رجعت عوام

رجعت عوام

در ادامۀ بحث «رجعت» (جلسۀ 17، 17 رمضان 1444) به تبیین موضوع «رجعت عوام» می‌پردازیم.

این شب‌ها راه آسمان باز است و برای هرلحظه از شبانه‌روز، مَرکبی رهوار گذاشته‌اند که ما را عروج دهد. ازجمله در سحرهای مبارک این ماه، با دعای ابوحمزۀ ثمالی می‌توانیم به قدر وجودمان بالا رویم. در بخشی از این دعا با اشاره به برخی توفیقات الهی، آن موانع نفس که موجب سلب این توفیقات می‌شود، بیان شده است. بخوانیم:

"اللَّهُمَّ إِنِّي‏ كُلَّمَا قُلْتُ‏ قَدْ تَهَيَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلَاةِ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ نَاجَيْتُكَ، أَلْقَيْتَ عَلَيَّ نُعَاساً إِذَا أَنَا صَلَّيْتُ وَ سَلَبْتَنِي مُنَاجَاتِكَ إِذَا أَنَا نَاجَيْتُ! مَا لِي؟ كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِيرَتِي وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِينَ مَجْلِسِي، عَرَضَتْ لِي بَلِيَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِي وَ حَالَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَ خِدْمَتِكَ."

خدایا، به‌راستی هربار گفتم دیگر آماده شدم تا برای نماز در پیشگاه تو برخیزم و با تو نجوا کنم، در نمازم مرا به چرت انداختی و مناجاتت را از من سلب کردی. مرا چه شده؟ هرگاه گفتم درونم اصلاح شد و هم‌نشین توبه‌کنندگان شدم، اتفاقی افتاد که پایم را سست کرد و بین من و خدمت تو حایل شد!

این عبارات نشان می‌دهد که وقتی استعدادی در خود یافتیم و توفیقی را از خدا طلب کردیم، اما برایمان میسّر نشد، حتماً مانعی در درونمان هست و این سلب توفیق، عنایتی است که بتوانیم آن مانع را بشناسیم و بفهمیم هنوز آماده نیستیم؛ پس به خدا معترض نشویم و گردن این و آن نیندازیم، بلکه ابتدا درونمان را اصلاح کنیم.

درواقع طلبی که در ما ایجاد می‌شود، نور است؛ اما گاهی بدون اینکه مسیرش را رفته باشیم و وجودمان آماده باشد، حالی‌به‌حالی می‌شویم و تحت تأثیر جوّ و احساسات، چیزی می‌خواهیم. مثلاً می‌خواهیم نماز شب بخوانیم و با خدا حرف بزنیم. اما وقتی به نماز می‌ایستیم، خوابمان می‌گیرد و چیزی از نماز نمی‌فهمیم!

این برای آن است که ببینیم با نماز و مناجات، سنخیت نداریم و خدا نور طلب را به ما داده تا این ظلمتِ درونمان آشکار شود. چه‌بسا ساعت‌ها فیلم ببینیم و اصلاً خسته نشویم؛ تازه بفهمیم و لذت هم ببریم. اما سر قرآن و نماز، خوابمان می‌گیرد؛ چون به عالمش وارد نشده‌ایم و مخاطب خود را درک نمی‌کنیم.

یا مثلاً می‌پنداریم که درونمان پاک شده و اهل توبه‌ایم. اما اینجا هم چون در عالم توبه نرفته‌ایم و روشمان را عوض نکرده‌ایم، زود سست می‌شویم و با کمترین پیشامد، به راه قبلی خود برمی‌گردیم. حال آنکه اگر واقعاً توبه کرده بودیم، ثبات قدم داشتیم و تحت هیچ شرایطی، توبه نمی‌شکستیم. اما چرا؟

امام سجاد(علیه‌السلام) این سلب توفیق‌ها را ریشه‌یابی می‌کند و نشان می‌دهد که نفس، اقتضای تمام این موانع را دارد. پس بر ماست که هرگاه سلب توفیق شدیم یا حتی خطایی از ما سر زد که اصلاً انتظارش را نداشتیم، تک‌تک این موارد را با دقت در خود جستجو کنیم و با خود صادق باشیم تا بتوانیم بیماری‌های قلبی، فکری و فعلی‌مان را برطرف سازیم. ازجمله اینکه:

"لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي مُسْتَخِفّاً بِحَقِّكَ فَأَقْصَيْتَنِي"؛ نکند امر خدا را جدی نگرفته‌ایم و اگرچه او را دوست داریم، در عمل، رضایت دیگران برایمان مهم است. برای همین خدا ما را از خود دور کرده است.

