سفارش‌های امام صادق(علیه‌السلام)

سفارش‌های امام صادق(علیه‌السلام) به عبدالله‌بن‌جندب

 

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 82، 2 ربیع‌الاول 1445) به تبیین موضوع «سفارش‌های امام صادق(علیه‌السلام) به عبدالله‌بن‌جندب» می‌پردازیم.

امام صادق(علیه‌السلام) خطاب به عبدالله‌بن‌جندب[1] می‌فرماید:

"يَا ابْنَ جُنْدَبٍ مَنْ‏ سَرَّهُ‏ أَنْ‏ يُزَوِّجَهُ‏ اللَّهُ‏ الْحُورَ الْعِينَ‏ وَ يُتَوِّجَهُ بِالنُّورِ فَلْيُدْخِلْ عَلَى أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ السُّرُورَ"[2]

ای پسر جندب! هر که خوشحال می‌شود از این که خداوند او را به ازدواج حورالعین در آورد و تاج نور بر سرش نهد، باید دل برادر مؤمنش را شاد سازد .

«حورالعین» و فرشتگان موجودات عقلانی و از مجردات هستند و جنسیتی ندارند. حال اگر کسی بر طبق حدیث بخواهد با نور مجردات زوج و جفت شود، باید مؤمنان را خوشحال کند. «مؤمن»، اسم‌ فاعل است، یعنی کسی که ایمانش را در رتبۀ قلب حفظ می‌کند و نفسش به سمت عاقل شدن پیش می‌رود. جنس ایمان عقل است که در قلب می‌نشیند. پس جنس این «سرور» نیز باید به‌گونه‌ای باشد که در رتبۀ قلب بنشیند و از جنس مجردات باشد. 

کسی می‌تواند در قلبِ دیگری سرور حقیقی را وارد کند که ابتدا رتبۀ عقلانی وجود خود و شادی‌های قلبی‌اش را بشناسد و با انس وجودی با آن‌ها، آن سرور را در قلب برادر مؤمنش نیز ایجاد کند. «برادری و اخوت» نوعی محاذات و در کنار هم بودن را تداعی می‌کند. درواقع به دلیل اتصال و وحدتی که در همۀ وجودها هست، نوعی پیوند و اخوت بین تمام قلوب برقرار است.

کسی که به رتبۀ ایمان قلبی و تجرد عقلانی خود می‌رسد؛ می‌تواند نوع سرور را تشخیص دهد، زبانِ وجود را می‌فهمد و بر اساس این شناخت می‌تواند نه فقط سرور ظاهری، بلکه شادی حقیقی را در قلب برادر مؤمنش بنشاند.

"يَا ابْنَ جُنْدَبٍ أَقِلَّ النَّوْمَ بِاللَّيْلِ وَ الْكَلَامَ بِالنَّهَارِ فَمَا فِي الْجَسَدِ شَيْ‏ءٌ أَقَلُّ شُكْراً مِنَ الْعَيْنِ وَ اللِّسَانِ" [3]

ای پسر جندب! شب کم بخواب و روز کم سخن بگو؛ زیرا در بدن آدمی عضوی کم‌سپاس‌تر از چشم و زبان نیست.

اگر بخواهیم شکر زبان و چشم را به‌عنوان نعمت الهی به جا آوریم تا فاسد نشده، از مسیر جدا نگردد و ما را از رشدمان بازندارد؛ باید چشممان در شب شکرگزار باشد. کیفیت بهره‌بردن زیاد چشم از نعمت‌های الهی و شکرگزاری‌اش آن است که شب زیاد نخوابيم.

شاید در احادیث، نکات بسیاری برای شکر چشم مطرح باشد؛ اما امام در این روایت، توصیه‌ای مختص شیعیان شعاعی نموده‌اند. در شب، ما از تمام دیدنی‌های روز خود بهره می‌گیریم. اگر در طول روز در مسیر درست قدم برداریم و پاسی از شب را بیدار باشیم، چشم دل ما به کشف و صید معانی کلی الهی باز و بینا می‌شود. شکر چشم طبق این روایت، بیداری در شب است. زیرا دل، هرگز در باز بودن چشم در روز، بینا نخواهد شد.

