امام،رحِم پرورش‌دهندۀ انسان

امام،رحِم پرورش‌دهندۀ انسان

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 18، 19 رجب 1444) به تبیین موضوع «امام، رحِم پرورش‌دهندۀ انسان» می‌پردازیم.

با بررسی صفات امام، به این اصل رسیدیم که انزال کتب و ارسال رسل باید از مبدأ غیب سرچشمه بگیرد و انتخاب ولایت و امامت همانند رسالت، از عالم عناصر، نفوس جزئی و ماده امکان‌پذیر نیست. این همان انحراف عظیم جریان سقیفه بود که امامت را از مسیر اصلی‌اش خارج کرد و بشر به خیانت و ظلمی نابخشودنی گرفتار شد که سبب دوری از امام شد.

در انبیاء سلف، ولایت در قالب نبی و وصی بعدی سریان و جریان داشت. اما در غدیر انتظار بشریت تمام شده بود و بعد از رسول خاتم هیچ نبی‌ای نبود و ولایت فرزندان پیامبر تا ابد، تنها فرصت برای امت و بشریت بود تا نوع انسان بالقوه بتواند، برای رسیدن به کمال و عبور از حیوانیت در رحِم مادر بالفعل (امام) پرورش یابد.

در تاریخ بشریت، غیر از آدم و حوا که خلقتشان استثنایی است و حضرت مسیح که بدون پدر متولد شد، هیچ‌یک از انسان‌ها بدون مادر نتوانستند متولد شوند. بشر استعداد فیض‌گیری و از نطفه در آمدن و به انسانیت رسیدن را تا ابد در رحم امام داراست؛ یعنی فیض الهی و اسماء حسنی، از ازل تا ابد سرمدی‌ست و منقطع نمی‌شود و خلقت انسان و خلیفگی او ادامه دارد.

سقیفه پرده و حجاب غلیظی بر رحم این مادر انداخت و خودش را به جای آن، زِهدان معرفی کرد، اما هر نطفه‌ای در این رحم قرار گرفت، معلول شد. وقتی ابوبکر خودش را خلیفۀ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) معرفی کرد، چون زهدانش عین پیامبر نبود، هر چه نطفه در این رحم می‌رفت خراب می‌شد و نتیجه‌اش پرورش یزید و امویان و عباسیان بود. و بعد از سه خلیفه، در زمان امام علی(علیه‌السلام) این نطفه‌ها بودند که قابلیتشان را از دست دادند و سقط می‌شدند؛ افرادی همچون طلحه، زبیر و خوارج که قاسطین و مارقین و ناکثین شده و سقط شدند و نتوانستند در رحم مادر پرورش یابند. عوارض سقط این نطفه‌ها امروز در عدم تعادل عوالم وجودی ماست که هیچ چیز در نظام بیرون و درون ما سرجای خودش نیست؛ در حالی‌که به لحاظ حق و امام همه چیز متعادل است.

امت پیامبر خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، تمام بشریت است و نه فقط مسلمانان، که همگی استعداد خلیفة‌اللهی را در کمال انسانی دارند. برای همین در سفر معراج، او که رحمةٌ للعالمین است تمام عوالم هستی را مشاهده می‌کند.

حال به بررسی صفات امام به عنوان رحم پرورش‌دهنده بعد از نبی، می‌پردازیم و نظر ملاصدرا، امام‌خمینی و علامه طباطبایی(رحمة‌الله‌علیهم) را بررسی می‌کنیم.

ملاصدرا(رحمة‌الله‌علیه) معتقد است: «مقام امامت، مرتبط با قابلیت و استعداد عینی خاصی‌ست که در خارج به فعلیت رسیده و این قابلیت مختص عنایت الهی است.»

امام از بطن رسالت پرورش یافته و همچون رحمی‌ست که قدرت پرورش تمام نطفه‌ها را داراست. این مقام به لحاظ وجودی، همانند رسالت، از جانب خدا انتخاب شده و اکتسابی نیست. گرچه نبی در سیر ناسوتی و مادی، در ترکیب عناصر چهارگانه قرار می‌گیرد اما از لحاظ وجودی، نور جانش قبل از خلقت انسان خلق شده و عنایت خاص الهی است. بنابراین در انتخاب و انتصابش، نظر و خواست مردم نقشی ندارد.

پس اولین صفت امام، استعداد و قابلیت خاصش در خلقت است که اکتسابی نیست. بلکه عنایت خاص الهی‌ست. امام همانند کعبه است؛ چه مردم قبول کنند و به دورش بگردند و چه قبول نکنند، او امامت وجودی خویش را انجام می‌دهد.