"أَوْ لَعَلَّكَ وَجَدْتَنِي فِي مَقَامِ الْكَاذِبِينَ فَرَفَضْتَنِي"؛ یا شاید در طلبمان کاذبیم و نه به خدا، بلکه به خود دروغ گفته‌ایم که میل قلبمان واقعاً چیست. خدا هم ما کنار گذاشته است.

"أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي غَيْرَ شَاكِرٍ لِنَعْمَائِكَ فَحَرَمْتَنِي"؛ شاید هم جایی ضعف در شکر داشته‌ایم، یعنی ناسپاس بوده‌ایم و درست استفاده نکرده‌ایم. درنتیجه خدا ما را محروم کرده است.

"أَوْ لَعَلَّكَ فَقَدْتَنِي مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِي"؛ یا شاید ترک علم کرده‌ایم و آگاهی‌هایمان راکد شده و این موجب رسوایی‌مان گشته است.

معلوم است اگر هر روز و هر لحظه تذکر معنوی در زندگی ما نباشد، گیر دنیا می‌افتیم و دنیا خرابمان می‌کند؛ خاصیتش همین است. چطور اگر یک روز غذا نخوریم، برایمان غیرعادی است و دنبالش می‌رویم تا هرطور شده، خود را سیر کنیم؛ اما یک روز و بلکه روزها می‌گذرد و چیزی نمی‌آموزیم و عین خیالمان نیست؟ بعد هم می‌گوییم چرا دچار خذلان شدیم! مگر می‌شود بدون قرار گرفتن در جاذبۀ علم، شیطان دست از سرمان بردارد؟ مگر می‌شود بدون معرفت هستی و کشف حقیقت آیات، ظلمات دنیا را از قلب پاک کرد؟ بدون علم و تذکر، زندگی بی‌معناست. اما با علم، شیطان تضعیف می‌شود.

"أَوْ لَعَلَّكَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِي فَبَاعَدْتَنِي"؛ شاید هم خدا دیگر دوست ندارد صدایمان را بشنود؛ از بس تکراری شده‌ایم و تکراری دعا کرده‌ایم! عمری بدون اینکه وجود خود را رشد داده باشیم، با خدا روبه‌رو شده‌ایم و هنوز همان چیزهایی را می‌خواهیم که دیروز و پریروز و سال‌هاست خواسته‌ایم. هنوز می‌گوییم مشکلات دنیایمان را حل کند و در بهترین حالت، از او طلب آمرزش می‌کنیم. اما چرا گناه را کنار نگذاشته‌ایم تا یک بار هم شده، از او عروج بخواهیم؟

"فَإِنْ عَفَوْتَ يَا رَبِّ، فَطَالَ مَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِينَ قَبْلِي"؛ با این‌همه، جای ناامیدی نیست و راه عفو همیشه باز است، به این شرط که پیوسته موانع درونی خود را ببینیم و برطرف کنیم.

پس از این مقدمۀ نسبتاً طولانی، به بحث رجعت برمی‌گردیم.

