اهل بغی و تأویل چه کسانی هستند؟

اهل بغی و تأویل چه کسانی هستند؟

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 76، 23 صفر 1445) به تبیین موضوع «اهل بغی و تأویل چه کسانی هستند؟» می‌پردازیم.

ماجرای پنج شمشیر!

مردی شیعه از امام باقر(علیه‌السلام) در مورد جنگ‌های امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) پرسید. ایشان در جواب فرمود: «خداوند پیامبر را با پنج شمشیر مبعوث کرد. سه شمشیر همیشه از نیام برکشیده است تا جایی که جنگ تمام شود و جنگ هرگز تمام نمی‌شود تا زمانی که خورشید از مغرب طلوع کند. پس زمانی که خورشید از مغرب طلوع کند، همۀ مردم در امنیت خواهند بود. آن روز ایمان کسی به او نفع نمی‌رساند اگر پیش از آن ایمان نیاورده یا در ایمانش کسب خیر نکرده باشد.»[1]

روزی که خورشید از مغرب طلوع کند، روز ظهور است. منظور از مغرب، چیره شدن ظلم و جور بر دنیاست. به نحوی که هیچ روزنه‌ای از روشنی وجود نداشته و همه جا تاریکی محض باشد. پیش از ظهور، ابعاد سه‌گانۀ ماده چنان غلیظ می‌شود که کمتر کسی می‌تواند راهی به باطن و حقیقت خود بیابد. خورشید ولایت در چنین شرایطی طلوع می‌کند و تمام سیاهی‌ها را کنار می‌زند.

وقتی خورشید طلوع کند همه ایمان می‌آورند؛ چون حقیقت عیان می‌شود. اما این ایمان برای دو دسته سودبخش نیست: دسته‌ای که قبل از ظهور ایمان نیاورده و گروهی که ایمانشان را در عمل پیاده نکرده باشند. مثل شیعیان مشایعتی که به امام زمان(عجلّ‌الله‌فرجه) و هدف خلقت ایمان دارند اما این باور در زندگی عملی آنان هیچ تأثیری ندارد و آنان را به ولایت وصل نکرده است.

«آن سه شمشیرِ از نیام برکشیده برای سه گروه است: شمشیری برای مشرکین عرب است. شمشیر دوم برای اهل ذمه [مثل یهودیان و مسیحیان] است. اگر آن‌ها در سرزمین مسلمانان باشند ناگزیرند یا جزیه بپردازند یا کشته شوند و شمشیر سوم برای مشرکین غیر عرب مانند ترک، دیلم و خزر است...»[2]

سپس امام در مورد دو شمشیر دیگر صحبت می‌کند. شمشیرهایی که در نیام هستند و امام اجازه دارد در جای خود از آن‌ها استفاده کند: «اما شمشیری که در نیام است، مربوط به «اهل بغی و تأویل» است. خداوند فرمود: اگر دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، پس بین آن‌ها صلح و دوستی برقرار کنید. اما اگر یک گروه به گروه دیگر تجاوز و تعدی کرد [اهل بغی است] و باید با آن‌ها بجنگید تا به فرمان خدا برگردند. (حجرات/9) وقتی این آیه نازل شد، پیامبر فرمود: «در بین شماست کسی که پس از من بر اساس تأویل می‌جنگد؛ همان‌طور که من بر اساس تنزیل جنگیدم.» از پیامبر پرسیدند: «او کیست؟» فرمود: «کسی که مشغول وصله کردن کفش است.» یعنی امیر‌المؤمنین(علیه‌السلام).

