آرامش حقیقی در توسل به ولایت

آرامش حقیقی در توسل به ولایت

در ادامۀ بحث «ولایت در فرهنگ شیعه» (جلسۀ 56، 21 محرم 1445) به تبیین موضوع «آرامش حقیقی در توسل به ولایت» می‌پردازیم.

کربلا سراسر کلاس شیعه‌شناسی است؛ از شش‌ماهه تا حبیب‌بن‌ مظاهر، از دختر سه‌سالۀ حضرت سیدالشهداء(علیه‌السلام) تا زینب کبری(سلام‌الله‌علیها). شیعه یعنی همین کسانی که اکنون برای برپایی عزایشان در این خیمه نشسته‌ایم.

در جلسات گذشته به شناخت خصوصیات شیعۀ ممتحن پرداختیم و اینکه نگاه شیعۀ ممتحن به ائمۀ معصومین(علیهم‌السلام) چگونه است.

در روایات آمده است که حضرات معصومین(علیهم‌السلام) باب الهی هستند. هر خانه یک «در» دارد که راه صحیح ورود به خانه و دیدار صاحب‌خانه، آن «در» است. کسی که از پشت بام یا پنجره و... می‌خواهد وارد خانه شود، مورد استقبال صاحب‌خانه قرار نمی‌گیرد، علاوه بر آن دچار دردسر هم می‌شود.

بنا به فرمایش رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) راه رسیدن به نبوت و شریعت، ولایت است:

"أَنَا مَدِينَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ اَلْمَدِينَةَ فَلْيَدْخُلْ مِنْ بَابِهَا"[1]

من شهر دانشم و علی، دروازۀ آن است. کسی که می‌خواهد وارد شهر شود، باید از این دروازه وارد شود.

شریعت در حکم خانه‌ای است که انسان مسلمان باید از در آن وارد شود، وگرنه، نه‌تنها نمی‌تواند از آن خانه استفاده کند، بلکه متحمل خسارت هم می‌شود. فروعات و عبادات و اخلاق و...، را باید از طریق ائمه اطهار(علیهم‌السلام) بگیریم. درِ فیض الهی علی‌بن‌ابیطالب(علیه‌السلام) است.

حضرات معصومین(علیهم‌السلام) هم «باب‌الله الی الخلق» هستند، هم «باب‌الخلق الی الله». یعنی هم خدا فیض وجود و آثار وجود را توسط ایشان ظهور می‌دهد، هم مراتب خلقت، تشخص خود در سیر صعود را از طریق ایشان می‌گیرند.

هر نبی، وصی‌ای دارد که باب اوست. بنی‌اسرائیل حضرت موسی(علیه‌السلام) را به عنوان نبی قبول داشتند؛ هم خدای موسی را قبول داشتند، هم خود موسی را به عنوان رسول؛ ولی وقتی به میقات رفت «باب» او را که هارون بود، گم کردند. در نتیجه گوساله پرست شدند. مسلمانان هم بعد از رحلت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، باب را گم کردند، پس به ظاهرِ دین بسنده کردند.

دلیل پذیرفته شدن توبۀ حضرت آدم هم وارد شدن از باب ولایت بود که مسیر برای برگشتش باز شد. قابیل هم اگر از این باب وارد می‌شد، می‌توانست برگردد، ولی وارد نشد.

در تفسیر امام عسکری(علیه‌السلام) آمده است:

خداوند متعال فرمود: ای آدم! آیا به یاد نداری که تو را فرمان دادم هرگاه دشواری و ناگواری بر تو روی آورده و به تنگنایت افکند، مرا به محمّد و خاندان پاکش(علیهم‌السلام) فراخوانی؟ آدم(علیه‌السلام) گفت: بله پروردگارم!