ولایت فقیه نیز مظهر ولایت است و فقط یک شخص نیست، بلکه شخصیت و مسیر روبه تعالی، معنا، غیب و ظهور انسان کامل است. او همانند رحمی است که سعی کرده با اتصال به ولایت سالم باشد و نطفه‌ها را در مسیر سلامتی ببرد. انقلاب اسلامی ایران نیز نمونه‌ای از حکومت عدل الهی و اتحاد قلوب بین مردم بود؛ گرچه با سختی‌های مادی همراه بود اما عشق باعث می‌شد به راحتی ظلمات کنار زده شود و این همان مصداق خروج از ظلمات به سوی نور بود.

دومین صفت امام، تأیید همیشگی و علی‌الاتصال امام با امدادهای غیبی‌ست؛ همانند تمام انبیاء.

برای فهم بهتر از خودمان مثال می‌زنیم. با وارد شدن در عالم معارف و تجربۀ معنوی و غیب، مسائلی در قلبمان ادراک می‌شود که قابل انتقال و تعریف برای غیر نیست و فقط خود انسان لذت و ابتهاجش را می‌چشد. این تجربه در دوجلوۀ امداد ربوبی جلال و جمال است. در جلوۀ الهام غیبی جلال، بسیاری از نواقص مخفی و لطیف برایمان آشکار می‌شود که قبل از ورود به معارف یا آن را نمی‌دیدیم یا توجیه می‌کردیم و در جلوۀ جمال نیز شیرینی عالم معنا و غیب واحد را می‌چشیم.

محال است انسان به عالم غیب وجود وارد شود و الهام نگیرد، بلکه اسماء الهی در قلب او جوانه زده و مورد عنایات غیبی قرار می‌گیرد. به میزان الهامات قلبی، به عالم امام نزدیک شده‌ایم و باید همچون جواهری گرانقدر حفظش کنیم و مراقبش باشیم تا اشتداد یابد. ولایت‌شناسی انسان را به خودشناسی می‌رساند تا عوامل و عوارض ماده و خیال و عقاید نااگاهانه کنار زده شود و مراقب جانمان باشیم.

انسان کاملی که در اصلاب شامخه و ارحام مطهره پرورش یافته، همواره با الهامات غیبی حق، امداد و حمایت می‌شود و علم لدنی دارد. او صاحب زمان، مکان، قلوب و تمام آگاهی‌هاست، قسیم جنت و نار است و به همه چیز اشراف دارد. آنچنان که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در سفر معراج تعیّنات انسان‌ها را در دو جلوۀ جمال و جلال مشاهده کردند.

سومین ویژگی امام، ناظر بودن او بر تمام حوادث و رفتارهای موجودات و انسان‌هاست. او ما را می‌بیند و ولایتش "طيبا لِخَلْقِنَا وَ طَهارَةً لأِنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنا وَ كفّارَةً لِذُنُوبِنا"‌[1]ست.

داشتن فرقان و تشخیص قلبی درست و غلط از نشانه‌های ورود به عالم غیب و امام است. تجربۀ عالم معنوی و غیبی، انسان را وارد عالم وحدت می‌کند و دید او را نسبت به حوادث و رفتارهای مردم تغییر می‌دهد. در این حال شنیدن‌ها و گفتن‌ها و... علی‌السویه نیست و تأثیر نورانی و ظلمانی‌اش در قلب ادراک می‌شود.

چهارمین ویژگی امام، عصمت است. او نسبت به تمام مردم عصر و زمان، چه وجودی و چه خَلقی و خُلقی برتر است.

پنجمین صفت امام، قدرت خارق‌العادۀ اوست. ظهور قدرتی که خرق عادت می‌کند در مورد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) معجزه نام دارد و در امام به کرامات[2] و مناقب شناخته می‌شود که علت غیبی دارد و از عالم غیب نشأت می‌گیرد.

ششمین ویژگی امام، دستگیری و هدایتش برای نطفه‌هایی است که هنوز سقط نشده‌اند اما معلول و ناقص و خرابند. این نطفه‌ها هر زمان توبه و بازگشت کنند امام را حیّ و حاضر در کنارشان می‌یابند که به اذن خدا آن‌ها را نجات می‌دهد.

هفتمین صفت امام، حضور او در زمین است که بدون او "لساخت‌الارض باهلها"[3] می‌شود. مادامی که انسان‌ها در زمین هستند ولو اینکه یک موجود در دنیا باشد، موجود دوم امام است. امامی که همچون مادر بالفعل، نطفه‌های بالقوه را در رحمش پرورش می‌دهد.