عمار گفت: من در سه جنگ [بدر، احد و حنین] همراه رسول خدا(صلى‌الله‌علیه‌وآله) با این شمشیر جنگیدم و این جنگ چهارمی است. به خدا قسم اگر ما را بزنند و به نخل ببندند [من در زدن شمشیر چهارم شکی نخواهم داشت؛ چون] می‌دانم ما با حق هستیم و طرف مقابل باطل است و سیرۀ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مثل سیرۀ رسول خدا در روز فتح مکه است. او هیچ یک از فرزندان آن‌ها را به اسارت نبرد و گفت: «هر کس در خانه‌اش را ببندد و سلاحش را بیندازد در امان است. علی(علیه‌السلام) هم در روز بصره [جنگ جمل] همین‌طور عمل کرد.»[3]

اهل تأویل کسانی هستند که با اهل بغی می‌جنگند تا آنان را به امر الهی برگردانند و اگر تسلیم نشدند کشته شوند. نکته اینجاست که دو سوی نبرد، شریعت‌مداران هستند نه مشرکان یا اهل کتاب. کسانی که امیرالمؤمنین با آن‌ها جنگید انسان‌های معمولی نبودند. یکی ام‌المؤمنین بود؛ یکی سیف‌الاسلام و دیگری طلحة‌الخیر! و همین افراد سپاه امام را دو دل می‌کرد که ما برحقیم؟!

امام زمان(عجلّ‌الله‌فرجه) هم شمشیر تأویل را از نیام می‌کشد و با کسانی مبارزه می‌کند که تمام ادراکاتشان محدود به حواس ظاهری است و تمام سود و زیان را در محدودۀ تنگ ماده تعریف کرده‌اند. به جای اینکه عالم ماده را حجابی ببینند و آن را کنار بزنند، برای ماده اصالت قائل‌اند و تمام همّ و غمشان جسم و امورات تن است. فرقی ندارد مسلمان باشند یا کافر. حتی اگر یک شیعه تمام سود و زیان و شادی و غم خود را در قالب عالم ماده تعریف کند، ثروت، فرزند، خانه و زندگی برایش غل و زنجیر می‌شود و باید منتظر تأویل امام باشد. چون گرفتار کثرت‌گرایی است و در تمام تصمیمات طبق نظر و سلیقۀ خود رفتار می‌کند نه خواست امام و می‌خواهد خودش دیده شود.

به محض اینکه خورشید ولایت ظهور کند کف‌های باطل نابود می‌شود. کسی که به این کف‌ها دل‌بسته باشد هم محکوم به نابودی است. پس شمشیر تأویل، برای زمان ظهور است. اگر می‌خواهیم در آن زمان اهل بغی نباشیم، باید افق نگاه خود را از ماده فراتر ببریم تا غیب در وجود ما طلوع کند.

قصاص بر اساس تأویل، ترسناک است! چون در آن هر کسی نتواند تأویل کند (یعنی نتواند از ظاهر به باطن و حقیقت اشیاء و حوادث برسد) قصاص می‌شود. قصاص بر اساس تأویل هستی را در جایگاه خود قرار می‌دهد و باطل را به سمت حق برمی‌گرداند. اگر این موضوع را درک نکنیم، متعجب می‌شویم که چگونه حضرت حجت(ارواحناله‌الفداء) پدر مهربان امت، می‌تواند قصاص ‌کند و انتقام بگیرد؟!

هر بار که ما خود را توجیه کنیم؛ اشتباهات خود را به گردن دیگران بیندازیم و به تربیت ولایی تن ندهیم، از تأویل دور می‌شویم. برای خود خدایی وهمی و کوتوله ساخته‌ایم تا در مقابل ما کوتاه بیاید. امروز می‌توانیم اینطور زندگی کنیم؛ اما وقتی ظهور اتفاق افتاد و همه چیز سر جای خود قرار گرفت، کوتاه آمدنی در کار نیست. تنها راه حل این است در دوران غیبت سعی کنیم همۀ اتفاقات را به اولشان برگردانیم؛ یعنی جز جمال و جلال الهی چیزی نبینم.

امام به کمیل چه گفت؟!