شکر زبان درست برعکس است. ما شب در خواب کلام نمی‌گوییم، بلکه در روز صحبت می‌کنیم. ناشکری زبان، زیاد حرف‌زدن در روز است. هرقدر زبان در روز بسته باشد، درک انسان در دریافت حقایق باطنی بیشتر می‌شود.

سپس امام از قول مادر حضرت سلیمان(علیه‌السلام) می‌فرمایند:

"فَإِنَّ أُمَّ سُلَيْمَانَ قَالَتْ لِسُلَيْمَانَ ع يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ النَّوْمَ فَإِنَّهُ يُفْقِرُكَ يَوْمَ يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَى أَعْمَالِهِمْ"[4]

همانا مادر سلیمان به سلیمان گفت: فرزندم! از خواب بپرهیز؛ زیرا خواب [زیاد]، تو را در آن روزی که مردم به اعمال خود نیازمندند، تهیدست می‌کند.

یکی از آفت‌های خواب زیاد آن است که در روزی که مردم به اعمالشان نیاز دارند، آن‌ها را دچار فقر می‌کند. برای درک نکتۀ روایت، لازم است بدانیم منظور از اعمال چیست؟ و خواب چه تأثیری روی عمل می‌گذارد؟

هر فرد به‌عنوان عامل می‌تواند کاملاً خود را شناسایی کند. عمل انسان، همان نیت قلبی اوست که این عمل به نفس (عامل) تعین و تشخص می‌دهد. برای همین گفته می‌شود عمل با عامل متحد است. نفس با بیداری چشم در شب، رجوع بهتری به عالم خود دارد؛ منتها به شرطی که در روز کلامش را کم کرده باشد؛ دراین‌صورت می‌تواند در عوالم وجودی خود سیر ‌کند. برای این سیر، می‌توان مقداری از شب را مطالعه کرد یا به تفکر و عبادت پرداخت تا رهاورد نفس را دریافت کرد. زیرا وقتی ما از عالم ظاهر می‌گذریم و در شب به جای خوابیدن به عبادت و تفکر و سلوک وجودی می‌پردازیم، چشم باطنمان باز می‌شود و نفسمان به عالم خود رجوع می‌کند. به‌عبارت‌دیگر در روز قیامت، روزی که مردم همچون فقرا دنبال عملشان می‌گردند؛ فردی که سلوک وجود خود را در شب یافته، عملش را می‌یابد. اگر در سیر وجودی خود، عمل بدی داشته، قطعاً استغفار می‌نماید و اگر عمل خوبی هم داشته که با این سیر بر آن می‌افزاید.

پس عمل، فعل ظاهری نیست. چیزی است که در وجود ما تثبیت می‌شود و با ما یکی است. اینکه چه چیزی در ما تثبیت می‌شود، بسته به نوع نگاه ما نسبت به هستی و رتبه‌های وجودمان دارد. این نگاه جهان‌بینی ما را می‌سازد و به نفس ما تعیّن و تشخّص می‌دهد. مواد این تعین، هر آن چیزی است که ما در این سیر قلبیِ شبانه، در عالم معقولات و عالم اسمای الهی به دست می‌آوریم و در روز این تعین و صورت را در فعلمان جاری می‌کنیم.

هر چه شناخت ما از خودمان بیشتر باشد، درنتیجه ربوبیت حق را بهتر درمی‌یابيم و به بصیرت می‌رسيم و در قلب با این مواد حرکت می‌کنيم. این سیر باعث می‌شود که در روزی که مردم محتاج عمل هستند (قیامت)، فقیر نباشیم؛ زیرا نفسمان در راستای سیروجودی شبانه‌مان تعین گرفته است.

