسگر‌گاری‌چی از راه قم، که به نوامیس مردم دست‌درازی می‌کرد.

2- مراجعت و معاودت دادن حاج‌میرزامحمدرضای‌کرمانی به کرمان.

3- برگرداندن مدرسۀ خان مروی به حاج‌شیخ‌مرتضی که به ناحق از او گرفته بودند.

4- بنای عدالت‌خانه، که در هر بلدی یک عدالت‌خانه بنا شود.

5- اجرای قانون اسلام دربارۀ آحاد افراد، بدون ملاحظه؛ یعنی درباریان هم باید قانون را رعایت کنند.

6- عزل نوزا از ریاست گمرک.

7- عزل علاءالدوله از حکومت تهران.

8- کم‌نکردن تومانی ده‌شاهی از مواجب و مستعمریات به‌عنوان مالیات.

از آنجا که برخی بندهای این معاهده اجرا نشد، در سال 1324 هجری قمری علما و روحانیون در ایام محرم و صفر از ظلم حکومت سخن گفتند. مرحوم ‌شیخ‌فضل‌الله، مرحوم‌ بهبهانی، مرحوم‌ طباطبایی به‌عنوان سران مبارزه به شاه و عین‌الدوله نامه نوشتند و تأسیس عدالت‌خانه را خواستند. سخنرانی علیه دستگاه ظلم اوج گرفت و عده‌ای از علما خواستار درگیری مسلحانه با دولت شدند، فتوای جهاد دادند. شب‌‌نامه‌ها در تهران پخش شد. مردم را به این کار تشویق کردند.

راهپیمایی انجام گرفت. در راهپیمایی راه را برای مردم و طلاب بازار بستند. خیلی‌ها را دستگیر کردند و یک طلبه در این راهپیمایی به شهادت رسید و مردم جسدش را بلند کردند. سینه‌زنی راه افتاد و به همین ترتیب در مسجد شاه دوباره تحصن کردند و خواستار مجازات قاتل این طلبه شدند.

محمدولی‌خان‌ تنکابنی مسجد را محاصره کرد و تهدید کرد که اگر مردم از مسجد خارج نشوند به مسجد حمله می‌کند، در نهایت بین مردم و قشون نظمیه درگیری شد و رقم کشته‌های مسجد شاه تا صد نفر رسید. علی‌رغم این اتفاقات مردم و روحانیون تحصن خودشان را در مسجد ادامه دادند، چند روز به این ترتیب گذشت.

نهایتاً عین‌الدوله موافقت کرد که هر کجا می‌خواهند بروند. در روز دوشنبه 23 جمادی‌الاول‌ سال 1324 علمای تهران همراه نزدیک سه‌هزار نفر از شهر خارج شدند و دامنۀ نهضت به تبریز، رشت، اصفهان، شیراز، کرمان و زنجان رسید و نهایتاً علمای مهاجر به قم رسیدند، در قم توقف کردند.

علمای مهاجر با علمای نجف اشرف که مرکز آن موقع تشیع بود، تماس داشتند. مرحوم‌ میرزاحسین ‌تهرانی با ارسال نامه‌هایی حق مردم از حکومت را طلب کردند. ورود علمای نجف به صحنه این‌قدر قوی بود که عین‌‌الدوله مجبور شد استعفا دهد.

در اجتماع 13هزار نفری مردم در سفارت انگلیس، مکتب‌خانه‌ای شکل گرفت که در آن سخنرانان و روشنفکران در ستایش سیستم حکومتی کشورهای غربی، مبتنی بر قانون‌ اساسی و تفکیک قوا صحبت می‌کردند. عدالت‌خانه را مساوی شورا و مشروطیت عنوان می‌کردند و داشتند مردم را قانع می‌کردند که برقراری حکومت مشروطه گامی مهم در ترقی صنعتی و علمی ایران است.

تقی‌زاده که یکی از این‌ روشنفکران بود، معتقد بود به قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید، تسلیم مطلق‌ اروپا شدن، اخذ آداب‌ورسوم اروپا، اخذ علوم و صنایع و زندگی و اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا. او عنوان می‌کرد که ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی شود و بس.

عده‌ای از مردم همراه علما از تهران خارج شده بودند. مردمی که در شهر مانده بودند از ترس مأموران دولتی به سفارت پناهنده شده بودند. انگلیس هم در این بین کارهای زیادی انجام داد، از پذیرفتن پناهندگان تا واسطه‌شدن بین متحصنین و دولت ایران. انگلیس از همکاری خود و دولت، دو هدف داشت، یکی کاهش نفوذ رقیب خود، روسیه در ایران و دیگر کمک به بیرون‌آوردن مردم و مملکت ایران از ذیل حکومت شرقی و ایرانی به حکومت غربی و مدرن. حکومتی که الگوی مشروطه‌خواهی و نظام سیاسی‌اش در غرب اتفاق افتاده باشد و این بالاترین سودی بود که جیب انگلیس را پر می‌کرد.

تهران عملاً تعطیل بود. دولت هم بعد از چند روز سفارت را محاصره کرده، شاه مطلع شد که بعضی از سربازان به انقلابیون پیوستند و احتمال صدور فتوای جهاد از طرف علما و شورش مردم، شاه را خیلی نگران کرده بود. پس بر اثر فشار علما از قم و متحصنین تهرانی و سفرای کشورهای اروپایی و بعضی از درباریان و مردم دیگر شهرهای ایران، تسلیم خواسته‌های معترضین شد.

حالا معترضین دو دسته شده بودند. یک دسته به رهبری روشن‌فکران و عده‌ای هم به رهبری روحانیت در قم. اما تقاضایی که از طرف متحصنان سفارت (همان روشن‌فکران) به‌عنوان خواسته‌های اصلی برای شاه ارسال شد، با نامۀ روحانیون فرق داشت.

بازگشت علمای اعلام، عزل عین‌الدوله، بین دو نامه مشترک بود. اما مواردی مثل برقراری مشروطیت، افتتاح دارالشورا، قتال قاتلین شهدای وطن، بازگرداندن تبعیدشدگان به ایران، در نامۀ‌ روشن‌فکران بود.

این نامه را برای شاه فرستادند و فرمان مشروطیت در جمادی‌الثانی 1324 هجری قمری مطابق با مرداد 1285 شمسی به امضای مظفرالدین شاه رسید.

این حرکت عمومی، ثمرۀ تلاشی بود که روحانیون شروع کردند. اما لفظ مشروطه را روشنفکران آوردند. مشروطه، بر‌گرفته از شارت یا چارت فرانسوی به‌عنوان چهارچوب و ساختار سیاسی است، نه شرط.

مشروطیت به‌معنی آزادی از استبداد و برادری و برابری است که شعار فراماسون‌ها در ایران بود. آن‌ها توانستند خواستۀ خود را به این سبک ‌و ‌سیاق بر مردم تحمیل کنند.


 

 



نظرات کاربران

//