رجعت و بیداری از خواب

رجعت و بیداری از خواب

در ادامۀ بحث «رجعت» (جلسۀ 23، 25 رمضان 1444) به تبیین موضوع «رجعت و بیداری از خواب» می‌پردازیم.

ضرورت عقلی رجعت را در آیات و روایات بررسی کردیم. از جملۀ این ضروریات، تکمیل عمر و مسئلۀ خواب است که عینیت داشتن رجعت را نشان می‌دهد.

عمر یا همان اجل مسمی، مقدار زمانی است که خداوند برای تکامل نفس از جسمانیة‌الحدوث به روحانیةالبقا یعنی عاقل شدن قرار داده و تا زمانی که به سر نرسد، مرگ را نمی‌چشد؛ مگر آنکه با اجل معلق از دنیا برود.

در مرگ اخترامی (اجل معلق)، عمر انسان تکمیل نشده و نفس به دلیل انتخاب حُسن در شهادت یا انتخاب سوء در سبک زندگی غلط[1]، زودتر از موعدش بار سفر را می‌بندد. بنابراین هنوز به کمال روحانیةالبقای خود یعنی عاقل شدن نرسیده؛ چه در عقل شقاوتی و چه در عقل سعادتی.

نفسی که به تکامل عقلانی‌اش نرسیده، این استعداد را دارد که دوباره برگردد و در حیات زمینی به تکامل سعادتی یا شقاوتی‌اش برسد و خدا این مهلت را در دوران رجعت به او می‌دهد.[2]

مسئلۀ رجعت شباهت زیادی به خواب و بیداری دارد و عینیتش با خواب قابل درک است. ماهیت خواب و مرگ یکسان است و این یگانگی به منزلۀ همسانی ذاتی در هویتشان است. مرگ، خوابی‌ست مابین دنیا و دنیا؛ همانند خوابی که در عالم ماده داریم و به منزلۀ مرگی‌ست بین دنیا و دنیا. در حقیقت، نفس با مرگ به عالم قیامت منتقل نمی‌شود بلکه همانند خواب و بیداری، می‌میرد و زنده می‌شود.

در روایت آمده که به مؤمن در قبر گفته می‌شود: بخواب همانند خوابیدن عروس، تو را به روح و ریحان و بهشت نعیم بشارت می‌دهیم[3].

مؤمن همانند عروسی است که برای رضای خدا وظیفه‌اش را انجام داده و لذت برده. حال، پس از عمری اطاعت و بندگی خداوند می‌میرد و به او می‌گویند: بخواب همانند خواب عروس که با آرامش است. سپس او را به روح و ریحان و جنت بشارت می‌دهند. پس باید از خواب بیدار شود تا جنت را ببیند و این خواب و بیداری مربوط به قیامت نیست بلکه مسئلۀ رجعت است.

مصداق این روایت، تدفین فاطمه‌بنت‌اسد، مادر حضرت علی(علیه‌السلام) توسط رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) است. بعد از اینکه زنان از غسل او فارغ شدند، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) ایشان را در عبا و لباس خود کفن کرده، جنازۀ او را روی شانۀ خود حمل کردند تا در قبر گذاشتند. قبر او را برایش آرامگاهی کرده و سپس بلند شدند و دستانشان را بر قبر گذاشتند. آنگاه حضرت به اصحاب فرمودند: از فاطمه‌بنت‌اسد دربارۀ ربش پرسیدند و او جواب داد: الله. آنگاه از پیامبرش پرسیدند و او جواب داد. اما هنگامی که از ولیّ‌ و امامش پرسیدند سرگردان شده بود. به او گفتم: «پسرت، پسرت.» و او گفت: پسرم امام و ولی من است. پس از او منصرف شدند و گفتند: دیگر هیچ کاری با تو نداریم، بخواب مثل خوابیدن عروس در حجله‌اش. سپس او مرد، مرگ ثانی[4]. این روایت نیز نشان می‌دهد مرگ همانند خواب است.