جابر جعفی از امام باقر(علیه‌السلام) نقل کرده که فرمود: «به‌خدا سوگند، مردی از ما اهل‌بیت پس از مرگش 309 سال حکومت می‌کند. جابر پرسید: «چه زمانی؟» حضرت فرمود: «پس از امام قائم(عجّل‌الله‌فرجه).» جابر گفت: «قائم در زمان خود چقدر می‌ماند؟» امام پاسخ داد: «نوزده سال. آن‌گاه منتصر به خونخواهی حسین(علیه‌السلام) و یارانش خارج می‌شود. پس می‌کُشد و اسیر می‌کند، تا هنگام خروج سفّاح.»[1]

تا اینجا بیشتر، روایاتی را خواندیم که به رجعت افراد شاخص اشاره داشت. اما روایاتی هم هست که بدون نام بردن از فرد خاص، رجعت‌کنندگان را معرفی می‌کند. ازجمله این روایت که باز نقل جابر از امام باقر(علیه‌السلام) است:

"لَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ قَتْلَةٌ وَ مَوْتَةٌ؛ إِنَّهُ مَنْ قُتِلَ، نُشِرَ حَتَّى يَمُوتَ وَ مَنْ مَاتَ، نُشِرَ حَتَّى يُقْتَلَ. كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ."

هر مؤمنی، یک شهادت و یک مرگ دارد؛ همانا آن‌که کشته شده، برانگیخته می‌شود تا بمیرد و آن‌که مرده، برمی‌گردد تا به شهادت برسد. (آن‌گاه قسمتی از آیۀ 185 سورۀ آل‌عمران را تلاوت کرد:) «هر نفسی مرگ را می‌چشد.»

سپس ادامه داد: "مَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ بَرٌّ وَ لَا فَاجِرٌ، إِلَّا وَ يُنْشَرُ. أَمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَيُنْشَرُونَ إِلَى قُرَّةِ أَعْيُنِهِمْ وَ أَمَّا الْفُجَّارُ فَيُنْشَرُونَ إِلَى خِزْيِ اللَّهِ إِيَّاهُمْ."

هیچ‌یک از این امت، اعمّ از نیکوکار یا بدکار نیست، مگر اینکه دوباره زنده می‌شود؛ مؤمنان می‌آیند به سوی آنچه نور چشمشان بوده و فاجران به رسوایی و خواری برمی‌گردند.

آن‌گاه امام چند آیه از قرآن را که به رجعت اشاره دارد، تلاوت فرمود[2].

آرزوی مؤمن، شهادت است و هر انسانی که خدا و امام را می‌شناسد، دوست دارد دین خدا را یاری کند و طعم شهادت را بچشد. اما شهادت، اجل مسمّا نیست؛ یعنی شهید پیش از آنکه مهلت خدادادی او برای تکمیل نفسش تمام شود، از دنیا می‌رود. برای همین می‌تواند نزد خدا عذر بیاورد که فرصت نکرده در حیات دنیوی، به کمال خود برسد و لذت قرب و ظهور حق را در خود بچشد.

رجعت برای همین است که هر مؤمنی با مرگ طبیعی از دنیا رفته، برگردد و آرزویش برای شهادت محقّق شود؛ هر مؤمنی هم که شهید شده، برگردد و باقیماندۀ اجل خود را در شرایطی که برای رشدش آماده است، زندگی کند تا به کمال برسد.

روایت شده از امام صادق(علیه‌السلام) پرسیدند: «اولین کسی که رجعت می‌کند، کیست؟» حضرت فرمود: «حسین(علیه‌السلام) که به دنبال حضرت مهدی(عجّل‌الله‌فرجه) می‌آید.» گفتند: «آیا تمام مردم با او هستند؟» پاسخ داد: «نه؛ بلکه قومی پس از قوم دیگر می‌آیند؛ همان‌گونه که خداوند می‌فرماید: "يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً"[3][4]

در روایت دیگری از امام کاظم(علیه‌السلام) آمده است که فرمود:

"لَتَرْجِعَنَّ نُفُوسٌ ذَهَبَتْ وَ لَيُقْتَصَّنَّ يَوْمَ يَقُومُ وَ مَنْ عُذِّبَ يَقْتَصُّ بِعَذَابِهِ وَ مَنْ أُغِيظَ أَغَاظَ بِغَيْظِهِ وَ مَنْ قُتِلَ اقْتَصَّ بِقَتْلِهِ وَ يُرَدُّ لَهُمْ أَعْدَاؤُهُمْ مَعَهُمْ حَتَّى يَأْخُذُوا بِثَأْرِهِمْ. ثُمَّ يَعْمُرُونَ بَعْدَهُمْ ثَلَاثِينَ شَهْراً ثُمَّ يَمُوتُونَ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ، قَدْ أَدْرَكُوا ثَارَهُمْ وَ شَفَوْا أَنْفُسَهُمْ؛ وَ يَصِيرُ عَدُوُّهُمْ إِلَى أَشَدِّ النَّارِ عَذَاباً، ثُمَّ يُوقَفُونَ بَيْنَ يَدَيِ الْجَبَّارِ عَزَّوَجَلَّ فَيُؤْخَذُ لَهُمْ بِحُقُوقِهِم."[5]