خداوند عزّوجلّ فرمود: پس، به‌واسطۀ آنان به خصوص محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم‌السلام)، مرا فراخوان تا خواسته‌ات را برآورم و به تو بیش از آنچه خواسته‌ای عطا کنم. آدم گفت: خدایا و بار پروردگارا! آیا جایگاه ایشان نزد تو تا آنجا رسیده که با چنگ‌انداختن به دامان ایشان، توبه‌ام را می‌پذیری و از گناهم درمی‌گذری، درحالی‌که من آن کسی هستم که فرشتگانت را به‌سویش به سجده درآوردی و در بهشت خود جای دادی و کنیز خود حوا، را به همسری‌اش درآوردی و گرامی‌ترین فرشتگانت را به خدمتش گماردی؟

خداوند متعال فرمود: ای آدم! من فرشتگانم را از آن رو فرمان دادم تا به بزرگداشت تو به‌سویت سجده آورند که تو ظرف این نورها (نور پنج‌تن) بودی و اگر پیش از گناهت، مرا به حق ایشان سوگند داده و خواسته‌بودی تا تو را از آن گناه نگاه‌دارم و از مکرهای دشمنت شیطان، آگاه سازم تا از آن گناه پروا کنی، قطعاً من این خواسته‌ات را برآورده می‌کردم. امّا آنچه پیشتر در علم من آشکار بود اکنون به طور کامل و دقیق روی داده است و اکنون به حقّ ایشان مرا فراخوان تا تو را پاسخ دهم.[2]

روایات زیادی داریم که تمام انبیا با باب ولایت امتشان را هدایت کردند. حضرت نوح بعد از اینکه حدود 900 سال امتش را هدایت کرد و عدۀ کمی به او ایمان آوردند، به فرمان الهی کشتی ساخت و تمام کسانی که ایمان آورده بودند را در آن کشتی جای داد. در روایت آمده است:

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: "إِنَّ نُوحاً لَمَّا رَكِبَ فِي السَّفِينَةِ وَ خَافَ الْغَرَقَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَيْتَنِي مِنَ الْغَرَقِ فَنَجَّاهُ اللَّهُ عَنْه‏"[3]

وقتی نوح(علیه‌السلام) سوار کشتی شد و از غرق‌شدن ترسید، عرض کرد: خدایا! به حقّ محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و آل‌محمّد(علیهم‌السلام) از تو می‌خواهم که مرا از غرق‌شدن نجات دهی. پس خداوند عزّوجلّ او را نجات داد.

شناخت نسبت به حضرات معصومین(علیهم‌السلام) به همین اندازه که در باور ماست، کافی نیست، این شناخت باید به یقین و عینیت برسد. به گونه‌ای که وقتی به بن‌بست‌های زندگی می‌رسیم قبل از هر فکر و عملی، تمام ذرات وجودمان حضرات را صدا کند. شنیدن جواب در این حال حتمی است.

امام صادق(علیه‌السلام) در این روایت می‌خواهد یک عینیت در سبک زندگی را به ما نشان دهد؛ یعنی سبک زندگی ما باید این گونه باشد. درست است که ارادت و محبت ما شیعیان به حضرات معصومین، نسبت به دیگران خیلی بیشتر است اما این محبت نتوانسته ما را از اضطراب‌ها و آشفتگی‌ها رها کند! زیرا به این یقین نرسیدیم که ایشان حاکم غیب هستند؛ کاری که واسطه‌ها می‌توانند برای ما انجام دهند، آن‌ها بدون واسطه می‌توانند انجام دهند، ما به این یقین نرسیدیم و به واسطه‌هایی که رنگ آن حضرات را دارند، بیشتر از خود ایشان اعتماد داریم!

یکی از عواملی که باعث می‌شود انسان بتواند امور خود را به حضرات بسپارد، این است که فقر خود را در برابر ایشان ببیند، اینجاست که خود را با بن‌بست مواجه و تنها راه برون رفت را توسل به حضرات می‌بیند.

سپردن به ولایت، با انجام وظیفه منافات ندارد. وظایف عملی (حسن فعلی) در شریعت مشخص شده است. اما اینکه این وظیفه را با چه نیت و انگیزه‌ای (حسن فاعلی) انجام دهیم، کار قلب است. سپردن به ولایت کار قلب است و با انجام آنچه در شریعت برایمان تکلیف شده، منافاتی ندارد.

دو نگاه در شیعه نسبت به امام وجود دارد؛ یک نگاه می‌گوید امام در ادامۀ شریعت و رسالت نبی، مردم را هدایت می‌کند؛ یعنی در نبود نبی، امام کار او را ادامه می‌دهد. به این گروه از شیعیان، شیعۀ مشایعتی می‌گوییم. اما گروه دیگر امام را در اتصال با خدا؛ یعنی ولایت قبول دارد، به این گروه، شیعۀ شعاعی می‌گوییم. کسی که این اتصال (ولایت) را پیدا کرد، در هر امری، وظیفۀ خود را پیدا می‌کند.