در روایتی از امام جواد(علیه‌السلام)، از ایشان دربارۀ موت پرسیده شد؟ فرمود: «همان خوابی‌ست که شب هنگام شما را فرا می‌گیرد، با این تفاوت که مرگ مدتش طولانی‌تر است و شخص تا روز قیامت از آن بیدا نمی‌شود. وقتی انسان در خواب انواع خوشی و شادمانی را می‌بیند که قابل وصف نیست، یا اقسام ترس و سختی‌ و فشارها را می‌بیند که قادر نباشد حد و اندازه‌اش را وصف کند. آن حال شادی و ترس در خواب چگونه است؟ مرگ همانند آن است. پس خود را برایش مهیا کنید.»[5]

خواب و بیداری جزئی از مسیر تکامل انسان است و مرگ برزخی و بیداری رجعت نیز همانند آن، مسیری برای استکمال نفس است. مرگ برزخی همانند خواب مراتب دارد؛ یعنی همان‌طور که در خواب خوشی و ترس دیده می‌شود، در برزخ هم باغی از باغ‌های بهشت یا گودالی از گودال‌های دوزخ وجود دارد.[6]

پس همان‌گونه که خواب، بیداری دارد، مرگی که همانند خواب است نیز بیداری دارد. این بیداری یعنی رجعت و برگشت به همان زندگی قبلی و حال سابق، نه برگشت به قیامت. یعنی انسان‌ها بر اساس روند حرکتشان در دنیا، در برزخ یا شقی‌اند یا سعید و پس از یک خواب طولانی برزخی به ناگاه بیدار شده و زنده می‌شوند و به زندگی سابقشان برمی‌گردند و خوشی‌ها و ناخوشی‌های آن خواب عینیت می‌گیرد.

بسیاری از مردگان در همین دنیا دوباره زنده شدند، چه در امم سابق و چه در حال کنونی. پس چرا زنده‌شدن مردگان و رجعت پیامبران و امامان عجیب باشد و نپذیریم؟! حال آنکه شیعیان به رجعتی معتقدند که از آیات و معجزات پیامبر و اهل بیت(علیهم‌السلام) کاملاً قابل توجیه و پذیرش است.

در آیۀ 28 سورۀ بقره مسئلۀ رجعت بیان شده، آنجا که می‌فرماید:

"كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ"

چگونه خدا را انكار می‌کنید، در حالی‌که مرده بودید و او شما را زنده ساخت، باز می‌میراند و زنده می‌کند و آنگاه به نزد او بازگردانده می‌شوید.

"كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ"؛ یعنی ابتدا عدم بودید و حق‌تعالی شما را با وجود زنده کرد. "ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ"؛ سپس دوباره می‌میرید و دوباره زنده‌ می‌شوید. این زنده شدن همان احیای رجعت است که بعد از برزخ دوباره زنده می‌شوند. "ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ" نیز رجوع به خدا در قیامت است. قیامت، حاکمیت مطلق حق‌تعالی‌ست که همه چیز به او باز‌ می‌گردند.

در آیۀ 11 سورۀ غافر نیز به دوبار مردن و زنده‌شدن اشاره شده است:

"قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ."

پروردگارا! دو بار میراندی و دو بار هم زنده کردی و ما به گناهانمان اعتراف کرده‌ایم آیا بیرون‌شدن را راهی هست؟

زراره نقل می‌کند: «کراهت داشتم و خجالت می‌کشیدم دربارۀ رجعت از امام باقر(علیه‌السلام) سؤال کنم. پس مسئلۀ لطیفی را پیش کشیدم تا در خلال آن به پرسشم برسم. پرسیدم: آیا کسی‌که کشته می‌شود مرده است؟ فرمود: خیر، مرگ، مرگ است و کشته‌شدن، کشته‌شدن و با هم متفاوتند.