هشتمین ویژگی امام این است که او عامل سعادت و شقاوت انسان‌هاست. پیروی از او در ظاهر و باطن (دنیا و آخرت) موجب سعادت و عدم پیروی از او موجب شقاوت می‌شود.

او به قلب انسان نظر می‌کند و نطفۀ بالقوۀ انسانیت را در رحمش پرورش می‌دهد تا چشم و گوش و قوای ملکوتی و جبروتی‌ انسان فعال شده و از عالم حیوانیت وارد انسانیت شود و به کمال و سعادت برسد. چنانچه انسان در مسیر معرفت و محبت امام سیر کند، صفات او را در وجودش می‌یابد.

ملاصدرا معتقد است منصب امامت در مقام ثبوت است نه اثبات؛ یعنی کمال ذاتی اوست و اکتسابی و تحصیلی و انتخابی نیست. امام همانند پیامبر "أنا وَ السّاعَةُ كَهاتَينِ"[4]ست یعنی جامع بدایت و نهایت و اول و آخرست. او در سیر صعود، فعلیت‌یافتۀ تمام مراتب وجود است و اوصاف کمالیۀ او عینی و خارجی است. پس انتصاب او به حق است[5] و مردم در انتخاب و انتصابش هیچ نقشی ندارند.

ثبوت، ذاتی و اثبات، اکتسابی است. نحوۀ بود و وجود و صفات امام ثبوتی و فعلیت محض بوده و در هر زمان برای او ثابت است؛ چه به زمین بیاید و چه نیاید. اما در تحقق خارجی برای پرورش نطفه‌های مردم، اقبال آن‌ها شرط است و اینجا اثبات است؛ یعنی نحوۀ استفادۀ مردم از وجود امام و اقبال و ادبارشان به امام در عالم ناسوت جنبۀ اثباتی و اکتسابی دارد.

امامتِ امام استمرار دارد و این استمرار از اتصالش به منشأ غیب الغیوب است. او علم الهی و لدنی دارد اما به دلیل عبودیتش تنها به اذن و خواست حق آن را ظهور می‌دهد. خدا اراده کرده و در قرآن فرموده: "إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم"؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملّتی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و این همان جنبۀ اثباتی است که خداوند شرط خواستن تمام صفات امام را به مشیت و خواست مردم و اقبال و ادبارشان به امام قرار داده و اگر آنان تغییر کنند سرنوشتشان تغییر می‌کند.

پس خلق و انتصاب امام به لحاظ وجودش، ذاتی و ثبوتی است، اما اگر مردم به لحاظ رشدشان به او اقبال نکنند و او را نخواهند، امام نمی‌تواند خودش را اثبات کند و علم و اگاهی‌اش را برای آنان ظهور دهد، مگر آنکه خدا بخواهد. بنابراین در عین حال که بالاترین مقام و مرتبۀ وجود را دارند و از خطا و لغزش به دورند و هرگاه اراده کنند عالِم و ناظر بر همه هستند، عبد و بندۀ خاص خدایند و اراده‌شان به ارادۀ حق می‌چرخد.

امام در رأس هرم هستی‌ و واسطۀ فیاض مطلق به عوالم جمادات، نباتات، حیوانات و آفاق است. در هر زمان نیز فقط یک امام حضور دارد؛ یعنی با اینکه در زمان حضرت علی(علیه‌السلام)، امام حسن و امام حسین(علیهما‌السلام) نیز بودند و هر سه، ثبوتی و ذاتی مقام امامت را در جانشان داشتند، فقط امام علی(علیه‌السلام) جنبۀ اثباتی و ظهور امامت را بر عهده داشت و دو امام دیگر از ایشان اطاعت می‌کردند.

وجود امام در مقام ثبوت، لطف و فیض الهی است که ضروری و انکار‌ناپذیرست. او صراط مستقیم ولایت و نعمت داده‌شده است که زمین بدون او باقی نمی‌ماند. مردم برای قرب و نزدیکی به او (در مقام اثبات) باید خصوصیات ولایت را در جانشان حمل کنند؛ یعنی وارد عالم امام شوند و با او مسانخت پیدا کنند. اینجا امر، امری دشوار و صعب و مستصعب است و کار هرکس نیست.