"يَا ابْنَ جُنْدَبٍ إِنَّ لِلشَّيْطَانِ مَصَائِدَ يَصْطَادُ بِهَا فَتَحَامَوْا شِبَاكَهُ وَ مَصَائِدَهُ‏"[5]

ای پسر جندب! همانا شیطان مکان‌هایی برای شکار دارد. مواظب دام‏ها و شکارگاه‌های او باشید!

عبدالله‌بن‌جندب می‏پرسد: "یاابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا هِيَ" ای پسر فرستادۀ خدا! آن‌ها چیستند؟

حضرت پاسخ دادند: "أَمَّا مَصَائِدُهُ فَصَدٌّ عَنْ بِرِّ الْإِخْوَانِ..."

 اما صیدگاه‌های او ایجاد مانع در نیکی به برادران است.

منظور از «مصائد»، محل‌های صید است، جایی است که انسان را به‌سرعت در خود می‌کشد و نابود می‌کند و اجازه نمی‌دهد که او به بهره و نتیجۀ انسانی برسد. يکی از مصائد شیطان، این است که باب نیکی بر اخوان را بر ما ببندد. چگونه؟ ما را به فردیت، خودخواهی و خودپسندی متوجه می‌کند و مانع می‌شود که خود را در کل ببینیم و حرکتمان هم‌راستا با جمع باشد. مانع می‌شود تا ما دیگران را مثل خود ببینیم و حالمان در مواقع سود یا زیان خود و دیگران یکسان باشد.  

ممکن است هر یک از ما در سلوک فردی خود افکار، نظرات و سلایقی منحصربه‌فرد و زیبا داشته باشیم؛ اما چه‌بسا همین سلایق در سلوک جمعی، بالا و پایین شود. در سلوک فردی، فکر می‌کنیم فردی موثق و خوب هستیم، اما در کنار جمع است که فردیت‌های ما حقیقت خود را نشان می‌دهد. يکی از راه‌های سلوک جمعی، نیکی کردن به مؤمنان است.

«برّ» و نیکی طبق فرمایش قرآن عامل بهره‌مندی از نعمت‌های الهی است. "إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ"[6] «نعمت»، مقید و مخصوص نیست. بی‌نهایت است. زاویه‌نشینی در آن وجود ندارد؛ اما نیکی‌نکردن به برادران مؤمن و نشستن در سلوک فردی، زاویه‌نشینی و خودخواهی است. درواقع کمال نوعی انسان در جمع است. مثل اعضای بدن. اگر اعضای بدن، هر کدام بخواهند مختص خودشان و صرف‌نظر از خونی که در رگ و مویرگ و شاهرگ جاری است، کاری انجام دهند، نمی‌توانند. اگر بخواهند جداگانه قلب و پمپاژ آن را به خود اختصاص دهند، امکان‌پذیر نیست. اگر عضوی بخواهد لحظه‌ای از چرخهٔ حرکت عمومی بدن خارج شود، نمی‌تواند رشد کند و فاسد می‌شود. در نتیجه هم خود آسیب می‌بیند، هم به سایر اعضا آسیب می‌زند.

در بدن همۀ اعضا باتوجه‌به قلب و مغز و آگاهی‌های مغز در یک مسیر کار می‌کنند. به همین نحو انسانی هم که بخواهد فقط در شخص خود، چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی به کمال برسد و همه چیز را فقط به خود اختصاص دهد، درواقع در شبکۀ شیطان است.

 اگر قرار بود خداوند سلوک فردی را ملاک قرار دهد، هرگز قرآن را "للناس" نازل نمی‌کرد. ظاهر و باطن قرآن سفره‌ای برای همگان است. اساساً فرق عرفان‌های کاذب با عرفان شیعی در همین نوع نگاه، یعنی تفاوت در سلوک فردی و جمعی است. حضرات معصومین(علیهم‌السلام) محیا و مماتشان، برای سلوک جمع بود و به‌قدر وسعت وجودشان مأدبه‌ای برای هدایت تمام انسان‌ها گشودند؛ اما عرفان‌های غیر شیعی فقط توانستند چند شاگرد خاص پرورش دهند.