چیزی که در ظلمت آخرالزمان می‌تواند ما را از اهل بغی جدا کند، روایات معصومین(علیهم‌السلام) است. در ادامه با بررسی مواعظ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به کمیل، می‌کوشیم اوصاف و اسمای الهی را در میادین تضادهای عالم دنیا از جان خود بیرون بکشیم و زمینه را برای ظهور انسان کامل آماده کنیم.

در این حدیث شریف می‌خوانیم: «ای کمیل! علمی نیست مگر اینکه من آن را باز کردم و هیچ سرّی نیست؛ مگر اینکه حضرت قائم(عجّل‌الله‌فرجه) آن را ختم می‌کند. ای کمیل! چیزی را از غیر از ما نگیر تا از ما شوی! ای کمیل! هیچ حرکتی نیست مگر اینکه تو در آن محتاج به معرفت هستی.»[4]

علمی که امام آن را باز می‌کند، همان علمی است که پیامبر با اتصال به وحی آورد. با این تفاوت که علم پیامبر در اندماج بود و ظهوری نداشت و امام آن را شرح و بسط داد. به همین دلیل پیامبر فرمود که «من شهر علم هستم و علی در آن است.» هر کسی می‌خواهد علم تشریع برای او باز شود، باید به امام رجوع کند. به همین ترتیب در تکوین این امام است که اسما و صفات را که در اندماج هستند، از هالۀ ابهام درمی‌آورد و به آن‌ها تعین می‌بخشد.

هر علمی که امام باز می‌کند، ظاهری دارد و باطنی. باطن و سرّ علوم به دست امام زمان(عجلّ‌الله‌فرجه) هویدا می‌شود. ظاهر علم را امت‌های دیگر هم درک می‌کنند، اما اسرار، مربوط به آخرالزمانی‌هاست. پس از ظهور، علم به اوج بلوغ و ظهور می‌رسد و همۀ انسان‌ها شیرینی آن را می‌چشند و از آن بهره می‌برند.

در دوران ظهور، تمام ظواهر به بطن خود برمی‌گردند. یعنی تمام موجودات و حوادث از حجاب ابعاد سه‌گانۀ طبیعی خارج می‌شود. امروز ما در باور خود می‌دانیم که همه چیز از خداست. اما حجاب‌ها نمی‌گذارد حقیقت پشت اشیا و اتفاقات را ببینیم. پس خودمان را می‌بینیم و خود موجودات و اتفاقات را و برای آن‌ها استقلال قائلیم.

به عنوان مثال سخن گفتن ما حجاب نفس و نفس حجاب روح است. وقتی این حجاب‌ها کنار رود، ما می‌بینیم که سخن‌ گفتن از ما نیست و کلام، جلوۀ حقیقت است و ولایت را نشان می‌دهد. اما امروز چون این حجاب‌ها وجود دارد، سخن گفتن را از خود می‌بینیم و با کلام، خود را نشان می‌دهیم نه خدا را. امروز نور را از خورشید می‌بینیم. چون خورشید در ابعاد خود اسیر است. اما پس از ظهور، خورشید، ولایت را نشان می‌دهد و با اینکه نور می‌دهد، خودش دیده نمی‌شود. هر کسی به خورشید نگاه کند خدا را می‌بیند و این حقیقت برایش عینی می‌شود و فقط باور ذهنی نیست؛ چون اسم اعظم الهی در آن زمان ظهور کرده است و بر تمام مراتب هستی اشراف دارد. کسانی رجعت می‌کنند که در زمان غیبت ولایت باطنی را پیدا کرده و حجاب‌ها را برای خود از بین برده باشند.