گفتم: چگونه کسی که کشته شده نمی‌میرد؟ فرمود: خدا در قرآن بین موت و قتل تفاوت گذاشته، در آیات "أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ" و نیز "لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللهِ تُحْشَرُونَ"[7] . پس موت، موت است و قتل، قتل. همچنین خداوند در سورۀ توبه می‌فرماید: "إِنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا"[8].

گفتم خداوند می‌فرماید: "کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ"؛ هر نفسی مرگ را می‌چشد. کسی که کشته می‌شود مرگ را نمی‌چشد؟ فرمود: کسی‌که با شمشیر در راه خدا کشته می‌شود با آن کس که در بسترش جان داده یکی نیست. کسی که کشته می‌شود ناچار باید به دنیا بازگردد تا مزۀ مرگ را بچشد.»[9]

این بازگشت به دنیا همان رجعت است که دوباره برمی‌گردند و زندگی می‌کنند و از نعمت‌ها بهره‌مند شده و سپس مرگ را می‌چشند و می‌میرند.

در روایتی دیگر، امام باقر(علیه‌السلام) آیۀ "إِنَّ اللهَ اشْتَرَی مِنَ الْمؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم..." را خواندند و فرمودند: «آیا می‌دانی منظور خدا از این آیه چیست؟ راوی می‌گوید، گفتم: مؤمنان می‌جنگند، می‌کشند و کشته می‌شوند. فرمود: خیر، بلکه مؤمنانی که کشته می‌شوند برگردانده می‌شوند تا بمیرند و کسانی که مرده‌اند برگردانده می‌شوند تا کشته شوند و این همان قدرت خداست و هیچ انکاری در آن نیست.»[10]

رجعت، قدرت خدا و غایت اصلی خلقت است که بدون آن به خلقت، عدل الهی، جعل خلیفه در زمین و... می‌توان اشکال وارد کرد. همچنین ایمان به رجعت، یک برنامۀ اعتقادی و معرفتی است که سبب افزایش معرفت و ایمان به خدا و انبیاء و ائمۀ اطهار(علیهم‌السلام) می‌شود و بازگشت حضرات در رجعت نمونه‌ای از معاد اکبر است.

در زیارت جامعه کبیره هم نشان از این رجعت است؛ آنجا که می‌خوانیم: "طأطاء كلّ شريف لشرفكم و بخع كلّ متكّبر لطاعتكم و خضع كلّ جبّار لفضلکم..."؛ هر فرد شریفی در برابر شرافت شما سر فرود آورده و هر متکبری در برابر فرمان شما گردن نهاده و هر جباری در برابر فضل شما خاضع است.

ضرورت رجعت برای تحقق توحید و حاکمیت آن بر کثرت است؛ همان که "یعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا"[11] است.

خداوند در سورۀ نمل می‌فرماید:"وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا"

و بگو: سپاس خدا راست. به زودی بر شما نشانه‌های خودش را نشان می‌دهد که آن‌ها را بشناسید.

در تفسیر "سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ"[12]، روایتی است که بیان می‌کند آیتی که نشان داده خواهد شد، همان امیرالمؤمنین و ائمه معصومین(علیهم‌السلام) هستند که خداوند در رجعت ایشان را به دشمنانشان نشان می‌دهد.[13]

حال جریان رجعت را در آیات 42 تا 44 سورۀ اعراف بررسی می‌کنیم:

در آیۀ 43 سورۀ اعراف، "وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِی لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ"[14] خدا را برای هدایتش به ولایت حضرات معصومین(علیهم‌السلام) حمد می‌کنیم. اما در حقیقت حمد خدا برای هدایتش به شناخت وحدت شخصیه است.