درواقع شیعه با چنین سلوک جمعی‌ای می‌تواند به‌جایی برسد که دیگر اجازۀ سیطرۀ استعمار را بر خود ندهد، سبک زندگی‌اش را در دست خود بگیرد و اجازه ندهد هیچ‌یک از دلت‌های بیگانه برای او تعین تکلیف کنند.   

"وَ أَمَّا شِبَاكُهُ فَنَوْمٌ عَنْ قَضَاءِ الصَّلَوَاتِ الَّتِي فَرَضَهَا اللَّهُ"

و دام‏های شیطان، خفتن از انجام نمازهای واجب است.

از دیگر دام‌های شیطان، خواب زیاد است که سبب بازماندن از ادای نماز واجب می‌شود. چنین فردی نماز را ترک نمی‌کند، بلکه خور و خوابش را بر ادای نماز اول وقت، اولویت می‌دهد.

"أَمَا إِنَّهُ مَا يُعْبَدُ اللَّهُ بِمِثْلِ نَقْلِ الْأَقْدَامِ إِلَى بِرِّ الْإِخْوَانِ وَ زِيَارَتِهِمْ"

آگاه باش! همانا خداوند به چیزی مانند گام برداشتن در راه نیکی به برادران و دیدار آن‏ها بندگی نشده است.

خداوند در قرآن نیکی و "برّ" را  چنین توضیح می‌دهد:

"لیسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰکنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکةِ وَالْکتَابِ وَالنَّبِیینَ وَآتَی الْمَالَ عَلَیٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَیٰ وَالْیتَامَیٰ وَالْمَسَاکینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَی الزَّکاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِک الَّذِینَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِک هُمُ الْمُتَّقُونَ"[7]

نیکوکاری آن نیست که روی به‌جانب مشرق یا مغرب کنید (چه این چیز بی‌اثری است) لیکن نیکوکاری آن است که کسی به خدای عالم، روز قیامت، فرشتگان، کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آورد و دارایی خود را در راه دوستی خدا به خویشان، یتیمان، فقیران، در راه ماندگان و گدایان بدهد و در آزادکردن بندگان صرف کند، نماز به پا دارد و زکات مال (به مستحق) بدهد، و نیز نیکوکار آنان هستند که با هر که عهد بسته‌اند به‌موقع خود وفا کنند و در حال تنگدستی و سختی و هنگام کارزار صبور و شکیبا باشند. (کسانی که بدین اوصاف آراسته‌اند) آن‌ها به حقیقت راست‌گویان و پرهیزکاران هستند.

طبق آیه یکی از مصادیق بر و نیکی «زیارت مؤمنان» است؛ زیرا سبب سوق‌دادن خودمان و آن‌ها به هدف و رشد می‌شود. زائر وقتی به زیارت مزور می‌رود، وجودش همچون آیینه‌ای در مقابل کمالات مزور قرار می‌گیرد و کمالات را می‌گیرد و نواقص خود را در آیینۀ وجود او می‌بیند و سعی در برطرف‌کردنش می‌کند. رفتن به دیدار مؤمن، جزء جهاد و نیکی است؛ اما نه برای خوش‌گذرانی و زیارت دنیوی! چراکه اگر قرار بود قدمگاه‌های خدا در رفت‌وآمدهای دنیوی باشد که ما از صبح تا شب خود را مشغول چنین کاری می‌کردیم! یکی از مصادیق رفت‌و‌آمدهای دنیوی این است که متأسفانه در جمع حاضر می‌شویم، اما دل‌هایمان فردی است. یعنی قلوبمان جدا از هم است و چه بسا درگیر مشاجره هم می‌شویم.

