تاریخ اسلام و ایران(6)

تاریخ اسلام و ایران(6)

امام صادق(علیه‌السلام) و تغییر حکومت از امویان به عباسیان

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 27، 8 شعبان 1444) به تبیین موضوع «تاریخ اسلام و ایران(6)» می‌پردازیم.

دوران زندگی امام صادق(علیه‌السلام) از خاص‌ترین دوره‌هاست، زیرا با هجوم سیاه‌جامگان ایرانی (سپاه ابو‌مسلم خراسانی)، حکومت بنی‌امیه سقوط کرد و بنی‌عباس قدرت را به دست گرفتند. بنی‌عباس از نفرت ایرانی‌ها به بنی‌امیه استفاده کردند و با نام پسرعموها و اهل‌بیت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌)، در حکومت وارد شدند و بغداد را که در نزدیکی تیسفون بود، پایتخت خود قرار دادند؛ لذا فرهنگ ایرانی در این دوره متداول شد. از امام صادق(علیه‌السلام) احادیث فارسی نیز روایت شده است.[1]

امام صادق(علیه‌السلام) از تلاطم سیاسی و اجتماعیِ این دوره استفاده کرد و فقه شیعی را در مدینه سامان داد. احادیثی که در زمان خلیفۀ اول و دوم، کاملاً منع شده بود، دوباره زنده نمود.

امام صادق(علیه‌السلام) در هفده ربیع‌الاول سال 83 قمری[2]، زمانی که حجاج‌بن‌یوسف حدوداً از نه سال قبل بر مدینه و عراق خلافت داشت و شورش‌ها را در عراق و ایران سرکوب می‌کرد؛ در سالروز تولد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌) در مدینه به‌دنیا آمد. پدر شریفشان امام باقر(علیه‌السلام) و مادرشان اسما ملقب به ام‌فروه، دختر قاسم‌بن‌محمد‌بن‌ابوبکر، از نواده‌های خلیفۀ اول بود.

 زمانی که امام صادق(علیه‌السلام) دوازده سال داشتند، پدربزرگشان امام سجاد(علیه‌السلام) در سن ۵۷ سالگی در مدینه به‌دست ولید‌بن‌عبدالملک که خلیفۀ اموی بود شهید شد.

در سال 114 قمری امام باقر(علیه‌السلام) به شهادت رسید. و حضرت صادق(علیه‌السلام) به وصیت آشکار پدر در سی‏ویکسالگی به امامت ‏رسید.

در سال 121 قمری زیدبن‏علیبنحسین عموی امام، بعد از چند روز نبرد با عوامل حجاج در کوفه به شهادت ‏رسید. در ماجرای قیام زید یک بار دیگر کوفیان بی‌وفایی خود را نسبت به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نشان دادند. کوفیان زید پسر امام‌سجاد(علیه‌السلام) را برای قیام به شهر کوفه دعوت کردند. زید مخفیانه وارد کوفه شد، در حالی که امام‌ او را از قیام منع کردند. زید در مقابل بنی‌امیه تنها ماند و حاکم کوفه که یوسف‌بن‌عمرسقفی بود به کمک مأمورانی که از شام آورده بودند در جنگ خیابانی، زید را در حالی که ۴۲ سال داشت به قتل رساند. سر زید را بریدند به شام نزد هشام‌بن‌عبدالملک فرستادند و بدنش را به‌دار آویختند.

از حـوادث دیـگر در دورۀ زندگی امام‌ صادق‌(علیه‌السّلام)، قیام پسر زید، یحیی‌بن‌زید‌بن‌علی است‌ که‌ در‌ سال ۱۲۵ قمری در خراسان و در زمان حکومت‌ هشام‌بن‌عبدالملک صورت گرفت و در همین سال به شهادت‌ رسید. پس از انقراض بنی‌امیه، مردم خراسان در همه جا هفت روز برای یحیی‌بن‌زید عزاداری نمودند و در آن سال هر چه پسر در خراسان زاده می‌شد، نامش را یحیی و یا زید می‌گذاردند.[3]

قیام زید و پسرش یحیی تأثیر عمیقی بر مردم ایران داشت. و عباسیان از این قضیه به نفع تشکیل حکومت خود استفاده کردند. امام این قیام‌ها را تأیید نکرده و در آن شرکت نکردند.[4] از اینجا بود که زیدیه شکل گرفت. ایشان معتقد به قیام بودند و امامیه (جعفریه) را ترسو و عافیت‌طلب می‌دانستند.