در ادامه امام توصیه‌هایی به کمیل می‌کند که ظاهری و جزئی می‌نماید اما بسیار عمیق است:

«ای کمیل! وقتی خواستی غذا بخوری؛ پس نام کسی را ببر که با اسم او هیچ دردی ضرر نمی‌رساند و شفای هر بدی است. به خوراندن طعام دریغ نورز. بدان تو اصلاً نمی‌توانی به کسی روزی دهی! [خدا به دست تو طعام می‌دهد] و می‌خواهد با این کار تو را ثواب دهد. خُلقت را نیکو کن و به همنشین خود سخت نگیر و خادم خود را متهم نکن. ای کمیل وقتی غذا می‌خوری خوردنت را طولانی کن تا دیگران بتوانند بهره ببرند و دیگران هم از آن بخورند. ای کمیل! وقتی غذایت را تمام کردی خدا را به خاطر آنچه روزی‌ات کرده است سپاس گو و صدایت را به حمد الهی بلند کن تا دیگران هم خدا را حمد کنند و بدین جهت اجر تو بالاتر رود.

ای کمیل! کسی که زکات بپردازد و با مؤمنین همراهی کند و به نزدیکان بپیوندند مالش برکت پیدا می‌کند. ای کمیل! نیازمند را رد نکن ولو با نیمی از یک حبه انگور یا تکه‌ای خرما. همانا صدقه نزد خدا فزونی می‌یابد. ای کمیل! بهترین زینت مؤمن تواضع و زیبایی‌اش عفت و شرف او عمیق‌اندیشی و عزتش در گروی ترک قیل و قال است.

ای کمیل! در هر صنفی، گروهی از دیگری بالاترند. پس از نشست و برخاست با پست‌ها برحذر باش. اگر چه به تو بد بگویند و از کسانی باش که خداوند در وصفشان فرمود: «وقتی جاهلان آنان را خطاب می‌کنند، سلام می‌گویند!»[5]

«ای‌ کمیل! حق را در هر حالی بگو و افراد باتقوا را دوست داشته باش و از منافقین دوری کن و با افراد خائن هم‌صحبت نشو و درب ظالمان را نزن تا با آن‌ها نشست و برخاست کنی یا با ایشان داد و ستد داشته باشی و برحذر باش از اینکه ظالمی را بزرگ بشماری یا در مجالسشان حضور یابی و اگر ناچار به حضور بودی پس به یاد خدا مداومت کن و به او توکل داشته باش و از شر آن‌ها به خدا پناه ببر و... با قلبت اعمال آن‌ها را انکار کن.»[6]

در ادامۀ حدیث امام به کمیل گوشزد می‌کند که پس از اقرار به حقانیت خدا و اولیایش با عفت و تحمل و شکیبایی می‌تواند به خدا نزدیک شود و از او می‌خواهد با عزت زندگی کند تا دیگران هرگز متوجه فقر او نشوند. مؤمن آینۀ مؤمن است که با دیدن او حاجتش برآورده و حالش خوب می‌شود. امام مؤمن واقعی را کسی می‌داند که گفتارش مطابق گفتار معصومین(علیهم‌السلام) است. کسی که اینگونه نباشد مقصر است و هرگز نمی‌تواند به حضرات ملحق شود و کسی که با ایشان نباشد در آتش است.[7]

امام به کمیل توصیه می‌کند که اگر روزی‌اش کم شده است استغفار کند تا به وسعت و گشایش برسد و اگر می‌خواهد شیطان در مال و فرزندش دخالت نکند، با ولایت امام خود را نجات دهد. سپس دو نوع ولایت «مستقر» و «مستودع» را معرفی می‌کند. ایمان شیعه باید مستقر یعنی ثابت و دائمی باشد نه ایمانی که تزلزل و شک در آن راه دارد. فقط با ایمان ثابت می‌توان در راه روشن به دور از کجی و افراط و تفریط قدم برداشت. [8]

 


[1]- الکافى، ج1، ص329: "سأله رجل من شیعته عن حروب أمیر المؤمنین فقال له: بعث الله محمدا (صلى‌الله‌علیه‌آله) بخمسة أسیاف: ثلاثة منها شاهرة لا تغمد حتى تضع الحرب أوزارها ولن تضع الحرب أوزارها حتى تطلع الشمس من مغربها، فإذا طلعت الشمس من مغربها أمن الناس کلهم فی ذلک الیوم فیومئذ لا ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیراً"

[2]- همان: " فأما السیوف الثلاثة الشاهرة: فسیف على مشرکی العرب... والسیف الثانی على أهل الذمة... فمن کان منهم فی دار الاسلام فلن یقبل منهم إلا الجزیة أو القتل وما لهم فیئ... والسیف الثالث على مشرکی العجم کالترک والدیلم والخزر."

