تاریخ اسلام و ایران(9)

تاریخ اسلام و ایران(9)

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 30، 14 شعبان 1444) به تبیین موضوع «تاریخ ایران و اسلام(9)» می‌پردازیم.

پس از بررسی زندگی امام موسی کاظم(علیه‌السلام) و ارتباطشان با ایرانیان و ایجاد فرقه‌های مختلف، به زندگی امام رضا(علیه‌السلام) می‌رسیم.

امام رضا(علیه‌السلام) در 11 ذی‌القعده سال 148 هجری، شانزده روز پس از شهادت جدشان امام صادق(علیه‌السلام) در مدینه به دنیا آمد. مادرشان نجمه خاتون از اهالی مابین سودان و مصر بودند.

سال‌های 148 تا 238 هجری، دوران مهمی در تاریخ ایران است. در اواخر سدۀ دوم و اوایل سدۀ سوم هجری قمری، ایران مرکز و کانون تحولات دنیای اسلام بود؛ چه از نظر قیام‌ها و تشکیل فرقه‌ها و چه از نظر قدرت و حکومت بنی‌عباس. وقتی هارون‌الرشید خلیفۀ عباسی، امام کاظم(علیه‌السلام) را در بصره و سپس بغداد زندانی کرد و به شهادت رساند، امام رضا(علیه‌السلام) در 35 سالگی به امامت رسید.

هارون برای سرکوب قیام‌های خراسان شخصاً به ایران می‌آید ولی در سناباد طوس می‌میرد. پسرش مأمون که مادر ایرانی داشت، به حمایت ایرانی‌ها، امین را می‌کشد و در مرو خلیفه می‌شود. مرو پایتخت خراسان که اکنون جز ترکمنستان است، مرکز خلافت بنی‌عباس می‌شود.

بنی‌عباس را دو گروه ایرانی برمکیان و سهلیان سرخسی حمایت می‌کردند که جزء وزرای حکومت شدند و توسط خود خلفا نیز کشته ‌شدند. برمکیان وزیران ایرانی منصور تا هارون بودند و سهلیان بعد از برمکیان، دومین خانوادۀ ایرانی بودند که وزیر مأمون عباسی شدند.[1]

مأمون، امام رضا(علیه‌السلام) را به مرو دعوت کرده، امام از مدینه تا مرو در منزلگاه‌هایی توقف می‌کند تا به خراسان می‌رسد. اما آمدن امام به خراسان، حرف و حدیث‌ و شبهه‌هایی را در میان شیعیان به وجود می‌آورد. اواخر عمر امام رضا(علیه‌السلام) در ایران به عنوان ولیعهد نیز بسیار پر چالش است که حدود سه سال طول می‌کشد.

بنی‌عباس در سال 132 هجری، به قدرت رسیدند. در سال 163 هجری، هارون پنجمین خلیفۀ عباسی بر تخت می‌نشیند که دوران طلایی حکومت بنی‌عباس است. وزیرش، یحیی برمکی، ایرانی بود. هفت سال بعد در سال 170 هجری، مأمون از مادر ایرانی به دنیا می‌آید که بعد از هارون به حکومت می‌رسد.

هارون، امام کاظم(علیه‌السلام) را در سال 183 هجری به شهادت می‌رساند و چهار سال بعد با سعایت دولتمردان عرب علیه برمکیان، آنان را زندانی و قتل‌عام می‌کند. حکومت هارون به دلیل مدیریت و وزارت برمکیان به آرامی اداره می‌شد و مخالفان جرأت مخالفت نداشتند. با کنار رفتن برمکیان، حکومت هارون متزلزل شده و شورش‌ها آغاز می‌شود.

هارون نگران شورش‌ها در ایران بود و در سال 193 هجری، خود فرماندهی سپاهش را برعهده گرفت. او با مأمون به طرف خراسان (ایران) رهسپار می‌شود،[2] ولی در سناباد و نزدیک مرو می‌میرد و در همانجا مدفون می‌شود.[3] هارون به دلیل کشمکش‌های زیادی که بین بنی‌عباس برای جانشینی وجود داشت، هر دو پسرش امین و مأمون را جانشین پس از خود کرده بود. امین پس از پدر در بغداد ادعای خلافت کرده و مأمون را از ولایتعهدی عزل و پسر خودش را ولیعهد می‌کند. جنگ خونین بین دو برادر آغاز می‌شود. مأمون نیز در مرو ادعای خلافت کرده و نام امین را از سکه‌ها محو می‌کند.