در زیارت حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌خوانیم:

"السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَنْ أَنْجَى اللَّهُ سَفِينَةَ نُوحٍ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَخِيهِ حَيْثُ الْتَطَمَ الْمَاءُ حَوْلَهَا وَ طَمَى‏"

سلام بر تو اى آنكه خدا به نام مبارک تو و برادرت، کشتى نوح را از غرق شدن نجات داد هنگامى که از امواج و تلاطم دريا به خطر افتاد.

کشتی را در ظاهر، خود حضرت نوح ساخت؛ اما به مقصد رسیدنِ حضرت نوح و همراهانش کار نوح نیست. شیعه وظایفش را انجام می‌دهد، اما این افعال او را به مقصد نمی‌رسانند، بلکه ولایت است که به اذن خدا، او را به مقصد می‌رساند.

دنیا محل تضاد و تخاصم است، و ما پیوسته در تلاطم امواج هستیم. در این تلاطم فقط باید به ولایت چنگ بزنیم وگرنه غرق خواهیم شد. بدون ولایت، انجام وظایف و تکالیف شرع نمی‌تواند ما را از غرق شدن در امواج سهمگین دنیا نجات دهد. کسی که ولایت را شناخت، خواسته‌ای جز خواست ولایت ندارد و نتیجه‌ای جز آن را که ولی می‌خواهد، در نظر نمی‌گیرد.

کار ولایت طبق مشیت الهی و "کُنْ فَیَکُونُ" است و در آن تغییری راه ندارد. شیعۀ ممتحن، این مشیت را می‌فهمد و تنها آن را می‌خواهد که ولایت می‌خواهد؛ زیرا او جایگاه ولایت را در هستی می‌شناسد. و خود را به ولی می‌سپارد.

برخی از شیعیان در زندگی دنیا وظیفۀ شرعی خود را انجام می‌دهند و مثلاً برای درمان بیماری‌ به پزشک مراجعه می‌کنند و به امام هم متوسل می‌شوند، ولی نمی‌دانند مشیت خدا در این امر چیست و آیا این درمان، نتیجه‌اش سلامتی است یا نه. البته به هر دو نتیجه هم راضی هستند. این گروه، همان شیعیان مشایعتی هستند که امام را در امامتش می‌شناسند. شیعیان ممتحن همان طور که گفته شد مشیت و ارادۀ خدا و خواست ولی را می‌دانند و غیر آن نمی‌خواهند.

مسیر شیعۀ ممتحن شدن، مسیر سختی است که باید پله پله آن را پیمود. اولین پلۀ آن زدودن پیرایه‌هایی است که بر ذهن و قلب ما در شناخت ولایت نشسته است. البته شیعۀ شعاعی شدن، امر غیرممکنی نیست؛ بلکه موارد متعددی در اصحاب ائمۀ معصومین(علیهم‌السلام) دیده می‌شود که از زمرۀ این گروه شیعیان هستند.

در روایت آمده است: روزی پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مجلسی نشسته بود؛ فردی از جنیان پیش آن‌ حضرت و در حال طرح پرسشی بود که ناگهان متوجه آمدن امام علی(علیه‌السلام) شد؛ در این لحظه شروع به کوچک‌شدن نمود تا به اندازۀ گنجشکی شد. سپس گفت: یا رسول الله! مرا در پناه خود جای دهید! پیامبر فرمود: از چه کسی؟ جن گفت: از این جوانی که به این سمت می‌آید! پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود؟ چه مشکلی با این جوان داری؟ جن پاسخ داد: زمانی که دریا طوفانی شد و کشتی نوح در حرکت بود، به سمتش رفتم تا آن‌ را غرق نمایم، وقتی نزدیک کشتی رسیدم این جوان ضربتی به من زد که دستم قطع شد. و دست قطع شده‌اش را نشان داد. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: آن جوان که مشاهده نمودی همین شخص است.[4]

حضرت موسی از تلاطم روحی که به خاطر اژدها شدن عصایش، دچار شده بود، نچات پیدا کرد و به آرامش رسید. در ادامۀ روایت امام صادق(علیه‌السلام) آمده است:

"إِنَّ مُوسَى ع لَمَّا أَلْقَى عَصَاهُ وَ أَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا آمَنْتَنِي فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى‏"[5]

حضرت موسی(علیه‌السلام) چون عصایش را بر زمین انداخت و با مشاهدۀ آن در دلش ترس و بیمی یافت این‌گونه دعا کرد؛ بار الها! به حقّ محمّد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و آلش به درگاهت التماس می‌کنم که آسوده خاطرم فرمایی! و خداوند متعال نیز فرمود: «نترس! تو مسلّماً [پیروز و] برتری!»