هرآینه نفوسی که رفته‌اند بازمی‌گردند و در روز قیام، قصاص می‌شوند. هرکس عذابی کشیده، خشمی دیده یا به قتل رسیده، انتقام خود را می‌گیرد. دشمنان آن‌ها نیز برمی‌گردند تا قصاص شوند. پس از آن، سی ماه زندگی می‌کنند و آن‌گاه در یک شب می‌میرند؛ درحالی‌که خونخواهی کرده‌اند و دلشان آرام شده است. دشمنانشان هم به شدیدترین عذاب آتش می‌روند و سپس نزد خدای جبّار می‌ایستند تا حقوقی که ضایع کرده‌اند، از آن‌ها پس گرفته شود!

مفضّل روایت کرده که امام صادق(علیه‌السلام) فرمود:

"وَاللَّهِ لَيُرَدَّنَّ وَ لَيَحْضُرَنَّ... كُلُّ مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً وَ لَيَقْتَصَّنَّ مِنْهُمَا لِجَمِيعِهِمْ؛ حَتَّى إِنَّهُمَا لَيُقْتَلَانِ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ أَلْفَ قَتْلَةٍ وَ يُرَدَّانِ إِلَى مَا شَاءَ رَبُّهُمَا."[6]

به‌خدا سوگند، [علاوه بر چهارده معصوم(علیهم‌السلام)] هرآینه هرکس ایمان محض یا کفر محض دارد، برمی‌گردد و حاضر می‌شود و برای تک‌تک آن‌ها از آن دو (عمر و ابوبکر) انتقام گرفته می‌شود؛ تا جایی که در هر شبانه‌روز هزار بار کشته می‌شوند و به مشیت پروردگار، دوباره برمی‌گردند!

نقل است روزی سلمان بر پیامبراکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) وارد شد. پیامبر به او نگریست و فرمود: «همانا خدا برای هر پیامبر و رسول، دوازده نقیب قرار داده است... خدا مرا از نور خود و اهل‌بیتم را از نور من آفریده و ما را فراخوانده، پس اطاعتش کرده‌ایم... و پیش از آنکه زمین و آسمان و موجود دیگری باشد، او را تسبیح گفته‌ایم.»

سلمان پرسید: «هرکس این نقیبان را بشناسد، چه بهره‌ای دارد؟» فرمود: «هرکس آن‌ها را حقیقتاً بشناسد، به آنان اقتدا کند، دوستشان را دوست بدارد و از دشمنشان بیزاری جوید، به‌خدا از ماست؛ هرجا ما برویم، وارد می‌شود و هرجا بمانیم، ساکن می‌گردد.» سلمان گفت: «من چطور به آن‌ها دسترسی پیدا کنم؟» و حضرت، نسل خود را نام برد.

آن‌گاه سلمان از پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) خواست برای او دعا کند تا به درک آن بزرگواران برسد. اما پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «همانا تو و امثال تو و هرکس با معرفت، ولایت آن‌ها را داشته باشد، درکشان خواهد کرد.»

پس سلمان خدا را بسیار شکر نمود و گفت: «اگر زودتر بمیرم، چه؟» فرمود: «ای سلمان، این آیات را بخوان: "فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي‏ بَأْسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً. ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفيراً"[7]

سلمان به شوق آمد و به شدت گریست. گفت: «آیا شما تضمین می‌کنید؟» حضرت فرمود: «آری، قسم به خدایی که محمد را فرستاد، من و اهل‌بیتم تضمین می‌کنیم و نیز هرکه از ماست و در راه ما مظلوم واقع شده است. به‌خدا ای سلمان، سپس ابلیس و لشکرش حاضر می‌شوند و نیز هر مؤمن محض و کافر محض برمی‌گردند، برای قصاص و خونخواهی؛ و پروردگارت به احدی ظلم نمی‌کند.

