تاریخ ایران پس از اسلام(2)

تاریخ ایران پس از اسلام(2)

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 6، 6 رجب 1444) به تبیین موضوع «تاریخ ایران پس از اسلام(2)» می‌پردازیم.

تشیع، دینِ ولایت و ریشۀ آن محبت است. محور اصلی حرکت شیعه محبت درونی به مبادی عالی خلقت (انسان کامل) است. معنای زندگی شیعه محبت است؛ محبتی که ریشه در محبت حق‌تعالی به همۀ ظهوراتش دارد. شیعه می‌داند که محبت خداوند بدون محبت انسان کامل امکان‌پذیر نیست. زیرا امام، عینیت صفات و اسمای الهی است. و "قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ"[1]؛ من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‌کنم جز دوست‌داشتن اهل‌بیتم‌.

اساس تمام تکالیف ما از اعتقاد و فقه و اخلاق، ولایت است. ولایت است که برای انسان در مسیر حرکت؛ "طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَهً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَهً لَنَا وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنَا"[2] است.

ولایت، محبت به همۀ مظاهر حق‌تعالی است و کسی که ولایت ندارد، چون محبت ندارد، راه برقراری ارتباط درست با هیچ یک از مظاهر حق؛ از مال و فرزند و... را نمی‌داند و نمی‌تواند تعامل صحیح با آن‌ها داشته باشد.

در مروری که بر تاریخ بعد از رحلت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) داشتیم، مشاهده کردیم که مسلمانان ظاهری، به علت نداشتن ولایت، بیش از آنکه بتوانند قلب‌ها را تسخیر کنند، با جنگ و کشورگشایی به افزودن سرزمین‌ها به ممالک اسلامی مشغول شدند.

در جلسات گذشته رسیدیم به سلسلۀ خوارزمشاهیان. یکی از اتفاقات مهمی که در این دوره افتاد، حملۀ مغول است. مغول یک قوم بدوی بودند که از نظر نژاد و زبان و دین با قبائل ترک و چینی‌ها تفاوت داشتند. در شرائط جغرافیایی سختی زندگی می‌کردند. و توانایی تشکیل حکومت نداشتند. به شکل پراکنده در دشت و صحرا زندگی می‌کردند. فردی به نام «چنگیز خان» که فرزند یکی از خان‌های مغول بود با زحمت زیاد توانست مغول را متحد نماید.

مغول‌ها دین خاصی نداشتند و وقتی چنگیزخان آن‌ها را متحد کرد، او برایشان به منزلۀ یک اسطوره و مقدس شد. مغول‌ها در ایران، جذب اسلام شدند.

چنگیزخان سپاه زیادی را فراهم کرد پایتخت چین را تصرف کرد. مغول‌ها چین را غارت کردند، بعد از کسب غنائم زیاد به مغولستان برگشتند. آن‌ها انگیزۀ دینی و سیاسی نداشتند، فقط برای به دست آوردن غنائم و قدرت می‌جنگیدند.

مسیحیان که در جنگ‌های صلیبی از مسلمانان، برای شکست مسلمانان دست به دامان مغول‌ها شدند. مغول‌ها به دنبال برقراری ارتباط با مسلمانان که قدرت بزرگی به شمار می‌رفتند، بودند، ولی مسلمانان به آن‌ها روی خوش نشان نمی‌دادند. با فرستادگانشان با تحقیر برخورد می‌کردند. و تعدادی از بازرگانان آنان را که به کشور اسلامی آمده بودند، کشتند. چنگیز فردی را فرستاد و از مسلمانان خواست که قاتل بازرگانان را به او تحویل دهند. خوارزمشاهیان نه‌تنها این کار را نکردند، بلکه فرستادۀ او را هم کشتند. بعد از این، چنگیزخان اولین حملۀ بزرگ خود به سرزمین‌های اسلامی را شروع کرد.

روش آن‌ها این بود که فرد مسلمانی را به جایی که قصد تصرف داشتند می‌فرستادند که اگر تسلیم شوند، در امان هستند. اما اگر مقاومت کنند، قتل عام می‌شوند. عمدۀ مسلمانان هم حاضر به پذیرفتن مغول‌ها نبودند. فرستادگان مغول را حتی اگر مسلمان هم بودند، می‌کشتند. البته این برخورد مسلمانانِ اهل سنت بود. شیعیان چنین برخوردی نداشتند و حتی در حکومت‌های مسلمان هم مورد ظلم قرار می‌گرفتند. و بسیاری از علمای شیعه در این دوران به دست پادشاهان اهل تسنن کشته شدند.

