اسلام و ایمان

اسلام و ایمان

در بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 1، 1 رجب 1444) به تبیین موضوع «اسلام و ایمان» می‌پردازیم.

رجب، ایام ولایت است و بهترین ماه برای درک این حقیقت نورانی. بحث «ولایت» را آغاز می‌کنیم، به این امید که وجودمان با اجابت مَلک داعی، برکات خاص رجب را دریافت کند و بتوانیم انوار خاص این ماه را در جهت خروج از فعل و صفت بشری به فعل و صفت الهی به کار گیریم و زمینه را برای ظهور آیینۀ تمام‌نمای حق، آماده سازیم.

در مباحث گذشته، از دو رتبۀ اسلام و ایمان گفتیم. دانستیم اسلام، ظاهر دین است که فعل انسان را مدیریت می‌کند تا با اعتقاد به نبوت پیامبراکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و اطاعت از احکام شرع، به سوی فانی شدن در فعل خدا برود.

اما ایمان، به حقیقت دین مربوط می‌شود و متکفّل آن، ولایت است. اسلام، وادی نفس و عالم کثرت است؛ اما در ایمان، فرد از نفس گذشته و به عالم قلب وارد شده که عرش الهی و جایگاه وحدت و ظهور ذات است. انسان مؤمن، افعال ظاهری دین را انجام می‌دهد؛ اما این فعل برایش رنگ ندارد و به عمل قلب که ایمان است، ملتزم می‌شود.

در اسلام، حق در خفاست و خلق، آشکار است؛ اما در ایمان، خلق به خفا می‌رود و حق آشکار می‌شود. زیرا اهل اسلام با عمل به احکام، خود را صاحب کمالات می‌بینند؛ اما اهل ایمان در عین عمل به ظاهر دین، همۀ کمالات را از خدا و توفیق او و حضور اسمائش می‌بینند. این‌گونه حدّت نفسشان شکسته می‌شود و در فعل خدا فانی می‌گردند.

اسلام، محضر حقّ است و ایمان، حضور حق. با اسلام می‌شود از شرک جلی نجات یافت و به توحید فعلی رسید؛ اما شرط توحید ذاتی و رهایی از شرک خفی، ایمان است. زیرا اسلام، ظهور فعل خداست؛ اما حقیقت آن یعنی ولایت، ظهور ذات الهی است. پس اگرچه با اسلام، شرک جلی کنار می‌رود؛ بدون ایمان، قلب، شرک خفی دارد.

وجود، خیر محض است؛ پس هرچه قلب در بسط و رهایی باشد و فضایل در او رشد کند، موحد و به وجود، نزدیک است. برعکس، به هر اندازه قبض، گرفتگی و رذیله داشته باشد، از وجود دور است و به شرک خفی مبتلاست؛ یعنی ایمانش به ظلم آلوده و در آن، خیری کسب نکرده است.

شرک خفی هم چیزی نیست که خود فرد بتواند آن را از قلبش پاک کند. اما اگر ایمان بیاورد و قلبش این ایمان را بپذیرد، ولایت، کار خود را می‌کند و آن‌قدر او را پیش می‌برد تا به عالم عقل برسد. به بیان زیارت جامعۀ کبیره: "وَ جَعَلَ صَلاَتَنَا عَلَیکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلاَیتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا"؛ و درود ما بر شما و آنچه از ولایتتان را که مخصوص ما کرد، پاکی خلقت، طهارت نفس، تزکیۀ جان و کفّارۀ گناهانمان قرار داد.

با این‌همه، اسلام دو بُعد دارد و با هردو بُعدش کامل‌ترین دین به حساب می‌آید؛ که اگر ظاهرش نباشد، شرک جلی است و اگر باطنش نباشد، شرک خفی. اهل سنّت فقط ظاهر اسلام را قبول دارند. اما تشیّع می‌گوید: ولایت، مکمّل ظاهر اسلام است که از ازل با شرع و نبوت بوده، تا ابد هم هست؛ وگرنه با ختم نبوت، از ظاهر اسلام هم چیزی نمی‌ماند.

چنان‌که می‌بینیم در طول تاریخ، آن‌ها که ولایت را کنار گذاشتند، حتی اگر مسلمان بودند، کم‌کم اسلامشان هم بر باد رفت. چه در سال‌های نخستین پس از سقیفه که از فعل‌گراییِ افراطی خلفا، به رسوایی‌های سلطنت اموی رسید و در دوران بنی‌عباس به دین‌داری مزوّرانه و دروغ و ریا تبدیل شد؛ چه در قرون اخیر که اومانیسم و هوی‌مداری در دنیا حاکم شده و حتی حکومت‌های اسلامی، کمتر بویی از اسلام برده‌اند.

درواقع امام و ولی، نمایندۀ رشد معنوی و سلوک قلبی انسان و بانی ساختار سعادت اوست و ازاین‌رو هادی و راهنمای او محسوب می‌شود. اما این حقیقت در سقیفه، با انتخاب مردم، به خفا رفت. ظاهر قرآن با شأن نزولش ماند؛ اما راه تأویل قرآن و کاربرد آن در سازندگی انسان و سلوک او به عالم غیب و وحدت، بسته شد.

به این ترتیب قرآن به اذن خدا و به یُمن امامت، از تحریف لفظی مصون ماند؛ اما مورد تحریف معنوی قرار گرفت. ائمه(علیهم‌السلام) اصالت تاریخ انسان و غیب را حفظ کردند؛ اما خودشان به عنوان انسان کامل و تجسّم عینی قرآن، دست‌بسته شدند.

