معنای لغوی رجعت

معنای لغوی رجعت

در ادامۀ بحث «رجعت» (جلسۀ 3، 3 رمضان 1444) به تبیین موضوع «معنای لغوی رجعت» می‌پردازیم.

نتایج مرتبط با موضوع رجعت، همچون تسلط اولیا بر زمین، وعدۀ عذاب در دنیا، بسترسازی برای ورود به قیامت کبری و آشکار شدن مقام اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را بیان کردیم.

امام صادق(علیه‌السلام) در انتهای حدیثی طولانی، دربارۀ مقام اهل‌بیت(علیهم‌السلام) چنین می‌فرماید: "مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِی أُمَیَّةَ کَانَتْ‌ بِالسَّیْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِیَّةِ وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِی دِینِکُمْ وَ فِیمَا أَنْتُمْ"[1]

«آیا نمى‌دانى که حکومت بنی‌امیه با شمشیر و خشونت و جور بود، ولى حکومت ما با مهربانى، تألیف قلوب، وقار، تقیّه، خوش‌برخوردى، پرهیزگارى و کوشش بود، پس شما مردم را به دین خود و راهى که در آن هستید، راغب سازید.»

پروژۀ ظهور دین، پروژه‌ای طولانی‌مدت، عميق و باطنی است که خود را در رجعت نشان خواهد داد. رجعت، ظهور عالم رفق، تألف و وقارِ حکومت حضرات معصومین(علیهم‌السلام) است. درواقع ظهور تجلی تام الهی در رجعت محقق می‌شود و بندگانی که شایستگی کمال را در سعادت یا شقاوت دارند، بازمی‌گردند تا به نهایت ادراک خود در سعادت یا شقاوت برسند.

از دیگر نتایج رجعت آن است که مقام مهدویت آشکار می‌شود. مهدی یعنی کسی که هدایت‌شده و به امر خداوند مردم را هدایت می‌کند. البته به این لحاظ، همۀ حضرات، مهدی هستند و زمینۀ رشد و کمال مردم را آماده می‌کنند.

رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در شبى که وفاتش در آن واقع شد، به حضرت على(علیه‌السلام) فرمود: «اى ابوالحسن، کاغذ و دواتى بیاور و رسول‌الله(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) وصیت خود را املاء فرمود تا این‌که بدین جا رسید که فرمود: یا على! بعد از من دوازده امام مى‌باشند و بعد از آن‌ها دوازده مهدى هستند. پس تو یا على اولین از دوازده امام هستی خدا تو را در آسمان علی مرتضی و امیرالمؤمنین و صدیق اکبر و فاروق اعظم و مامون و مهدی نام‌گذاری کرده، این اسما به غیر تو سزاوار کسی نیست؛ و تو پس از من خلیفه من بر اهل‌بیتم و زنانم هستی چه زنده و چه مرده‌شان. هرکدام از زنانم را تو نگهداری، فردا مرا ملاقات می‌کنند و هرکدام را طلاق بدهی؛ من از او بیزارم و در عرصۀ قیامت مرا نمی‌بیند و من هم او را نمی‌بینم. پس تو بعد از من خلیفۀ من بر امتم هستی. هرگاه وفاتت رسید، به پسرم حسن که بخشنده است واگذار کن، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرم حسین شهید زکی مقتول واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی‌ذی‌الثفنات (فردی که اعضای سجده او در اثر کثرت سجود پینه‌بسته) واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمدباقر واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش جعفرصادق واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش موسی‌کاظم واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی‌رضا واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمدتقی که ثقه است واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی‌ناصح واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش حسن‌فاضل واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد‌مستحفظ از آل محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) واگذار نماید. پس آن‌ها دوازده امام هستند. سپس بعد از او دوازده مهدى مى‌باشند. هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش مهدی اول واگذار کند، براى او سه اسم است. یک اسمش مانند اسم من و اسم دیگرش اسم پدر من است و آن‌ها عبدالله و احمد هستند و نام سوم مهدى است؛ و او اولین مؤمنان است.»[2]

چرا می‌گوید مهدی اول؟ چون ظهور به عنوان مقدمۀ رجعت با ایشان است. حضرت در این روایت مهدی را برای همۀ حضرات اثبات می‌کنند.

امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: "إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص وُعِدُوا سَنَةَ السَّبْعِينَ، فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ ع غَضِبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَضْعَفَ عَلَيْهِمُ الْعَذَابَ. وَ إِنَّ أَمْرَنَا كَانَ قَدْ دَنَا فَأَذَعْتُمُوهُ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، لَيْسَ لَكُمْ سِرٌّ، وَ لَيْسَ لَكُمْ حَدِيثٌ إِلَّا وَ هُوَ فِي يَدِ عَدُوِّكُمْ، إِنَّ شِيعَةَ بَنِي فُلَانٍ طَلَبُوا أَمْراً فَكَتَمُوهُ حَتَّى نَالُوهُ، وَ أَمَّا أَنْتُمْ فَلَيْسَ لَكُمْ سِرٌّ"[3]

«به ياران محمد(صلى‌الله‌عليه‌وآله) وعدۀ سال هفتاد داده شده بود و هنگامی‌که حسين(عليه‌السلام) به شهادت رسيد، خداوند بر زمينيان خشم گرفت و عذابشان را دوچندان كرد. امر (قيام) ما، نزديک شده بود كه شما آن را فاش كرديد و خدا هم آن را به تأخير انداخت. هيچ رازى و سخنى نداريد، جز آن‌که در دست دشمنتان نيز هست. پيروان بنى فلان، در پى امرى بودند و آن را پوشيده داشتند تا به آن رسيدند؛ اما شما هيچ رازى [پوشيده و نهان] نداريد.»

واژۀ رجعت از ریشه "رجع" و مصدر مره از ماده رجوع به معنای «بازگشتی یکتا و ویژه» است. در صحاح جوهری یک‌بار بازگشتن پس از مرگ و در مجمع‌البحرین عصر ظهور حضرت مهدی(عجل‌الله‌فرجه)، معنا شده است. در التحقیق در معنای این واژه آمده است: «ان الاصل الواحد فی هذه الماده هو العود الی ما کان علیه من قبل مکانا او صفتا او حالا او عملا او قولا » رجعت برگشت به آن چیزی است که قبلاً بوده، برگشت به مکان سابق يا صفت یا حال، عمل و قول سابق. مثل برگشت به بدن لطیف‌شده در معاد یا برگشت خلقیات که می‌گویند فلانی در پیری برگشته و مثل سابق غضبناک يا طماع شده است.

 «و اما المعنوی الروحانی: فانما یتحقق بسیر معنوی و حرکة روحانیه بالانقطاع عن الماده و التوجه الی ماورائها، او بمفارقه البدن و التحول الی عالم الاخره.» اما از نظر معنوی، که برای زمان ظهور امام زمان(عجل‌الله‌فرجه)، این نوع رجعت لازم است، به سیر معنوی و حرکت روحانی در انقطاع از ماده یا به مفارقت بدن و تحول در عالم آخرت متحقق می‌شود.

در رابطه با رجعت دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد که اصلی‌ترین آن بحث «معاد جسمانی» است. عموم متکلمان حاضر نیستند متون مقدس را که اشاره به حشر آدمیان با بدن عنصری دارد، نفی کنند. بعضی هم تأویل ظاهر متون را با یافته‌های عقلی تغییر می‌دهند.

معاد جسمانی معادی است که در آن جسم (نه بدن عنصری) در جای خود باقی می‌ماند. جسم بماهو جسم ابهام دارد و تعین و تشخصی ندارد؛ اما همین جسم می‌تواند با ترکیب، مزاج را تولید کند. وقتی مزاج تولید شد از درون مزاج، نفس حادث می‌شود. نفس در سیر جوهری خود، ذاتاً و فعلاً از عناصر چهارگانه بی‌نیاز می‌شود. درحالی‌که ابتدا برای حدوثش به این عناصر نیاز دارد تا به تعین و تشخص برسد. از دیدگاه ملاصدرا، معاد جسمانی به معنی بازگشت نفس به بدن عنصری عقلاً محال است؛ یعنی در معاد جسمانی همین نفس به همین عنصری که قبلاً بود بازنمی‌گردد.