[3]- همان: "وأما السیف المکفوف فسیف على أهل البغی والتأویل قال الله: وإن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فأصلحوا بینهما - صلحا - فإن بغت إحداهما على الاخرى فقاتلوا التی تبغی حتى تفیئ إلى أمر الله. فلما نزلت هذه الآیة قال رسول الله(صلى‌الله‌علیه‌وآله): إن منکم من یقاتل بعدی على التأویل کما قاتلت على التنزیل فسئل النبی من هو؟ فقال: خاصف النعل - یعنی أمیر المؤمنین(علیه‌السلام) وقال عمار بن یاسر: قاتلت بهذه الرایة مع رسول الله(صلى‌الله‌علیه‌وآله) ثلاثا وهذه الرابعة والله لو ضربونا حتى یبلغوا بنا السعفات من هجر لعلمنا أنا على الحق وأنهم على الباطل وکانت السیرة فیهم من أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مثل ما کان من رسول الله(صلى‌الله‌علیه‌وآله) فی أهل مکة یوم فتحها فإنه لم یسب لهم ذریة وقال: من أغلق بابه فهو آمن ومن ألقى سلاحه فهو آمن وکذلک قال أمیر المؤمنین(علیه‌السلام) یوم البصرة"

[4]- تحف‌العقول، ص171: "يا كميل ما من علم إلا و أنا أفتحه و ما من سرّ إلا و القائم يختمه...يا كميل لا تأخذ إلا عنا تكن منا يا كميل ما من حركة إلا وأنت محتاج فيها إلى معرفة"

[5]- تحف‌العقول، ص172: " يا كميل إذا أكلت الطعام فسم باسم الذي لا يضر مع اسمه داء وفيه شفاء من كل الاسواء يا كميل وآكل الطعام ولا تبخل عليه، فإنك لن ترزق الناس شيئا والله يجزل لك الثواب بذلك. أحسن عليه خلقك. وابسط جليسك ولا تتهم خادمك. يا كميل إذا أكلت فطول أكلك ليستوفي من معك ويرزق منه غيرك يا كميل إذا استوفيت طعامك فاحمد الله على ما رزقك وارفع بذلك صوتك يحمده سواك فيعظم بذلك أجرك. يا كميل البركة في مال من آتى الزكاة وواسى المؤمنين ووصل الاقربين. يا كميل لا ترد سائلا ولو من شطر حبة عنب أو شق تمرة، فإن الصدقة تنمو عند الله. يا كميل أحسن حلية المؤمن التواضع وجماله التعفف وشرفه التفقه وعزه ترك القال والقيل يا كميل! في كل صنف قوم أرفع من قوم، فإياك ومناظرة الخسيس منهم وإن أسمعوك واحتمل وكن من الذين وصفهم الله وإذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما."

[6]- تحف‌العقول، ص173: " يا كميل قل الحق على كل حال وواد المتقين واهجر الفاسقين وجانب المنافقين ولا تصاحب الخائنين. يا كميل لا تطرق أبواب الظالمين للاختلاط بهم والاكتساب معهم وإياك أن تعظمهم وأن تشهد في مجالسهم...وإن اضطررت إلى حضورهم فداوم ذكر الله والتوكل عليه واستعذ بالله من شرورهم...وأنكر بقلبك فعلهم"

[7]- ر.ک به تحف‌العقول، ص173.

[8]- ر.ک به تحف‌العقول، ص174.

 



نظرات کاربران

//