«صدر» مرتبه‌ای از قلب یا نفس است که به تدبیر قوای باطنی و اعضای ظاهری پرداخته؛ یعنی همان توجه نفس به زندگی روزمره. "وَ نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ"؛ یعنی تمام غلّ و غش دنیا و آثار توجه به آن را از تاروپود قلب (صدر) انسان می‌کَنیم و نزع می‌کنیم. و حمد خدا مربوط به این کندن و نزع کردن صدر است که هیچ رنگی از تعلقات دنیا و ماده در آن باقی نمانده است.

خداوند در آیۀ 42، از کسانی سخن می‌گوید که ایمان آورده و عمل صالح انجام می‌دهند و جاودانه در بهشت هستند[15]. ایشان همان کسانی هستند که تعلقات دنیا از صدرشان نزع شده و خدا را حمد می‌کنند. اما این نزع شدن به صورت "نَزَعْنَا"[16] آمده و از آنجا که در ادامۀ آیه رسالت انبیاء مطرح می‌شود؛ "لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ"، پس این کنده شدن در نتیجۀ اطاعت از رسول است.

در حقیقت آنچه توجه صدر انسان را از عالم ماده برمی‌دارد و نگاهش را به کثرات محدود می‌کند، اطاعت از رسول و انجام وظایف الهی‌ست؛ زیرا رسالت آداب و وظایف عالم کثرت را تنظیم می‌کند و انسان را به تعادل می‌رساند.

این مؤمنان با صدور نزع شده از دنیا، حمد می‌گویند؛ حمدی که مابین دو جریان است: جریان گرایش به وحدت و جریان تعادل در کثرت یعنی رسالت. و این همان نگاه وحدت شخصیه است؛ وحدت عین کثرت و کثرت عین وحدت.

در ادامۀ آیۀ 43، اهل بهشت را ندا می‌کنند که این بهشتی‌ست که به شما ارث داده شده؛ "وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا". بهشت آنجاست که وحدت بر کثرت غالب است و حاکمیت وحدت بر کثرت، همان دوران رجعت است.

کسی می‌تواند از بهشت رجعت (حاکمیت وحدت برکثرت در درون و بیرون) استفاده کند که قبل از دوران رجعت، غلّ و غش عالم ماده را از صدرش جدا کند، آن هم با انجام وظایف الهی.

آیۀ 44 سورۀ اعراف[17]، رجعت اهل آتش را نیز اثبات می‌کند. آنجا که بهشتیان با اهل آتش سخن می‌گویند که ما وعدۀ پروردگارمان را به حق یافتیم، آیا شما نیز یافته‌اید؟ پس هر دو گروه رجعت کرده‌اند اما فقط اهل بهشت توانایی بهره‌برداری از نعمت‌های رجعت را دارند.

 


[1]- انسانی که براساس آداب، احکام و وظایف الهی زندگی نکرده و در خوردن، خوابیدن، ازدواج و... تعادل نداشته یا شادی و غم کاذب داشته، تعادل عناصر و مزاجش به هم خورده و نفس دیگر قادر به ترمیم نمی‌باشد و به اجل معلق از دنیا می‌رود.

[2]- رجوع شود به آیات 243 و 259 بقره.

[3]- الكافی (ط - الإسلامية)، ج 3، ص 131: "ثم يقال له نم نومة العروس على فراشها أبشر بروح و ريحان و جنة نعيم‏."

[4]- إعتقادات الإمامية (للصدوق)، ص 59 : "فان رسول الله کفن فاطمه‌بنت‌اسد کقمیصه بعد ما فرغ نساء من غسلها ... ثم قام واخذ علی یدیه وضعها فی قبرها انما سئلت عن ربها فقالت لله سئلت نبیها فاجابت سئلت ولیها و امامها فارتجع. فقلت لها قال رسول الله ابنک ابنک فقالت ولدی ولیی و امامی فانصرف عنها قال لا سبیل لنا الیکِ نامی کما تنام العروس فی خضرها ثم انها ماتت موتة ثانیه".