طبق آیه "يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ"[4]؛ نه‌فقط أرض منفصل، بلکه أرض متصل يعنی بدن ما که از عناصر چهارگانۀ زمین است، بعد از مرگ به خودِ زمین بازمی‌گردد. " كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ"[5] روح هم از عالم عقل آمده، به همان‌جا بازمی‌گردد. البته به زمین برگشتن به معنای معدوم شدن نیست، بلکه یعنی به سیر تبدل خود به سمت "يَمْلاُ الاَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما"[6] ادامه می‌دهد. زمین از کثرت به وحدت و عناصرش از غلظت به لطافت می‌رود. درست مثل عناصر بدن ما که در سیر نفس ناطقه از غلظت به لطافت رفت و در طول حیات هم با بالارفتن سن، لطیف می‌شود. مثلاً چشم نمی‌تواند خوب ببیند یا گوش نمی‌تواند بشنود و... . در معاد زمین متصل و منفصل به اقتضای بندگی‌، هر دو از جلال به‌طرف جمال و از حاکمیت و فشاری که دولت‌های ابلیسی دارند به دولت حق پناه می‌برند.

عناصر چهارگانه بعد از مفارقت نفس حتی با خود نفس مراحل لطافتشان را طی می‌کنند و از ثقل عنصری و ترکیب به عالم وحدت نزدیک می‌شوند. يعنی در قیامت و با این تبدل‌ها فرد آماده‌ شده تا قالب رقیق و لطیفی را به خود بگیرد؛ بنابراین همان‌طور که معاد، جسمانی است، رجعت هم می‌تواند جسمانی و حتی عنصری باشد، منتها عنصری که از ثقل رهاشده و در نظام هستی سیر حرکتش را به عالم وحدت دارد. پس هیچ استبعادی نیست که ما با همین بدن، درحالی‌که همین بدن نیست و لطیف‌تر شده، رجعت کنیم.

آنچه گفتیم دربارۀ رجعت جسمانی بود؛ اما در رجعت ظهوری، باید به اختیار خودمان از کثرات دنیوی به سمت وحدت حرکت کنیم. از توهم خارج شویم؛ فکر، ذهن، حب، بغض، نگرانی‌، شادی‌ و مشغولیت‌هایمان متوجه عالم ماده نباشد. از روحیه‌ای که ساخته‌ایم به سابق يعنی وحدتِ احسن‌التقویمی‌مان برگردیم. همان‌که در ادعیه آمده "الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق ابصار القلوب حجب النّور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک"[7]

 اگر امروز این رجعت حاصل نشود، فردا در برزخ آمادۀ رجعت نیستیم و درگیر وبال‌هایی می‌شویم که در دنیا به گردن خود انداخته‌ایم. پس باید وجه قلبمان به‌سوی وحدت بازگردد؛ "لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ"[8] "و عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا"[9] و. "إِنَّهُۥ هُوَ يُبۡدِئُ وَيُعِيدُ"[10]، کما اینکه آدم بازگشت و فهمید پرداختن به ماده خسران است، لذا مسیری را در دنیا طی کرد تا بتواند وجودش را جنت اسما کند.

صاحب التحقیق در ادامۀ تعریف واژۀ رجعت و ریشۀ آن می‌فرماید: «و عوالم الماده و الجسم و التعلق بها و بالقوی الظاهریه و الشهوات النفسانیه و المعایش الحیوانیه کلها حجب و موانع و قیود للروح الانسانی و سیره و صعوده و رجوعوه الی الله المتعال» عوالم ماده، جسم و تعلق به آن‌ها با قوای ظاهریه و شهوات نفسانی و معایش حیوانی، همه حجاب، مانع و قیودی هستند برای روح انسانی و سیر او و صعود و رجوعش به‌سوی خداوند متعال.

باید از عوالم ماده و کثراتش استفاده کنیم؛ اما به آن دل نبندیم. دراین‌صورت از دست دادنشان ما را سردرگم نمی‌کند. اگر بودند از آن‌ها استفاده می‌کنیم و اگر نبودند نگران و مضطرب نمی‌شویم. واقعیت این است که ما فرسنگ‌ها با این نگاه فاصله داریم. متأسفانه به روحیۀ رفاه‌طلبی و سرمایه‌داری عادت کرده‌ایم.

نکته اینکه ثروت با سرمایه فرق می‌کند. ثروت را باید دوست داشت، تا زمانی که بتوان آن را به جریان انداخت و با دستِ باز به آن رسید؛ اما در سرمایه‌داری محال است بتوانیم دستِ بازداشته باشیم. کسی که می‌خواهد رجعت داشته باشد، نباید روحیۀ سرمایه‌داری داشته باشد. روحیۀ سرمایه‌داری یعنی دل دادن به فنّاوری، مدرنیته و پست‌مدرن. روحیۀ سرمایه‌داری یعنی نگران داشتن‌ها و نداشتن‌ها بودن، نگران ارضای نیازهای بدن بودن و "انَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ"[11] را فراموش کردن. در کتب روایی آمده که خداوند روزی شما را تضمین کرده است،[12] نیاز و روزی بدن از طرف خدا تقسیم‌شده است؛ اما نیازهای روحمان را باید کسب کنیم. علم تضمین نشده، علم جاری می‌شود؛ باید خودمان آن را کسب کنیم. وحدت در «اختفا» است و باید پیدایش کنیم، اما کثرت در دسترس ماست. پس باید نگران پیداکردن خدایی باشیم که در عین اینکه "اقرب" به ماست با ظهوراتش «مختفی» شده و باید حرکت کنیم تا نزدیکی‌اش را پیدا کنیم.

