غیب، غایت انتظار

غیب، غایت انتظار

در جلسهٔ اول بحث «مقدمۀ رجعت» (20 شعبان 1444) به تبیین موضوع «غیب، غایت انتظار» می‌پردازیم.

به حول و قوۀ الهی در جلسۀ امروز مقدمات ورود به بحث رجعت را آغاز می‌کنیم و به تبیین بعضی از آیات سورۀ هود می‌پردازیم.

تبیین این سورۀ مبارکه را با آیۀ آخر آن شروع می‌کنیم تا متوجه هدف سوره شویم. سپس به آیات اول برمی‌گردیم تا حقیقت آیۀ "بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ"[1] را درک کنیم و بحث اتحادِ انتظار و رجعت را بیان کنیم.

در آیات آخر این سورۀ مبارکه (120 تا 123)، خداوند هدف از بیان این سوره را تبیین نموده، خطاب به پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید:

"وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ"[2]

ما از هر یک از سرگذشت‌های انبیا برای تو حقایق آن را بازگو کردیم، تا به وسیلۀ آن، قلبت را آرامش بخشیم؛ و اراده‌ات قوی گردد. و در این (اخبار و سرگذشت‌ها،) برای تو حق، و برای مؤمنان موعظه و تذکر آمده است.

منظور از قصه در اینجا رویدادهای عینی و واقعی و نظر به حقایق این رویدادهاست. خداوند می‌فرماید ما اسرار و جریانات رسولان را برای تو حکایت کردیم، برای اینکه با آن حقایق، فؤاد[3] تو را تثبیت کنیم.

سورۀ هود برای خود پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ره‌آوردی دارد که همان حضور و شهود او در تمام عوالم رسالت از آدم تا خودش (خاتم) است. و برای مؤمنین هم موعظه و یادآوری است. "ذِكْرَىٰ" به معنی یادآوری است، پس مؤمنین هم استعداد شهودِ رسالت، نبوت و ولایت را دارند. اما کسانی که به این حقایق مؤمن نیستند؛ چگونه‌اند؟ در آیۀ بعد می‌فرماید:

"وَقُلْ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَىٰ مَكَانَتِكُمْ إِنَّا عَامِلُونَ"[4]

و به آن‌ها که ایمان نمی‌آورند، بگو: «هر چه قدرت دارید، انجام دهید! ما هم انجام می‌دهیم!

کسانی که ایمان نیاوردند، یعنی کسانی که به فؤادشان نزدیک نشدند و نتوانستند به عمق جانشان برسند. خداوند به ایشان می‌فرماید شما در جایگاهی که هستید عمل کنید ما هم در جایگاه خودمان عمل می‌کنیم. منظور از عمل چیست؟ انتظار.

"وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ"[5]؛ و انتظار بکشید! ما هم منتظریم!

برای هر دو گروهِ مؤمنین و غیر مؤمنین، غایتی در نظر گرفته شده که باید منتظر آن باشند. غایت این انتظار رسیدن به غیب است.

"وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ"[6]

و (آگاهی از) غیب (و اسرار نهان) آسمان‌ها و زمین، تنها از آن خداست؛ و همۀ کارها به سوی او بازمی‌گردد! پس او را پرستش کن! و بر او توکّل نما! و پروردگارت از کارهایی که می‌کنید، هرگز غافل نیست!

زمین و آسمان حقیقتی دارند که همه در انتهای حرکت خود به آن حقیقت می‌رسند.

این آیات کیفیت انتظار در مسیر غیب را با بیان حکایت رسولان نشان می‌دهد؛ در مشکلات و مصائبی که تحمل کردند و عوالمی که طی کرده و استقامت ورزیدند. همچنین آنچه انبیا و اولیا در مسیر حرکت خود به آن مبتلا شدند و توانستند از آن‌ به سلامت عبور کنند را برای پیامبر و مؤمنین بیان می‌کند تا باعث ثبات قدم آنان شود.

پیدا کردن وحدت در کثرت (سورۀ هود)

"الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ"[7]

این کتابی است که آیاتش استحکام یافته؛ سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه (نازل گردیده) است!