[5]- إعتقادات الإمامية (للصدوق)، ص 53: "قِيلَ لِمُحَمَّدِبْنِ‌عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) مَا اَلْمَوْتُ؟ قَالَ هُوَ اَلنَّوْمُ اَلَّذِي يَأْتِيكُمْ كُلَّ لَيْلَةٍ إِلاَّ أَنَّهُ طَوِيلٌ مُدَّتُهُ لاَ يُنْتَبَهُ مِنْهُ إِلاَّ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ. فَمَنْ رَأَى فِي نَوْمِهِ مِنْ أَصْنَافِ اَلْفَرَحِ مَا لاَ يُقَادِرُ قَدْرَهُ وَ مِنْ أَصْنَافِ اَلْأَهْوَالِ مَا لاَ يُقَادِرُ قَدْرَهُ فَكَيْفَ حَالُ فَرَحٍ فِي اَلنَّوْمِ وَ وَجَلٍ فِيهِ هَذَا هُوَ اَلْمَوْتُ فَاسْتَعِدُّوا لَهُ."

[6]- الكافی (ط - الإسلامية)، ج 3، ص 242: "رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ اَلْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ اَلنَّارِ".

[7]- سورۀ آل‌عمران، آیات 144و 158.

[8]- سورۀ توبه، آیۀ 111: خداوند از مؤمنان، جان‌ها و اموالشان را خریداری کرده، که بهشت برای آنان باشد؛ این گونه در راه خدا پیکار می‌کنند، می‌کشند و کشته می‌شوند و این وعدۀ حقی بر اوست.

[9]- مختصر البصائر، ص 93.

[10]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج53، ص 74 : "مَنْ قُتِلَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رُدَّ حَتَّی یَمُوتَ وَ مَنْ مَاتَ رُدَّ حَتَّی یُقْتَلَ وَ تِلْکَ الْقُدْرَة فَلَا تُنْکِرْهَا"

[11]- سورۀ نور، آیۀ 55.

[12]- سورۀ نمل، آیۀ 93: "وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا ۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ"؛ و بگو: سپاس خدا راست. به زودی بر شما نشانه‌های خودش را نشان می‌دهد که آن‌ها را بشناسید و پروردگار تو از هيچ كارى كه می‌کنيد غافل و بى‌خبر نيست.

[13]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج53،  ص 56: "و يريكم آياته ‏يعني أميرالمؤمنين و الأئمة في الرجعة..."

[14]- سورۀ اعراف، آیۀ 43: "وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ ۖ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ ۖ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ ۖ وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ"؛ و هرگونه غل (كينه‌اى) را از صدر و دلشان برمی‌کنيم. نهرها در زير پايشان جارى است. گويند: سپاس خدايى را كه ما را بدين راه رهبرى كرده و اگر ما را رهبرى نكرده بود، راه خويش نمی‌یافتيم. رسولان پروردگار ما به حق آمدند. و اهل بهشت را ندا کنند که این است بهشتی که از اعمال صالح به شما ارث داده‌اند.

[15]- سورۀ اعراف، آیۀ 42: "وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ"؛ به هيچ كس جز اندازۀ توانش تكليف نمى‌كنيم. آنان كه ايمان آورده‌اند و كارهاى نيكو كرده‌اند اهل بهشتند و در آنجا جاويدانند.

[16]- "نا" متکلم مع‌الغیر یعنی خدا و واسطه‌هایش.

[17]- "وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا ۖ قَالُوا نَعَمْ ۚ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ"؛ بهشتيان دوزخيان را آواز دهند كه ما به حقيقت يافتيم آنچه را كه پروردگارمان وعده داده بود، آيا شما نيز به حقيقت يافته‌اید آنچه را كه پروردگارتان وعده داده بود؟ گويند: آرى. آنگاه آوازدهنده‌اى در آن ميان آواز دهد كه لعنت خدا بر كافران باد.

 



نظرات کاربران

//