دوسال بعد، در 10 رجب سال 195 هجری در مدینه یگانه پسر امام رضا(علیه‌السلام) به دنیا می‌آید.[4] در همین سال، سپاه امین به فرماندهی علی‌بن‌عیسی ماهان به سوی مرو آمده تا با مأمون بجنگد و از سپاه خراسان (مأمون) به فرماندهی طاهربن‌حسین شکست می‌خورد. مأمون به طاهر لقب ذو‌الیمینین می‌دهد؛[5] زیرا در هر دو دست شمشیر داشته و می‌جنگد. سپاه امین در دو سرزمین خراسان و همدان شکست می‌خورد.

سه سال بعد، مأمون سپاهی را به فرماندهی طاهر برای جنگ با امین روانۀ بغداد می‌کند. امین در بغداد کشته شده و مأمون خلیفه می‌شود. برمکیان که در دوران هارون همه‌کارۀ حکومت بودند، توسط خود او از بین رفته بودند و حال سَهلیان سرخسی وزراء نیرومند مأمون می‌شوند.[6] فضل برادر بزرگتر، لقب «ذوالریاستین» می‌گیرد و بعد از او، حسن «ذوالکفایتین» می‌شود که هر دو از وزراء مأمون هستند.

در زمان مأمون گروه‌های مختلفی علیه بنی‌عباس قیام می‌کنند؛ در سال 199 هجری، محمدبن‌ابراهیم معروف به «ابن طباطبا» که از نوادگان امام حسن(علیه‌السلام) است[7] با شعار «الرضا من آل‌ محمد» قیام می‌کند و کوفه را تحت تسلط خود می‌گیرد. او، امام رضا(علیه‌السلام) را به قیام دعوت می‌کند و ایشان رد می‌کنند و شیعیان را نیز از همراهی نهی می‌کنند؛ همانطور که پدران بزرگوارشان از قیام‌های پیشین نهی می‌کردند. اما عده‌ای از شیعیان قیام را حمایت می‌کنند و سپاه خلیفه از سپاه ابن‌طباطبا شکست می‌خورد. فردای روز پیروزی، ابن‌طباطبا مرموزانه کشته شده و سپاه تحت فرماندهی ابوالسّرایا قرار می‌گیرد.

برادر دیگر امام رضا(علیه‌السلام) در یمن قیام می‌کند و قیام حسین‌بن‌حسن[8] ملقب به «اَفطس»[9] نیز در حجاز صورت می‌گیرد. در سال 200 هجری، افطس پرده‌های کعبه را برداشته و با ابریشم مزیّن می‌کند تا نشان دهد مکه از عباسیان خالی شده. سپس با محمدبن‌جعفر عموی امام رضا(علیه‌السلام) ملقب به «دیباج» بیعت می‌کند تا رضایت مردم را جلب کند. در جنگ با عباسیان ابوالسرایا و افطس کشته می‌شوند و دیباج خود را تسلیم می‌کند و مأمون موانع خود را از حجاز برمی‌دارد.

مأمون به پیشنهاد وزیرش فضل‌بن‌سهل امام رضا(علیه‌السلام) را وادار به پذیرش ولایتعهدی می‌کند. در هفتم رمضان سال 201 هجری، امام رضا(علیه‌السلام) به اجبار، ولایتعهدی مأمون را می‌پذیرد، با اینکه خلیفه (مأمون) از ولیعهد بسیار جوان‌تر بود. سال 201 هجری، آغاز حرکت کاروان امام رضا(علیه‌السلام) از مدینه به سوی مرو است. امام از خانواده خداحافظی کرده و آن‌ها می‌دانند که بازگشتی برای امام وجود ندارد.

کاروان با عبور از اروندرود وارد ایران شده و به آبادان و اهواز می‌رسد. به دلیل بیماری امام، کمتر از یک ماه در اهواز توقف می‌کنند. سپس با پیمودن منازل مختلف، وارد نیشابور می‌شوند و سه هفته در آنجا می‌مانند. حدیث «سلسلة‌الذهب» را در نیشابور برای مردم می‌خوانند و مردم از ایشان استقبال می‌کنند.

سلسلۀ طاهریان اولین سلسلۀ اسلامی ایرانی خودمختار که چهار سال بعد، از نیشابور قیام می‌کنند نتیجۀ همین علاقۀ مردم نیشابور به امام است که جریاناتش بعد از شهادت امام رضا(علیه‌السلام) اتفاق می‌افتد.

مأمون با تزویر و تیزهوشی به پیشنهاد وزیرش فضل، با نام امام خطبه می‌خواند، سکه می‌زند و به اسم طرفداری از فرزندان علی، لباس و پرچم سیاه بنی‌عباس را کنار گذاشته و دستور می‌دهد لباس سبز بر تن کنند و با شعارهای فریبنده، خود را به امام نزدیک نشان می‌دهد.

