تاریخ اسلام و ایران(5)

تاریخ اسلام و ایران(5)

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 26، 5 شعبان 1444) به تبیین موضوع «تاریخ اسلام و ایران(5)» می‌پردازیم.

امام سجاد(علیه‌السلام)

بعد از شهادت امام حسین(علیه‌السلام) و در زمان امامت امام سجاد(علیه‌السلام)، در سال 63 قمری شورش مردم مدینه علیه امویان اتفاق ‌افتاد و با شکست مواجه ‌شد. در سال 64 قمری سپاه شام (امویان) مکه را محاصره نمود، عبدالله‌بن‌زبیر را سرکوب کرده، شهر را سنگباران و کعبه را ویران نمود.

یزید در سال 64 از دنیا رفت. بعد از یزید، ابن‌زیاد که والی یزید در کوفه بود، مدعی خلافت شد؛ ولی راه به جایی نبرد، و مردم مانع این کار شدند. و فرزند یزید، معاویۀ دوم به خلافت رسید. او پس از مرگ یزید به منبر رفت و با انتقاد از خاندان خود، خویش را از خلافت خلع کرد و پایان خلافت «آل سفیان» را اعلام کرد.[1] پس از مدتی درگذشت و بعد از او آل مروان از بنى‌امیه زمام حکومت اسلامى را در دست گرفتند.

عبدالملک بنیانگذار خلافت اموی در شاخه مروانی بود. او 21 سال حکومت کرد. اولین سکه‌های اسلامی در زمان حکومت او ضرب شد. حساب و کتاب اداری را از فارسی به عربی بر‌گرداند. بعد از او پسرش ولید به قدرت رسید. ولید تمام خراج و غنائم و جزیه‌ها را به خزانۀ خودش سرازیر کرد و برای ساختن کاخ‌های متعدد و بازسازی مسجدالحرام و مسجدالنبی و مسجد اموی صرف کرد. مناطق بسیاری از ماوراءالنهر را فتح کرد. خوارزم را فتح کرد و دستور داد افراد باسواد را کشتند و کتاب‌های علمی را سوزاندند.

یکی از اتفاقات زمان امام سجاد(علیه‌السلام) قیام توابین بود. حدود چهارهزار نفر تواب به رهبری سلیمان‌‌بن‌صردخزاعی به جنگ با سپاه شام رفتند. و با شکست مواجه شدند. از سوی دیگر مختارثقفی که در زمان واقعۀ عاشورا در زندان بود، قیام کرد و مانع حاکم شدن ابن‌زیاد بعد از یزید بر کوفه ‌شد. در سال 66 قمری کوفه و عراق و بخشی از ایران به دست مختار ‌افتاد.

در سال 67 ابراهیم پسر مالک اشتر که جزء سپاه مختار در موصل بود، فریب آل‌زبیر را خورد، باعث شکاف در سپاه شد و نهایتاً در همان سال مختار به دست سپاه مصعب‌بن‌زبیر کشته شد. مصعب سر از بدن حدود 7000 نفر از سپاه مختار که عدۀ زیادی‌ از آن‌ها ایرانی بودند، جدا کرد.

در سال 72 قمری سپاه بنی‌امیه به فرماندهی حجاج عراق را تصرف کرد. بعد از فتح عراق عازم حجاز شد. به مکه و مدینه حمله کرد و به قتل و غارت فراوانی دست زد.

امام سجاد(علیه‌السلام) در این فضا زندگی می‌کردند. امامت امام سجاد(علیه‌السلام) 34 سال طول کشید و به مدد راهکارهای ایشان، شیعیان از این دوره عبور کردند. و امام اجازه نداد فاجعه‌ای مانند فاجعۀ کربلا اتفاق بیفتد.

در این زمان که دو گروه مسلمانان؛ سپاه امویان و زبیریان با هم در جنگ بودند، امام شیعیان را به میدان دعا و مناجات هدایت کردند تا آن‌ها را از قرار گرفتن در این میدان بی‌حاصل حفظ نموده، زمینه را برای نشر آموخته‌های دینی فراهم ‌آورد. درواقع ایشان پایه‌ریزی دانشگاه امام باقر(علیه‌السلام) و امام صادق(علیه‌السلام) را انجام ‌دادند. کار دیگری که امام سجاد(علیه‌السلام) در این زمان انجام دادند این است که با مخالفان خود با عطوفت برخورد ‌نمودند.