ما تأویل این آیاتیم: "وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ. وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ "[8]

سلمان می‌گوید: «سپس در پیشگاه پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) ایستادم و بیم نداشتم از اینکه چه زمانی بمیرم یا مرگ به سراغم آید.»[9]

به طور خلاصه آنچه از مجموع روایات برمی‌آید، این است که عده‌ای قبل از ظهور رجعت می‌کنند تا با زمینه‌سازی، حضرت حجت(عجّل‌الله‌فرجه) را یاری کنند. بعد هم مؤمنان و کافران خاص و نیز عوام آنان برمی‌گردند. رجعت‌کنندگان، از اقشار گوناگون و با عقاید گوناگون هستند و می‌آیند تا براساس رتبه‌های ایمان یا کفرشان، سیر خود را کامل کنند[10]. برخی برای تسویه‌حساب با ظالمان برمی‌گردند و برخی می‌آیند تا حساب ظلم‌هایی را که گرفته‌اند، پس دهند.

در آن زمان، حکومت ائمه(علیهم‌السلام) برپا می‌شود و مردم در شرایطی آماده برای ظهور توحید زندگی می‌کنند. اما کسانی در آن حکومت بهره‌مند هستند، که امروز توانسته باشند با معرفت به نورانیت امامان، به عالم آن‌ها وارد شده و صفاتشان را ظهور داده باشند؛ نه اینکه فقط دربارۀ آن‌ها کتاب خوانده و شناخت ظاهری داشته باشند.

چنین کسانی در زمان رجعت می‌آیند تا زندگی ائمه(علیهم‌السلام) را از نزدیک ببینند که ظهور عینی صفات و اسماء خداست؛ و با این دیدن، به خدا نزدیک شوند. زیرا می‌دانند جز از طریق ائمه(علیهم‌السلام) که آیینه‌های تمام‌نمای حق هستند، هرطور خدا را بپرستند و اطاعت کنند، نفسشان را بندگی کرده‌اند و به حقیقت، راه ندارند.

 


[1]- الغيبة شیخ طوسی، صص478-479؛ در متون دینی آمده که منتصر، امام حسین(علیه‌السلام) و سفّاح، امام علی(علیه‌السلام) است.

[2]- بحارالأنوار، ج53، ص64. سورۀ سجده، آیۀ 21 ؛ سورۀ مدّثر، آیات 1 و 2 ، 35 و 36 ؛ سورۀ توبه، آیۀ 33 ؛ سورۀ مؤمنون، آیۀ 77.

[3]- سورۀ نبأ، آیۀ 18 : روزی که در صور دمیدم شود، پس گروه‌گروه بیایید.

[4]- بحارالأنوار، ج53، ص103.

[5]- بحارالأنوار، ج53، ص44.

[6]- بحارالأنوار، ج53، ص14.

[7]- سورۀ إسراء، آیات 5 و 6.

[8]- سورۀ قصص، آیات 5 و 6 : و اراده می‌کنیم که بر مستضعفان در زمین، منّت نهیم و آنان را امامان و وارثان قرار دهیم؛ و آنان را در زمین، تمکین بخشیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آن بیم داشتند، نشان دهیم.

[9]- بحارالأنوار، ج25، صص6-7.

[10]- عده‌ای هم هستند که عدم رجعتشان قطعی است. ازجمله در روایتی از امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) آمده است: "كُلُ‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكَ‏ اللَّهُ أَهْلَهُ بِالْعَذَابِ، لَايَرْجِعُونَ فِي الرَّجْعَة"؛ هر قریه‌ای که خدا اهلش را با عذاب، هلاک کرده باشد، در رجعت برنمی‌گردند. (بحارالأنوار، ج53، ص52)

 



نظرات کاربران

//