بسیاری از آثار تمدن اسلامی توسط مغولان از بین رفت. شهرهای مهم فرهنگی مثل سمرقند و بخارا به تصرف آن‌ها درآمد. بعد از تصرف بخارا چنگیز به مصلای شهر رفت و گفت: «ای قوم بدانید كه شما گناه‌های بزرگ كرده‌اید و این گناه‌های بزرگ را بزرگان شما كرده‌اند. از من بپرسید كه این سخن، به چه دلیل می‌گویم. به سبب آنكه من عذاب خدایم، اگر شما گناه‌های بزرگ نمی‌كردید، خدا عذابی چون من را به سر شما نمی‌فرستاد.»[3] و این مسئله باعث خوشحالی مسیحیان شد.

بعد از این، فرزند چنگیز برای تصرف خراسان می‌رود. مردم خراسان هم مقاومت می‌کنند و درنهایت شکست می‌خورند. مغولان بیشتر مناطق ایران را می‌گیرند. و تبریز را به عنوان مرکز ایرانیِ مغول معرفی می‌کنند. علی‌رغم بی‌رحمی‌های اولیۀ مغولان علیه مسلمانان، عدۀ زیادی از آنان جذب اسلام می‌شوند.

بعد از مرگ چنگیز، اگتای جانشین او نسبت به مسلمانان احترام قائل بود و به آنان آزادی عمل می‌داد. از ایرانیان مسلمان برای ادارۀ حکومت استفاده می‌کرد. حتی در ادرۀ حکومت چین هم از ایرانیان استفاده می‌کرد. و این امر باعث باز شدن پای مسلمانان به چین شد.

ایرانیان کم‌کم اسلام را در چین و دورتر از آن گسترش دادند. بعد از اگتای هلاکو به حکومت رسید، او تصمیم گرفت امپراطوری مغولان را تقسیم کند. الموت (در قزوین) را تصرف کرد. به توصیۀ اطرافیان خود خواجه نصیرالدین طوسی را جزء مشاوران خود قرار داد. در دورۀ مغول، حکومت عباسیان ضعیف شده بود. هلاکو بغداد را تصرف کرد. و به آرزوی مغولان که از بین بردن عباسیان بود جامۀ عمل پوشاند. در این زمان خواجه‌نصیرالدین سریعاً برای دانشمندان شیعه و سنی امان‌نامه گرفت.

کار ساخت رصدخانۀ بی‌نظیر مراغه در این دوره انجام می‌شود. گفته می‌شود خواجه نصیرالدین مشی متعصبانه‌ای نداشت و هم با علمای سنی و هم علمای شیعه روابط منطقی علمی برقرار می‌کرد. او زمینۀ قدرت گرفتن شیعه را فراهم نمود. هلاکو مسلمان نشد ولی در زمان او  آداب اسلامی در جامعه حاکم بود. بعد از مرگ هلاکو مغولان مسیحی در جوامع اسلامی پراکنده شدند. صلیبی‌ها برای ترویج مسیحیت فعال شدند و کار برای مسلمانان سخت شد. تا اینکه یکی از سلاطین مغول به نام غازان، مسلمان شد. این امر باعث شد که صلیبی‌ها تضعیف شوند. او اسلام را دین رسمی اعلام کرد. او به آداب اسلامی توجه ویژه نشان می‌داد و به امامان شیعه و سادات احترام می‌گذاشت. جانشینان وی، مذهب تشیع را پذیرفتند. غازان خان، بناهای بسیاری در ایران ساخته؛ تا آنجا که بیشتر بناها و آثار باقی‌مانده از دوران مغولی را ساختۀ وی و پادشاهان بعد از او دانسته‌اند.

بعد از درگذشت غازان، اولجایتو بر تخت نشست. او بعد از اینکه چند بار مذهب خود را تغییر داد، رسماً مذهب شیعه را اختیار کرد. در ایام پادشاهی او مذهب تشیع برای نخستین بار مذهب رسمی سراسر ایران گردید. و او نخستین سلطان امامی مذهب است که در سطحی گسترده و وسیع به نشر مذهب تشیع اثناعشری همّت گماشت.

در دورۀ ایلخانان[4] مشایخ صوفیۀ خراسان به رهبری شیخ خلیفۀ مازندرانی علیه مغول‌ها قیام کردند. شیخ خلیفه خیلی زود به قتل رسید؛ اما بعد از او شیخ حسن جوری، مسیر او را ادامه داد. او فضا را برای قیام سربداران آماده ساخت. این قیام از شهر باشتین شروع شد. مغولان با حمایت اهل سنت در چند نوبت به سربداران حمله کردند. ولی هربار شکست خوردند تا اینکه در یکی از جنگ‌ها شیخ حسن با خیانت یکی از امیرانش کشته شد. و سربداران بعد از 40 سال حکومت به دست تیمور لنگ منقرض شدند.