همۀ خلفای عباسی از نسل محمد‌بن‌علی‌بن‌عبدالله‌بن‌عباس‌بن‌عبدالمطلب بودند. محمد‌بن‌علی در سال ۱۰۰ قمری دعوت‌گران خود را به عراق و خراسان فرستاد تا مردم را به آل‌محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌) دعوت کنند. پایگاه اصلی وی، کوفه بود. پس از فوت او در سال ۱۲۵ قمری داعیان و پیروان او بنابر وصیتش، جانشینی پسرش ابراهیم را پذیرفتند. خراسان بهترین مکان برای قیام بنی‌عباس بود.

در سال 126 قمری یزیدبنولیدبنعبدالملک با کشتن ولیدبنیزیدعبدالملک خلیفه شد. یزید دوازدهمین خلیفه از بنیامیه بود که خلافتش چند ماه بیشتر طول نکشید.[5]

در سال 127 قمری عبدالله‏بن‏معاویه از نوادگان جعفربن‏ابی‏طالب، علیه بنی‏امیه قیام کرد تا سال 130 در مناطقی از مرکز ایران حکومت ‏کرد. اما در نهایت بهدست ابومسلم خراسانی کشته ‏شد.

در این زمان کلاس‌های درس‏ امام جعفرصادق(علیه‌السّلام)، برپا بود و آن حضرت در میان فرق و مذاهب گوناگون شاگرد داشتند.

ابومسلم خراسانی در سال ۱۲۹ قمری به دستور ابراهیمِ امامِ عباسی به خراسان رفت و ابراهیم، هواداران خود را به اطاعت او دستور داد.[6] هدف ابومسلم خراسانی از قیام علیه بنی‌امیه به خلاف آنچه که در ابتدا گفته می‌شد، حاکم کردن بنی‌عباس بود نه آل علی(علیه‌السّلام). این در حالی است که بنی‌عباس قیام خود را با شعار «الرّضا من آل‌محمد» شروع کردند.

یکی از بزرگ‌ترین داعیان عباسی، به نام حفص‌بن‌سلیمان، مشهور به ابوسلمه است، که در فرایند جابجایی قدرت از امویان به عباسیان نقش به سزایی داشت. او به امام صادق(علیه‌السلام) نامه نوشت که ما پیروز شدیم و می‌خواهیم حکومت را به خاندان پیامبر بدهیم؛ اما امام آن نامه را سوزاند. نامۀ دیگری به عبدالله‌بن‌حسن ملقب به عبدالله محض، نوشت و او نامه را پذیرفت زیرا حکومت را برای فرزندش؛ نفس زکیه می‌خواست.[7] البته امام او را از این کار برحذر داشت، زیرا از نیت واقعی عباسیان آگاه بود.

در ذی‏الحجۀ همان سال مروان دوم آخرین خلیفۀ اموی در مصر کشته شد و با قتل او سلسلۀ بنی‏امیه منقرض شد. تحت تأثیر شعار سیاه‌جامگانِ خراسانی، بسیاری از مردم تصور داشتند که خلافت به نوادگان امام‌حسن(علیه‌السلام) منتقل می‌شود. زیرا عبداللهِ محض، نوۀ امام‌حسن(علیه‌السلام) بود و محمد نفس زکیه فرزند او بود. کار به جایی رسید که نفس زکیه خودش را مهدی موعود خواند. او از پشت‌بام با مردم سخن می‌گفت. امام صادق(علیه‌السلام) در این موقعیت شیعیان را از وارد شدن در این جریان برحذر می‌داشت. ولی متأسفانه نفس زکیه تحت‌عنوان مهدی موعود جایگاه خودش را در میان شیعیان باز کرد.

در چنین فضایی بود که بنی‌عباس در کوفه، با سفاح بیعت کردند. سفاح که از نامه‌های ابوسلمه (نامۀ او به امام و به عبدالله محض) آگاه شده بود، از ابو‌مسلم خواست که ابوسلمه را بکشد. ابو‌مسلم، ابوسلمه را کُشت. ابو‌مسلم به‌خصوص بعد از قتل ابوسلمه در دوران خلافت چهار‌سالۀ سفاح، در خراسان در همۀ امور دست داشت.

خلافت عباسی پس از بیعت با ابوالعباس عبدالله سفاح در سال ۱۳۲ قمری در مسجد کوفه آغاز شد. منصور، دومین خلیفۀ این خاندان، تلاش بسیاری برای تحکیم حکومت نمود. در دو سال حاکمیت این شخص، فشار سنگینی بر امام صادق(علیه‌السّلام) وارد ‏شد.