"وَيْلٌ لِلسَّاهِينَ عَنِ الصَّلَوَاتِ النَّائِمِينَ فِي الْخَلَوَاتِ الْمُسْتَهْزِءِينَ بِاللَّهِ وَ آيَاتِهِ فِي الْفَتَرَاتِ‏"[8]

وای بر غفلت‌کنندگان از نماز، خواب‌رفتگان در خلوت‏ها و آن‏ها که در زمان فترت دین، خدا و نشانه‌هایش را تمسخر می‌کنند.

شبکه و دام دیگر شیطان آن است که کاری می‌کند تا مسلمانان «نماز» را سبک بشمارند و آن را در حاشیه قرار دهند. نه اینکه نماز نخوانند، خیر! نماز می‌خوانند؛ اما در آن کاهل هستند. دینشان در حاشیه است و دنیا در متن. متن زندگی‌شان خوابیدن و استراحت و به خود رسیدن است و حاشیه‌اش نماز و عبادات. نوع بودنشان و نوع نگاه و بینششان به‌گونه‌ای است که گویی خدا و نشانه‌هایش را در دوران «فترت» تمسخر می‌کنند.  

فترات آن دورانی است که از یک پیامبر تا پیامبر دیگر، هیچ پیامبری نیاید. مثلاً ما اکنون در دوره فترات هستیم، اماممان غایب است و زمینۀ غفلت و فریب مهیاست.

افرادی دین را کم‌اهمیت می‌دانند، در دوران فترات کاهل می‌شوند. درست مثل آخرزمانی‌ها که نسبت به مسلمانان و شیعیان اولیه در علم و ایمان کاهل‌ترند! گویی با قرآن هیچ انسی ندارند. یازده‌ماه قرآن برایشان تعطیل است و فقط در ماه مبارک آن را تلاوت می‌کنند. درحالی‌که ماه مبارک ربیع قرآن است؛ یعنی باید در ماه‌های دیگر، بذرهای قرآنی را کاشته و به آن رسیدگی کرده باشند تا ماه مبارک این بذرها شکوفا شود و محصول دهد. اما اینان چه می‌کنند؟ در ماه مبارک دنبال بذر می‌گردند تا آن را بکارند! نتیجه‌اش این می‌شود که پس از اتمام ماه مبارک، دوباره کاهل می‌شوند.

واقعاً ما چند بار در ماه قرآن را ختم می‌کنیم؟ در روز دربارۀ چند آیه تفکر می‌کنیم و به سراغ تفسیرشان می‌رويم؟ به‌عنوان انسان چه می‌خوریم؟ غذای انسان عقل است و تمام عقل در قرآن است. در روز چقدر قرآن می‌خوانیم؟ چگونه است که هنگام استراحت، فوراً سراغ گوشی تلفنمان می‌رویم و با آن انس داریم، به‌طوری‌که اگر گوشی‌هایمان از ما گرفته شود، نمی‌دانیم چه کنیم و گویی چیزی را گم کرده‌ایم! ولی این انس را با قرآن نداریم؟! تا با قرآن انس نگیریم نمی‌توانیم آن را در زندگی پیاده کنیم. مصداق این انس هم در زندگی و در بالا و پایین شدن‌ها معلوم می‌شود.  

اخوان حقیقی ما در کل نظام وجودی‌مان، حضرات معصومین(علیهم‌السلام) هستند. بّر به اخوان؛ یعنی بّر به معصومین؛ بّر به معصومین، یعنی همراهی با آن‌ها. به‌راستی چقدر می‌توانیم قرآن را کنار ثقلین بگذاریم و از احادیث ایشان بهره ببریم؟ چقدر در خانه‌های ما کتب حدیثی کاربرد دارد؟ اگر هنوز گناه می‌کنیم، به‌این‌علت است که انس با معنا نداریم؛ لذا شیطان مصائد و شبکه‌هایش را پهن می‌کند تا در ما نفوذ کند. چگونه مانع این نفوذ شویم؟ با بّر به اخوان. اگر روزمان را با خوبان، با خیالشان، با خودشان، با کتاب‌هایشان، با معارفشان، با قرآن و احادیث بگذرانیم، شیطان با تضادهای اموال و ازواج و اولاد و... نمی‌تواند در ما نفوذ کند و ما را به هم بریزد.