گرچه شناخت ظاهری و مکانی و اجداد ایشان کاری سهل و آسان است اما شناخت نحوۀ بود امام و ولایتش در جنبۀ ثبوتی، مستلزم کمال وجودی، تعالی روح، صفای باطن و عبور از عقبه‌های نفس در طبع و خیال است تا به عالم قلب برسد. این شناخت نیازمند معرفت است و به کثرت در فعل و عبادات نیست. بلکه باید قوای درونی و اسماء باطنی جوانه بزنند و فعال شوند تا ولایت، خود پرورش جوانه‌ها را برعهده بگیرد. این جوانه‌زدن اسماء و قوای درونی همان همراهی مردم در جنبۀ اثباتی است که به اقبال و خواست مردم بستگی دارد.

هر چه آگاهی‌ها در حیطۀ ماده و خیال از قلب پاک شود، صفای درونی و باطنی بیشتر شده و ادراک حضور امام و شناخت و ارتباط با او قوی‌تر است. ادراک ولایت ایشان صعب مستصعب است و استعداد ویژه‌ای می‌خواهد، همانطور که خودشان نسبت به حق استعداد ویژه‌ای دارند.

پس شیعیان باید از لشگر جهل و نقص و خطا و گناه دور شوند تا محاذات و سنخیت وجودی با ایشان پیدا کنند و به عصمت در رتبۀ خودشان برسند. نزدیک شدن به عالم امام، عقل و منطق و استقامت بالایی می‌خواهد. باید وجوب معرفت امام در قلب ادراک شود که "مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة"؛ کسى که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، همانا با مرگ در جهل مرده است.

بنابراین شناخت و معرفت امام واجب شرعی و وجودی است و تزکیه و تهذیب و صفای باطن می‌خواهد. اگر این امر را بر خود واجب ندانیم همانند گذشتگان، امام را در ظاهر دوست داریم و در اموری هم از ایشان تبعیت می‌کنیم. اما چون خود را جدا از ایشان تصور می‌کنیم و به نحوۀ بود و وجودشان معرفت نداریم، همچون اهل سنت فقط دوستشان داریم و احادیثشان را نقل می‌کنیم و در امور مادی از ایشان کمک و هدایت می‌خواهیم و در زیارتگاه‌ها و مجالسشان شرکت می‌کنیم.

معرفت به ضرورت وجود امام یعنی معرفت و ادراک رابطۀ امام با بود و وجود نوع انسان. ضروری بودن این شناخت یعنی انسان در نوع‌ بودن، بقای وجود و کمال و سعادت جانش به امام نیاز دارد. و اگر کسی ضرورت چیزی را ادراک نکند، یعنی ادراک نیاز نکرده و ارزش و اهمیتی برایش قایل نیست، پس وقت و انرژی برایش نمی‌گذارد. همانند اینکه ما به لحاظ ماده و مزاج، به خوردن نیازمندیم و اگر ضرورت خوردن را درک نکنیم، بعد از مدتی از گرسنگی هلاک می‌شویم.

شناخت امام در نحوۀ بود و بقای وجود ما ضرورت دارد؛ زیرا انسان برای بقا خلق شده نه فنا و نیستی عالم ماده.[6] حال آنکه ما به جای این ضرورت به ظواهر دین چسبیده‌ایم و از اصل ضرورت غافل شده‌ایم.

یکی از ابعاد ضرورت‌ شناخت انسان کامل، شفاعت اوست. وتر یعنی فرد و واحد و شفیع یعنی جفت‌شدن. شفاعت امام یعنی جفت‌شدن امام با انسان. اگر امام نباشد انسان حتی در بُعد عنصری و حیوانی و... وجود و هستی ندارد. پس شفاعت انسان کامل فقط مربوط به سیر صعود نیست.

شفاعت به معنای الحاق شیء به شیء دیگر برای رسیدن به مطلوب و تحصیل نتیجۀ مقصود است. هدف از خلقت خدا ظهور خلیفۀ او در زمین است. خلیفۀ خدا یعنی موجودی که بتواند تمام مراتب خلقت را بگیرد و این جز انسان کامل نیست، بقیۀ انسان‌ها وترند و نیازمند جفت‌شدن.

نطفه و جفت دوچیز جدا از هم نیستند بلکه منشأ جفت از خود نطفه است. نطفۀ انسان کامل جفت را همراه خود دارد و شرط یکی بودن ثبوت و اثباتش این است که هر دو به موازات هم حرکت کنند؛ یعنی انسان در جنبۀ اثباتی باید به عصمت، آگاهی و روحیۀ امام در حد خود برسد و با او جفت شود تا نطفه‌اش به نتیجۀ مطلوب انسانیت رسیده و از قوه (نقص) به فعل (کمال) حرکت کند. ضروری‌بودن شناخت امام نیز یعنی اگر امام را نشناسیم همانند نطفه‌ای هستیم که جفت را کنار انداخته و بدون آن می‌خواهد رشد کند.