منصور که برادر و ولیعهد خلیفه بود به همراه ابومسلم خراسانی راهی حج تمتع شده، کشمکش میان این دو بالا گرفت. و یک سال بعد از این سفر منصور او را کشت. و این در حالی است که ابومسلم خراسانی عامل مهم تشکیل حکومت بنی‌عباس بود.[8]

بعد از مرگ سفاح، در سال 136 قمری منصور برادر و ولیعهد سفاح، به خلافت رسید. او خالدبرمکی، وزیر ایرانیِ سفاح را در سِمَت خود ابقا کرد. خاندان ایرانیِ برمکیان طرفدار حکومت عباسیان بودند.

در سال ۱۴۸ قمری، منصور عباسی، امام‌صادق(علیه‌السّلام) را به شهادت رساند.[9] بعد از شهادت ایشان شکل‌گیری فرقه‌ها شروع شدند. از جمله اینکه گروهی اسماعیل فرزند امام‌صادق(علیه‌السّلام) را علیرغم اینکه در زمان حیات خود امام‌ از دنیا رفته بود، امام می‌دانستند. و برخی دیگر از شیعیان، عبدالله فرزند دیگر امام صادق(علیه‌السّلام) را امام می‌دانستند.

خاندان‌ ایرانی مؤثر در دوران عباسیان

یکی از خاندان‌های تأثیر گذار ایرانی، خاندان نوبختی است. افراد معروفی از این خاندان در طی دو قرن و نیم از اواسط قرن دوم تا اوایل قرن پنجم هجری به عنوان منجّم، ادیب، متکلّم، منشی و مؤلّف برخاسته‌اند که شیعی مذهب بوده‌اند.

نوبخت منجم زرتشتی بود. در زندان اهواز محبوس بود. روزی منصور عباسی را که برای دیدن از زندان آمده بود، دید، پیش‌بینی کرد که تو خلیفه می‌شوی. منصور بعد از اینکه خلیفه شد او را به خدمت خود خواند. نوبت مسلمان و منجم مخصوص منصور شد.

هرکدام از اعضای خانوادۀ نوبخت در سال‌های بعد جایگاه مهمی در میان منجمان، ادیبان، علما و یاران ائمه(علیهم‌السلام) پیدا می‌کنند. ابوسهل‌بن‌نوبخت، ابوسهلِ نوبختی (از یاران امام‌حسن‌عسگری(علیه‌السلام))، حسین‌بن‌روح نوبختی (از نواب اربعه) و حسن‌بن‌موسی نوبختی صاحب کتاب «فرق الشیعة» ازجمله معروف‌ترین افراد این خاندان هستند.

ایرانی‌ها نقش مهمی در جابه‌جایی دو سلسله، انهدام بنی‌امیه و آغاز خلافت بنی‌عباس داشتند، بعد از حدود هشتاد سال سکوت و حاشیه‌نشینی سیاسی و نظامی ناگهان وارد تاریخ اسلام شدند که شاخص‌ترین آن‌ها ابو‌مسلم بود، که در روند تاریخ اسلام در سدۀ دوم بسیار مؤثر بود. دربارۀ او حرف‌وحدیث‌های زیادی وجود دارد؛ بعضی او را به فرزندان علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام)، و بعضی‌ او را به فرزندان انوشیروان ساسانی منصوب می‌کنند. بعضی دیگر ابو‌مسلم را منجی موعود می‌دانند. مخالفینش او را زندیقی در لباس مسلمان می‌دانند.

 


[1]- بحار الأنوار، ج‏47، ص119 : جمعى از مردم خراسان به نزد امام صادق(علیه‌السلام) آمدند، امام در آغاز چنين فرمودند: "مَنْ جَمَعَ مَالًا يَحْرُسُهُ عَذَّبَهُ اللَّهُ عَلَى مِقْدَارِهِ". خراسانيان به زبان فارسى گفتند ما عربى نمى‏دانيم. امام به زبان فارسی فرمود: «هر كه درم اندوزد، جزايش دوزخ باشد»

[2]- الکافی، ج۱، ص۴۷۲.

[3]- تاریخ مسعودی، ج۲، ص۲۱۶.

[4]- پاکتچی، «امام جعفر صادق»، صص۱۸۳-۱۸۴.

[5]- طبری، محمد‌بن‌جریر، تاریخ الطبری، ج۷، ص۲۵۲.

[6]- طبری، تاریخ طبری، ۱۸۶۹م، ج۷، ۳۴۴.

[7]- مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۵۴.

[8]- تاریخ طبری، ج11، صص ۴۶۷۸ – ۴۶۷۹.

[9]- صدوق، الاعتقادات، ۱۴۱۳ق، ص۹۸.

 



نظرات کاربران

//