تمام کتاب هستی، عین ثابتی دارد که تغییر و تحول در آن نیست. اعیان ثابتۀ ما هم تغییر و تبدیل ندارند. آنچه قابل تغییر است، صورت و ظاهر اشیا است و اعیان ثابتۀ آن‌ها قابل تغییر نیستند. این اصل را در زندگی خود به روشنی می‌بینیم؛ از کودکی تا امروز با اینکه صورت‌های مختلفِ اندیشه‌، خیال و بدن مادی را پشت سر گذاشتیم، ولی «منِ» ثابتمان تغییر نکرده است، هرچند ممکن است بخواهیم آن عین ثابت را با این تغییرات بپوشانیم.

البته آن عین ثابتِ هستی، تفصیل پیدا کرد. همان طور که «منِ» ثابت از نطفه به علقه، از علقه به مضغه، و... تا کودکی و نوجوانی و جوانی و...، تفصیل پیدا کرد. عین ثابت، همان وحدتی است که در کثرت جریان پیدا کرده است.

ارتباط وحدت با کثرت را می‌توان در ارتباط نفس انسان با اعضا و قوای او به وضوح دید. مثلاً وقتی نفس دیدن را اراده می‌کند، چشم می‌بیند، وقتی شنیدن را اراده می‌کند، گوش می‌شنود و...، پس ارتباط کثرت با وحدت، اطاعت محض است.

در نظام هستی هم همین طور است. خاصیت هریک از کثرات اطاعت محض از وحدت است. انسان باید بتواند با این اطاعت، همراه شود. در زندگیِ دنیا، تنازع و تخاصم هست و این خاصیت زندگی دنیاست. پس نمی‌توان آن را از دنیا جدا کرد.

انسان باید به جای جنگیدن با نظام کثرت، حضور وحدت را در کثرت‌ها پیدا کند. وگرنه در همۀ مسائلِ دنیا، دنبال مقصر می‌گردد و این مؤثر دیدنِ دیگران، باعث گناه می‌شود.

"أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ"[8]

(دعوت من این است) که جز «اللّه» را نپرستید! من از سوی او برای شما بیم دهنده و بشارت دهنده‌ام!

خداوند می‌فرماید باید اسم جامع «الله» را پرستش کنید؛ یعنی خدا را هم در جمال و هم در جلال پرستش کنید. زیرا اگر در جمال خدا را بپرستید، وقتی در جلال قرار گرفتید، خدا را گم می‌کنید و همین طور اگر خدا را در جمال بپرستید، وقتی جلال آمد، خدا را گم می‌کنید.

آیه از زبان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید من خودم چیزی نیستم، بلکه از جانب او هستم و کارم انذار از تجلی جلال‌ خدا و بشارت دادن به تجلی جمال‌ اوست. شما باید این انذار و تبشیر را از خدا ببینید.

"وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ"[9]

و اینکه از پروردگار خویش آمرزش بطلبید؛ سپس به سوی او بازگردید؛ تا شما را تا مدّت معیّنی، (از مواهب زندگی این جهان،) به خوبی بهره‌مند سازد؛ و به هر صاحب فضیلتی، به مقدار فضیلتش ببخشد! و اگر (از این فرمان) روی گردان شوید، من بر شما از عذاب روز بزرگی بیمناکم!

غفران؛ یعنی بالاتر رفتن و استغفار در این است که توجه انسان به کثرت به گونه‌ای نباشد که وحدت را در آن نبیند. دیدن وحدت و کثرت جدای از هم شرک است. گاهی موحدین ظاهری هم به آن دچار می‌شوند و جلال را از غیر خدا می‌بینند! درحالی‌که جلال‌ها همان کثراتی هستند که درونشان وحدت است.

توبۀ بعد از استغفار که در آیه آمده، توبۀ از ذات است، نه از گناه.[10] متاع حسنه، همان آرامش است که انسان با توبۀ از صفات نفس به آن می‌رسد. متأسفانه با گذر زمان، در عالم کثرت مصیبت‌ها بیشتر و متاع حسنه در زندگی‌ها کمتر می‌شود. زمانی انسان به متاع حسنه می‌رسد که در کثرت براساس وحدت زندگی کند و در تخاصم‌ها راضی باشد.

"إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ"[11]

(بدانید) بازگشت شما به سوی «اللّه» است، و او بر هر چیز تواناست!

"أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ"[12]

آگاه باشید، آن‌ها (سرها را به هم نزدیک ساخته، و) سینه‌هاشان را در کنار هم قرارمی‌دهند، تا خود (و سخنان خویش) را از او [پیامبر] پنهان دارند! آگاه باشید، آنگاه که آن‌ها لباس‌هایشان را به خود می‌پیچند و خویش را در آن پنهان می‌کنند، (خداوند) می‌داند آنچه را پنهان می‌کنند و آنچه را آشکار می‌سازند؛ چرا که او، از اسرار درون سینه‌ها، آگاه است!

عده‌ای صدر را حجاب فؤاد خود کرده‌اند؛ یعنی‌ سطح زندگی را پوششی ساخته‌اند که عمق زندگی را نفهمند.

وقتی آیه می‌فرماید خدا می‌داند، یعنی خود انسان هم می‌داند. برای انسان چیزی به نام ندانستن و نتوانستن و موقعیت این طور ایجاب کرد و... وجود ندارد. این عبارات حجاب‌هایی هستند که انسان برای پوشاندن واقعیت به کار می‌برد.

"وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ"[13]

او کسی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز [شش دوران‌] آفرید؛ و عرش (حکومت) او، بر آب قرار داشت؛ (به‌خاطر این آفرید) تا شما را بیازماید که کدامیک عملتان بهتر است! و اگر (به آن‌ها) بگویی: «شما بعد از مرگ، برانگیخته می‌شوید! «مسلماً» کافران می‌گویند: «این سحری آشکار است!»

عرش خدا که همان وجود منبسط و ظهور حق است، قبل از خلقت آسمان‌ها و زمین حاکم بر آب است. یعنی وجود و حقیقت، مقدم بر اجسام است که در شش دوره خلق شدند.

غایت و نهایت خلقت آسمان‌ها و زمین، تعین و تشخص انسان در مسیر عبودی است. عمل همان نگاه و بینش است و افعال و فروعات ظهور آن عمل هستند. برای همین است کسانی که با نگاه مشرکانه نماز می‌خوانند، نماز برایشان "ویل" است.

"وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَىٰ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلَا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ"[14]

و اگر مجازات را تا زمان محدودی از آن‌ها به تأخیر اندازیم، (از روی استهزا می‌گویند: «چه چیز مانع آن شده است؟!» آگاه باشید، آن روز که (عذاب) به سراغشان آید، از آن‌ها بازگردانده نخواهد شد؛ (و هیچ قدرتی مانع آن نخواهد بود؛) و آنچه را مسخره می‌کردند، دامانشان را می‌گیرد!

 


[1]- سورۀ هود، آیۀ 86.

[2]- سورۀ هود، آیۀ 120.

[3]- اولین تعین عقل، قلب است. قلب مراتبی دارد و مرتبۀ عمیق آن، فؤاد است. فؤاد قدرت شهود و رؤیت دارد و می‌تواند به عالم غیب وصل شود. درحالی‌که صدر مرتبۀ سطحی قلب است که با تدبیر و تنظیم عالم ناسوت و بدن ارتباط دارد.

[4]- سورۀ هود، آیۀ 121.

[5]- سورۀ هود، آیۀ 122.

[6]- سورۀ هود، آیۀ 123.

[7]- سورۀ هود، آیۀ 1.

[8]- سورۀ هود، آیۀ 2.

[9]- سورۀ هود، آیۀ 3.

[10]- در آیات قرآن کریم بسیار نادر اتفاق افتاده که توبه بعد از استغفار بیاید، ولی در این آیه، توبه بعد از استغفار آمده است.

[11]- سورۀ هود، آیۀ 4.

[12]- سورۀ هود، آیۀ 5.

[13]- سورۀ هود، آیۀ 7.

[14]- سورۀ هود، آیۀ 8.

 



نظرات کاربران

//