برای شفاعت و جفت‌شدن اشتراک موضوع بسیار مهم است؛ یعنی شفاعت انسان کامل شامل حال کسی است که عِدل ولایت باشد و با او محاذات برقرار کند. همانطور که انسان کامل عِدل قرآن است و با آن محاذات دارد؛ یعنی هرچه در قرآن هست در امام وجود دارد و بالعکس.

چنین شناختی از ضرورت وجود امام یعنی اینکه بفهمیم هر چه در ما هست، کاملش در امام است و هر چه در امام هست ناقصش در ماست. پس تا با او جفت نشویم، موضوع ناقص ما به کامل ملحق نشده و به کمال و نتیجۀ مطلوب خود نمی‌رسد.

در وادی ولایت، مولی‌علیه باید به ولیّ در رابطه با خودش اجازۀ مالکیت و استقلال تام دهد تا پرورش یابد؛ یعنی باید انسان کامل بر ناقص تسلط داشته و به ناقص ضمیمه شود تا "طيبا لِخَلْقِنَا وَ طَهارَةً لأِنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنا وَ كفّارَةً لِذُنُوبِنا" اتفاق بیفتد. حقیقت شفاعت این است که شافع با قدرت و قوت خود، ضعف و جهل و تضاد را از مولی‌علیه و آن‌کس که به او ضمیمه شده بگیرد تا به نتیجۀ مطلوب برسد.

خداوند با ولایت انسان کامل، معالم و نشانه‌های دین را به ما یاد می‌دهد و اصلاح فساد دنیا[7] نیز با ولایت است. بنابراین باید امام را به عنوان شفیع و جفت خویش بشناسیم و محاذات و مجانست و مسانخت با او پیدا کنیم و جایگاه خود و امام را در فرازهای زیارت جامعه کبیره بیابیم؛ "أسْماؤُكُمْ فِى الأْسْماءِ وَ أجْسادُكُمْ فِى الْأجْسادِ وَ أرْواحُكُمْ فِى الأْرْواحِ وَ أنْفُسُكُمْ فِى النُّفُوسِ وَ آثارُكُمْ فِى الآْثارِ وَ قُبُورُكُمْ فِى الْقُبُورِ"؛ اسماء و نام‌هاى شما، در ميان نام‌ها و پيكرهايتان، با ديگر پيكرهاست و ارواح شما، در ميان ديگر روح‌ها و جان‌هايتان، در زمرۀ جان‌ها و آثارتان، در ميان ديگر آثار است و قبرهايتان، در شمارِ ساير قبرهاست.

شفاعت ذاتی‌ و حقیقی متعلق به وجود (ذات حق‌تعالی) است که به ماهیت ضمیمه شده؛ یعنی وجود، شفیع ماهیت و عارض برآن است تا ماهیت را از ظلمت عدم درآورد. این شفاعت فقط برای یک موجود یعنی انسان کامل تحقق پیدا کرده و او شفیع سایر مراتب وجود است. یعنی فقط خدا ولیّ و شفیع مطلق است و مقام ولایت و اولیای الهی، شفیعانی هستند که به اذن تکوینی خدا برای سایر موجودات قرار داده شدند؛ شفیعانی که خدا از ایشان راضی‌ است.

شفاعت از جنس مسانخت در آگاهی، ادرک و شهود قلبی و درونی‌ست که قلب در این مسیر باید زنده و فعال باشد تا بتواند شفاعت را بگیرد.

 


[1]- ولایت انسان کامل سبب پاكىِ سرشت و اخلاق ما، پاكيزگى جان‌هايمان و پاكسازى و رشد ما و جبرانِ گناهانمان می‌شود.

[2]- اهل ولا با اتصال به ولی می‌توانند کراماتی را ظهور دهند؛ از جمله کرامات سلمان و ابوذر و قنبر و... .

[3]- الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي(، ج2، ص 317.

[4]- الأمالی (للمفيد)، النص، ص 188: «من و قيامت همانند این دو انگشت در کنار هم هستیم و فاصله‌ای میان ما نیست.»

[5]- در فلسفه این انتصاب را «لطف» و در عرفان «ظهور و فیض الهی» می‌نامند.

[6]- "خلقتم للبقا لا للفنا".

[7]- "بِمُوالاتِكُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دينِنا و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا"

 



نظرات کاربران

//