علامه مصطفوی در التحقيق حقیقت رجوع و رجعت را چنین بیان می‌کند: «فاذا انقطعت هذهِ القیود وَ انکشفت الحُجب وَ أنتهت العلایق الدنیویه بِموتِ البدن الجسمانی و فناء القوا؛ یَتجلی له عالَمَ وراء هذه العالم الماده و هو یَری ما لَم یَکُن مشاهِد له» پس هنگامی‌که از این قیود منقطع شدی و این حجب برایت کشف شد و علایق دنیوی با مرگ به انتها رسید و قوا فانی شد؛ عالمی ورای عالم ماده متجلی می‌شود و چیزی را می‌بیند که برایش قابل‌مشاهده نبود " لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ"[13] در این مقام است که حقیقت رجوع باز می‌شود و

«و في هذه المرحلة يتحقّق حقيقة الرجوع، و لا يلزم ان يكون الى منتهى المقصد، و يظهر له مقام الجنّة و النور ان كان من أهله، و مقام الظلمة و النار ان كان في‏ طول حياته متوغّلا في الشهوات و التعلّقات الدنيويّة». "وَ الْمَوْتى‏ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ‏"[14]

«انّ الاختيار انّما نشأ فی هذا العالم الجسمانىّ بمقتضى تركّبِ الإنسان من مادّة جسمانيّة و من نفس روحانيّة، فهو بين يدي مقتضيات بدنيّة و روحيّة، يشتهى هذا شيئا و ذاك شيئا آخر، و بعبارة اخرى- الإنسان واقع بين حكومة- نفس حيوانيّة طبيعيّة بهيميّة و سبعيّة و بين حكم من النفس الانسانيّة الروحانيّة، هذه تسوق الى الجنّة و تلك الى النار.»

چون ما اینجا ترکیبی از روح و نفس و بدن هستیم، بین مقتضیات ماده و معنا اسیریم و اگر می‌خواهیم با رجعت بازگردیم باید نفس «حیوانیه»، «طبیعیه»، «بهیمیه» و «سبعیه» را مغلوب نفس انسانی خود کنیم و شوقمان به حق‌تعالی بیشتر باشد.

 

 

 

 

 

 


[1] -  الخصال ج‌2 354.

[2] - الغیبة طوسی، ج 111.

[3] - مختصر البصائر، ص: 287.

[4] - سورۀ ابراهیم، آيۀ 48.

[5] - سورۀ اعراف، آيۀ 29.

[6] - الكافی (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص338.

[7] - بخشی از مناجات شعبانیه.

[8] - سورۀ تین، آيۀ 4؛ که ما انسان را در نیکوترین صورت (در مراتب وجود) آفریدیم.

[9] - سورۀ بقره، آيۀ 31؛ و خدا همۀ اسماء را به آدم یاد داد. 

[10] - سورۀ بروج آيۀ 13؛ ‌بى‌گمان او همان کسى است که [در دنیا] پدید مى‌آورد و [به آخرت] بازمى‌گرداند.

[11] - سوره ذاریات، آيۀ 58؛ همانا روزی دهندۀ خلق تنها خداست. 

[12] - بحارالانوار، ج 77، ص 67؛ پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) به امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: "یا عَلی، لاتَهتَمَّ لِرِزقِ غَدٍ فَإنَّ کُلَّ غَدٍ یأتی رِزقُهُ."

 

[13] - سورۀ ق، آيۀ 22؛ و تو از این (روز سخت مرگ) در غفلت بودی تا آنکه ما پرده از کار تو برانداختیم و امروز چشم بصیرتت بیناتر گردید.

[14]- سورۀ انعام، آيۀ 36؛ و مردگان را خدا برمی‌انگیزد، آن گاه خلایق به‌سوی حق بازگردانده می‌شوند.

 



نظرات کاربران

//