بعد از یک‌سال، مأمون دخترش را به عقد امام رضا(علیه‌السلام) در می‌آورد. امام رضا(علیه‌السلام) در همان سال به مأمون هشدار می‌دهد وزیرش فضل‌بن‌سهل با ابراهیم‌بن‌مهدی عموی مأمون بیعت کرده و بغداد از دست او خارج می‌شود. مأمون به همراه امام رضا(علیه‌السلام) و وزیرش فضل‌بن‌سهل به سوی عراق می‌رود. در سرخس به دستور مأمون، فضل را در حمام به قتل می‌رسانند. حسن‌بن‌سهل برادر فضل، با مرگ او مجنون شده. مأمون برای دلجویی از او، با دخترش پوران ازدواج کرده و او را به وزارت منصوب می‌کند و لقب ذوالکفایتین به او می‌دهد. ابراهیم‌بن‌مهدی هم در بغداد از قدرت خلع شده و برادرزاده‌اش مأمون حاکم بغداد می‌شود.

در 29 صفر سال 203، امام رضا(علیه‌السلام) توسط مأمون مسموم شده و به شهادت می‌رسد.

در زمان بنی‌عباس ایران از نظر طب، هنر، علوم و... پیشرفت زیادی داشت. عباسیان علاقه‌مند به نجوم بوده و منجمان زیادی در دربارشان حضور داشتند که زمان مرگ و پایان حکومتشان را از منجمان می‌پرسیدند.

وزراء ایرانی برمکی و سهلی همه‌کارۀ حکومت بودند و به دلیل علم و سواد و هوشمندی و درایتشان مورد توجه خلفای عباسی قرار گرفتند. فضل وزیر مأمون به وزیرالامیر معروف بود و به سبک وزراء دورۀ سامانی، سوار بر تختی روی دوش بزرگان به خدمت مأمون می‌رفت. او اهل بخشش بود و با اینکه شیعه نبود به واسطۀ ایرانی‌بودنش، احترام خاصی برای امام قائل می‌شد.

فضل‌بن‌سهل همانند برمکیان با اینکه به دنبال حکومت نبود اما بسیار اهل شهرت و وزارت بود و می‌گفت: «من برای مالدار شدن وزیر نشدم بلکه وزیر شدم تا مُهر و فرمانم در شرق و غرب نفوذ کند.»

خلفای بنی‌عباس برخلاف بنی‌امیه رودررو و با شمشیر، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را به شهادت نرساندند بلکه با تزویر و سیاست، در خفا ایشان را مسموم کرده و علنی با گریه و شیون در مراسم تدفینشان شرکت می‌کردند. چنانکه منصور با اینکه دستور آتش زدن خانۀ امام صادق(علیه‌السلام) را صادر کرده بود، پس از مسموم کردن ایشان، گریه‌کنان و بر سر‌ زنان در تشییع پیکرشان شرکت کرد. هارون و مأمون نیز در شهادت امام کاظم و امام رضا(علیهما‌السلام) با تزویر، خود را عزادار جلوه دادند.

در دوران‌ معصومین(علیهم‌السلام)، شیعیان همواره مظلوم بودند. سادات حسنی موسوم به گروه سیف (شمشیر) هم معتقد بودند راه کربلا باید ادامه پیدا کند و برخلاف رضایت امامان شیعه قیام می‌کردند و کشته می‌شدند. اکثر وزراء و والیان بنی‌عباس نیز همگی اهل سنت بودند و شیعیان نقشی در حاکمیت نداشتند.

شیعیان به پیروی از امامانشان تنها به روشنگری‌ و برگزاری جلسات علمی و معرفتی می‌پرداختند و به تأسی از ایشان قیام نمی‌کردند و در نتیجۀ همین معرفت، تداوم پیدا کردند. با وجود گسترش مذهب تشیع در زمان صفویان و...، همواره حکومت و قدرت به دست اهل سنت بود تا اینکه در انقلاب اسلامی شیعیان قدرت گرفتند. قیام مردم ایران هم براساس معرفتی بود که امام‌خمینی(رحمةالله‌علیه) از سال 1342 به ایشان ‌داده بود. با اینکه شاه بسیاری از جوانان را به شهادت رساند، آن‌ها بدون کشتار و جنگ قیام کردند و با فرار شاه نهضت امام به پیروزی رسید.