شیعه وظایفش را انجام می‌دهد و منتظر نتیجۀ دلخواه خود نیست. او در تلاطم امواجی که در قلب و ذهنش پیش می‌آید، به ولایت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) متوسل می‌شود و آرامش می‌گیرد.

 


[1]- عوالي اللئالي، ج۴، ص۱۲۳.

[2]- التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص225 : "قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: يَا آدَمُ أَ مَا تَذْكُرُ أَمْرِي إِيَّاكَ- بِأَنْ تَدْعُوَنِي بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ عِنْدَ شَدَائِدِكَ وَ دَوَاهِيكَ، وَ فِي النَّوَازِلِ [الَّتِي‏] تَبْهَظُكَ قَالَ آدَمُ: يَا رَبِّ بَلَى.

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ (لَهُ: فَتَوَسَّلْ بِمُحَمَّدٍ) وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ خُصُوصاً، فَادْعُنِي أُجِبْكَ إِلَى مُلْتَمَسِكَ، وَ أَزِدْكَ فَوْقَ مُرَادِكَ.

فَقَالَ آدَمُ: يَا رَبِّ، يَا إِلَهِي وَ قَدْ بَلَغَ عِنْدَكَ مِنْ مَحَلِّهِمْ- أَنَّكَ بِالتَّوَسُّلِ [إِلَيْكَ‏] بِهِمْ تَقْبَلُ تَوْبَتِي وَ تَغْفِرُ خَطِيئَتِي، وَ أَنَا الَّذِي أَسْجَدْتَ لَهُ مَلَائِكَتَكَ، وَ أَبَحْتَهُ جَنَّتَكَ وَ زَوَّجْتَهُ حَوَّاءَ أَمَتَكَ، وَ أَخْدَمْتَهُ كِرَامَ مَلَائِكَتِكَ!

قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: يَا آدَمُ إِنَّمَا أَمَرْتُ الْمَلَائِكَةَ بِتَعْظِيمِكَ [وَ] بِالسُّجُودِ [لَكَ‏] إِذْ كُنْتَ وِعَاءً لِهَذِهِ الْأَنْوَارِ، وَ لَوْ كُنْتَ سَأَلْتَنِي بِهِمْ قَبْلَ خَطِيئَتِكَ أَنْ أَعْصِمَكَ مِنْهَا، وَ أَنْ أُفَطِّنَكَ لِدَوَاعِي عَدُوِّكَ إِبْلِيسَ حَتَّى تَحْتَرِزَ مِنْهُ لَكُنْتُ قَدْ جَعَلْتُ ذَلِكَ، وَ لَكِنَّ الْمَعْلُومَ فِي سَابِقِ عِلْمِي يَجْرِي مُوَافِقاً لِعِلْمِي، فَالْآنَ فَبِهِمْ فَادْعُنِي لأجبك [لِأُجِيبَكَ‏]."

[3]- الأمالي( للصدوق)، النص، ص218.

[4]- مشارق أنوارالیقین فی أسرار أمیرالمؤمنین(ع)، ص132: "رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كان جالسا و عنده جني يسأله عن قضايا مشكلة فأقبل أمير المؤمنين عليه السّلام فتصاغر الجني حتى صار كالعصفور ثم قال: أجرني يا رسول اللّه، فقال: ممن؟ فقال: من هذا الفتى المقبل، فقال النبي صلّى اللّه عليه و آله: و ما ذاك؟

فقال الجني: أتيت سفينة نوح لأغرقها يوم الطوفان، فلمّا تناولتها ضربني هذا فقطع يدي، ثم أخرج يده مقطوعة فقال النبي: هو ذلك‏"

[5]- الأمالي( للصدوق)، النص، ص218.

 



نظرات کاربران

//