یادمان باشد روزیِ حقیقی ما احادیث است. این روزی، مقدمه‌ای است که ما را وارد مأدبۀ قرآن و درک حقیقت آن می‌کند. هر روز احادیث و قرآن را بخوانیم؛ اما نه طوطی‌وار، روی آن‌ها تأمل و تفکر کنیم. هرچه با قرآن انس بیشتری بگیریم، معارف مرتبط با آن را عمیق‌تر متوجه می‌شویم.

"أُولَئِكَ الَّذِينَ‏ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ"[9]

آن‏ها هیچ بهره‌ای در آخرت ندارند. خداوند در روز قیامت‏ با آن‏ها سخن نمی‌گوید و به آن‏ها نگاه نمی‌کند و پاکشان نمی‌سازد و برای آن‏ها عذابی دردناک مهیاست.

"اولئک" کسانی هستند که ادعای دین‌داری دارند، اما در دینشان دچار فترت هستند. نتیجۀ سهل‌انگاری آن‌ها در دین آن است که هیچ بهره‌ای در آخرت ندارند. خداوند در روز قیامت با آن‏ها سخن نمی‌گوید، به آن‏ها نگاه نمی‌کند، آن‏ها را نمی‌بخشد و برای آن‏ها عذابی دردناک است.

کسی که آخرت و غیب را در مقابل دنیا، حاشیه قرار می‌دهد، درواقع حرکت وجودی و سیری را که باید در دنیا برای آخرت انجام می‌داد، تا وجه خدا را ببیند، طی نکرده است، یعنی معارف در جای‌جای زندگی‌اش ظهور نکرده است، پس خدا به چین فردی نگاه نمی‌کند؛ چراکه او خودش نخواسته است. مثل ‌اینکه باران بر همه می‌بارد، اما فردی که چتر در دست گرفته، به طور طبیعی از نم باران برخوردار نمی‌شود. فردی که وجه دلش برگشته و به‌سوی خدا نیست، پاک نمی‌شوند و برایش عذابی الیم است. تنها طهارت‌دهندۀ دل، انس با خدا و کلامش قرآن است. کسی که چنین انسی ندارد، هرگز ابدیت سعادتمندانه‌ای نخواهد داشت.

"يَا ابْنَ جُنْدَبٍ مَنْ أَصْبَحَ مَهْمُوماً لِسِوَى فَكَاكِ رَقَبَتِهِ فَقَدْ هَوَّنَ عَلَيْهِ الْجَلِيلَ وَ رَغِبَ مِنْ رَبِّهِ فِي الْوَتْحِ الْحَقِيرِ" [10]

ای پسر جندب! هر کس بامدادان (که سر از بستر خواب برگیرد)، غمی جز آزادی خویش (از آتش دوزخ) داشته باشد، به‌راستی که امر عظیمی را حقیر شمرده و از خدا سود ناچیزی خواسته است.

کسی که همّش در سلوک جمعی، نفع فردی خود باشد، غمّش، آزادکردن گردن خود باشد، اهتمامش برای رفع گرفتاری‏های عموم مردم، برای این باشد که ضرری را از خود دفع و منفعتی را برای خود جلب کند، با اینکه برای نیکی به جمع اهتمام کرده است، اما در ازای این نیکی، چیزی بسیار بی‏ارزش را خواسته است.

"وَ مَنْ غَشَّ أَخَاهُ وَ حَقَّرَهُ وَ نَاوَاهُ‏  جَعَلَ اللَّهُ النَّارَ مَأْوَاهُ وَ مَنْ حَسَدَ مُؤْمِناً انْمَاثَ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ"[11]

و هر کس برادر مؤمنش را فریب داده و حقیرش شمارد و با وی دشمنی کند، خداوند آتش را مأوا و پناهگاه او قرار دهد و هر کس به مؤمنی حسد ورزد، ایمان در قلبش، مانند نمک در آب، ذوب شود.