شیعه اهل جنگ و خونریزی نیست و تنها با معرفت، قلوب مردم را برای پذیرش حکومت الهی و ولایت حضرات معصومین(علیهم‌السلام) آماده می‌کند. چنانکه در جنگ تحمیلی نیز وظیفۀ شیعیان دفاع بود و آغازگر جنگ نبودند. اما فِرق اسلامی دیگر با قلوب مردم کاری ندارند و برای حفظ حدود جغرافیایی و رسیدن به غنایم و ثروت، هرکاری را می‌کنند و این اساس تفاوت حکومت اسلامی شیعه است.

شیعیان در زمان امامت امام کاظم و امام رضا(علیه‌السلام)، در اقلیت بودند و از طرفی گروهی از ایشان جذب فرقه‌های مختلفی شدند. در کتاب فرق شیعه[10] انشعابات عجیب شیعیان پس از شهادت موسی‌بن‌جعفر(علیه‌السلام) بیان شده است. بعضی از ایشان، امام رضا(علیه‌السلام) را امام زمان قطعی دانسته که به فرقۀ قطعیه معروفند و در حال حاضر نیز چنین فرقه‌ای وجود دارد.

گروهی نیز بر امامت امام کاظم(علیه‌السلام) متوقف شدند و فرقۀ واقفیه نام گرفتند. غیر از جریانات فرقۀ اسماعیلیه، پیروان واقفیه به شاخه‌های مختلفی تقسیم شدند؛ عده‌ای معتقد بودند امام کاظم(علیه‌السلام) به شهادت نرسیده و از زندان خارج شده و هارون دروغ می‌گوید و او همان مهدی و منجی است که روزی بر می‌گردد. جمعی نیز معتقدند منجی همان امام کاظم(علیه‌السلام) است که شهید شده و همانند حضرت عیسی‌(علیه‌السلام) دوباره با رجعت به دنیا برمی‌گردد و با یارانش بیعت می‌کند. گروهی هم معتقد بودند امام رضا و بقیه امامان، جانشینان موسی‌بن‌جعفرند و همگی منتظرند تا امام هفتم به عنوان منجی ظهور کند و عدل را حاکم کند. پس فقط از جانشینان او پیروی می‌کردند اما ایشان را به عنوان امام قبول نداشتند.

عده‌ای نیز معتقد بودند محمد بشیر فرزند امام کاظم(علیه‌السلام) جانشین ایشان است و فرقۀ بشیریه نام گرفتند. امام رضا(علیه‌السلام) در این زمان شیعیان اصلی خویش را از این گروه‌ها برحذر می‌داشت تا فریب نخورند.

 

 


[1]- سهل‌بن‌‌زادانفروخ، از آیین زرتشتی به ‌اسلام گروید و تحت حمایت یحیی‌بن‌خالد‌ برمکی، وزیر هارون، وارد دستگاه برمکیان شد.

[2]- مأمون به پیشنهاد فضل‌بن‌سهل، با هارون روانۀ خراسان می‌شود، به این دلیل که بعد از پدر توسط امین کشته نشود.

[3]- هارون، بعد از پدرش مهدی عباسی که قبرش در ایلام است، دومین خلیفۀ عباسی‌ست که در ایران دفن می‌شود.

[4]- امام رضا(علیه‌السلام) در سن 47 سالگی صاحب پسر شده و شبهاتی بین مردم و شیعیان به وجود می‌آید مبنی بر اینکه امام ابترند و مسئلۀ امامت چه می‌شود و... . عده‌ای هم به دلیل شباهت امام جواد(علیه‌السلام) به مادر بزرگوارشان، ایشان را پسرخواندۀ امام رضا می‌دانستند و شبهاتی برای ادامۀ نسل امام داشتند.

[5]- سلسلۀ طاهریان از اینجا آغاز می‌شود.

[6]- دو گروه نیرومند، هوشمند و باسواد ایرانی که وزراء بنی‌عباس می‌شوند و به دست آنان هم کشته می‌شوند: برمکیان و سَهلیان.

[7]- خانوادۀ طباطبایی، نسبی به فرزند امام حسن یعنی «حسن‌بن‌محض» می‌رسند و سادات حسنی و حسینی هستند.‌

[8]- بعد از امام حسین، اکثر قیام‌ها علیه بنی‌امیه و بنی‌عباس توسط نوادگان امام حسن بوده است. البته ایشان از نوادگان امام سجادند.

[9]- مجمع البحرین، ج۳، ص۴۱۳: «افطس به معنی کسی‌ست که استخوان بینی‌اش فرورفته و بینی‌اش پهن باشد.»

[10]- نوشتۀ حسن‌بن‌موسی نوبختی.

 



نظرات کاربران

//