یکی از درس‌هایی که زندگی همۀ ائمه(علیهم‌السلام) و زندگی امام سجاد(علیه‌السلام) برای شیعیان دارد این است که تنها چیزی که از ما خواسته شده، بندگی و عمل به وظیفه است و دیگر هیچ. آنچه یکی است و واحد است، ذات است و آنچه در کثرت قرار می‌گیرد، وظیفۀ بندگی است.

علاوه بر دو گروه اموی و زبیری که با هم در جنگ بودند، گروهی از شیعیان هم احساس وظیفه می‌کردند که قیام کنند. امام سجاد(علیه‌السلام) شیعیان را از قیام منع می‌کردند و آن‌ها را به سمت کسب معرفت و آگاهی سوق می‌دادند.

امام سجاد‌(علیه‌السلام) به محمدبن‌مسلم زهری[2] نامه نوشته و با لحن خیرخواهانه از او می‌خواهد که اجازه ندهد حکومت از موقعیت علمی او سوء استفاده نماید. این نامه چنان با عطوفت نوشته می‌شود که محمدبن‌مسلم تغییر رویه داده و از مریدان امام می‌شود.[3] امام سجاد‌(علیه‌السلام) مکتوب کردن فقه اسلامی را توسط مسلم شروع می‌نماید.

کار دیگری که امام سجاد‌(علیه‌السلام) انجام دادند، مشغول شدن به دعاست که به این وسیله تمرکز بنی‌امیه را از روی خود برداشتند، درصورتی‌که تمام زوایای رشد بشری، حتی سیاست در دعاهای امام گنجانده شده است. حکومت تصور می‌کرد امامِ شیعیان دست از هدایت جامعه برداشته و گوشه‌نشینی اختیار نموده است. درصورتی‌که با دقت در دعاهای صحیفۀ سجادیه می‌توان دید که امام سجاد‌(علیه‌السلام) چه کار عمیقی برای نجات بشریت انجام داده است.

امام سجاد‌(علیه‌السلام) در سال 95 قمری مصادف با سی‌و‌چهارمین سالگرد عزای امام حسین(علیه‌السلام) رخت سیاه بر تن ‌کردند و در همین سال به دستور ولیدبن‌عبدالملک مسموم و شهید شدند. پیکر او را در خانۀ عقیل (بقیع امروزی) پسر ابوطالب به خاک می‌سپارند.[4]

امام باقر(علیه‌السلام)

امام محمد باقر(علیه‌السلام) نوۀ پسری امام حسین(علیه‌السلام) و نوۀ دختری امام حسن(علیه‌السلام)، در سال 57 قمری به دنیا آمد. آن حضرت در کودکی شاهد واقعۀ عاشورا و شهادت نزدیکان و پدربزرگ بزرگوارش بود و بعد از آن، همراه پدر بزرگوارش سفر اسارت را طی نمود.[5]

 عصر امام باقر(علیه‌السلام) دوران پیدایش مکاتب فقهی و حدیثی و تفسیر بود. باقرالعلوم لقب مشهور آن حضرت است. در حدیث معروفی پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌و‌آله) به جابربن‌عبدالله انصاری فرمود: "إنّک ستُدرِک رجُلاً مِنّی اسمُه اسْمِی و شَمائلُهُ شَمائلی یبْقَرُ العِلْمَ بَقْراَ"[6]؛ تو مردى از [ خاندان] مرا درک خواهى کرد که نامش نام من و رفتار و کردارش رفتار و کردار من است و دانش را تا ژرفایش مى شکافد.

ولید یکی از حکمای بنی‌امیه در زمان امام باقر(علیه‌السلام) بود. او به نادانی شهره بود به طوری که در حرف‌های معمولی هم اشتباهات زیادی داشت. این حاکم نادان، 9 سال حکومت کرد. بعد از او برادرش سلیمان به حکومت رسید. او دربارۀ ایرانیان می‌گفت شگفت دارم از این ایرانیان، که هزارسال فرمانروایی کردند، بدون اینکه آنی نیاز به ما داشته باشند، ما صدسال حکومت کردیم، لحظه‌ای از آنان بی‌نیاز نبودیم.