چنین فردی برای برادر مؤمنش خون‌جگر می‌خورد و دغدغۀ رفع گرفتاری‌های او را دارد؛ اما نیتش این است که غمی را از دل خود بردارد؛ درحالی‌که فکر می‌کند به‌خاطر این عمل، جایگاهش عنداللّه است، اما درواقع در آتش دوزخ برای خود پناهگاه ساخته است. درواقع رابطه‏هایی که بر اساس دفع زیان و جلب منفعت شخصی انجام می‏گیرد، معمولاً در انتها منجر به حسادت می‌شود. این فرد اگر به ظاهر مؤمن هم باشد؛ اما با این روش با دست خود، ایمانش را ذوب می‌کند. کارهای نیک‌انجام می‌دهد؛ اما چون نیتش نفع شخصی است، اثری از آن نیکی در وجودش نمی‌ماند. محبت می‌کند؛ اما جایش را در وجودش پیدا نمی‌کند، اثرش را در روند حرکت خود و دیگران نمی‌بیند؛ چراکه نیتش يا جلب‏توجه است یا اینکه اذیتش نکنند یا دوستش داشته باشند یا از او تعریف کنند و... . نتیجه‌اش چه می‌شود؟ توقع، طمع و حسادت و... .

"يَا ابْنَ جُنْدَبٍ الْمَاشِي فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَالسَّاعِي بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ قَاضِي حَاجَتِهِ كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ مَا عَذَّبَ اللَّهُ أُمَّةً إِلَّا عِنْدَ اسْتَهَانَتِهِمْ بِحُقُوقِ فُقَرَاءِ إِخْوَانِهِمْ"

ای پسر جندب! آن‌که برای رفع نیاز برادر (مؤمنش) حرکت کند، مانند کسی است که بین صفا و مروه به سعی پرداخته، و اگر نیازش را برآورد، همانند مجاهدی است که در غزوۀ بدر و احد، در راه خدا به خون خود غلتیده باشد و خدا هیچ قومی را عذاب نکرد؛ مگر آنگاه که به حقوق برادران نیازمند خود بی‏اعتنا شدند.

خدمت به مؤمن بسیار باارزش است؛ اما معمولاً ما خدمتمان را به‌پای اینکه به ما نفعی برسد یا ضرری به ما نرسد. می‏ریزیم. خیرات باید جایش را در وجود پیدا کند که اگر چنین شد نه در مقابل این خیر ،توقع قدردانی و تشکر داریم و نه فشاری بر وجودمان وارد می‌شود.

فقیری که در روایت به آن اشاره شده است، فقط فقیر مادی نیست و شامل فقر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، عاطفی، جسمی و روحی هم می‌شود. اگر کسی به حقوق افرادی که چنین فقری دارند، بی‌اعتنا باشد، شامل عذاب الهی خواهد شد.

 

 

 

 


[1] - عبدالله‌بن‌جندب از علمای بزرگ شیعه و راویان پارسا و مورداطمینان در سدۀ دوم هجری و از یاران امام صادق، امام کاظم و امام رضا(علیهم‌السلام) است. وی نزد ائمه مقام و منزلت رفیعی داشت.

[2] - بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج‏75، ص280.

[3] - تحف العقول : ۳۰۲.

[4] - تحف العقول: ۳۰۲.

[5] - بحارالانوار، ج 78، ص‏279، ح‏113.

[6] - آيۀ 13، سورۀ انفطار؛ همانا نیکوکاران عالم در بهشت پر نعمت متنعّمند.

[7] - سورۀ بقره، آيۀ 171.

[8] - بحارالانوار، ج 78، ص‏279، ح‏113.

[9] - بحارالانوار، ج 78، ص‏279، ح‏113.

[10] - تحف ‌العقول، 302.

[11] - مسند الإمام الصادق، عطاردی، ج ۶، ص29.

 



نظرات کاربران

//