امروز هم اگر تمام دنیا در مقابل انقلاب ایران ایستاده‌اند، دلیلش ریشۀ ولایی آن است. تفکر شیعی است که این انقلاب را علی‌رغم تمام دشمنی‌ها زنده نگه داشته و آن را به جلو پیش می‌برد. وگرنه هیچ‌یک از ادیان و مذاهب با اینکه چنین هجمه‌های گسترده‌ای به آن‌ها نشده، نتوانسته‌اند سالم بمانند و به حیات خود ادامه دهند.

از عصر رنسانس که مردم دیدند مسیحیت با تحریفاتی که در آن صورت گرفته، نمی‌تواند نیازهای آنان را پاسخ دهد، کم‌کم به آن پشت کردند. تا آنکه سال‌ها بعد با ضعیف شدن کلیساها و تبدیل شدن آن‌ها به اماکنی تجملی و پرطمطراق، نظام سرمایه‌داری در دنیای غرب شکل گرفت و بشر مادی، محور همه چیز شد.

دیگر نه‌تنها دین و مذهب، بلکه علم، هنر و اقتصاد نیز به خدمت دنیای انسان درآمد. حتی برای پاسخ به زیاده‌خواهی او، طبیعت هم مورد سوءاستفاده قرار گرفت. از سوی دیگر، سردرمداران این نظام به منظور افزایش ثروت و تأمین سرمایۀ لازم برای اهداف خود، به استعمار ملت‌ها روی آوردند. هرجا هم لازم بود، جنگ و خون‌ریزی به راه انداختند.

در این انسان‌مداری نوین، از دین هم اگر اثری ماند، در حد ظاهر بود و حقیقت دین به غیبت رفت؛ همان دین سکولاری. خدا چه شد؟ از زندگی مردم، رخت بربست و انسان غربی در جهان، خدایی کرد! خدا نرفت و جهان را رها نکرد؛ اما انسان‌ها او را ندیدند و خدایی او را که علاوه بر جسم، روح و روان آن‌ها را نیز مدیریت می‌کرد، نخواستند.

درنهایت، کل دنیا تحت سلطۀ آمریکا و انگلیس درآمد و رژیم دروغین صهیونیسم شکل گرفت؛ رژیمی که تمام دشمنی‌های باطل از آغاز تا کنون را یک‌جا در خود داشت و تمام منابع مادی و معنوی نظام سرمایه‌داری را در جهت اهداف شوم خود به کار گرفته بود.

در چنین فضایی، انقلابی به رهبری یک شیعۀ ایرانی صورت گرفت که نه‌تنها در این مملکت، بلکه در تمام دنیا تأثیر گذاشت و موجب تغییرات فکری در بسیاری از انسان‌ها شد. این انقلاب اگرچه از نظر دنیوی و امکانات مادی هنوز تا شرایط مطلوب، فاصلۀ بسیار دارد؛ اما یک‌تنه مقابل تمام باطل ایستاده و مانع سلطه‌اش شده است.

اینکه ما در زمان و مکان چنین انقلابی زندگی می‌کنیم، لطف بزرگی است؛ اما در عین حال، خطرش هم کم نیست، چون دشمن بیرون و درون از همه طرف در کمین نشسته تا به ما آسیب بزند. تنها راه مصونیت ما، معرفت به ولایت است. هرچه این حقیقت را بهتر بشناسیم، بهتر می‌توانیم در برابر موانع درونی و بیرونی مقاومت کنیم.

این انقلاب، یک نمونه از تجلی ولایت در عصر حاکمیت جاهلیت مدرن است که طبق تفکر شیعی، جز بیعت خدا و ائمه(علیهم‌السلام) سلطۀ هیچ قدرتی را برنمی‌تابد. چنان‌که اعتراض شیعه به سلطۀ غیرخدا را، در سکوت امام علی، شهادت حضرت زهرا، صلح امام حسن، قیام امام حسین... و غیبت حضرت مهدی(علیهم‌السلام) دیده‌ایم. شیعیان حقیقی نیز در طول تاریخ، همواره در این مسیر بوده‌اند و به هر سختی و فشاری بوده، ایستادگی کرده‌اند.

امروز هم با سیری که توضیح داده شد، غرب به جایی رسیده که پس از ناکامی در جنگ‌های نظامی، بیش از همیشه به جنگ نرم روی آورده و با دنیوی‌سازی امور معنوی و عُرفی‌سازی دین، ایدئولوژی جدیدی ارائه کرده است؛ تفکری که هر پیام ماورایی را کم‌رنگ و حذف می‌کند و حتی منجی‌گرایی الهی را به امری اجتماعی تبدیل نموده، علم و پیشرفت غربی را منجی جهان معرفی می‌نماید؛ چنان‌که در سینمای هالیوود به وضوح، این مسئله را می‌بینیم.

این ایدئولوژی، حربۀ نوین غرب برای تحت سلطه گرفتن دین‌داران و به‌ویژه شیعیان ایران است؛ چراکه عمیق‌ترین ضرر را از فکر شیعه خورده و می‌خورد. وظیفۀ ما نیز این است که حقیقت ولایت را بشناسیم و به جوانانمان بشناسانیم؛ تا بتوانیم از پادزهری که انقلاب اسلامی برای مقابله با سمّ فرهنگ غرب ساخته، درست استفاده کنیم، إن‌شاءالله.

 

 

 

 

 

 



نظرات کاربران

//