تیمور توانست ماوراءالنهر را به دست بگیرد. گفته می‌شود او فقط یک نابغۀ نظامی نبود، بلکه یک سیاست‌مدار جهان‌شناس بود. و تصرفات زیادی انجام داد. و تصمیم به جهان‌گشایی گرفت و در این راستا به ایران حمله کرد. طی سه مرحله، شهرهای مختلف ایران را با از بین بردن حکومت‌های محلی گرفت.

بعد از بین رفتن حکومت تیموریان، قدرت‌هایی بر سر کار آمدند؛ از جملۀ آن‌ها مشعشعیان بودند. در آن زمان که در ایران و عراق تشیع و تصوف زیاد شده بود، این گروه که شیعیانی غالی بودند، فرصت پیدا کردند. مشعشعیان که دارای عقاید انحرافی بودند، توسط شاه اسماعیل صفوی منقرض شدند.

و دو قدرت مشهور دیگر، دو طایفه «قراقویونلو»[5] و «آق قویونلو»[6] بودند:

قراقویونلوها، طایفه‌ای چادرنشین، دارای مذهب تشیع، از حکمرانان ترکمن بودند که برای مدت نزدیک به یک سده بر مناطقی از غرب و شمال غربی ایران (آذربایجان) فرمانروایی کردند.

آق‌قویونلوها اهل تسنن بودند و مثل همۀ ترکمنان زندگی شبانی و کوچرو داشتند. این گروه هم توسط شاه اسماعیل منقرض شدند.

در همین دوران اروپایی‌ها اسپانیا را از دست مسلمانان گرفتند و به قتل و غارت بسیار پرداختند.

زمینۀ حکومت صفویان، سیاسی نبود، بلکه اعتقادی بود. بعد از کشتارهای هولناک مغولان، رفتارهای وحشیانۀ تیمور، و... در این زمان روحیۀ اردات به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در ایران بسیار رواج پیدا کرد. مردم ایران دنبال یک منجی بودند که آن‌ها را به آرامش برساند، رو به معنا آورده بودند و دنبال این آرامش در خانگاه‌ها بودند.

یکی از عارفان نامی آن عهد، شیخ صفی اردبیلی بود. شیخ صفی، به سبب مقام بلند عرفانی خود، همواره از توجه ایلخانان مغول برخوردار بود. وی در دستگاه غازان‌خان قرب و منزلتی داشت. خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی وزیر به او احترام می‌گذاشت. بعد از درگذشت او فرزندش جانشین او شد. بعد از او هم پسرش معروف به سیاه پوش به جای او نشست. او خود را برای اولین بار در ایران، سلطان نامید. او هم شیوۀ پدران خود را ادامه داد تا جایی که تیمور برای دیدن او به خانگاه می‌آمد. آرام‌آرام شیوۀ این خاندان رنگ سلطنت گرفت.

پنجمین شیخ طریقت صفوی شیخ حیدر بود. او پدر شاه اسماعیل مؤسس سلسله صفوی در ایران بود. او با دختر اوزون حسن، مؤسس و امیر حکومت آق‌قویونلو ازدواج کرد. حیدر در زمان اوزون حسن، به ریاست خانگاه صفوی انتخاب شد. علاوه بر رهبری مذهبی مریدان، بخشی از اوقات خود را به امور نظامی اختصاص داد. او همچنین به سازماندهی مریدانش پرداخت و کلاه مخروطی شکلِ دوازده تَرک سرخ رنگی (تاج حیدری) برای آنان ساخت. این کلاه می‌تواند نشانۀ اعتقاد صفویان به تشیع دوازده امامی، در آن زمان باشد. به این ترتیب، تشکل مریدان طریقت صفوی، تحت عنوان جدید قزلباش[7] تحکیم و توسعه یافت.

 

 


[1]- سورۀ شوری، آیۀ 3.

[2]- مفاتیح‌الجنان، زیارت جامعۀ کبیره : ولایت شما را سبب پاكىِ سرشت، و پاكيزگى جان‌های ما و پاک‌سازى و رشد ما و جبرانِ گناهانمان قرار داد.

[3]- تاریخ جهان گشای جوینی، ج1، ص۸۰-۸۱.

[4]- شاخه‌ای از فرمانروایان مغولی‌اند که از سال ۶۵۱ هجری قمری حدود یک سده بر سرزمین‌های اسلامی از آسیای میانه و افغانستان تا ایران و عراق و بخش‌هایی از شام و آسیای صغیر حکومت کردند. آنان در آغاز، تابع خان بزرگ مغول بودند اما پس از مدتی به طور مستقل حکومت کردند و با پذیرش دین اسلام با خان مغول قطع رابطه کردند و به حکومتی اسلامی تبدیل شدند.

[5]- به معنی گوسفندان سیاه.

[6]- به معنی گوسفندان سفید.

[7]- سرخ کلاه.

 



نظرات کاربران

//