در سال 99 قمری بعد از سلیمان، عمربن‌عبدالعزیز که هشتمین خلیفه اموی است، به حکومت رسید. در بین حاکمان بنی امیه از وجهۀ نسبتاً خوبی برخوردار بود و کارهای شایسته‌ای انجام داد. منع لعن بر امام علی(علیه‌السلام)، بازگرداندن فدک به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و رفع منع کتابت حدیث، از مهم‌ترین اقدامات پسندیدۀ اوست. وی سرانجام پس از دو سال و پنج ماه خلافت، در سال 101 قمری در سن 39 سالگی درگذشت. گفته‌اند امویان از بیم اینکه مبادا عمربن‌عبدالعزیز خلافت را به آل‌علی(علیهم‌السلام) انتقال دهد او را کشتند.[7]

بعد از او یزیدبن‌عبدالملک (یزید دوم) به حکومت رسید. وی در تاریخ فردی اهل عیش و عشرت و خوش‌گذران و بی‌لیاقت معرفی شده است.[8]

در زمان امام باقر(علیه‌السلام) زمینۀ مناسبی فراهم آمده بود که جلسات درس امام تشکیل شود. و شاگردان زیادی تربیت نماید که تعداد زیادی از ایشان ایرانی بودند. امام با تفکرات تنگ‌نظرانۀ خوارج مبارزه می‌کرد. با غلات بسیار مخالف بود. غلات که بیشتر ایرانی بودند، کسانی بودند که دربارۀ اهل‌بیت غلو می‌کردند.

در زمان آن حضرت مذاهب دیگری از اهل‌سنت ظهور پیدا کردند؛ مثل مذهب ابوحنیفه و مذهب سفیان‌بن‌عیینه که ایشان از بزرگان محدثین اهل‌سنت بودند لیکن در مجلس درس امام باقر(علیه‌السلام) شرکت می‌کردند.

امام باقر(علیه‌السلام) به ایرانیان توجه خاص داشتند. در سال 113 قمری نمایندگانی از کاشان خدمت امام رسیدند و از ایشان خواستند که برای ترویج دین اسلام و اصلاح تفکرات فقهیِ مردم آن منطقه، شخصی را بفرستند. آن حضرت، علی پسر 29 سالۀ خود (برادر کوچک امام صادق(علیه‌السلام)) را به آنجا فرستاد. امامزاده به کاشان رسید و در محلۀ فین بزرگ ساکن شد و تابستان‌ها به دلیل گرمی هوا به منطقه اردهال می‌رفت. چند سالی اوضاع بدین صورت بود تا اینکه امامزاده از نفوذ زیادی در بین مردم برخوردار گشت. و این باعث ترس حاکم اردهال شد. وی سپاهی را برای قتل وی به منطقـه فرستاد و آن حضرت سرانجام در یک جنگ نابرابر که 13 روز طول کشید، همراه یارانش در منطقۀ ییلاقی اردهال به شهادت رسید.

مردم فین پس از شنیدن خبر، سراسیمه به طرف اردهال حرکت کردند، ولی زمانی ‌رسیدند که حضرت به شهادت رسیده ‌بود، آن‌ها حضرت را در قالی پیچیدند و در نهر آبی که در آن نزدیکی است، شستشو داده، دفن کردند.[9]

امام محمد باقر(علیه‌السلام)، در هفتم ذی‌الحجه سال 114 قمری در 57 سالگى در زمان دهمین خلیفۀ اموى؛ هشام‌بن‌عبدالملک، مسموم و به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

 

 

 


[1]- تاریخ یعقوبی، ج2، ص۲۷۴.

[2]- محمدبن‌مسلم معلم فرزندانِ حاکمان اموی بود.

[3]- تحف العقول عن آل‌الرّسول(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، ج2، ص274.

[4]- الارشاد، 1413ق، ج2، ص138.

[5]- تاریخ یعقوبی، 1378ش، ج2، ص289.

[6]- الکافي (ط - الإسلامیة)، ج1، ص469.

[7]- تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ هجدهم، 1374.

[8]- أنساب‌الأشراف، ج ‌8، ص 243.

[9]- آیین سنتی و مذهبی قالی‌شویان، مراسمی است که همه ساله در دومین جمعۀ پاییز مصادف با شهادت امامزاده ‌علی‌بن‌محمدباقر در مشهد اردهال برگزار می‌شود. در این مراسم که به «جمعه قالی» نیز شهرت یافته، اهالی فین کاشان در یک مراسم نمادین، با چوب‌دستی‌هایی، قالیچه‌ای را در نهر آبی که در نزدیکی آنجاست شست‌وشو می‌دهند. چوب‌هایی که افراد به دست می‌گیرند دو روایت دارد. اول اینکه برای شستن قالی‌ها در مشهد اردهال به کار می‌رود و دوم اینکه افراد آن‌ها را به نشانۀ خونخواهی به دست می‌گیرند.

 



نظرات کاربران

//